تا دهههای قرن نوزدهم، ضرورت و توجه به مسائلی از جمله فرهنگ، هویتفرهنگی، انگارهسازی، نماد و ازاین دست مفاهیمی که امروزه به عنوان یک ضرورت کلیه جوامع به آن توجه خاصی مبذول داشته اند، مطرح نبود. اندیشمندان علوم متفاوت در خصوص زمینه های مختلف از جمله فرهنگ، هویت، زیباییشناختی و ازاین دست مفاهیم سخن به میان نیاورده بودند، از دهههای پایانی قرن بیستم جهان شکل تازهای به خود گرفت؛این شکل تازه تنها به دلیلایجاد تحولات پرشتاب علمی تکنولوژیک نبوده، بلکه با ظهور رسانه های همگانی مانند تلویزیون در دهه 1948 و سپس ماهواره در سطح جهانی، تفکر و توجه در مورد مسائلی چون فرهنگ(بومی، ملی، مذهبی)، هویت(فردی، جمعی، اجتماعی، ملی، بومی، منطقهای، فرهنگی، دینی و… )، به عنوان بسترهایی قابل نفوذ مورد بررسی اندیشمندان قرار گرفت و با شناخت اثرات و پدیدههای ناشی از تکنولوژی و ابزارهای نوین آن بر فرد و اجتماع جهان، اندیشمندان عرصه علوم جامعه شناسی، اجتماعی و روانشناسی نظریهها و فرضیه های مختلفی در باب رسانه های جمعی و تاثیرات آن بر مخاطبان برایایجاد تغییر در ارزشها، سلیقهها، رفتارها و در نهایت فرهنگ جوامع بشری مورد بررسی و مطالعه قرار گرفت. کشورهای غربی در رأس آنایالاتمتحدهآمریکا که همیشه به دنبال برتریطلبی و خودکامگی بوده؛ درپی براندازی حاکمیتهای مخالف خود خصوصاً برای سلطه بر جوامع در حال توسعه و بهرهمندی هر چه بیشتر از منابع طبیعی و امکاناتاین کشورها در جهتایجاد رفاه و تأمین مواد اولیه جوامع صنعتی خود «نظریه جریان آزاد اطلاعات» را در ماده نوزدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر به تصویب رساند، تا ازاین طریق مداخلهگری خود را از طریق ابزارهای ارتباطی مستحکمتر نماید.
کنفرانس بین المللی سازمان ملل متحد درباره آزادی اطلاعات كه در ماههای مارس و آوریل 1948 در ژنو برگزار گردید و اعلامیه جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی ملل متحد در دهم ماه دسامبر همان سال به تصویب رسید، بر اساس ماده 19این اعلامیه درباره آزادی
اطلاعات، نظم بین المللی حاکم بر ارتباطات جهانی، بر مبنای جریان آزاد اطلاعات گذاشته شد (شکرخواه، 1372: 9)، لذا نظریه «جریان آزاد اطلاعات» تحت لوای دسترسی همگان به اطلاعات و اخبار و آزادی بیان اهرمی در دستایالاتمتحده بهمنظور بهره گیری از رسانه های عمومی گردید.
براساس برهان هربرت شیلر استاد ارتباطات دانشگاه کالیفرنیا، هنگامی که کشورهای درحال توسعه به نظامی تجاری پخش تلویزیونی روی میآورند، در یک فرایند دگرگونی و وابستگی فرهنگی نیز وارد میشوند که در آن ارزشهای مصرفگرایی بر انگیزهها و موجبات سنتی و الگوهای دیگر شکل گیری ارزش غلبه یافته، آنها را خنثی می کند (تامپسون، 1380: 205).
