شناخت خصوصیات و ویژگی های نیروی انسانی و عوامل مؤثر بر كارآیی آنان جهت بكارگیری هرچه مطلوبتر این سرمایة سازمانی یكی از دل مشغولی های رهبران و مدیران تمامی سازمان ها بوده و می باشد.
یكی از عوامل بسیار مهم كه باعث افزایش كارآیی و احساس رضایت فردی، همچنین موفقیت شغلی می گردد، رضایت شغلی است.
نقش عامل انسانی در پیشبرد امور جامعه ، دارای اهمیتی خاص است و مؤثرترین رکن تحولات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی محسوب میشود. پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی لازمه توجه خاص به آموزش نیروی انسانی متعهد ، متخصص ، ماهر و کوشش در افزایش عوامل مؤثر در رضایت شغلی او دارد. انسان مهمترین سرمایه ی سازمان است اگر عامل انسانی را از سازمان حذف کنیم ، آنچه باقی میماند امکاناتی نظیر ساختمان،ماشین آلات،تجهیزات،مواد و … است که به خودی خود قابل استفاده نیست و ارزشی نخواهد داشت. انسان به اشیاء روح دمیده و از آنها برای بهبود و تکامل زندگی خود استفاده می کند. انسان ، بزرگترین و با ارزش ترین دارایی سازمان است که هرگز در ترازنامهها و صورتهای سود وزیان شرکتها منعکس نمیشود. در صورتی که سودآوری سازمان بستگی به انسان داشته و انسان ها پشتوانه موفقیت سازمان به شمار میروند،بنابراین با عامل انسانی باید در نهایت عزت و احترام برخورد شود ، زیرا سال ها وقت و سرمایهی گزاف سازمان و در کل جامعه ، صرف تربیت و پرورش انسانهای متخصص ، فهیم و متعهد شده تا پس از سالها برنامهریزی به اوج بازدهی خود برسند. در صورت کناره گیری نیروی انسانی آنان به علت عدم رضایت شغلی از سازمان ، به آسانی و در زمانی اندک قابل جایگزینی نیستند و فقدان آنها زیان و لطمهی بزرگی به سازمان وارد خواهد کرد. به بیانی دیگر عرضه نیروی انسانی توانمند و کارآمد ، امری محدود ، زمان بر و پرهزینه بوده و مستلزم صرف وقت ، نیرو و مخارجی هنگفت است.(حکیمی جوادی،1388)
نیروی انسانی متعهد در سازمان ، با کردار و اعمال خود و اتخاذ تصمیمات صحیح و به موقع می تواند زیانهای مادی را بزودی جبران و تأمین کند . در واقع ، همواره برای سازمان ارزش افزوده ، ثروت و فایده ایجاد میکند و بر سرمایههای مادی سازمان میافزاید. نیروی انسانی متعهد بیش از هزینه ای که صرف تربیت ، تجهیز و آموزش او شده ، برای سازمان فایده و ارزش به وجود میآورد. بر عکس ، نیروی انسانی ناراضی ، غیرمتعهد ، غیرکارآمد و ناآگاه ممکن است با تصمیمات و اعمال غلط خود بر مشکلات و زیانهای سازمان بیافزاید. از این رو شناخت عوامل مؤثر بر رضایت کارکنان سازمان از اهمیت خاصی برخوردار است و در این زمینه مطالعات بسیاری از طرف پژوهشگران حوزه مدیریت و منابع انسانی انجام گرفته است و نظریههای مختلفی در این باره طرح شده است.(سپهری،1383)
رضایت شغلی از مهمترین متغیرها در حیطه رفتار سازمانی محسوب می شود و تحقق اهداف سازمانی بدون
رضایت شغلی امکان پذیر نمی باشد. از جمله مهمترین عوامل تاثیر گذار بر رضایت شغلی افراد ، نگرش های مذهبی افراد می باشد . فرد دیندار به نوعی با یک منبع آفرینش كه بر زندگی بشر و امور طبیعی تأثیر دارد ، ارتباط برقرار می كند متاسفانه علی رغم اهمیت آشكار دین برای افراد و اجتماعات، روان شناسان ، با كمال تعجب ، به این موضوع كمتر توجه كرده اند به عبارت دیگر در طول سال های تعیین كننده برای روان شناسی اگر چه دین مورد علاقه بسیاری از دانشمندان از جمله ویلیام جیمز و استانلی هال قرار گرفت ، اما مطالعه دین مانند دیگر موضوعات سنتی مانند روان شناسی تحولی ، روان شناسی اجتماعی و روان شناسی شخصیت توجه زیادی را در میان پژوهش های روان شناسی به خود جلب نكرده است. (میرشهیدی1389)
خودپنداره ، یكی از مهم ترین عوامل موفقیّت در رضایت شغلی افراد می باشد. اگر فرد توانایی ها و استعدادهای خود را بشناسد و تلقی و برداشت مثبتی از توانایی های خود داشته باشد و به این باور برسد كه می تواند به آن چیزی كه استعدادش را دارد دست یابد، این امور موجب باعث افزایش بازدهی و كارامدی و تحقق اهداف او می شود. توجه به خودپنداره ی مدیران و نگرش آن ها نسبت به خود در فرایند مدیریت از اهمیت خاصی برخوردار است. زیرا این امر منجر به شناخت تواناییها ، استعدادها، علائق و انگیزه های آن ها می شود كه در عملكرد و میزان موفقیت آنها تأثیر خواهد داشت. حمایت اجتماعی از دیگر متغیرهای تاثیر گذار در رضایت شغلی افراد است . حمایت اجتماعی یعنی اینکه احساس شود که مورد توجه قرار گرفته ایم و کسی هست که ما را دوست دارد.(تقی زاده،1379:23)
در این فصل ابتدا بیان مساله ، ضرورت و اهمیت تحقیق، اهداف تحقیق ، قلمرو تحقیق و تعریف اصطلاحات و مفاهیم و در نهایت متغیرهای تحقیق بیان می گردد.
فیشروهانا[2] (2001)، رضایت شغلی را عاملی روانی قلمداد کرده و آن را به صورت نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط شغل تعریف می کند. به این معنا که اگر شغل شرایطی مطلوب را برای فرد فراهم کند فرد از شغلش رضایت خواهد داشت اما اگر شغلی برای فرد رضایت و لذت مطلوب را فراهم نکند فرد شروع به مذمت شغل کرده و در صورت امکان شغل خود را ترک خواهد کرد.رضایت شغلی مجموعه ای از احساسات وباورهاست که افراد در مورد مشاغل کنونی خود دارند.رضایت شغلی یکی از عوامل مهم در موفقیت شغلی است؛ عاملی که موجب افزایش کارآیی و نیز احساس رضایت فردی می گردد و به معنی دوست داشتن شرایط و لوازم یک شغل ، شرایطی که در آن کارانجام می گیرد و پاداشی که برای آن دریافت می شود (به نقل از شفیع آبادی،1382).
از نظر هاپاك رضایت شغلی مفهوم پیچیده و چند بعدی است و با عوامل روانی، جسمانی و اجتماعی ارتباط دارد. تنها یک عامل موجب رضایت شغلی نمی شود بلكه تركیب معینی از مجموعه عوامل گوناگون سبب می گردد كه فرد شاغل در لحظه معین از زمان از شغلش احساس رضایت نماید و به خود بگوید از شغلش راضی است و از آن لذت می برد(بریری،1384).
رضایت شغلی برخاسته از عوامل درونی و خصوصیات فردی از یک سو و عوامل فیزیكی ومحیطی از سوی دیگر است. رضایت شغلی ناشی از عوامل درونی و خصوصیات فردی، در واقع نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط اشتغال است. رضایت شغلی به عنوان وضعیت عاطفی خوشایند حاصل ارزشیابی فرد از موقعیت شغلی خویش است و در رابطه با ویژگی ها و ابعادشغلی تعریف می شود(آکر[3]،1999.به نقل از باقری،1383).
حکیمی جوادی و همکاران(1388)،بیان کردند رضایت شغلی تعاریف مختلفی دارند که ذکر این تعاریف عمده ، موجب رسیدن به یک تعریف کامل می شود.
