:
نرخ رشد اقتصادی از جمله مواردی است که مورد توجه اغلب اقتصاددانان و سیاستگذاران اقتصادی است، زیرا طبق نظریۀ کوزنتس[1] نرخ رشد اقتصادی از مهمترین عوامل تاثیرگذار بر توزیع درآمد و در نتیجه رفاه اجتماعی انسانها است. لیکن با وجود اهمیت بسیار زیاد آن، عوامل تعیینکنندۀ نرخ رشد یک کشور هنوز یکی از مباحث ناشناخته اقتصاد است؛ به طوری که در مدلهای اولیه رشد اقتصادی عوامل تعیینکنندۀ رشد به عواملی چون افزایش ذخیرۀ سرمایه، جمعیت وکارایی فنی محدود میشد[2]؛ در حالی که یکی از مباحث مهم در توضیح دهندگی رشد اقتصادی سیاست های اقتصادی است که توسط دولتها وضع می شود. سیاستهای اقتصادی دولت با ایجاد یک محیط باثبات و تشویق سرمایه گذاری موجب تسریع روند سرمایه گذاری و افزایش رشد اقتصادی خواهند شد.
1-1- دولت و رشد اقتصادی
مطالعات مربوط به نقش دولت در اقتصاد را به طور کلی میتوان در دو گروه طبقه بندی کرد. برخی ازمطالعات( دنیل و بارو1990)[1] به بررسی رابطه اندازۀ دولت و رشد اقتصادی پرداختهاند و برخی دیگر از این مطالعات (فیشر، لنسینک والمار، گرجی و مدنی)[2] به اثرات نامطلوب سیاستگذاری دولت بر روی رشد اقتصادی توجه داشته اند. گروه اول متغیر هزینه های دولت به تولید ناخالص داخلی را به عنوان شاخصی از اندازۀ دولت و مقیاس فعالیتهای دولت دراقتصاد در نظرگرفتهاند وگروه دوم انحراف معیار متغیرهای بودجهای نظیر مالیات ها و مخارج دولتی را به عنوان شاخصی از بیثباتی فعالیتهای دولت در اقتصاد بررسی کرده اند. در تقسیم بندی دیگری فعالیتهای دولت را میتوان به سه گروه نقش بودجهای، تصدیهای دولت و اختلالهای ناشی از فعالیتهای غیر بودجهای تقسیم کرد[3]. مطالعۀ حاضر به بررسی اثرات نامطلوب سیاستهای دولت بر اقتصاد درقالب نقش بودجهای دولت می پردازد. دولت مرکز ثقل قدرت، اداره و تنظیم امور مختلف است که برای تحقق اهداف خود، وظایفی را بر عهده میگیرد. اقتصاددانان مهمترین وظایف دولت را در وظایف ذاتی آن شامل امنیت، بهداشت وآموزش میدانند. برخی این وظایف را برای دولت کافی ندانسته و برای حفظ تعادل اقتصادی، دخالت دولت در اقتصاد را به دلیل شکست بازار ضروری میدانند.
چگونگی دخالت دولت در اقتصاد و تعیین وظایف آن یکی از مسائل مهم از بدو شکل گیری اندیشه اقتصادی مدرن بوده است و نظریهپردازان اقتصادی دیدگاه های متفاوتی در این مورد داشته اند.
2-1- ضرورت انجام مطالعه
گروه سیاسی حاکم بر اقتصاد ایران قبل و بعد از انقلاب همواره فراتر از محدودۀ کلاسیک ایفای نقش کرده است و به همین دلیل آثار مثبت و منفی بسیاری بر اقتصاد برجای گذاشته است که ارزیابی و شناسایی نحوۀ تأثیرگذاری عملکرد دولت برای برنامه ریزی و اصلاح اشتباهات گذشته و عملکرد بهتر در آینده ضروری به نظر میرسد. در واقع تغییرات سیاستهای اقتصادی دولت گاه اثر مثبت و گاه اثر منفی بر رشد اقتصادی داشته است ولی آنچه که مهم است تغییرات مداوم و غیرقابل پیش بینی این سیاستهاست، که همواره اثر مخربی بر رشد اقتصادی و توسعه پایدار کشور داشته است (گرجی و مدنی)[1]، قابل پیش بینی بودن سیاستها و اعتبار دولت با کاهش نااطمینانی باعث رشد اقتصادی بیشتر می شود[2].