در گذشته، نفوذ فرهنگهای خارجی به علت بعد مسافت و موانع مختلف جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به کندی صورت میگرفت. از دهه 1990 نفوذ فرهنگی سرعت گرفت. تا جایی که در عصر حاضر انهدام جمعی فرهنگها را تجربه میکنیم؛ مارشال مک لوهان استاد مرکز مطالعات رسانه ای تورنتو، که سیاره زمین به صورت یک دهکده جهانی یعنی به صورت یک جهان بدون مرز در خواهد آمد، اظهار میدارد که اثرات فرهنگی با سهولت و سرعت در سطح جهان اشاعه خواهد یافت و حالت متمرکز پذیرش فرهنگ خارجی را که حاصل تحمیل اصولی نفوذ بیگانه بر فرهنگهای بومی آسیبپذیر است، به وجود خواهد آورد (به نقل از اپادورائی : 1998).
آنچه در حال حاضر قابل درک است، پرتاب اولین قمر مصنوعی به فضا توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق در چهارم اکتبر 1957، عصری را در روابط بین المللی گشود که در عرض کمتر از نیم قرن جهان را به دهکدهای کوچک مبدل ساخت. بطوریکه در عصر حاضر تاثیر تکنولوژی و ابزارهای آن(رسانههای جمعی)، چنان بر بستر جوامع گسترانیده گردیده که گویی تمام جهان در داخل توری از تارهای عنکبوتی محصور گردیده و دهکده جهانی مارشال مک لوهان شکل گرفته است. اگر تصور کنیم که شبکههای ماهوارهای در تمامی پهنه آسمان ارتباطات را مانند تار عنکبوت به سراسر کرات متصل نموده اند، بخوبی میتوان تصور نمود که تمامی انسانها چگونه تحت تاثیر این ارتباطات و جریان ارسال امواج دیجیتالی قرار گرفتهاند؛ بطوریکه میتوانند در یک مدت زمان کوتاه اطلاعات وسیعی را در سطح گستردهای از جهان که میتوان به مغز متفکر جهان ترسیم نمود، ارسال دارند و آنی بر شیوه های زندگی و سلیقههای عمومی جوامع تأثیر بگذارند. از سوی دیگر اگر به محوریت زن در خانواده و در جامعه توجه داشته باشیم، با تکیه بر علوم روانشناسی و جامعه شناسی مبرهن است که در طول تاریخ زنان همیشه مظهر زیبایی، طراوت، احساس از خودگذشتگی و… بودهاند و این خصلتذاتی جنیست زن میباشد و لذا نیاز به نوجویی و نیاز به نو شدن، زیبا جلوه نمودن؛ یکی از مظاهر اساسی تثبیت شخصیت فرهنگی و اجتماعی فردی زنان است که به اشکال گوناگون مانند شیوه های لباس پوشیدن و طرز آرایش و طرز رفتار بروز می کند. زنان در مسیر شکل گرفتن شخصیت خود به دنبال الگوهایی هستند که آنان را هر چه بیشتر به سلیقه و ذات درونیشان و نیازهای روحی و روانی نهفته در آنان نزدیک کند. دراین میان نهادهای اجتماعی جامعه ما نه تنها نتوانستند نقشی فعال و اثر بخش در شکلدهی به الگوهای زنان در پوشش و شکلدهی به شخصیت آنان داشته باشند بلکه با عملکرد ناقص خود موجبات گرایش زنان را به الگوهای غربی دامن زدند. رواج و گسترش رسانههای جمعی فراگیر و اثربخشی مانند ویدئو، اینترنت و ماهواره و… نیز بهاین جریان دامن زدند و باعث به انفعال کشیده شدن رسانه هایملی کشور گردیدند. لذا ضرورت مطالعه و بررسی و توجه به مسائلی چون فرهنگ و هویت زنان بخوبی روشن است. با توجه و اهمیت هویت فرهنگی زنان، باید دید رسانه ها و مخصوصاً رسانه فراملی شبکه های ماهواره ای چه نقشی درهویت و هویت فرهنگی زنان ایرانی دارندr
طرح موضوع