در سال ١٩٣۵ ، هاپاک ، رضایت شغلی را در ارتباط با عوامل روانشناختی ، فیزیولوژیکی و اجتماعی تعریف کرده است . یعنی جهت رسیدن شاغل به رضایت شغلی ، لازم است از نظر روانی ، جسمانی و اجتماعی ارضاء شود . این تعریف ترکیبی از عوامل مختلف ارضاء کننده است،
وروم(1694) ، رضایت شغلی را به عنوان تمایلات روانی فرد نسبت به نقشی که شاغل در شغل خود ایفاء می کند تعریف کرده است . در این تعریف باتوجه به مفهوم نقش که عبارت است از جنبه کارآمدی از انجام یک وظیفه به وسیله فرد ، می توان گفت بدین وسیله شاغل خود را در سازمان مفید می یابد.در نتیجه احساس رضایت به او دست می دهد و در سال 1985 نیواستورم ، رضایت شغلی را ، مجموعه ای از احساسات سازگار نسبت به شغل می داند.این احساس زمانی حاصل می شود که خواسته ها ، نیازها ، آرزوهاوتجربه هایی که شاغل هنگام ورود به سازمان با خود دارد ، ازطریق شغل برآورده شود.
بدین گونه بین انتظارات شاغل و برآورده شدن آنها ، توازن برقرار می شود.در نتیجه شاغل ، نگرشی مثبت به شغل پیدا می کند که موجب رضایت او می گردد.
حال با نگرش به تعاریف و مفاهیم ذکر شده ، بررسی های مختلف در زمینه رضایت شغلی نشان می دهد كه متغیرهای زیادی با رضایت شغلی مرتبط است كه این متغیرها در چهار گروه قابل طبقه بندی است:عوامل سازمانی ، عوامل محیطی ، ماهیت كار و عوامل فردی:از جمله عزت نفس ، حمایت اجتماعی ، نگرش مذهبی و…،( به نقل ازحكیمی جوادی وهمكاران،1388).
مشاغلی که عموما دارای حدود و میزان متعادلی از تنوع کاری باشند بیشترین رضایت شغلی را ایجاد می نمایند.از طرف دیگر ، مشاغلی که دارای تنوع کمتری هستند ، اصولا باعث می شوند افراد احساس ملامت و خستگی نمایند.در مقابل کنترل مداوم مدیران بر کارکنان ، موجب کاهش سرعت انجام کارها می گردد، به میزان زیادی باعث عدم رضایت شغلی افراد می شود.
پژوهشگران و متخصصین بر این نكته تأكید دارند كه نگرش مذهبی تلویحات بسیاری درباره نقشهای شغلی ، عزت نفس ، بهداشت روانی و جسمی و رضایت شغلی به همراه دارد (تیرگری و همكاران،1391).
دین ورزی قدمتی دیرینه داشته، به طوری که مطالعات باستان شناسی و انسان شناسی نشان داده اند، مذهب جزء لاینفک زندگی بشری در تمام اعصار بوده است. به گفته ی فرانکل بنیان گذار مکتب معنا درمانی ،احساس مذهبی عمیق و واقعی، در اعماق ضمیر ناهوشیار هر انسانی وجود دارد(یانگ[4]،2007).
همچنین رفتارها و باورهای مذهبی، تأثیر مشخصی در معنادار کردن زندگی و رضایت افراد دارند، رفتارهایی مانند عبادت، زیارت و توکل به خداوند می توانند از طریق ایجاد امید و تشویق به نگرش های مثبت، افزایش عزت نفس، موجب آرامش درونی افراد گردند. داشتن معنا در زندگی، امیدواری به یاری خداوند در شرایط مشکل زا، بهره مندی از حمایت های اجتماعی و معنوی، احساس تعلق داشتن به منبعی والا همگی از جمله روش هایی هستند که افراد مذهبی با دارا بودن آن ها می توانند در مواجهه با حوادث آسیب رسان ، فشار کمتری را متحمل شوند (پولنر[5]،2010).
روانشناسی دینی که عبارت است از مطالعه ی مذهب و پدیده های مذهبی با بهره گرفتن از مفاهیم روانشناسی، اشاره به این دارد که مذهب و واقعیات روانشناسی از یکدیگر تأثیر می پذیرند. در حیطه ی روانشناسی دینی، تمایل فزاینده ای وجود دارد که چشم اندازهای تئوریکی، به واسطه ی پژوهشهای تجربی حمایت شود. از این رو افزایش تحقیقات در زمینه های گوناگون نظیر میزان مذهبی بودن، نیاز به مذهب، تأثیر دین در سلامت جسم و روان و رضایت از زندگی و شغل بسیار چشمگیر بوده است(میرشهیدی،1389).
بهره مندی از حمایت اجتماعی خانواده و دوستان می تواند نقش مهمی را در مراحل مختلف زندگی ایفا کرده فرد را در مقابل تنش های ناشی از نقص عضو و بیماری محافظت نماید و نتایج منفی روانی ناشی از نقایص فیزیکی را کاهش دهد. بعلاوه با ارتقای سازگاری، توانایی مقابله با تنش را در فرد افزایش می دهد(العربی[6]،2003).
مذهب[7] و عقاید مذهبی به عنوان مجموعه ای از اعتقادات، باید ها و نبایدها و نیز ارزش های اختصاصی و تعمیم یافته، از موثرترین تکیه گاه های روانی به شمار می رود که قادر است رضایت انسان از جنبه های گوناگون زندگی را در لحظه لحظه های عمر فراهم کرده و از طریق شناساندن مبدا ، مقصد و مسیر حرکت و بطور کلی هدف زندگی، به انسان الگوهای رفتاری خاصی دهد که باعث معنی بخشیدن به دردها و رنج ها و ایجاد آرامش در زندگی انسان می شود. داشتن هدف و معنا در زندگی، احساس تعلق داشتن به منبعی والا، امیدواری به یاری خداوند در شرایط مشکل زای زندگی، بهره مندی از حمایت های اجتماعی و معنوی، بالا رفتن سطح خودپنداره و …، همگی از جمله روش هایی هستند که افراد مذهبی با دارا بودن آنها می توانند در مواجهه با حوادث فشارزای زندگی، آسیب کمتری را متحمل شوند(یانگ و ماو[8]، 2007) .
در دستگاه فکری یینگر[9] و برگر[10]، دین عاملی برای آرامش بخشیدن به انسان تعبیر می شود. لذا هر دینی با امید بخشی به مومنان،
ندای زندگی بهتر و آرامش را درون زندگی ایجاد می نماید (بشریه،1389).
مذهب شامل رهنمودهایی برای زندگی و ارائه دهنده سامانه باورها و ارزش هاست که این ویژگیها می توانند رضایت شغلی افراد را متاثر کنند(هانلر و گنچوز[11]،2005).ادی[12] (1999)کارکرد های دین را حمایت، هویت بخشی و انسجام بخشی عنوان می کند. در این رویکرد دین عاملی برای کاهش انزوای اجتماعی، تحکیم همبستگی اجتماعی، زمینه ای برای پذیرش هنجارها و افزایش عزت نفس می باشد.
یینگر[13] (1999) معتقد است با تکیه بر کارکرد دین در پاسخدهی به مسائل بشری، شاهد رفع اضطراب و کاهش نگرانیهای انسان به دلیل گم شدن در مسیر و در نتیجه جلوگیری از بی عملی او هستیم. در واقع دین با ارائه کارکرد سه گانه تعیین وضعیت کنونی فرد و اجتماع، هدف نهایی و مسیر شناخت، آرامش روحی را در فرد ایجاد می کند.دین از طریق معنا بخشی و انسجام بخشی روابط بین فردی، نظم موجود در زندگی را تثبیت می کند و موجب افزایش سطح رضایت فرد می گردد (همیلتون[14]،1389).
مطالعات مختلف نشان می دهند حمایت اجتماعی[15] بعنوان یکی دیگر از مولفه های تاثیر گذار بر بهبود رضایت شغلی دارای نقش مهمی بوده و در کاهش آثار منفی استرس های فراوان ناشی از محیط و جامعه تاثیر دارد(برکمن،2000). جنبه ذهنی حمایت اجتماعی می تواند کمک روانی موثری برای مقابله با فشارها و مسائل به شخص نیازمند نماید، چون چنین فردی در تمام لحظات این تصور روشن را در ذهن خود دارد که کسانی هستند که هنگام نیاز و درماندگی به او کمک کنند(بونومی[16]،2000).
