:
اسطوره از مفاهیمی است که ارائه یک تعریف جامع از آن، كه دربرگیرندهی همهی مفاهیم و مطابق با فرهنگهای مختلف باشد، کار دشواری است. پژوهشگران، بر اساس دیدگاه های خاص خود، تعاریفی از اسطوره ارائه دادهاند. در این پژوهش نیز باید ابتدا تعریف خاصی از اسطوره پذیرفت و ارائه داد. ژاله آموزگار در بخش اساطیری «تاریخ ایران باستان» مطالبی درباره اسطوره آورده است که با مباحث پژوهش حاضر همخوانی بیشتری دارد:
«اسطوره واکنشی از ناتوانی انسان است در مقابله با درماندگیها و ضعف او در برآوردن آرزوها و ترس او از حوادث غیر مترقبه. قدرت تخیل، نهایت فعالیت خود را در این زمینه انجام میدهد. خدایان به این ترتیب خلق میشوند و سپس به شهریاران و پهلوانان زمینی تبدیل میگردند و گاهی به عکس از شخصیتی تاریخی یا قهرمانی معمولی، موجودی اسطورهای شکل میگیرد؛ به این صورت که همهی ویژگیهای یک موجود خارقالعاده را به او نسبت میدهند…از سوی دیگر اسطوره تجسم احساسات آدمیان است به گونه ای ناخودآگاه، برای تقلیل گرفتاریها یا اعتراض به اموری که برایشان نامطلوب و غیرعادلانه است و چون آن را تکرار می کنند آرامشی به آنها دست میدهد…»(آموزگار،1383: 54)
به عبارت دیگر، «اسطوره» بیان بینش و تفکر انسان ابتدایی در برخورد او با پدیدههای پیرامونش است.
حضور مؤثر جانوران در حیات آدمی باعث شده این موجودات ابتدا در حیات اساطیری و سپس به شکل نمادین در خدمت بیان اندیشه های انسانها قرار گیرند. حیوانات علاوه بر حضور در اساطیر و حماسهها، بعدها در داستانهای عرفانی، تعلیمی و قصهها و حکایات پندآموز نیز نقشآفرینی می کنند و در برخی موارد پشتوانهی نمادین و کهن خود را(هر چند کمرنگ) حفظ کرده اند و ریشه بعضی از خویشکاریهایشان را میتوان در پشتوانهی اسطورهای آنها مشاهده کرد.
1-1تعریف نماد:
نماد معانی متفاوت و مختلفی دارد. در ایران نماد درمعنای لغوی خود چنانکه در لغتنامهی دهخدا و به نقل از آنندراج آمده است، به معنای «فاعل»، یعنی ظاهر کننده و نشاندهنده و مظهر واقع شدن است. اما در دوران جدید، این واژه عمدتاً در «غیر ما وُضع له» به کار رفته است و غالباً با نقشهای کنایی، استعاری و حتی گاه در معنای نشانه و علامت استعمال شده است.(ر.ک:قبادی،1374: 339) کلمهی نماد، برابر(symbole)، در زبان فرانسوی است؛ «لغت symbole از واژهی یونانی«sumballein» می آید که به معنی به هم پیوستن و اتصال است. هر sumbalon در اصل نشانهای برای شناخت و بازشناسی بوده است، یعنی یک نیمه از آنچه را كه هرگز ندیده باشند، چون برادر بدانند و بپذیرند.»(ستاری،1366: 9)
نماد همیشه سرشار از راز و رمز است. «از ابتدا که معرفت بشری از افسانهها و اساطیر فراتر آمده یعنی قالب فرضیه و فلسفه به خود گرفت تاکنون، تعریف نماد همچنان چند پهلو و ناگشوده باقی مانده است.»(قبادی،1374: 342)
تعریف نماد از نظر اصطلاحی نیز بسیار گسترده و وسیع است و اغلب صاحبنظران، نماد را از دیدگاهی ویژه و سازگار با قلمرو کاری خویش تعریف کرده اند؛ چنانکه روانشناسان، فلاسفه، اسطورهشناسان، ادیبان و… هر کدام تعریفی متفاوت از نماد ارائه دادهاند؛ البته در همهی این تعاریف یک نقطهی مشترک وجود دارد و آن این است که: نماد بر معنی و مفهومی، ورای آنچه ظاهر آن مینماید دلالت دارد؛ معنیای پوشیده و پنهان که باید کشف شود.