انسان، از بدو خلقت همواره با «خطر»[1] مواجه بوده، که با قلمرو وسیع خود هر لحظه جان، مال، سرمایه و … او را تهدید ساخته است. حیات بشر از همان آغاز، بدون مراقبت، تضمین و تأمین نمیگشته است. بهرهمندی از امنیت در برابر خطرات، از طریق تدارک راهکاری مانند قراردادهای بیمه، به تدریج به شیوهای معقول و مقبول در میان مردم هر جامعهای تبدیل شده است. در این میان، ممکن است که شماری از خطرات، نهاد خانواده را تهدید نموده و هر یک از زوجین را در معرض آسیبهای جدی قرار دهد. یکی از این خطرات، وقوع طلاق و زوال نهاد مقدّس خانواده به عنوان بنیادیترین هستهی جامعهی انسانی است، که زوجین و به ویژه زوجه را با نیازهای شدید مالیِ پس از طلاق روبهرو ساخته و در شرایط نامساعدی قرار میدهد. امروزه، بدون شک خانوادههای متعددی مبتلا به مسألهی طلاق بوده و دامنگیر تعداد کثیری از زنان شده، که ریشه در دلایل انبوه زیستی، اجتماعی، روانی، اقتصادی، فرهنگی و … دارد. بیتردید تمامی طلاقها آثار و تبعات گریزناپذیری داشته و گریبانگیر بسیاری از زوجین و فرزندان آنها خواهد بود. تبعاتِ منفی مانند سرخوردگی، افسردگی، مشکلات فرهنگی، انزوا و اختلال در تعاملات اجتماعی، زوال سلامت روانی و جسمی، تن دادن به ازدواجهای موقت و خارج از عرف اجتماعی، مشکلات جنسی، فساد اخلاقی، روی آوردن به انحرافات جنسی، سرقت، اعتیاد و … به عنوان برخی از مشکلات عارض بر زنان مطلّقه، عمدتاً پایه در فقر و ضعف اقتصادی آنان داشته و زمینهی بروز مشکلات و ارتکاب جرائم را دامنگیر آنان ساخته است. چه آنکه معمولاً مردان خود به تنهایی از عهده و توان مخارج زندگی برآمده و این زنان هستند که غالباً دچار مشکلات مزبور میگردند، آن چنان که حتّی برخی از مردم، زنان مطلّقه را اساساً با مسألهی فقر اقتصادی میشناسند. همچنین دلایلی مانند رشد صعودی آمارهای طلاق به ویژه در میان زنان جوان، توقف پشتوانهی مالی زنان در قالب نفقه، عدم موفقیت در اخذ مهریه، افزایش نرخ تورم، بیکاری و توزیع نامناسب درآمد در جامعه بر شدت نگرانیها افزوده و حمایت از این قشر زنان را ضروری ساخته است. بنابراین پشتیبانی از زنان مطلّقه و تدارک تمهیداتی که بتواند نیاز اقتصادی آنان را تأمین و از مشکلات آتی احتمالی آنان بکاهد، امری طبیعی و ضروری است. یکی از ابزارهای اطمینانبخش در عرصهی حضور خطر، قراردادهای بیمه است. بیمه خود موجد نوعی اطمینان در مقابل خطر محتملالوقوع است که از ابتکارات نوین برای اجتناب یا کاهش مشکلات فوق، پیشبینی و اجرای قرارداد «بیمهی طلاق» است. این نوع بیمه در حال حاضر در کشور ایران جامهی قانون را بر تن ننموده و میان اندیشمندان و متفکرین حقوقی و اجتماعی در حال وارسی، نقد و تحلیل است و به طور موقت و آزمایشی در استانهای خراسان، گلستان و سمنان اجراء شده است اما در حال حاضر مانند خرمایی بر نخل معلق مانده است.
بیمهی طلاق از طرحهای بیمهای نوین در حرفهی بیمه میباشد و منظور از آن این است که، زنان مطلّقه پس از وقوع طلاق تا زمان ازدواج مجدد یا شاغل شدن، از حمایت مالی شرکت بیمه (بیمهگر) در قالب قرارداد بیمهای آزاد یا پوششهای تأمین اجتماعی به ترتیب از سوی
شوهر یا دولت (به تنهایی یا با کمک به شوهر) برخوردار گشته و بتوانند از حقوق مستمری یا حقوق یکجا بهرهمند گردند تا زمانی که شاغل یا مَلیء یا … گردند. لذا در این پایاننامه، بیمه طلاق و مباحث پیرامون آن مورد بررسی واقع خواهد شد.
