:
امروزه مطالعات تطبیقی مقبولیت وسیعی یافته است. این گونه نوظهور از تحقیق و پژوهش، هم در حوزه مطالعات غیردینی (همچون ادبیات تطبیقی، فلسفه تطبیقی، حقوق تطبیقی و …) و هم در ساحت مطالعات دینی (همچون دینشناسی تطبیقی) و هم در قلمرو مطالعات اسلامی (همچون فقه مقارن/تطبیقی)، از رواج و رونق غیر قابل انکاری برخوردار شده است. نکته قابل توجه آن است که در بیشتر این علوم، محققان به تطبیق آرا و نظریات و مکاتب و … پرداختهاند، ولی کمتر کسی درصدد برآمده که تحقیق کند و ببیند مطالعه تطبیقی در آن علم خاص چیست یا چه میتواند باشد؟ این در حالی است که خودِ مطالعه تطبیقی نیز بهمثابه یکی از اقسام مطالعه و پژوهش هنوز در معرض پرسش و تأمل بسیاری قرار دارد و در بابِ چیستی، روش و مسائل مربوط بدان، چالشهای جدی و قابلِ تأملی وجود دارد. بیگمان ظهور و پیدایش عنوان تازه «تفسیر تطبیقی» در دو سه دهه اخیر و پدید آمدن آثار تفسیری بدین نام تحت تأثیر قلمروهای معرفتی دیگر علوم بوده است. با این حال، توجه بدین نکته مهم است که تطبیق در علوم اسلامی سابقهای دیرینه دارد و چه بسا تفسیر تطبیقی بیشتر از آن که از علوم غیر دینی الگو گرفته و وامدار آن ها باشد، تحت تأثیر علوم اسلامی رشد کرده باشد.
مقبولیتی که تفسیر تطبیقی یافته و آن را تا حد تأسیس یک رشته دانشگاهی ارتقا داده است، لزوم شناخت بنیانهای معرفتی آن و تببین این بنیانها را دوچندان میکند. این رساله عهدهدار انجام این امر مهم است که پیش از این مغفول واقع شده است. در این رساله سعی شده است در باب چیستی، مبنا و روش تفسیر تطبیقی بهصورت علمی بحث شود.
مقوله تفسیر تطبیقی را از دو حیث باید بررسی کرد. از حیث تفسیر و از حیث تطبیق. تفسیر تطبیقی از این حیث که تفسیر است باید مشخصه های یک تفسیر را از جهات مختلف داشته باشد و از این حیث که تطبیقی است، انتظار میرود و بایسته است که دارای ویژگیهای یک مطالعه تطبیقی باشد. رعایت این دو حیث، چالشی بر سر راه تفسیر تطبیقی است.
موضوع این رساله در فضای علمیای شکل گرفته است که تفسیر تطبیقی خود بهعنوان رشتهای آکادمیک تدریس و تحصیل میشود و مراد از این رشته چه در بدو تأسیس و چه در ادامه، تنها تطبیق دیدگاههای شیعی ـ سنی است، لذا طبیعی مینمود که فرض اولیه این رساله چنین باشد که تفسیر تطبیقی به معنای تطبیق دیدگاههای شیعه و اهل سنت در تفسیر قرآن است؛ اما پس از مطالعه همهجانبه نویسنده و اطلاع از دیدگاههای تفسیرپژوهان اهل سنت که تقدم زمانی بر نظریهپردازی شیعه دارد، معلوم شد که تلقیهای متفاوتی در ساحت تفسیرپژوهی وجود دارد و چنین نیست که تفسیر تطبیقی محدود به مقایسه دیدگاههای شیعه و سنی باشد. این اتفاق به خودی خود برای رساله حاضر دستاوردی نو محسوب میشد. از همینرو در فصل دوم، همه تلقیهای موجود در خصوص تفسیر تطبیقی، گزارش شد و فصل مذکور که میخواست چیستی «تفسیر تطبیقی» به معنای تطبیق دیدگاههای شیعی ـ سنی را بررسی و نقد کند، رسالتی وسیعتر و مهمتر برای خود یافت و آن توصیف، تحلیل و داوری در باب همه تلقیهای موجود بود. ناگفته نماند که چون فضای تفسیرپژوهی بحث حاضر، نیاز مبرمی به بررسی و نقد چیستی تفسیر تطبیقی داشت، گزارش و تحلیل همه تلقیها در راستای رفع این نیاز، از ضرورت غیر قابل انکاری برخوردار بود. با درنظرگرفتن تمام این فرصتها و ضرورتها، در فصل دوم، تفسیر تطبیقی مفهومشناسی شد و در باب درستی اطلاق این اصطلاح بر آنچه مراد تفسیرپژوهان بود، قضاوت شد. همچنین در بخش گونهشناسی، گونههای تفسیر تطبیقی مورد بررسی قرار گرفت و معلوم شد بر گونه بودن آن ها چه اشکالاتی وارد است. نیز هدف تفسیر تطبیقی و جایگاه آن در این فصل، تحلیل و نقد شد. در پایان هم تبار تفسیر تطبیقی و مصداقهای آن از دیدگاه نظریهپردازان بررسی شد تا هم شناخت از چیستی تفسیر تطبیقی کامل شود و هم راه برای ادامه کار در فصلهای بعدی گشوده شود.