به تعریف نماد از چند دیدگاه مختلف اشاره می شود که این تعاریف برگرفته از مقاله «نظری بر نمادشناسی و اختلاف و اشتراک آن با استعاره و کنایه» است:
نماد در علم روانشناسی به معنی وجه آشکار و نمایان صورت مثالی ناشناخته و فینفسه بیاننشدنی است. هر صورت مثالی می تواند در جامهی نمادهای مختلف ظاهر گردد. این نمادها به نوبهی خود میتوانند مجموعهی صورتهای گوناگونی را تشکیل دهند و به شکل دستههای تصاویر به هم پیوستهای درآیند. از نظر یونگ، نمادهای گوناگون مجسمکننده صورت مثالی هستند.(ر.ک:باستید،1370: 70)
«در فرهنگ فلسفی، نوشتههای سمبلیک و نمادین، آثاری مبتنی بر صور الهامی در مقابل تفکر منطقی مبتنی بر معانی مجرد، تعریف شده است. میرچا الیاده رمز و نماد را دنباله و ادامه تجلی قداست در اساطیر توصیف کرده است. از نظر ادبی نیز هرگاه در اثر ادبی، ابزار و عناصری به خدمت گرفته شود که القاءکننده و مبیّن موضوع یا شیی دیگر باشد یا عملی مطرح گردد که امر دیگر را القاء کند که هم خود باشد و هم مظهر مفاهیم فراتر از وجود عینی خود، «نماد» خوانده می شود.»(قبادی،1374: 341-339)
همچنین نماد به حسب جایگاه آن در اثر و وسعت و شمول یا سیر تاریخی و طبیعی آن، به این گروهها قابل تقسیم است:
تقسیم بندی بر حسب جایگاه نماد در اثر:
1- تصویرهای پراکنده: در صورتی که اثر، یک اثر ساختاری نباشد ـ مثلاً رمان، داستان، قصه، مثنوی یا قصیده نباشد یا تمام ساختار اثر ادبی، نمادین نباشد؛ همانند: غزلیات شمس، در این صورت نماد به صورت تصویرهای پراکنده جلوه می کند؛ مثلا نماد سیمرغ در غزلیات.
2- ساختاری: مجموعهی اثر، ساختاری نمادین دارد مانند: منطقالطیر عطار.
تقسیم بندی بر حسب وسعت و شمول نماد:
1- نمادهای عام: نمادهایی که گسترهی آن در حد یک کشور و حتی فراتر از ادبیات یک کشور است. مثل نماد کبوتر و برگ زیتون برای صلح.
2- نمادهای خاص: نمادهایی که نزد هر هنرمندی تعبیری متفاوت و متغیر دارد. مانند تصویرهای رمزی مولوی که خاص خود اوست.
نمادهای طبیعی نیز نمادهایی هستند که عموماً در ادبیات ریشهدار هستند ولی خیلی شناخته شده نیستند و تاریخی شده اند؛ و شاعر یا
نویسنده این نماد را خلق نکرده بلکه قادر به کشف و استعمال آن شده است.(ر.ک: همان: 345-344).