لازم به ذکر است که منظور از بیمه طلاق، جلوگیری از وقوع طلاق نیست بلکه منظور حمایت بیمهای از زنان متأهلی است که با وقوع طلاق از شوهران خود جدا میشوند و از لحظه طلاق به بعد است که اجرای این نوع بیمه آغاز میگردد به عبارت دیگر منظور از بیمه طلاق، بیمهای است که با وقوع طلاق برای حمایت از زنان مطلّقه، از سوی بیمهگر آغاز به اجراء میکند.
دلایل انتخاب موضوع
با توجه به بالا بودن آمار طلاق در ایران و تلاش برای کاهش آثار و تبعات منفی پس از آن، در حال حاضر، ساز و کار متقَنی در این ارتباط وجود ندارد. همچنین با توجه به خلاء علمی و عملی در رابطه با پیشبینی و تدارک راهکارهای حمایتیِ اطمینانبخش برای زنان مطلّقه، ضروری است این خلاء و ضعف با بررسی گسترده و عمیق، غنی گردد. یکی از طرق پر نمودن خلاء مذکور و زدودن ضعف مزبور، بررسی بیمه طلاق و ساز و کارهای اجرای آن است. علاوه بر این که، علاقهی علمی و شخصی نگارنده به مباحث بیمه و حقوق خانواده نیز، موجب ترغیب وی به بررسی این موضوع و مباحث پیرامون آن شده است.
نقد ادبیات موضوع
با توجه به جستجوی صورت گرفته، موضوع این نوشتار در قالب رساله یا پایان نامه به رشته تحریر در نیامده است. در بخشی از مقالهای تحت عنوان «بررسی انواع بیمههای حمایتی خانواده» به قلم «سید محمد صادق طباطبایی و عاطفه محمدزاده یزد» در مجلهی دانشگاه شهرکرد، ساز و کار حمایتی از زنان مطلّقه در قالب بیمه طلاق، به طور مختصر بررسی شده است. نقاط مثبت مقالهی مزبور در این است که بعضاً راهکارها و سرنخهایی را برای تطوّر مطالبِ مرتبط با موضوعِ این پایاننامه، ارئه میدهد اما در مقابل بسیار مختصر بوده و کمک شایان و قابل توجّهی به محقق نمی کند چهآنکه نویسندهی مقالهی مذکور عهدهدار انجام تحقیق گستردهای در این زمینه نبوده است. از مطالب مندرج در سایتهای اینترنتی نیز بعضاً استمداد شده است اما پراکنده و ناچیز بودن مطالب این سایتها نیز مشقت دیگری است که پیشروی این پژوهش است. از این رو، به علت عدم بررسی موضوع بیمه طلاق و نو بودن آن و با توجه به کمبود مباحث حقوقی و تحلیلیِ مرتبط با این موضوع، شایسته است کاری در وسعت یک پژوهش صورت گرفته و در قالب یک پایاننامه تدوین یابد.
سؤالات تحقیق
ـ براساس مقررات فعلی ایران، آیا بیمه طلاق قابلیّت اجرایی در نظام حقوقی ایران را داراست؟ چگونه و براساس چه ساز و کارهایی، بیمه طلاق (به عنوان یکی از ابزارهای حمایت از زنان مطلّقه)، در حقوق ایران میتواند اجراء گردد؟
1ـ پوشش بیمه طلاق از چه زمانی شروع میشود؟
2ـ در بیمه طلاق، چه شخصی مناسب است بیمهگزار باشد؟
3ـ آیا الزام به پرداخت حق بیمه از سوی زوج، میتواند از جمله شروط ضمن عقد نکاح قرار گیرد؟
4ـ دولت بر چه اساسی ملزم به حمایت از زنان مطلّقه است؟
فرضیه
از جهت مطابقت با قوانین، زمینهی اجرای بیمه طلاق فراهم است. این قابلیّت از متن قوانین موضوعهی مرتبط با مباحث بیمه طلاق، قابل کشف است. همچنین این نوع بیمه، با تجویز ساز و کارهایی مناسب مانند انعقاد قرارداد بیمههای تجاری، درج شروط در ضمن عقد، قرار گرفتن به عنوان مهریه یا به عنوان نفقه، دخالت دولت در بسط دامنهی بیمههای اجتماعی یا در پرداخت حق بیمهها یا با قرار گرفتن به عنوان بیمهگزار، میتواند در نظام حقوقی ایران اجرا گردد.