ادامه این راه و بررسی همه تلقیها در فصلهای بعد، نه ضرورت داشت و نه ممکن بود، چون از یک سو بنا بر نتایج حاصل از فصل دوم، معلوم شد که بسیاری از این تلقیها چیزی جز درک خام و ابتدایی از عنصر تطبیق نیست و از طرف دیگر بررسی باقی تلقیها هم در فصلهای بعد، تحقیقی وسیع پیش رو مینهاد که در مجال محدود این رساله نمیگنجید و چه بسا از کیفیت کار کاسته میشد. از همین رو، در فصل سوم بر اساس تلقی تفسیر تطبیقی، بهمثابه تطبیق دیدگاههای شیعی ـ سنی، کار ادامه یافت. در فصل سوم، گوشههایی از میراث تفسیری شیعه و اهل سنت، از حیث تطبیق بررسی شد. ضرورت وصف تاریخی جریان تفسیر تطبیقی، در پیدایی سیر تحول تطبیق در عرصه تفسیر و آشکار شدن نقاط عطف تاریخی تطبیق بود. هدف دیگر فصل سوم، این بود که میزان تأثیرپذیری جریان تفسیر تطبیقی امروزین از جریان تاریخی تطبیق معلوم شود. افزون بر این، بررسیهای انجام شده در فصل سوم، پایه و مبنای مناسبی را برای تحقق اهداف بعدی رساله شکل میداد.
با دادههایی که از فصل سوم به دست آمد، در فصل چهارم، در باب ارکان روششناختی تفسیر تطبیقی، یعنی مبانی، رهیافتها و روش اجرایی تفسر تطبیقی به تفصیل سخن گفته شد. در نهایت در فصل پنجم، بر اساس همان تلقیهای موجود، عیوب و نقایص تفسیر تطبیقی که سبب اختلال در کارکرد آن میگردد و به منزله آسیب برای آن محسوب میشود، استخراج شد.
بنابر آنچه توضیح داده شد، در رساله حاضر، موضوع پژوهش در فصل دوم، تفسیرپژوهی است. یعنی در این فصل، تلقیها و نظریههای موجود درخصوص تفسیر تطبیقی، موضوع پژوهش است. در فصل سوم، موضوع تحقیق، تفاسیر هستند که در دو بخش تفاسیر سنتی و تفاسیر جدیدِ نامبُردار به تفسیر تطبیقی بررسی شده است. در فصل چهارم و پنجم، روششناسی و آسیبشناسی همان تفاسیر در پرداختن به تفسیر تطبیقی، موضوع پژوهش است.
اگرچه رساله حاضر در مقام تجویز و توصیه نبوده است، اما از رهگذر تصحیح، توسعه و تعمیق بیشتر وضعیت فعلی تفسیر تطبیقی، توانسته است به تعیین شاخصههای مدل مطلوب کمک کند. نگارنده به هیچوجه معتقد نیست درآمدی که تهیه کرده، کامل و بینقص است، اما از اینکه گامی نو برداشته، خرسند است.
فصل اول: کلیات
در این فصل، از پارهای مباحث بنیادی نظیر تعریف مسأله، سؤالات و فرضیات، اهداف، ضرورت و اهمیت، پیشینه مطالعه تطبیقی و روش تحقیق بحث به میان میآید.