1-2 نماد و اسطوره:
نماد در اساطیر ـ که مورد پژوهش ماست ـ جایگاه ویژهای دارد و در واقع به منزلهی زبان اسطوره است. در واقع «نماد واسطه جاودانیای است میان آنچه خرد درمییابد و آنچه درنمییابد. از این رو، بهترین زبان برای بیان اساطیر، زبان نماد است نه مفاهیم عقلی. هر انسان در هر دوره به نمادها قالبی نو میبخشد، بدینگونه كه آن حقیقت جاودانه كه نماد نمایشگر آن است، هر بار به صورتی تازه به ما عرضه می شود»(ستاری،1366: 469). نمادها آبستن معانی و رازها هستند. یک نماد ممکن است یک معنی خاص را به ذهن القا کند و گاه یک نماد معانی و مفاهیم گوناگونی را در بطن خود جای داده است؛ به عبارت دیگر، معانی گوناگون و رازناک در قالب نماد پیچیده شده اند. نماد نشان دهنده تضادها و پیوندهای طبیعی و ماوراءطبیعی در دنیای اساطیر، افسانهها، قصهها و حماسه است. تضاد و تقابل خیر و شر، روشنی و تاریکی، زمین و آسمان، باران و خشکی، خورشید و ماه و…در داستانها، اساطیر و افسانهها و قصهها و… به گونه ای نمادین، مانند جنگ خدایان و اهریمنان، جنگ زاغ و جغد، جنگ مار و پرنده و جنگ قهرمان با اژدها و… مطرح می شود که اغلب برای نشان دادن قطبهای متضاد جهان است. از طرف دیگر با بهره گرفتن از نماد، میتوان پیوند و آشتی تضادها را به نمایش گذاشت، مانند پیوند و آشتی خورشید و ماه یا پیوند روز و شب که به صورت ازدواج خورشید و ماه، در اساطیر مختلف ظاهر می شود و یا پیوند آب و آتش در برخی از اساطیر، مانند ارتباط «اگنی» (agni) و «تریتهآپتیه»1(trita-āptiya) در اساطیر هند؛ بدینصورت که اگنی، خدای آتش، که خود از آب به وجود آمده است و پاکترین فرزند آبهاست؛ برادرش «تریتهآپتیه» را نیز از آب میآفریند و بعدها تریته با دیو خشکی میجنگد و او را شکست میدهد؛(ر.ک:بهار،1351: 48) پس نمادشناسی دانشی است که این پیوندها و تضادها را شناسایی و تفسیر می کند.
برخی نمادها از روزگار کهن شکل گرفته و در تفکرات، اندیشهها و رؤیاهای اقوام گوناگون باقی ماندهاند، بنابراین اندیشهها و معانی رازناکی در نماد گنجانده شده است و میتوان در فراسوی معنای ظاهری یک یا چند نماد، باور، اندیشه و چه بسا اسطورهای کهن را یافت.
نمادهایی که زائیدهی معانی گوناگون و باورهای کهن هستند، با روان یک قوم یا روان مردم یک سرزمین یا فراتر از یک سرزمین پیوند دارند؛ بنابراین، نمیتوان تولد و زایش این قبیل نمادها را در مکان و زمان خاص دانست بلکه چنین نمادهایی به خودی خود اندیشهای هستند با پشتوانهای محکم و کهن.
در بسیاری از آیینها و ادیان، رفتار و اعمال نمادینی وجود داشته که از اعتقادات بنیادین آنها به شمار میآمده است؛ بعدها این رفتار و اعمال نمادین، در ظاهر و جامهای نو و مطابق با الگوهای حاکم بر جامعه، در داستانها، قصهها، حکایتها و حتی در فعالیتهای روزمره ظاهرشده اند. امروزه نیز بعضی اعمال و رفتارهای مردم، ریشه در باورهای کهن آنها دارد و مردم ناخواسته و ناآگاهانه، به علت پیوند روانی با این قبیل اعمال نمادین، آنها را انجام میدهند.2«گرچه دیگر اصل و علت انجام آنها به دست فراموشی سپرده شده است… اما در ژرفای انسان، در خیالها و رؤیاهایش، در پوششی از كهنالگوها میزید.»(واحددوست،1381: 93).