بنابراین با قوت بیشتری در برابر ناملایمات مقاومت می کند. در ضمن ، این جنبه از حمایت اجتماعی بر میزان عملکرد فرد تاثیر فراوانی دارد و یافته های تحقیقاتی حاکی از آن است که هر چه ذهنیت فرد در برخورداری از حمایت دیگران بیشتر باشد، میزان پاسخ های موفقیت آمیزی که به فشارهای روانی و موقعیتهای بغرنج نشان می دهد بیشتر است(کالاگان و موری[17]، 2003).
همچنین حمایت اجتماعی به عنوان قویترین و نیرومند ترین نیروی مقابله ای برای مواجهه ی موفقیت آمیز و آسان فرد در زمان درگیری با شرایط تنش زاست و تحمل مشکلات را برای افراد تسهیل می کند(حیدری و همکاران،2009).
همینطور ستریتر[18](1992)،بیان داشت؛حمایت اجتماعی ادراک شده به حمایت از منظر ارزیابی شناختی فرد از محیط و روابطش با دیگران می نگرد.نظریه پردازان حمایت اجتماعی ادراک شده،بر این امر اذعان دارند که تمام روابطی که فرد با دیگران دارد،حمایت اجتماعی محسوب نمی شوند،به بیان دیگر،روابط منبع حمایت اجتماعی نیستند،مگر آنکه فرد آن ها را به عنوان منبعی در دسترس یا مناسب برای رفع نیاز خود ادراک کند(ستریتر،1992).شواهدی در دست است مبنی بر این که گاهی کمک هایی که به فرد می شود نامناسب و بد موقع است یا اینکه خلاف میل خود فرد است ، لذا نه خود حمایت که بیشتر ادراک فرد از حمایت است که مهم است.تحقیقات بسیاری نشان از آن دارند که برخورداری از حمایت اجتماعی مطلوب،فرد را به سلامت ، بهزیستی روانی و رضایت هدایت می کند(کوهن[19]،1985 و روبرت[20]،1997).
از طرفی تریف[21] و همکاران(2011)،بیان کردند منظور از حمایت اجتماعی ادراك شده ، ادراك قابلیت دسترسی و كفایت انواع مختلف حمایت می باشد. در این رابطه ، یکی از مهم ترین عوامل که موجب بالا رفتن احساس کفایت و در نتیجه رضایت از شغل می باشد عزت نفس است(بونومی،2000).
مکی و اسمیت[22](2002)درباره خودپنداره بیان میکند که خودپنداره یکی از عوامل تعیین کننده رفتار انسان است و در حقیقت برداشت و قضاوتی که افراد از خود دارند که تعیین کننده چگونگی برخورد آنها با مسائل مختلف است.در یک نگرش كلی ، خودپنداره یک ارزیابی كلی از ارزش خویش است.ارزیابی از ارزش خود ، میزان آگاهی افراد از توانایی ، اهمیت و ارزشمند بودن خویش براساس تجربیات گذشته است. در واقع هر چه فرد از خودباوری و خودپنداره بالاتری برخوردار باشد از موقعیت و کارآمدی بالاتری برخوردار بوده و از آسیب های روانی _اجتماعی نیز مصون خواهند ماند.(شیهان،1988؛ترجمه میرهاشمی و گنجی،1383).
با یک نگرش دیگر، خودپنداره در كار، سطح خودآگاهی شخص را برای انجام وظایف خاص(در آینده)نشان میدهد.افراد برای وظایفی كه غالبا انجام میدهند (مثلاوظایف خانوادگی) یا دیگر وظایفی كه برای زندگی آنان دارای اهمیت است (مثلاً مسئولیتهای اصلی شغلشان یا وظایف زناشویی) سطوح مختلفی از خودپنداره را به دست میآورند. كاركنانی كه دارای خودپنداره كاری بالایی هستند، در مقایسه با افرادی كه خودپنداره كاری كمتری دارند معمولا بهتر كار می كنند و از شغلشان راضیترند. این تفاوت حائز اهمیت است زیرا افرادی كه در انجام یک كار ، مدام بازخورد منفی دریافت میكنند ، هرگز این تصور را نخواهند داشت كه برای انجام آن (كار)دارای كارایی هستند.افرادی كه دارای عزت نفس بالا هستند، توانایی خود را بالا ارزیابی می كنند، لذا اطمینان دارند كه وقتی تصمیم به انجام كاری بگیرند، احتمالا موفق خواهند شد.از سوی دیگر ، كاركنان دارای خودپنداره پایین، توانایی خود را كم میدانند. بنابراین،برای خود موفقیت كمتری پیش بینی كرده و فعالیتهای خود را محدود میكنند. در نتیجه، سطح خودپنداره كاری فرد نیز نقش مهمی را در كار و در سازمانهایشان ایفا میكند(زندی پور،1385).
از این رو با توجه به مطالب فوق در این پژوهش به بررسی رابطه نگرش مذهبی ،خود پنداره و حمایت اجتماعی با رضایت شغلی کارمندان دانشگاه های شهر کرمان پرداخته است تا مشخص شود ، آیا چنین رابطه ای وجود دارد ؟
[2] Fisher&Hanna
[4] Yang
[5] Pollner
[6] Al-Arabi.S
[7] Religious
[8] Yang & Mao
[9] Yinger
[10] Burger
[11] Hunler & GencOZ
[12] O’Dea
[13] Yinger
[14] Hamilton
[15] Social support
[16] Bonomi
[17] Challaghan & Morrissey
[18] Streeter
[19] Cohen
[20] Roberts
[21] Trief
[22] Mackie& Smith
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
شناخت خصوصیات و ویژگی های نیروی انسانی و عوامل مؤثر بر كارآیی آنان جهت بكارگیری هرچه مطلوبتر این سرمایة سازمانی یكی از دل مشغولی های رهبران و مدیران تمامی سازمان ها بوده و می باشد. یكی از عوامل بسیار مهم كه باعث افزایش كارآیی و احساس رضایت فردی، همچنین موفقیت شغلی می گردد، رضایت شغلی است.
نقش عامل انسانی در پیشبرد امور جامعه،دارای اهمیتی خاص است و مؤثرترین رکن تحولات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی محسوب میشود. پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی لازمه توجه خاص به آموزش نیروی انسانی متعهد،متخصص،ماهر و کوشش در افزایش عوامل مؤثر در رضایت شغلی او دارد. انسان مهمترین سرمایه ی سازمان است اگر عامل انسانی را از سازمان حذف کنیم،آنچه باقی میماند امکاناتی نظیر ساختمان،ماشین آلات،تجهیزات،مواد و … است که به خودی خود قابل استفاده نیست و ارزشی نخواهد داشت،انسان به اشیاء روح دمیده و از آنها برای بهبود و تکامل زندگی خود استفاده می کند. انسان،بزرگترین و باارزش ترین دارایی سازمان است که هرگز در ترازنامهها و صورتهای سود وزیان شرکتها منعکس نمیشود. در صورتی که سودآوری سازمان بستگی به انسان داشته و انسان ها پشتوانه موفقیت سازمان به شمار میروند،بنابراین با عامل انسانی باید در نهایت عزت و احترام برخورد شود،زیرا سال ها وقت و سرمایهی گزاف سازمان و در کل جامعه،صرف تربیت و پرورش انسانهای متخصص،فهیم و متعهد شده تا پس از سالها برنامهریزی به اوج بازدهی خود برسند. در صورت کناره گیری آنان به علت عدم رضایت شغلی از سازمان،به آسانی و در زمانی اندک قابل جایگزینی نیستند و فقدان آنها زیان و لطمهی بزرگی به سازمان وارد خواهد کرد. به بیانی دیگر عرضه نیروی انسانی توانمند و کارآمد،امری محدود،زمان بر و پرهزینه بوده و مستلزم صرف وقت،نیرو و مخارجی هنگفت است. نیروی انسانی متعهد در سازمان،با کردار و اعمال خود و اتخاذ تصمیمات صحیح و به موقع می تواند زیانهای مادی را بزودی جبران و تأمین کند،در واقع،همواره برای سازمان ارزش افزوده،ثروت و فایده ایجاد میکند و بر سرمایههای مادی سازمان میافزاید. نیروی انسانی متعهد بیش از هزینه ای که صرف تربیت،تجهیز و آموزش او شده،برای سازمان فایده و ارزش به وجود میآورد. بر عکس،نیروی انسانی ناراضی،غیرمتعهد،غیرکارآمد و ناآگاه ممکن است با تصمیمات و اعمال غلط خود بر مشکلات و زیانهای سازمان بیافزاید. از این رو شناخت عوامل مؤثر بر رضایت کارکنان سازمان از اهمیت خاصی برخوردار است و در این زمینه مطالعات بسیاری از طرف پژوهشگران حوزه مدیریت و منابع انسانی انجام گرفته است و نظریههای مختلفی در این باره طرح شده است
رضایت شغلی از مهمترین متغیرها در حیطه رفتار سازمانی محسوب می شود و تحقق اهداف سازمانی بدون
رضایت شغلی امکان پذیر نمی باشد. از جمله مهمترین عوامل تاثیر گذار بر رضایت شغلی افراد ، نگرشهای مذهبی افراد می باشد . فرد دیندار به نوعی با یک منبع آفرینش كه بر زندگی بشر و امور طبیعی تأثیر دارد، ارتباط برقرار می كند متاسفانه علی رغم اهمیت آشكار دین برای افراد و اجتماعات، روان شناسان، با كمال تعجب، به این موضوع كمتر توجه كرده اند به عبارت دیگر در طول سال های تعیین كننده برای روان شناسی اگر چه دین مورد علاقه بسیاری از دانشمندان از جمله ویلیام جیمز و استانلی هال قرار گرفت . اما مطالعه دین مانند دیگر موضوعات سنتی مانند روان شناسی تحولی، روان شناسی اجتماعی و روان شناسی شخصیت توجه زیادی را در میان پژوهش های روان شناسی به خود جلب نكرده است.