1-1- بیان مسأله تحقیق
در ساحت تفسیر و تفسیرپژوهی، امروزه با عناوینی چون تفسیر تطبیقی، تفسیر مقارن و تعابیر مشابه روبهرو هستیم. برخی ایده چنین تفسیری را طرح کردهاند و برخی در امکان و بلکه در ضرورتِ آن سخن گفتهاند و بعضی نیز در تأسیس و پایهگذاری و مبناگذاریِ تئوریکِ چنین تفسیری کوشیدهاند و پارهای در گامی عملی، آثاری تفسیری با این هدف فراهم آوردهاند و سرانجام، برخی کوشیدهاند جایگاه این گونه تفسیری را در سامانه و نظام طبقهبندیای که خود ساخته و پرداختهاند یا وام گرفتهاند، معیّن کنند. در کنار این کوششها و در گامی فراتر، برخی از محافل دانشگاهی، رشتهای با عنوان تفسیر تطبیقی در سطوح تحصیلات تکمیلی تأسیس و برپا کرده و در توسعه و تعمیق این ایده کوشیدهاند. مجموع این رخدادها حاکی از آن است که ایده تفسیر تطبیقی بهمثابه پدیدهای در ساحت تفسیر، امری موردِ اقبال، قابل تأمل و رو به توسعه است.
بیگمان رخدادهایی از این دست، مسبوق و مصبوغ به کوششها و دستاوردهایی است که در سایر قلمروهای معرفتی ـ چه ساحات مطالعات اسلامی (همچون فقه مقارن/ تطبیقی) و چه ساحات دینپژوهی (همچون دینشناسی تطبیقی) و چه مطالعات غیردینی (همچون ادبیات تطبیقی، فلسفه تطبیقی، حقوق تطبیقی و…) ـ رواج و رونقی یافته است. در کنار مطالعات تطبیقی صورت گرفته در این ساحات، خودِ مطالعه تطبیقی بهمثابه گونهای مطالعه و پژوهش نیز مورد پرسش و تأمل بسیاری قرار گرفته و در بابِ چیستی و اعتبار و دشوارههای آن سخنها و چالشهای جدی و قابلِ تأملی پدیدار گشته است. توجه به تعریف مطالعه تطبیقی در برخی از این علوم نمایانگر این وضعیت است:
ادبیات تطبیقی: «مطالعه و بررسی مقایسهای آثاری که برخاسته از زمینههای فرهنگی متفاوتند»
حقوق تطبیقی: «مطالعه حقوق دو یا چند کشور و تعیین وجوه افتراق و اشتراک آن ها»
فلسفه تطبیقی: «فلسفه تطبیقی یا مقایسهای، تلاشی معرفتی است برای تحلیل و بیان آرای فلاسفه … در محدوده موضوع یا موضوعات خاص و مقایسه آن ها …»
در برخی از تعاریف فوق، تطبیق به مقایسه تعریف شده است، در حالی که این تعریف، فقط لفظ را معنا میکند و اطلاع بیشتری از نحوه تطبیق یا مقایسه نمیدهد. در بیان چیستی یک مطالعه تطبیقی، آنچه باید روشن شود، خود مقایسه است. برخی وظیفه مطالعه تطبیقی را فقط کشف مواضع خلاف و وفاق دانستهاند، درحالی که هدف مطالعه تطبیقی، مانند دیگر رویآوردهای تحقیقی، فهم و شناخت است و چنین نیست که مطالعه تطبیقی محدود به کشف اختلافها و شباهتها باشد، بلکه هدف مطالعه تطبیقی شناخت یک پدیدار یا دیدگاه در پرتو مقایسه است. بر این اساس است که باید گفت دشوارههای تعریف تطبیق در حوزه علوم مختلف و در خود مطالعه تطبیقی، یکی از مسائل چالش برانگیز این قلمرو مطالعاتی محسوب میشود.
در این میان، مقوله تفسیر تطبیقی هم از این دشوارهها و چالشها بینصیب نیست. تلقیهای مختلفی از تفسیر تطبیقی وجود دارد که دقت در آن ها نشان میدهد مقوله تفسیر تطبیقی چندان مورد تأمل قرار نگرفته است و بهمثابه یک گونه تفسیری به پرسش و مطالعه جدّی سپرده نشده است و کوششهایی که در این قلمرو صورت پذیرفته، به لحاظ روششناختی، معرفتشناختی و هرمنوتیکی ارزیابی نشده است. بیشتر کسانی که در باب تفسیر تطبیقی اظهارنظر کردهاند، برای آن در میراث تفسیری تبار و پیشینه قائل شدهاند، ولی نه مشخصه های صریح و شفافی برای تعیین مصداق، بیان کردهاند و نه درباره میزان تأثیرپذیری کوششهای حال حاضر از مقدار بضاعت پیشینیان تصویر روشنی ارائه کردهاند. از همینرو، تحقیق حاضر میخواهد به سنجش تلقیهای موجود در خصوص چیستی تفسیر تطبیقی بپردازد و همچنین با مراجعه به سنت تفسیری و نیز آثار تفسیری جدید، هم سیر تحول تاریخی این جریان را تحلیل کند و هم با تکیه بر توان میراث تفسیری بتواند مقوله تفسیر تطبیقی را از حیث مبانی و روش، بررسی و نقد کند.