اسطوره و نماد پیوندی ناگسستنی دارند. «سمبلها تجلی ایدهآل حقایق و ارزشهای مطلق انسانی یک دوره و یا یک قوم از جوامع بشری و اسطورهها انگیزهای برای پیدایش سمبل میباشند و این گونه است که دو مقولهی سمبل و اسطوره در کنار هم معنی پیدا می کنند.»(دادور،1385: 9). بنابراین میتوان ضمن پیوستگی اسطوره و نماد، گذار اسطوره به نماد را نیز پذیرفت. «بعضی گفتهاند واژهی myth از ریشه mutus می آید که به معنی گنگ و خاموش است و این مفهوم خاموشی در مورد اموری مصداق و معنی پیدا می کند که به اقتضای ذات و سرشتشان جز از راه نماد بیانشدنی نیستند.»(ستاری،1366: 9)
علاوه بر اساطیر، رؤیاها نیززبانی نمادین دارند، میرجلالالدین کزازی درین باره مینویسد:
«اسطورهها و رؤیاها هر دو در قلمرو نمادهایند. هم اسطوره، هم رؤیا به زبانی پیچیده و چند سویه و رازآلود که زبان نمادهاست با ما سخن میگویند و نهفتههایشان را بر ما آشکار میسازند. نمادهای رؤیا بیشتر نمادهایی هستند که ناخودآگاه فردی آنها را میآفریند و نمادهای اسطوره به یکبارگی نمادهایی هستند که از ناخودآگاه تباری و ناخودآگاهی جمعی برمیآیند. برای گزارش اسطوره و رؤیا و گشودن رازهایشان، به ناچار میباید با زبان نمادها آشنا بود.»(کزازی،1372: 163)
بنابراین نمادشناسی دانشی است مربوط به کشف مفاهیم و رموز نهفته، برای شناخت بشر از خودش.
1-3جایگاه حیوانات در اساطیر:
به دلیل ارتباط و پیوستگیای که اقوام کهن در دوران اساطیری با طبیعت داشتند، برخی از عناصر طبیعت در نظر آنها، زنده و جاندار و مقدس و معنادار مینمود و بشر برای بیان مفاهیم، اندیشهها و باورهای خود از عناصر، پدیده ها و موجودات طبیعت مدد میجست. بنابراین شخصیتهای اساطیری و ارتباط آنها با حیوانات، پرندگان، گیاهان و دیگر عناصر طبیعت، همه و همه رسانندهی مفاهیم و باورهای خاصی است كه به ارتباط عمیق انسان با محیط پیرامونش اشاره دارد؛ قابل توجه است که:
«اسطورهها ساخته و پرداختهی انسانهای نخستین هستند و شاید وقتی آنها را میساختند در اندیشهی كاركرد آنها نبودند و شاید خیالپردازیی بیش نبوده كه واقعیتهای دور و بر و پیرامون خود را در آنها شفافیت دادهاند، ولی باید پذیرفت كه آنها در عین نمونه و الگو بودن، بار مینوی و معنویتی را به دوش میكشند كه می تواند برای انسان نیازمند وجدان، كه كردارهای مینوی، نیاز فطری اوست، كارساز بوده، بازتابی گسترده داشته باشد.»(واحددوست،1381: 57)
بیان شد كه زبان اسطوره، زبانی نمادین است. «از گذر همین زبان است كه اسطوره رویه و درونهای دارد. نمادین گشتن اسطوره با گذشت زمان رخ داده است؛ چه انسان هرگز در اندیشهی اینكه پوشیده سخن بگوید، نبود، ولی وقتی هالهی زمان دور آن را فراگرفت، سادهاندیشی كودكانه رخ بربست. اسطورهها، این باورهای مردم آغازین، رازآلود و رمزواره گشت.»(همان: 71)
بدیهی است كه گذر زمان همراه با تحول و دگرگونی، در بافت اساطیر نیز نفوذ كرده و برخی عناصر و شخصیتهای اساطیری، دگرگون و سازگار با اندیشه های نو گشتهاند، شاید بتوان این اساطیر را اساطیری سازشپذیر نامید.