خودپنداره ،یكی از مهم ترین عوامل موفقیّت در رضایت شغلی افراد می باشد. اگر فرد توانایی ها و استعدادهای خود را بشناسد و تلقی و برداشت مثبتی از توانایی های خود داشته باشد و به این باور برسد كه می تواند به آن چیزی كه استعدادش را دارد دست یابد، این امور موجب باعث افزایش بازدهی و كارامدی و تحقق اهداف او می شود. توجه به خودپنداره ی مدیران و نگرش آن ها نسبت به خود در فرایند مدیریت از اهمیت خاصی برخوردار است. زیرا این امر منجر به شناخت تواناییها ، استعدادها، علائق و انگیزه های آن ها می شود كه در عملكرد و میزان موفقیت آ نها تأثیر خواهد داشت. حمایت اجتماعی از دیگر متغیرهای تاثیر گذار در رضایت شغلی افراد است . حمایت اجتماعی یعنی اینکه احساس کنیم مورد توجه قرار گرفته ایم و کسی هست که ما را دوست دارد.در این فصل ابتدا بیان مسئله، ضرورت و اهمیت تحقیق، اهداف تحقیق، قلمرو تحقیق و تعریف اصطلاحات و مفاهیم و در نهایت متغیرهای تحقیق بیان می گردد.
فیشروهانا[2] (2001)، رضایت شغلی را عاملی روانی قلمداد کرده و آن را به صورت نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط شغل تعریف می کند. به این معنا که اگر شغل شرایطی مطلوب را برای فرد فراهم کند فرد از شغلش رضایت خواهد داشت اما اگر شغلی برای فرد رضایت و لذت مطلوب را فراهم نکند فرد شروع به مذمت شغل کرده و در صورت امکان شغل خود را ترک خواهد کرد.رضایت شغلی مجموعه ای از احساسات وباورهاست که افراد در مورد مشاغل کنونی خود دارند.رضایت شغلی یکی از عوامل مهم در موفقیت شغلی است؛ عاملی که موجب افزایش کارایی و نیز احساس رضایت فردی می گردد و به معنی دوست داشتن شرایط و لوازم یک شغل، شرایطی که در آن کارانجام می گیرد و پاداشی که برای آن دریافت می شود،فیشر وهانا رضایت شغلی را عاملی روانی قلمداد می نمایند و آن را نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط اشتغال می انگارند (به نقل از شفیع آبادی،1382).از نظر هاپاك رضایت شغلی مفهوم پیچیده و چند بعدی است و با عوامل روانی، جسمانی و اجتماعی ارتباط دارد. تنها یک عامل موجب رضایت شغلی نمی شود بلكه تركیب معینی از مجموعه عوامل گوناگون سبب می گردد كه فرد شاغل در لحظه معین از زمان از شغلش احساس رضایت نماید و به خود بگوید از شغلش راضی است و از آن لذت می برد(بریری،1384).رضایت شغلی برخاسته از عوامل درونی و خصوصیات فردی از یک سو و عوامل فیزیكی ومحیطی از سوی دیگر است. رضایت شغلی ناشی از عوامل درونی و خصوصیات فردی، در واقع نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط اشتغال است. رضایت شغلی به عنوان وضعیت عاطفی خوشایند حاصل ارزشیابی فرد از موقعیت شغلی خویش است و در رابطه با ویژگی ها و ابعادشغلی تعریف می شود(آکر[3]،1999.به نقل از باقری،1383).حکیمی جوادی و همکاران(1388)،بیان کردند؛ رضایت شغلی تعاریف مختلفی دارند.ذکر این تعاریف عمده،موجب رسیدن به یک تعریف کامل می شود.در سال ١٩٣۵ ، هاپاک ، رضایت شغلی را در ارتباط با عوامل روانشناختی ،فیزیولوژیکی و اجتماعی تعریف کرده است . یعنی جهت رسیدن شاغل به رضایت شغلی ، لازم است از نظر روانی ، جسمانی و اجتماعی ارضاء شود . این تعریف ترکیبی از عوامل مختلف ارضاء کننده است،وروم(1694) ، رضایت شغلی را به عنوان تمایلات روانی فرد نسبت به نقشی که شاغل در شغل خود ایفاء می کند تعریف کرده است . در این تعریف باتوجه به مفهوم نقش که عبارت است از جنبه کارآمدی از انجام یک وظیفه به وسیله فرد،می توان گفت بدین وسیله شاغل خود را در سازمان مفید می یابد.در نتیجه احساس رضایت به او دست می دهد و در سال 1985 نیواستورم،رضایت شغلی را،مجموعه ای از احساسات سازگار نسبت به شغل می داند.این احساس زمانی حاصل می شود که خواسته ها، نیازها،آرزوهاوتجربه هایی که شاغل هنگام ورود به سازمان با خود دارد،ازطریق شغل برآورده شود.بدین گونه بین توقعات شاغل و برآورده شدن آنها،توازن برقرار می شود.در نتیجه شاغل،نگرشی مثبت به شغل پیدا می کند که موجب رضایت او می گردد.حال با نگرش به تعاریف و مفاهیم ذکر شده،بررسی های مختلف در زمینه رضایت شغلی نشان می دهد كه متغیرهای زیادی با رضایت شغلی مرتبط است كه این متغیرها در چهار گروه قابل طبقه بندی است:عوامل سازمانی،عوامل محیطی،ماهیت كاروعوامل فردی:از جمله عزت نفس،حمایت اجتماعی،نگرش مذهبی و…،( به نقل ازحكیمی جوادی وهمكاران،1388).مشاغلی که عموما دارای حدود و میزان متعادلی از تنوع کاری باشند بیشترین رضایت شغلی را ایجاد می نمایند.از طرف دیگر ، مشاغلی که دارای تنوع کمتری هستند،اصولا باعث می شوند افراد احساس ملامت و خستگی نمایند.واین تنوع همچنین شامل دیگر محیط هایی که فرد با آن سر وکار دارد از جمله محیط و جو زندگی فرد نیز می باشد و بالتبع از آن نیز مشاغلی که به افراد اختیار عمل و به نوعی استقلال کاری می دهند،بدین معنی چگونه کار خود راانجام دهند،بیشترین رضایت شغلی را برای آنها فراهم می نمایند.در مقابل کنترل مداوم مدیران بر کارکنان،موجب کاهش سرعت انجام کارها می گردد ، به میزان زیادی باعث عدم رضایت شغلی افرادمی شود.پژوهشگران و متخصصین بر این نكته تأكید دارند كه نگرش مذهبی تلویحات بسیاری درباره نقشهای شغلی،عزت نفس، بهداشت روانی و جسمی و رضایت شغلی به همراه دارد (تیرگری و همكاران،1391). دین ورزی قدمتی دیرینه داشته، به طوری که مطالعات باستان شناسی و انسان شناسی نشان داده اند، مذهب جزء لاینفک زندگی بشری در تمام اعصار بوده است. به گفته ی فرانکل بنیان گذار مکتب معنا درمانی ،احساس مذهبی عمیق و واقعی، در اعماق ضمیر ناهوشیار هر انسانی وجود دارد(یانگ[4]،2007).