[1]- Risk
* در آوردن معادل انگلیسی لغات بیمهایِ پرکاربرد و مهم فارسی، از کتاب «مجموعه واژگان بیمهای» استفاده شده است (عبدا… آستین و دیگران، مجموعه واژگان بیمهای (در متون بیمهای فارسی)، (تهران، ناشر: پژوهشکده بیمه (وابسته به بیمه مرکزی ج.ا.ا)، تابستان 1390).
عرفای بزرگ در مقاطع سرنوشتساز حیات اجتماعی و فکری مسلمانان ایفای نقش کردهاند؛ شاید مهمترین دورهای که بتوان بدان اشاره کرد، دوره بعد از حمله مغول و فروپاشی خلافت عباسی است. این عرفا و متصوفه بودند ـ علیرغم همه انتقادات ـ که توانستند از نو نظم و نسقی به حیات اجتماعی و فکری بدهند. بدیعالزمان سعید نورسی (1876 م./1294- 1960 م/1379 ق) عارف، قرآنپژوه، دعوتگر و مصلح تقریبی، از بزرگترین و تأثیرگذارترین رجُل دینی، سیاسی و فرهنگی کرد تبار معاصر ترکیه بعد از فروپاشی خلافت عثمانی، یکبار دیگر درصدد ایفای این نقش مهم بوده است.
پایاننامه حاضر، درصدد است با بازخوانی و تحلیل آرای عرفانی بدیعالزمان نورسی که در کلیات رسائلالنور ارائهشده است، گامی ولو کوچک در جهت شناساندن بهتر و بیشتر این عارف برجسته معاصر، به جامعه علمی ایران بردارد.
بر اساس شواهد و قراین، نورسی ابتدا بر طریقت نقشبندیه سیر و سلوک میکرده است؛ اما سرانجام با الهام از قرآن، طریقت نوری را بر پایه چهار اصطلاح قرآنی: عجز، فقر، شفقت و تفکر ابداع کرد که در کلیات رسائلالنور تبیین نموده است، بررسی تطبیقی به ما نشان میدهد که بدیعالزمان نورسی ضمن پذیرش محاسن بیشمار تصوف و طریقتها، نیز به ذکر آسیبها و زیانهای طریقتها پرداخته، از مزایای آن ها در طریقت خود بهره برده است؛ بهویژه تأثیرپذیری وی از طریقت نقشبندیه مشهودتر است. پژوهشگر شیوه کتابخانهای را برای پژوهش خود انتخاب کرده است.
واژگان کلیدی: بدیعالزمان سعید نورسی، رسائلالنور، طریقت نوری، حقایق ایمانی، نجات ایمان، تصوف ترکیه
اگرچه تاکنون بهصورت پراکنده در باب معرفی شخصیت، آثار و افکار بدیعالزمان نورسی آثاری تألیف شده و در برخی موارد به آرای عرفانی و سلوکی ایشان نیز توجه شده است، اما آنچه باعث ایجاد انگیزه و شوق علمی برای پرداختن به این موضوع شده است: آرای عرفانی جایگاه مهم این آراء، ظهور چند طریقت بر پایه آراء عرفانی ایشان بهویژه طریقت نورسیه (نورجیه) در ترکیه و پیروان فراوان وی در ترکیه، کشورهای همسایه ترکیه و سایر نقاط جهان است. بهرغم تحقیقات علمی و کنگرههای متعدد بینالمللی درباره بدیعالزمان نورسی و آرای وی، یک تحقیق نظاممند، منسجم و مبسوط که مشتمل بر غالب آرای عرفانی ایشان باشد، کمتر صورت گرفته است.