لذا با توجه به اهمیت موضوع شناخت نحوۀ تأثیرگذاری نااطمینانی حاصل از اجرای سیاستهای اقتصادی دولت و شدت و جهت آن بر رشد اقتصادی ایران ضروری به نظرمیرسد.
3-1- هدف مطالعه
در این مطالعه هدف بررسی تأثیر نوسانات و نااطمینانی حاصل از سیاستهای اقتصادی دولت (اعم از پولی، مالی و ارزی) بر روی رشد اقتصادی است. نظریه هایی که رابطۀ بین ثبات سیاستهای اقتصادی و رشد اقتصادی را بررسی می کنند غالباٌ دامنۀ کار را به بررسی تأثیر مستقیم ثبات سیاستهای اقتصادی بر رشد اقتصادی محدود می کنند. اما علاوه بر رابطۀ مستقیم بین این دو پدیده، باید به تأثیر غیرمستقیم نااطمینانی سیاستهای دولت بر رشد اقتصادی، از کانال عواملی که این رشد را تعیین می کنند (مانند سرمایه گذاری ، تورم، رشد جمعیت، و توزیع درآمد) نیز توجه داشت. رشد اقتصادی مستلزم جوی است که در آن بخش خصوصی بتواند برای فعالیتهای خود برنامه ریزی کرده و سرمایه خود را درگیر فعالیتهای بلندمدت کند، به ویژه پروژه های ساختاری و پایهای که موتور رشد اقتصادی و
تحولات تکنولوژیکی میباشند. این پروژه ها غالباٌ مستلزم سرمایه گذاری سنگین بوده و تنها در افقهای بلندمدت سودآور میباشند. نااطمینانی نسبت به سیاستهای اقتصادی دولت موجب می شود که صاحبان سرمایه نتوانند بازده بلندمدت سرمایۀ خود را با اطمینان کافی محاسبه کنند. افزایش نااطمینانی سیاستهای اقتصادی موجب کاهش ارزش مورد انتظار بازده سرمایه، کاهش سطح سرمایه گذاری و لذا ایستایی و رکود اقتصادی میگردد. در بلندمدت رشد اقتصادی مستلزم آزادی اقتصادی، ثبات سیاسی و قابل پیش بینی بودن سیاستهای اقتصادی است.
4-1- ضرورت دخالت دولت در اقتصاد
در یک جمعبندی از نظریات مکاتب مختلف مهمترین توجیه دخالتهای دولت، تلاش در جهت رفع کاستیهای بازار، ثباتسازی و ایجاد بستر مناسب برای سرمایه گذاری خصوصی و رفع نااطمینانیهای اقتصادی میباشد. در غیر این صورت دخالتهای دولت بیش از آنکه موجب رفع موانع، اختلالات بازار و بیثباتیها شود، خود با تبدیل به عامل اختلال، فضای ناامنی و بیثباتی را گسترش داده و رشد اقتصادی را پایین نگه خواهد داشت.
بروز اختلالات و نوسانات دائمی در اقتصاد و عملکرد ضعیف و کند تعدیل کننده های خودکار(مثل مکانیسم نرخ بهره و قیمتها) مهمترین دلیل دخالت دولت در اقتصاد است. به عبارتی در میان اهداف متعددی که دولتها با دخالت در اقتصاد دنبال می کنند شاید تأمین ثبات و رشد اقتصادی از اهمیتی خاص برخوردار باشد.
5-1- وظایف کلی دولت
به طور کلی پنج وظیفه مشترک و اساسی برای همه دولت ها می توان در نظر گرفت:
– پی ریزی ساختار قانون.
– ایجاد فضای سیاست گذاری باثبات، از جمله ثبات اقتصاد کلان.
– سرمایه گذاری در خدمات اساسی اجتماعی و زیر ساختها.
– پشتیبانی از گروه های آسیب پذیر.
– حفاظت از محیط زیست.
در مورد وظیفۀ دوم دولت یعنی ایجاد فضای سیاستگذاری باثبات اقتصاد کلان می توان گفت برای ایجاد ثبات در اقتصاد اجرای سیاستهای دولت لازم است. بدون اجرای سیاستهای دولت، اقتصاد دستخوش نوسانات فراوانی خواهد شد و ممکن است درگیر دوره های طولانی بیکاری و تورم شود، مشکل جدیتر زمانی بروز می کند که بیکاری و تورم ممکن است همزمان بروز کند. لذا برای ایجاد ثبات و امنیت در اقتصاد سیاستهای دولت لازم الاجرا است؛ ولی ممکن است اجرای خود این سیاستها مسبب بیثباتی و نااطمینانی شود.