همچنین رفتارها و باورهای مذهبی، تأثیر مشخصی در معنادار کردن زندگی و رضایت افراد دارند، رفتارهایی مانند عبادت، زیارت و توکل به خداوند می توانند از طریق ایجاد امید و تشویق به نگرش های مثبت، افزایش عزت نفس،موجب آرامش درونی افراد گردند. داشتن معنا در زندگی، امیدواری به یاری خداوند در شرایط مشکل زا، بهره مندی از حمایت های اجتماعی و معنوی، احساس تعلق داشتن به منبعی والا همگی از جمله روش هایی هستند که افراد مذهبی با دارا بودن آن ها می توانند در مواجهه با حوادث آسیب رسان، فشار کمتری را متحمل شوند (پولنر[5]،2010). روانشناسی دینی که عبارت است از مطالعه ی مذهب و پدیده های مذهبی با بهره گرفتن از مفاهیم روانشناسی، اشاره به این دارد که مذهب و واقعیات روانشناسی از یکدیگر تأثیر می پذیرند. در حیطه ی روانشناسی دینی، تمایل فزاینده ای وجود دارد که چشم اندازهای تئوریکی، به واسطه ی پژوهشهای تجربی حمایت شود. از این رو افزایش تحقیقات در زمینه های گوناگون نظیر میزان مذهبی بودن، نیاز به مذهب، تأثیر دین در سلامت جسم و روان و رضایت از زندگی و شغل غیره بسیار چشمگیر بوده است(میرشهیدی،1389). بهره مندی از حمایت اجتماعی خانواده و دوستان می تواند نقش مهمی را در مراحل مختلف زندگی ایفا کرده، فرد را در مقابل تنش های ناشی از نقص عضو و بیماری محافظت نماید و نتایج منفی روانی ناشی از نقایص فیزیکی را کاهش دهد. بعلاوه با ارتقای سازگاری، توانایی مقابله با تنش را در فرد افزایش می دهد(العربی[6]،2003).مذهب[7] و عقاید مذهبی به عنوان مجموعه ای از اعتقادات، باید ها و نبایدها و نیز ارزش های اختصاصی و تعمیم یافته، از موثرترین تکیه گاه های روانی به شمار می رود که قادر است رضایت انسان از جنبه های گوناگون زندگی را در لحظه لحظه های عمر فراهم کرده و از طریق شناساندن مبدا ، مقصد و
مسیر حرکت و بطور کلی هدف زندگی، به انسان الگوهای رفتاری خاصی دهد که باعث معنی بخشیدن به دردها و رنج ها و ایجاد آرامش در زندگی انسان می شود. داشتن هدف و معنا در زندگی، احساس تعلق داشتن به منبعی والا ، امیدواری به یاری خداوند در شرایط مشکل زای زندگی ، بهره مندی از حمایت های اجتماعی و معنوی ،بالا رفتن سطح خودپنداره و …، همگی از جمله روش هایی هستند که افراد مذهبی با دارا بودن آنها می توانند در مواجهه با حوادث فشارزای زندگی ، آسیب کمتری را متحمل شوند(یانگ و ماو[8]، 2007) .در دستگاه فکری یینگر[9] و برگر[10]، دین عاملی برای آرامش بخشیدن به انسان تعبیر می شود. لذا هر دینی با امید بخشی به مومنان، ندای زندگی بهتر و آرامش را درون زندگی ایجاد می نماید (بشریه،1389).مذهب شامل رهنمودهایی برای زندگی و ارائه دهنده سامانه باورها و ارزش هاست که این ویژگیها می توانند رضایت شغلی افراد را متاثر کنند(هانلر و گنچوز[11]،2005).ادی[12] (1999)کارکرد های دین را حمایت، هویت بخشی و انسجام بخشی عنوان می کند. در این رویکرد دین عاملی برای کاهش انزوای اجتماعی، تحکیم همبستگی اجتماعی، زمینه ای برای پذیرش هنجارها و افزایش عزت نفس می باشد.یینگر[13] (1999) معتقد است با تکیه بر کارکرد دین در پاسخدهی به مسائل بشری، شاهد رفع اضطراب و کاهش نگرانیهای انسان به دلیل گم شدن در مسیر و در نتیجه جلوگیری از بی عملی او هستیم. در واقع دین با ارائه کارکرد سه گانه تعیین وضعیت کنونی فرد و اجتماع، هدف نهایی و مسیر شناخت، آرامش روحی را در فرد ایجاد می کند.دین از طریق معنا بخشی و انسجام بخشی روابط بین فردی، نظم موجود در زندگی را تثبیت می کند و موجب افزایش سطح رضایت فرد می گردد (همیلتون[14]،1389). مطالعات مختلف نشان می دهند حمایت اجتماعی[15] بعنوان یکی دیگر از مولفه های تاثیر گذار بر بهبود رضایت شغلی دارای نقش مهمی بوده و در کاهش آثار منفی استرس های فراوان ناشی از محیط و جامعه تاثیر دارد(برکمن،2000). جنبه ذهنی حمایت اجتماعی می تواند کمک روانی موثری برای مقابله با فشارها و مسائل به شخص نیازمند نماید، چون چنین فردی در تمام لحظات این تصور روشن را در ذهن خود دارد که کسانی هستند که هنگام نیاز و درماندگی به او کمک کنند(بونومی[16]،2000).. بنابراین با قوت بیشتری در برابر ناملایمات مقاومت می کند. در ضمن این جنبه از حمایت اجتماعی بر میزان عملکرد فرد تاثیر فراوانی دارد و یافته های تحقیقاتی حاکی از آن است که هر چه ذهنیت فرد در برخورداری از حمایت دیگران بیشتر باشد، میزان پاسخ های موفقیت آمیزی که به فشارهای روانی و موقعیتهای بغرنج نشان می دهد بیشتر است(کالاگان و موری[17]، 2003).همچنین حمایت اجتماعی به عنوان قویترین و نیرومند ترین نیروی مقابله ای برای مواجهه ی موفقیت آمیز و آسان فرد در زمان درگیری با شرایط تنش زاست و تحمل مشکلات را برای افراد تسهیل می کند(حیدری و همکاران،2009). همینطور ستریتر[18](1992)،بیان داشت؛حمایت اجتماعی ادراک شده به حمایت از منظر ارزیابی شناختی فرد از محیط و روابطش با دیگران می نگرد.نظریه پردازان حمایت اجتماعی ادراک شده،بر این امر اذعان دارند که تمام روابطی که فرد با دیگران دارد،حمایت اجتماعی محسوب نمی شوند،به بیان دیگر،روابط منبع حمایت اجتماعی نیستند،مگر آنکه فرد آن ها را به عنوان منبعی در دسترس یا مناسب برای رفع نیاز خود ادراک کند(ستریتر،1992).شواهدی در دست است مبنی بر این که گاهی کمک هایی به فرد می شود نامناسب و بد موقع است یا اینکه خلاف میل خود فرد است،لذا نه خود حمایت که بیشتر ادراک فرد از حمایت است که مهم است.تحقیقات بسیاری نشان از آن دارند که برخورداری از حمایت اجتماعی مطلوب،فرد را به سلامت،بهزیستی روانی و رضایت هدایت می کند(کوهن[19]،1985 و روبرت[20]،1997).از طرفی تریف[21] و همکاران(2011)،بیان کردند منظور از حمایت اجتماعی ادراك شده، ادراك قابلیت دسترسی و كفایت انواع مختلف حمایت می باشد. در این رابطه ، یکی از مهم ترین عوامل که موجب بالا رفتن احساس کفایت و در نتیجه رضایت از شغل می باشد عزت نفس است(بونومی،2000).مکی و اسمیت[22](2002)درباره خودپنداره بیان میکند که خودپنداره یکی از عوامل تعیین کننده رفتار انسان است و در حقیقت برداشت و قضاوتی که افراد از خود دارند که تعیین کننده چگونگی برخورد آنها با مسائل مختلف است.در یک نگرش كلی، خودپنداره یک ارزیابی كلی از ارزش خویش است.ارزیابی از ارزش خود، میزان آگاهی افراد از توانایی، اهمیت و ارزشمند بودن خویش براساس تجربیات گذشته است. در واقع هر چه فرد از خودباوری و خودپنداره بالاتری برخوردار باشد از موقعیت و کارآمدی بالاتری برخوردار بوده و از آسیب های روانی _اجتماعی نیز مصون خواهند ماند.