حسن این تحقیق، در ابتدا، شناسایی آرای عرفانی نورسی به زبان فارسی است که تاکنون در این خصوص، کاری صورت نگرفته است؛ دیگری گردآوری اطلاعات عرفانی ایشان بهصورت موضوعی و دستهبندیشده است. از آن میان، اطلاعاتی مانند انتقادات نورسی به برخی مباحث عرفانی، اشخاص و طریقتها؛ ارادت به برخی عارفان؛ تأسیس طریقت نوری بر پایه قرآن؛ انتقاد به وحدت وجود، گرایش به وحدت شهود؛ و تعاریف، اصطلاحات تصوف و عرفان و… ارائه میشود تا برای پژوهشگران و علاقهمندان بهویژه محققان رشته تصوف و عرفان اسلامی سودمند باشد.
در این تحقیق غالباً از منابع مکتوب عربی و بعضاً انگلیسی استفادهشده است و از نوآوری آن، تجزیهوتحلیل ابعاد و زوایای آرای عرفانی نورسی بهصورت روشمند و با تکیهبر منابع دستاول، است.
امروزه در همه واحدهای تجاری، سرمایه در گردش بخش عظیمی از سرمایه سازمان را به خود اختصاص می دهد و مدیریت آن نیز از اهمیت به سزایی برخوردار است. سرمایه در گردش برای موفقیت هر واحد تجاری یک عامل مهم است و نیازمند کنترل و مدیریت کافی می باشد. در این راستا مدیریت سرمایه در گردش که همان مدیریت بر منابع و مصارف جاری می باشد، جهت حداکثر سازی ثروت سهامداران، به دنبال رسیدن به شرایطی است که شرکت با مازاد یا کمبود نقدینگی مواجه گردد. نگهداری سطح مطلوب وجه نقد برای پرداخت بدهی های سررسید شده، استفاده از فرصت های ناگهانی مناسب جهت سرمایه گذاری که نشانه ای از انعطاف پذیری واحد تجاری می باشد و دسترسی به مواد اولیه برای تولید به طوری که شرکت بتواند به موقع جواب گوی تقاضای مشتریان باشد، از جمله دلایل اهمیت مفهوم سرمایه در گردش می باشد. لذا هر گونه تصمیمی که در این بخش توسط مدیران واحد تجاری اتخاذ می شود اثرات شدیدی بر روی بازدهی عملیاتی واحد تجاری می گذارد که در نهایت موجبات، تغییر در قیمت سهام، ارزش شرکت و ثروت سهامداران را به دنبال خواهد داشت(رهنمای رودپشتی و کیائی،1387). هدف مدیریت سرمایه در گردش برقراری یک تعادل حساس بین حفظ نقدینگی برای پشتیبانی از عملیات روزانه و حداکثر سازی فرصت های سرمایه گذاری می باشد(فتحی و توکلی،1388). از طرفی دیگر سرمایه گذاران همواره تمایل دارند تا از میزان موفقیت مدیران در به کارگیری از سرمایه آنها و ایجاد ارزش و افزایش ثروت سهامداران در بلند مدت آگاهی یابند. برای نیل به این هدف در سال های اخیر یک ابداع حرفه ای در زمینه ارزیابی عملکرد داخلی و خارجی رخ داده، ایجاد معیار سود نقدی مازاد (خالص سود نقدی عملیاتی منهای هزینه سرمایه نقدی) است که تحت عنوان ارزش افزوده نقدی (CVA) مشهور است. هدف اساسی این معیار، ارزیابی عملکرد مدیریت در قبال ارزشی است که برای سهامداران ایجاد کرده است(اتوسون[1]1996). مدیریت به عنوان یكی از اركان مهم هر شركتی می تواند تصمیم گیری و استراتژی شركت را در آینده رقم زند