تحول و گذر اسطوره از تنگنای زمان و صافی اندیشهها را در ایران نیز، میتوان، مشاهده كرد. بدین ترتیب كه هرچه ساختار اساطیری داستانها به سمت بافت حماسی پیش میرود، شخصیتها و عناصر طبیعت که در اساطیر بودند نیز وارد دنیای حماسه میشوند و اندیشهها و ارزشهای ملی سرزمین را منعکس می کنند. بعدها که بر اساس شرایط جامعه، اندیشه های عرفانی حاکم می شود، قهرمانان، حیوانات، پرندگان و…که در داستانهای حماسی نقش داشتند در جامهای نو، وارد داستانها و آثار عرفانی شده اند.(ر.ک:رضی،1381: 398) ناگفته پیداست که این تغییر و تحولات یکباره انجام نشد و عناصر نقشآفرین در اساطیر و حماسهها، به طور کامل پشتوانهی کهن خود را از دست ندادهاند و پذیرش نقش جدید شخصیتها، به معنای نفی مطلق نقش پیشین آنها نیست؛ به عنوان مثال: افراسیاب در داستانهای حماسی، نقشی منفی دارد، او دشمن ایرانیان و روشنی است که در «الهینامه»ی عطار، «افراسیاب نفس» نام میگیرد؛(ر.ک:پورنامداریان،1383: 188) به عبارت دیگر تشبیه نفس به افراسیاب، با گذشتهی اساطیری او مرتبط است. این امر در مورد حیوانات و پرندگان نیز صادق است. سیمرغ پرندهای است که در شاهنامه، شخصیتی رازآمیز و قدسی دارد؛ او حلال مشکلات زال، رستم و به عبارتی ایرانیان است، سیمرغ درمانگری است با قدرت غیببینی و پیشگویی. در آثار عرفانی سیمرغ نماد ذات حق و مطلوب مرغان می شود. شایان توجه است که «تقی پورنامداریان» اشاره می کند که در برخی تأویلهای عرفانی، نقش سیمرغ مانند نقش جبرئیل است؛ او واسطه فیض واجبالوجود با عالم امکان است و در واقع هم عقل اول و صادره از نورالانوار است و هم عقل دهم.(ر.ک:همان: 199) بنابراین دنیای عرفان نیز دنیای رمز و نماد است؛ تجربههای روحانی و عرفانی عرفا ـ که از طریق کشف و شهود بدانها نائل شده اند ـ در قالب الفاظ و کلماتی که برای بیان مفاهیم وتجربههای محسوس و عینی کاربرد دارد، نمیگنجد. به عبارت دیگر، تجربههای روحانی با واقعیتها و تجربههای حسی متفاوت است و بر این اساس زبان عرفا نیز زبان خاص خود، یعنی نمادین و رمزگونه است که برای پی بردن به باطن آن باید رمزگشایی شود.
بیان شد که به سبب ارتباط عمیقی که اقوام کهن با طبیعت داشته اند، حیوانات نیز به عنوان بخشی از طبیعت، نقش بسیار مهمی در دنیای اسطورهها و نمادها دارند. حتی قبل از اینکه بشر اندیشهها و باورهایش را مکتوب کند از روی تصاویر، سنگنگارهها، نقشهای روی مُهرها و ظرفها و … میتوان نوع زندگی، دین، باورها و اندیشه های او را بررسی کرد. در بسیاری از آثار کهن، طرح و نقش حیوانات نیز دیده می شود که نشان از جایگاه ویژهی حیوانات در زندگی و اندیشهی بشر دارد. به عبارتی، بعضی حیوانات که نزد برخی اقوام مقدس شمرده میشدند و مورد پرستش قرار میگرفتند، هنوز جنبه تقدس آنها در میان اقوام باقی مانده است. گاه یک حیوان در مکان و زمانی خاص مقدس بوده و در زمانهای بعد تقدسش را از دست داده یا در مکانی دیگر همان حیوان جنبه منفی داشته است. گاه تقدس یک حیوان فراتر از یک سرزمین است مانند تقدس گاو در بسیاری از سرزمینها.(ر.ک:شوالیه،1385: 670 و 675 ذیل واژه گاو) برخی حیوانات مانند مار نیز دارای دو جنبه متضاد هستند، گاه نافع و حیاتبخش و گاه زیانبار و مرگآور ظاهر میشوند. برخی خدایان هم به شکل حیوان تصویر میشدند، مانند خدایی که در مصر شکل گربه داشت و تندیسهایی از آن میساختند.(ر.ک:وارنر،1387: 507) خدایانی که شکل انسانی داشتند نیز ممکن بود به صورت یک حیوان تجلی کنند مانند تجلی بودا در قالب خرگوش.(ر.ک:ایونس،1373: 245)
فرم در حال بارگذاری ...