(شیهان،1988؛ترجمه میرهاشمی و گنجی،1383). با یک نگرش دیگر، خودپنداره در كار، سطح خودآگاهی شخص را برای انجام وظایف خاص(در آینده)نشان میدهد.افراد برای وظایفی كه غالبا انجام میدهند (مثلاوظایف خانوادگی) یا دیگر وظایفی كه برای زندگی آنان دارای اهمیت است (مثلاً مسئولیتهای اصلی شغلشان یا وظایف زناشویی) سطوح مختلفی از خودپنداره را به دست میآورند. كاركنانی كه دارای خودپنداره كاری بالایی هستند، در مقایسه با افرادی كه خودپنداره كاری كمتری دارند معمولا بهتر كار می كنند و از شغلشان راضیترند. این تفاوت حائز اهمیت است زیرا افرادی كه در انجام یک كار، مدام بازخورد منفی دریافت میكنند، هرگز این تصور را نخواهند داشت كه برای انجام آن (كار)دارای كارایی هستند.افرادی كه دارای عزت نفس بالا هستند، توانایی خود را بالا ارزیابی می كنند، لذا اطمینان دارند كه وقتی تصمیم به انجام كاری بگیرند، احتمالا موفق خواهند شد.از سوی دیگر،كاركنان دارای خودپنداره پایین، توانایی خود را كم میدانند. بنابراین،برای خود موفقیت كمتری پیش بینی كرده و فعالیتهای خود را محدود میكنند. در نتیجه، سطح خودپنداره كاری فرد نیز نقش مهمی را در كار و در سازمانهایشان ایفا میكند(زندی پور،1385).از این رو با توجه به مطالب فوق در این پژوهش به بررسی رابطه نگرش مذهبی ،خود پنداره و حمایت اجتماعی با رضایت شغلی کارمندان دانشگاه های شهر کرمان پرداخته است تا مشخص شود شود ، آیا چنین رابطه ای وجود دارد ؟
[2] Fisher&Hanna
[3] Acker
[4] Yang
[5] Pollner
[6] Al-Arabi.S
[7] religious
[8] Yang & Mao
[9] Yinger
[10] Burger
[11] Hunler & GencOZ
[12] O’Dea
[13] Yinger
[14] Hamilton
[15] socisl support
[16] Bonomi
[17] Challaghan & Morrissey
[18] Streeter
[19] Cohen
[20] Roberts
[21] Trief
[22] Mackie& Smith
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
قشر دانشجو گروهی مهم از جامعه بوده و سرنوشت سازان آینده کشور هستند. در جوامع گوناگون سیاست گذاری ها همواره متوجه این گروه، بررسی ویژگی ها و تربیت آن ها برای دستیابی به آینده مورد نظر بوده است. در ساختار گروه دانشجویی، دانشجویان حوزه و دانشگاه دو گروه اصلی را تشکیل می دهند.
در بررسی هر گروه از افراد باید به این نکته توجه داشت که، انسان موجودی پیچیده و دارای ابعاد وجودی گوناگون است . پیوند مستحکمی که میان این ابعاد وجود دارد، موجب می گردد که نیاز به دیدگاهی چند بعدی و همه جانبه جهت فهم و درک آدمی و کمک به رشد و بهزیستی او، حس گردد.
بهزیستی[1] عاملی مهم در حیطه زندگی فردی و جمعی است که همگان به دنبال دستیابی و گسترش آن در زندگی خود هستند. روانشناسی نقش والایی برای این صفت قائل گشته است. در ابتدای ظهور روانشناسی، تأکید این رشته بر بیماری های روانی و درمان آن ها بود، اما با گذشت زمان «مدل سلامت روانی»، «مدل بیماری» را به چالش کشیده است(کیز[2]، 2002). البته در تاریخ روانشناسی همواره بزرگانی چون جیمز[3]، راجرز[4]، مزلو[5]، فروم[6] و فرانکل[7] برداشت های مثبتی از شخصیت سالم و کنش وری مثبت به دست داده اند. در دیدگاه های نوین روانشناسی مثبت نگر نیز، پژوهشگران برجسته ای چون ریف و سینگر[8] (1998)، سلیگمن و سیکزنتمیهالی[9] (2000) و کیز(2002)، بر لزوم در نظر گرفتن جنبه های مثبت بشر و مفهوم بهزیستی در تعریف سلامت روانی تأکید کرده اند(کیز، 2004).
با تأکید بر بهزیستی، بررسی عوامل مؤثر بر آن به صورت جنبه خاصی از روانشناسی بروز کرد. با ظهور بهزیستی در حیطه روانشناسی، احساس بهزیستی، یکی از ویژگی های مهم افراد دارای سلامت روان شناخته شد.
در طی سال های 1970-1960 جنبشی جهت مطالعه عوامل مرتبط با کیفیت زندگی[10] در ایالات متحده آغاز گردید و شروع یک عقیده تدریجی شد، مبنی بر این که رضایت در زندگی فقط بر پایه عوامل عینی نبوده و به عوامل ذهنی مؤثر در این حیطه نیز توجه گردید. همزمان با این جنبش بود که گروهی به اهمیت اثر معنویت در بهزیستی پافشاری کردند. الیسون[11] (1983) و پالوتزین[12] و الیسون(1982)، استدلال کردند که کیفیت زندگی مفهومی است که بهزیستی مادی، روانی و معنوی در آن دخیل اند(بونت[13]، 2009). بهزیستی معنوی از رابطه دو مفهوم بهزیستی و نقش معنویت در آن شکل گرفت و گسترش یافت که ناشی از توجه به نقش معنویت در بهزیستی فردی بود. در مطالعه ای بر روی دانشجویان سنگاپوری مشخص شد که آنان معنویت را برای آدمی، رشد و بهزیستی او اساسی می دانند (تیو ، کریدی و چان[14]،2012). بهزیستی معنوی[15]، حسی از ارتباط با دیگران، داشتن معنی و هدف در زندگی و داشتن ارتباط و اعتقاد به یک قدرت متعالی است( هاکز ، هال ، تالمن و ریچینز[16]، 1995 ). الیسون (1983)، بیان می دارد که بهزیستی معنوی شامل دو عنصر روانی اجتماعی و مذهبی است. بهزیستی مذهبی شامل ارتباط با یک قدرت متعالی است و بهزیستی وجودی که عنصری روانی ـ اجتماعی است، بیانگر احساس فرد است از اینکه چه کسی است؟ چه کاری و چرا انجام می دهد و به کجا تعلق دارد. این دو بعد در عین جدا بودن، با هم تعامل داشته و احساس سلامت معنوی، رضایت و هدفمندی را به وجود می آورند. به این شکل بهزیستی معنوی نقش والایی در مطالعات مرتبط با بهزیستی و سلامت روان یافت.
سلامت روان[17] یکی از مهم ترین شاخص های سلامت و بهداشت یک جامعه تلقی می شود. سازمان بهداشت جهانی[18] از سال 1946 برای سلامتی سه بعد زیستی، روانی و اجتماعی قائل شده است، اما در اکثر کشورها دو بعد روانی و اجتماعی نادیده گرفته می شوند. از زمان ظهور رسمی روانشناسی سلامت در 1970 ، در مدت زمانی بسیار کوتاه، روانشناسی سلامت به رکن اصلی علوم رفتاری تبدیل شد. جنبه های مؤثر در بررسی رشد و تکامل انسان فراوان بوده و سلامت روان به عنوان یکی از مهم ترین موضوعات روانشناسی سلامت، مطرح است. سلامت روان چیزی بیشتر از نبود اختلال های روانی است و شامل خوب بودن ذهنی، ادراک خودکارآمدی، استقلال و خودمختاری، کفایت و شایستگی، وابستگی میان نسلی و خود شکوفایی توانمندی های بالقوه فکری و هیجانی می گردد(سازمان بهداشت جهانی،2001 ).