و به نوعی چشم انداز شركت را برای سهامداران تبیین نماید. در حقیقت موفقیت یا عدم موفقیت تیم مدیریتی شركت، سهامدار را به این سمت سوق می دهد كه درباره سهام خود تصمیم گیری نماید . قیمت سهام قیمتی است که خریداران و فروشندگان در معاملات بورس سهام بر آن توافق می کنند. بر عکس قیمت کالاهایی که در یک مغازه وجود دارد،که غالبا به سرعت تغییر نمی کند، قیمت سهام معمولا در نوسان است حتی طی یک روز نیز با تغییرات متعددی همراه است. تغییر قیمت سهام از قانون ساده عرضه و تقاضا تبعیت می کند. یعنی اگر سهامداران زیادی قصد خرید (تقاضا) سهمی را بنمایند قیمت بازار آن سهم افزایش پیدا می یابد، زیرا فروشندگان نیز از عرضه سهام به قیمت های کمتر خودداری خواهند کرد. همچنین اگر افراد متعددی اقدام به فروش (عرضه) سهامی بنمایند. قیمت بازار سهم کاهش می یابد. این رابطه بین عرضه و تقاضا مرتبط با نوع اخبار،گزارشات و اعلامیه هایی است که درباره شرکت مربوطه در بازار سهام انتشار می یابد. لازم به ذکر است که اخبار مربوط به شرکت ها می تواند به صورت کتبی یا شفاهی باشد. از این رو می توان تغییرات قیمت سهام را ناشی از انتشار اخبار منفی و مثبت دانست. اخبار منفی عموما موجب فشار فروشندگان (عرضه) برای فروش سهام و باعث کاهش قیمت سهام می گردد. اخبار مثبت هم غالبا موجب فشار خریداران (تقاضا) برای خرید سهام و از این رو افزایش قیمت سهام می گردد. اخبار منفی و مثبت مثل گزارشات افزایش یا کاهش سود هر سهم،رخدادهای غیر منتظره نامساعد یا مساعد همچون فسخ یا انعقاد قرارداد فروش کالای شرکت و غیره می باشد.
یکی از مهم ترین بحث های مدیریت یک واحد انتفاعی مدیریت سرمایه در گردش آن است، که نقش قابل توجهی در رشد و بقای واحد انتفاعی ایفا می کند. لذا اتخاذ تصمیمات تامین مالی و سرمایه گذاری به عنوان دو وظیفه اصلی مدیران مالی، اهمیت خاصی را دارا می باشد. در این راستا مدیریت سرمایه در گردش که همان مدیریت بر منابع و مصارف جاری می باشد، جهت حداکثر سازی ثروت سهامداران به عنوان بخشی از حیطه مباحث مدیریت مالی دارای اهمیت ویژه ای است. مدیریت سرمایه در گردش در دو گروه مدیریت دارایی های جاری و مدیریت بدهی های جاری تقسیم می شود. ایجاد تعادل در دارایی ها و بدهی های جاری از اهمیت خاصی برخوردار است، به طوری که تصمیم گیری در مورد یکی بر روی دیگر تاثیر می گذارد(جهانخانی،طالبی،1378). سرمایه در گردش ناخالص مجموعه مبالغی که در دارایی های جاری سرمایه گذاری می شوند. اگر بدهی های جاری از دارایی های جاری کسر شود سرمایه در گردش خالص بدست می آید. (رهنمای رودپشتی و کیائی،1387). به عبارت دیگر سرمایه در گردش خالص، مصرف آن بخش از دارایی های جاری است که بر بدهی های جاری فزونی دارد و از طریق استقراض بلند مدت و حقوق صاحبان سرمایه پشتیبانی مالی شده است(شباهنگ،1381).