ثبات سیاستهای اقتصادی دولت پیششرط تأمین توسعه اقتصادی بلندمدت و پایدار است. آزادی سیاسی، آزادی اقتصادی و ثبات سیاستهای اقتصادی سه بعد اصلی هر نظام سیاسی میباشند که شالودۀ سیاسی مدیریت اقتصاد را تشکیل میدهند. از میان این سه عامل (آزادی سیاسی، آزادی اقتصادی و ثبات سیاستهای اقتصادی) نقش ثبات سیاستهای اقتصادی دولت در رشد اقتصادی بحث برانگیزتر است. در تعریف یک محیط اقتصاد کلان باثبات، بر پنج شاخص نرخ تورم، نرخ ارز، نرخ بهره، وضعیت مالی دولت و وضعیت تراز پرداختها تأکید می شود.[1]
در حالی که دخالت دولت در اقتصاد و به کارگیری سیاستهای اقتصادی می تواند منجر به افزایش در میزان رشد گردد، بر مسئلۀ تثبیت اقتصادی نیز اثر کرده و تعدیل در نوسانهای اقتصادی را ایجاد می کند، به عبارت دیگر واکنشهای متغیرهای خودکار اقتصادی (مثل نرخ بهره، نرخ ارز و قیمتها) در واکنش به نوسانهای عارض شده کافی نیستند و لزوم به کارگیری سیاستهای فعال پولی ، مالی و ارزی در جهت تعدیل نوسانهای ایجاد شده در اقتصاد ضروری به نظر میرسد.
6-1- کلیاتی در مورد سیاست اقتصادی
دولتها برای تأمین هدفهای خود از جمله رشد و توسعۀ اقتصادی، افزایش اشتغال، مبارزه با تورم و رفاه جامعه از ابزارها و سیاستهای اقتصادی استفاده می کنند. استفاده از ابزارهای اقتصادی برای رسیدن به اهداف اقتصادی معین را سیاست اقتصادی میگویند.
یک سیاست اقتصادی تنها به تصمیم گیری سیاسی محدود نمی شود و هر سیاست اقتصادی شامل چهار مرحلۀ برنامه ریزی، تصمیمگیری، اجرا و نظارت میباشد. ثبات اقتصاد کلان که نتیجه سیاستهای اقتصادی سیاستگذاران کشور میباشد، در مدیریت کارآمد اقتصادی بخش خصوصی موثر است[1].
1-6-1- اهداف سیاست اقتصادی
قبل از اعمال یک سیاست اقتصادی باید هدف اعمال سیاست شفاف باشد. به طور کلی هدف نهایی همه سیاستهای اقتصادی ارتقای رفاه ملی محسوب می شود ولی اغلب اهداف واسطهای که تا رسیدن به هدف نهایی مطرح میشوند، مثل افزایش اشتغال، کاهش تورم و رشد اقتصادی بالاتر مدنظر سیاستگذاران اقتصادی میباشند. در واقع این اهداف واسطه، ابزاری در راه نیل به اهداف بالاتر هستند. رشد مستمر و پایدار مستلزم اجرای سیاستهای مناسب و پایدار است. تغییر دولتها و سیاستگذاران اقتصادی بی شک سیاستها و برنامه های اقتصادی را نیز تغییر خواهد داد و این تغییرات مداوم خود عاملی در گسترش بیثباتی و نااطمینانی در اقتصاد میباشد.
2-6-1- تقسیم بندی اهداف سیاست اقتصادی
گاهی سیاستگذار از اعمال یک سیاست اقتصادی چندین هدف را دنبال می کند و مسلماٌ چنین مجموعه هدفهایی در ارتباط با یکدیگرند. در یک جمعبندی کلی، با وجود همه تفاوتهایی که در فهرست کردن جمعبندی هدفها وجود دارد، این هدفها را میتوان به صورت نمودار 1-1 خلاصه کرد.
2-Fisher Stanley(1993)
1-Fischer(1993) &Hadjimichael(1994(
گرجی و مدنی(1382)-1
2-Robert Lenesink,Hong Bo,Elmar Sterken(1999)
3-Landau,Danieil(1983).Robert J.Barro(1990)
4-Fisher(1993). Robert Lensink, Hong Bo and Elmer Sterken(2000).
مسعود نیلی(1387)،صفحه157 -5
1 -Kuznets(1995)
2-Asteriou & Price(2000)pp2
فرم در حال بارگذاری ...