در پرداختن به هیجان های مثبت و عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی، شادکامی[19] نیز از عوامل مطرح شده در حیطه روانشناسی مثبت نگر است و تأثیر شگرفی بر احساس رضایت و بهزیستی دارد. در گذشته روانشناسی بر هیجان های منفی و اختلال متمرکز بود، اما به تدریج از چند دهه گذشته به بررسی هیجان های مثبت و عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی پرداخت. در اکثر تعاریف مطرح شده از شادکامی، تجربه احساس مثبت به چشم می خورد. استوارت، واتسون، کلارک، ابمیر و دیری[20] (2010)، شادی را متشکل از لذت از زندگی، نداشتن احساس منفی مثل اضطراب و افسردگی و داشتن میانگینی از رضایت از زندگی می دانند.
اهمیت دادن به بهزیستی فردی، سلامت روان و شادی همواره مدنظر پژوهشگران علوم انسانی بوده است.در سایه توجه به اهمیت معنویت، به عنوان رکنی اساسی در جامعه ایران، اهمیت بررسی این ابعاد در فرد فرد آدمیان مطرح بوده و هست.
1 ـ 2 . بیان مسأله
این اعتقاد وجود دارد که معنویت[21] و مذهب[22] با یکدیگر همپوشی دارند و هر دو شامل اعتقاد به وجودی مقدس می شوند، اما در حقیقت هریک ویژگی های خود را دارا هستند. وابستگی نسبی این دو مقوله، بررسی این مطلب را که آیا معنویت در مدارس مذهبی ما از
دانشگاه ها بالاتر است یا خیر، به صورت سؤالی در ذهن آدمی نمایان می سازد. معنویت در فطرت آدمی ریشه دارد. میلر و تورسن[23] (1999)، بیان داشته اند که دین و معنویت در زندگی افراد نه تنها رایج است بلکه از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد و با دستاوردهای مثبت سلامت مرتبط است. الکینز[24] ( 1998)، پارگامنت، کوئینگ و پرز[25] ( 2000) و بارکر و بوچانان بارکر[26] ( 2005)، بر اهمیت اثر معنویت در سلامت روان تأکید کردند. پنجمین همایش سالیانه معنویت و سلامت روان(2013)، معنویت را به عنوان راه حلی برای مشکلات فعلی در سیستم مراقبت های سلامت ذکر کرده است(http://gwumc.edu). بهزیستی معنوی به عنوان سازه ای که نشانگر ارتباط با قدرتی متعالی(خدا)، خود و دیگران است، از تلاشی جهت ترکیب معنویت و بهزیستی، ایجاد گردید. در جایی که سلامت روان به صورت توانایی سازگاری فردی و احساس بهزیستی کلی، درک می گردد، نتایج فراوانی از تأثیر دین و بهزیستی معنوی بر سلامت روان وجود دارد. جعفری، دهشیری، سهرابی و نجفی(1388) و صفایی راد، کریمی، شموسی و احمدی طهور(1389)، افراد با بهزیستی معنوی بالاتر را دارای سطوح بالاتر سلامت روان یافتند. شادی نیز به عنوان داشتن احساسات مثبت، رضایت از زندگی و نبود احساسات منفی، متأثر از دین و معنویت فردی است. لویس، مالتبی و دی[27] (2005) شادی و بهزیستی روانشناختی را تحت تأثیر دین و معنویت می دانند. گرین و الیوت[28] (2010)، نیز افراد دیندار را دارای سلامت و شادی بیشتر، گزارش کرده اند. با وجود اهمیت بهزیستی معنوی، سلامت روان و شادکامی در هر جامعه و تحقیقات فراوان صورت گرفته، نمی توان ادعا کرد که وضعیت جوامع در این موارد رو به پیشرفت و بهبود است. فراوانی افسردگی در قشردانشجو(امیدیان،1388 ؛ ابراهیم، آدامز، کلی و گلازبروک[29]،2012)، احساس تهی بودن و بی معنایی زندگی، به فراوانی قابل درک و مشاهده است. با توجه به اهمیت بهزیستی معنوی و نقش آن در ارتقاء سلامت روان و شادکامی و با توجه به کمبود منابع موجود در این زمینه، با تأکید بر اهمیت قشر جوان و به ویژه دانشجویان و با هدف توسعه و تکمیل نتایج موجود دراین زمینه، در این پژوهش به دنبال این هستیم که ضمن بررسی و مقایسه رابطه بهزیستی معنوی با شادکامی و سلامت روان در دانشجویان دانشگاه شهید باهنر و حوزه های علمیه شهر کرمان، در پی پاسخ به این سؤالات برآییم که:
آیا بین بهزیستی معنوی با شادکامی و سلامت عمومی در دانشجویان دانشگاه شهید باهنر رابطه وجود دارد؟
آیا بین بهزیستی معنوی با شادکامی و سلامت عمومی در دانشجویان حوزه های علمیه شهر کرمان رابطه وجود دارد؟
[1] – well- being
[2] – Keyes
[3] – James
[4] – Rogers
[5] – Maslow
[6] – Fromm
[7] – Frankl
[8] – Ryff, Singer
[9] – Seligman, Csikszentmihalyi
[10] – quality of life
[11] – Ellison
[12] – Paloutzian
[13] – Bonet
[14] – Tiew, Creedy & Chan
[15] – spiritual well- being
[16] – Hawks, Hull, Thalman & Richins
[17] – general health
[18] – World Health Organization
[19] – happiness
[20] – Stwart, Watson, Clark, Ebmeier & Deary
[21] – spirituality
[22] – religion
[23] – Miller & Thoresen
[24] – Elkins
[25] – Pargament, Koenig & Peres
[26] – Barker & Buchanan- Barker
[27] – Lewis, Maltby & Day
[28] – Green & Elliott
[29] – Ibrahim, Kelly, Adams & Glazebrook
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
تجربه بسیاری از کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته نشان می دهد که بخش صنایع کوچک و متوسط به دلایل مختلف می تواند نقش محوری در توسعه اقتصادی و صنعتی داشته باشد. اول اینکه صنایع کوچک و متوسط از بسیج منابع مالی حمایت می کند و در نتیجه باعث ایجاد فرصت ها شغلی، ایجاد رفاه و بالاخره فقرزدایی می شود. دوم اینکه صنایع کوچک و متوسط به اقشار آسیب پذیر جامعه از قبیل جوانان و زنان که ظرفیت محدودی برای مشارکت در توسعه اقتصادی کشورشان دارند کمک می کند. سوم اینکه بخش صنایع کوچک و متوسط می تواند نقش مهمی درتحقق روند خصوصی سازی در کشور ایفا نماید زیرا آنها اغلب قابلیت جذب نیروی کار مازاد را دارند. چهارم اینکه توسعه صنایع کوچک و متوسط باعث ارتقاء مردم سالاری در جامعه می شود و جامعه مدنی باعث مشارکت کارآفرینان در نظام اقتصادی سیاسی و اجتماعی کشور می گردد. سرانجام بخش صنایع کوچک و متوسط ثابت نموده که منعطف و نوآور است و در بسیاری از بخش ها صنایع کوچک و متوسط امتیازات رقابتی قابل توجهی نسبت به صنایع بزرگ دارند و این امر آنها را قادر می سازد سریع تر و موثرتر به تحولات فزاینده جهانی پاسخ دهند ( unido , 2003 ) .
امروزه در کشورهای در حال توسعه، صنعتی شدن به مثابه حل کلیه مشکلات اقتصادی مطرح است به طوری که صاحبنظرات مسائل اقتصادی، آن را مترادف با توسعه یافتگی می دانند. کشورهای در حال توسعه امیدوارند که از طریق صنعتی شدن بر مشکلات عقب ماندگی فنی غلبه کرده و موجبات استفاده کامل از منابع طبیعی، مواد خام، سرمایه و نیروی انسانی را فراهم سازند.
پیشرفت های سریع کشورهای در حال توسعه نظییر کره جنوبی، تایوان، مالزی، هندوستان، ترکیه ، اندونزی و کشورهای صنعتی چون آلمان، ژاپن ، آمریکا و دیگر کشورهای پیشرفته گواه این مدعا است که صنایع کوچک در این کشورها به عنوان پایه های اساسی رشد و توسعه و دستیابی به صنایع مدرن بوده اند به طوری که طبق مطالعات سازمان جهانی کار 70 درصد از نوآوری ها و اخترعات صنعتی، توسط کار آفرینان به وجود آمده که در واحدهای کوچک مشغول به کار بوده اند (Debra D.Raiborn , 1982 , 1-5 ) .