2-1- سوال های اصلی و فرعی تحقیق
اصلیترین مسأله تحقیق حاضر این است که تفسیر تطبیقی در ساحت چیستی، پیشینه، مبانی و روش دارای چه مشخصه هایی است و اشکالات و نقایص این مشخصه ها کدام است؟ این پرسش را میتوان از طریق سؤالهای زیر دنبال کرد:
1- تفسیر تطبیقی چیست و در سامانه طبقهبندی تفاسیر از چه جایگاهی برخوردار است؟
2- تفسیر تطبیقی در دورههای مختلف، با چه تحولاتی روبهرو بوده است؟
3- چه رویکردهایی در اهداف مفسران از تفسیر تطبیقی مشاهده میشود؟
4- شیوههای نقل و نقد در هنگام تطبیق آراء و نظریات چگونه است؟
5- مبانی و پیشفرضهای تفسیر تطبیقی کدام است؟
6- چه آسیبهایی در جریان تفسیر تطبیقی رخ داده است؟
3-1- فرضیه های تحقیق
1- از تفسیر تطبیقی تلقیهای متفاوتی وجود دارد که به نظر میآید برخی از آن ها خارج از موضوع تفسیر باشد. تفسیر تطبیقی از تطبیق آرای مفسران شیعه و سنی بهمثابه مقدمات تفسیر بهره میبرد.
2- با گسترش علم کلام در سده چهارم، تفسیر تطبیقی نیز رو به توسعه مینهد تا در سده دهم و تحت تأثیر قدرتهای سیاسی حاکم بر جامعه شیعه و اهل سنت، به کمال خود نزدیک میشود.
3- دو رویکرد مهم در اهداف مفسران شیعه و سنی در پرداختن به آراء مخالفان خود مشاهده میشود: یکی، رویکرد جدلی برای اثبات خود و نفی دیدگاه طرف مقابل؛ و دیگری، رویکرد تقریبگرایانه است که هدفش تأکید بر مشترکات و نزدیک کردن دیدگاهها در موارد اختلافی است.
4- مفسران در تفسیر تطبیقی درصدد اثبات حقانیت دیدگاه خود بوده اند و کمتر فارغ از ایدههای مذهبی و بهصورت منصفانه به بررسی دیدگاه های تفسیری مذهب مقابل پرداختهاند. در نقل آرا نیز روشهای مخدوشی به چشم میخورد.
5- در تفسیر تطبیقی، مبانی بر محور حقانیت باورهای خاص یک مذهب و صحت منابع تفسیری آن مذهب استوار است.
6- در بررسی تفاسیر تطبیقی موجود، میتوان به آسیبهای مبنایی و روشی اشاره کرد که برخاسته از نقایص موجود در کارکرد تطبیق است.
4-1- اهداف تحقیق
این پژوهش درصدد است، اولاً به توصیف و تحلیل تلقیهای مطرح از تفسیر تطبیقی بپردازد و معلوم کند چه قرائتهایی از تفسیر تطبیقی وجود دارد و این قرائتها چه مشخصه هایی دارند، یعنی فضای تفسیرپژوهی در حیطه تفسیر تطبیقی را روشن کند؛ ثانیاً با بررسی آثار تفسیری، رهیافتها، مبانی و شیوههای اجرایی تفسیر تطبیقی را تبیین کند و همچنین با بیان آسیبهایی که این گونه تفسیری را تهدید میکند، بتواند راهی به سوی رویکرد علمی به تفسیر تطبیقی بگشاید؛ زیرا بر این باور است که تفسیر تطبیقی، چه در مقام تدوین آثار تفسیری و چه در مقام آموزشهای دانشگاهی بیش از هر اقدامی، نیازمند بررسی و سنجش شاخصههای معرفتی خود است.
[1]. ایو شورل، ادبیات تطبیقی، (ترجمه طهمورث سجادی)، (تهران:امیرکبیر،1386)، ص25.
[2]. محمود عرفانی، حقوق تطبیقی، ویرایش دوم، (تهران:جنگل،1385)، ص13.
[3] . مسعود امید، جستارهایی در فلسفه تطبیقی، (تبریز:دانشگاه تبریز،1382)، ص1.
[4]. احد فرامرز قراملکی، روششناسی مطالعات دینی، (مشهد:دانشگاه علوم اسلامی رضوی،1385)، ص294.
فرم در حال بارگذاری ...