بخش بنگاه های کوچک و متوسط ستون فقرات اقتصادهای توسعه یافته در سراسر جهان می باشد. در اتحادیه اروپا صنایع کوچک و متوسط نقش مهمی در رشد و توسعه و ایجاد کسب و کار جدید داشته است و نقش به سزائی در اشتغالزایی در سطح قابل قبول به ویژه برای کارگان و زنان فراهم کرده است با توجه به اینکه صنایع کوچک و متوسط به طور معمول بیشتر از صنایع بزرگ به تأمین کنندگان محلی وابسته هستند در نتیجه آنهابه طور غیر مشتقیم باعث ایجاد فرصت های شغلی می شوند (The European Commission , 2005 , 2-8 ) .
بررسیهای انجام شده در نظام های اقتصادی (توسعه یافته، در حال توسعه فدر حال گذار) نشان میدهد که برای دستیابی به یک بخش صنایع کوچک و متوسط شکوفا و پایدار بایستی یک ساختار حقوقی مناسب برای صنایع کوچک و ایجاد یک ساختار حمایتی نهادینه مناسب شامل خدمات مشاوره کسب و کار، تأمین اطلاعات ، آموزش ، خدمات مالی و امثال آن باشد.
در این راستا کشور ما ایران شدیداً به صادرات نفت و گاز که 82 درصد کل صادرات کشور را تشکیل
میدهد وابسته است هرچند که صادرات غیر نفتی در حال افزایش بوده ولی این افزایش به آرامی صورت میگیرد. و اشتغالزایی یکی از مسایل مهم در ایران می باشد بر اساس آمار منتشره توسط مرکز آمار ایران حدود 3 میلیون نفر در سال 2000 به صورت رسمی به عنوان بیکار ثبت شده است که این رقم در حال افزایش میباشد. در بسیاری از کشورهای در حال توسعه ثابت شده است که بخش صنایع کوچک
و متوسط می تواند نقش کلیدی در اشتغال زایی ایفا کند و نه تنها می تواند نیروی کار ناشی از رشد طبیعی را جذب کند بلکه نیروی کار مازاد شرکت های دولتی ناشی از تعدیل اقتصادی یا خصوصی سازی را نیز می تواند جذب نماید و همچنین می تواند به عنوان موتور محرک اصلی اشتغال محسوب شود (شقاقی و همکاران ،1384) .
این فصل به بیان کلیات تحقیق شامل: بیان مساله، چارچوب نظری و مدل تحلیلی تحقیق، اهمیت موضوع تحقیق و اهداف تحقیق تخصیص یافته است.
بیان مسئله
تغییرات شتابان محیط درون و برون سازمانی منجر به بروز شرایطی شده است که مجموعه مولفهها و عوامل مرتبط با سازمان در حوزههای مختلف به صورت پیوسته دچار تغییرات گردد. لذا در چنین شرایطی بدون وجود برنامهای مشخص امکان رسیدن به موفقیت برای سازمان قابل تصور نیست. در چنین شرایطی استفاده از روشهای رایج برای برنامه ریزی در سازمانها امری ضروری و رایج بوده و در عمل بسیاری از مدیران، مشاوران و کارشناسان از این الگوها در تعیین برنامههای سازمانی استفاده میکنند. لیکن در اغلب روشهای موجود در حوزه برنامه ریزی، برنامه ریزی انجام شده با واقعیتها و شرایط محیطی و درونی سازمان تطابق لازم را ندارد.
در مدلهای رایج در برنامه ریزی (به ویژه برنامه ریزی استراتژیک)، فرایند شناخت مبتنی بر دو حوزه عمده و اصلی درون و بیرون سازمان (محیط داخلی و خارجی) انجام میپذیرد که حاصل آن در قالب مجموعه فرصت ها، تهدیدها، نقاط قوت و نقاط ضعف تبیین میگردد. در حقیقت با تحلیلهای انجام شده در این حوزهها، شرایط موجود سازمان به تصویر درآمده و برنامههای مورد نیاز برای حصول به اهداف و ماموریت سازمان و نیز عبور از شرایط و تنگناهای موجود، با بهره گرفتن از فرصتها و نقاط قوت تدوین میگردد.
با توجه به آنچه گفته شد و نظر به اینکه تاکنون به منظور برنامه ریزیهای مورد نیاز با رویکردی استراتژیک به بررسی و شناسایی مشکلات موجود در شهرکهای صنعتی فیروزکوه پرداخته نشده این تحقیق درصدد است تا تصویری مناسب از مشکلات این سازمان در حوزههای مختلف به منظور ارائه راهکارهای مورد نیاز جهت مقابله با آن ارائه دهد.
به این ترتیب مساله اصلی تحقیق حاضر را میتوان به صورت زیر مطرح کرد:
1- در این تحقیق منظور از مسائل و مشكلات همان تهدیدات محیطی و نقات ضعف داخلی هستند. به عبارت دیگر این تحقیق دلیل عدم دستیابی به توسعه صنعتی مطلوب و پایدار را یا در ضعف های مدیریتی و داخلی می داند و یا در عوامل خارجی جستجو می كند كه در هر صورت با اتخاذ راهكارهایی (استراتژی هایی) مناسب می توان نقاط ضعف را به قوت و عوامل تهدید را به فرصت تبدیل كرد.
2- با وجود آنكه مسائل و مشكلات موارد كیفی هستند اما این تحقیق بر آن است كه با بهره گرفتن از روش هایی چون ماتریس ارزیابی عوامل خارجی ، ماتریس ارزیابی عوامل داخلی ، ماتریس نقاط قوت و ضعف ، فرصت ها و تهدیدات، ماتریس داخلی و خارجی، ماتریس استراتژی اصلی و سایر تكنیكهای اولویت بندی و رتبه بندی ترجیحات مشكلات كیفی را به كمی تبدیل نماید،كه در اینصورت می توان راهكارهای كمی و قابل دفاع برای آنها را ارائه نمود.
اهمیت و ضرورت تحقیق
در هر سازمان و شرکتی استراتژی از اهمیت زیادی بر خوردار است. داشتن یک استراتژی برای دستیابی به اهداف و رقابت در محیط پویا برای هر سازمانی الزامی میباشد. طبیعی است که برای داشتن یک استراتژِی مطلوب نیاز است که که کلیه مراحل تجزیه و تحلیل محیط درونی و بیرونی سازمان طی شود تا مدیران بتوانند تصمیم بگیرند که برای دستیابی به اهداف مورد نظر سازمان از چه استراتژی استفاده کنند .اولین گام تدوین یک استراتژی مناسب است. موضوع تحقیق ارائه شده به تدوین و ارائه یک استراتژی از طریق مدل (SWOT) [1] با بهره گرفتن از تجزیه و تحلیل محیط درونی و بیرونی شهرک های صنعتی شهرستان فیروزکوه خواهد پرداخت تا بتواند بهترین عملکرد را پس از اجرا برای شهرک های مذکور به همراه داشته باشد.
همانطور که میدانیم یک استراتژی باید نیازهای یک سازمان را در راستای رسیدن به اهدافش تامین کند.پس رضایت سهام داران، ذینفعان، مشتریان از عملکرد یک شرکت امر بسیار مهمی است. در دنیای کنونی با وجود رقبای بسیار و پویایی محیط و تغییرات قوانین چگونه میتوان به اهداف سازمان با موفقیت دست پیدا کرد؟ همچنین با داشتن یک برنامه ریزی دقیق و با یک استراتژی مناسب میتوان تحقق اهداف را بهبود بخشید و رضایت مشتریان درونی و بیرونی سازمان را افزایش داد. با در نظر گرفتن موارد فوق میتوان گفت که با داشتن یک استراتژی مناسب میتوان هزینه ها را کم کرد و بهره وری و اثر بخشیرا افزایش داد. با توجه به موارد فوق میتوان نتیجه گرفت که یک سازمان برای بقای خود نیازمند یک استراتژی مناسب با توجه به محیط و عوامل درونی خود میباشد، تا بتواند از طریق آن به درجات بالای پیشرفت یک سازمان دست یابیم.