در مورد سرمایه در گردش استراتژی های گوناگونی وجود دارد که از تلفیق استراتژی های دارایی های جاری و بدهی های جاری حاصل می شود. در مدیریت سرمایه در گردش با توجه به شرایط مختلف باید استراتژی های مناسب را برای شرکت انتخاب نمود تا بتوانند به نحو موثر دارایی های جاری و بدهی های جاری یک واحد تجاری را اداره کرده و نیازهای تامین مالی واحد تجاری به درستی تامین شود، از این طریق می توان با افزایش سرمایه، قیمت سهام شرکت را تغییر دهیم تا ثروت سهامداران حداکثر شود. با تلفیق دارایی های جاری و بدهی های جاری استراتژی کلی مدیریت سرمایه در گردش به سه دسته تقسیم می شود:
در استراتژی محافظه کارانه در مدیریت سرمایه در گردش، نسبت سرمایه در گردش خالص بالا خواهد بود و قدرت نقدینگی بیش از حد بالا است. در مقابل استراتژی جسورانه سعی می کند با داشتن کمترین میزان دارایی های جاری، بیشترین استفاده را از بدهی های جاری ببرد(شر[2]،1989).
استراتژی میانه رو حد متعادل استفاده از دارایی های جاری و بدهی های جاری است وریسک معقول را می پذیرد. مدیر مالی شرکتی که سیاست میانه رو را در پیش می گیرد:
بی تردید تعداد دفعات معامله هر سهم و تعداد سهام معامله شده یک سهم شرکت می تواند نشانی از قابلیت نقد شوندگی سهام باشد. تغییر قیمت سهام در بورس تهران با داد و ستد انجام می گیرد. اگر معاملات به نحو جهت داری قیمت سهام یک شرکت را به سمت افزایش یا کاهش هدایت کند، قیمت سهام شرکت تغییر خواهد کرد. تغییرات قیمت سهام یکی از مهم ترین موضوعات مورد توجه هر سرمایه گذار است. سرمایه گذارانی که با اهداف بلند مدت سرمایه گذاری می کنند به نوعی به قیمت سهم و تغییرات آن حساس هستند و از خود واکنش نشان می دهند. تغییرات قیمت، منبع مهم اطلاعاتی و موثر در ارزیابی وضعیت بنگاه ها، ارزیابی تطبیقی با سایر واحد ها، ارزیابی کارایی مدیران و از همه مهم تر موثر بر تصمیمات سرمایه گذاران است. سالها است که سرمایه گذاران و مدیران شرکت ها، به دنبال یک معیار اندازه گیری هستند تا از طریق آن بتوانند ثروت سهامداران را به موقع و به طور قابل اتکایی اندازه گیری نمایند. با وجود چنین معیاری، سرمایه گذاران می توانند سهام را بیش از واقع یا کمتر از واقع ارزیابی نمایند، وام دهندگان می توانند امنیت وام های خود را بسنجند و مدیران می توانند بر سودآوری کارخانجات، بخش ها و شرکت های خود نظارت داشته باشند.
یک ابداع حرفه ای که اخیرا در زمینه ارزیابی عملکرد داخلی و خارجی رخ داده، ایجاد معیار سود نقدی مازاد (خالص سود نقدی عملیاتی منهای هزینه سرمایه نقدی) است که تحت عنوان ارزش افزوده نقدی (CVA) مشهور است، که بهترین معیار جهت اندازه گیری عملکرد دوره ای شرکت می باشد. همچنین هدف اساسی این معیار ارائه اطلاعاتی سودمند به سرمایه گذاران در جهت انتخاب سهام پر بازده است(اتوسون[3]،1996). از طرفی نوسانات قیمت سهام در تمامی بورس های اوراق بهادار، عادی و روزمره است. قیمت سهام تحت تاثیر عوامل مختلفی اعم از درون سازمانی است و با هر کدام به گونه ای دچار نوسان و تغییرات می شود. منظور از عوامل درون سازمانی، انتخاب گونه های مختلف استراتژی های مدیریت سرمایه در گردش می باشد که می تواند به صورت تغییرات نسبت آنی، تغییرات نسبت جاری و تغییرات نسبت بدهی باشد. بطوری که انجام تغییرات در مورد یکی از این سه عامل بر روی سایر عوامل و نیز قیمت سهام و ارزش افزوده نقدی اثر گذار می باشد. بنابراین انتظار می رود انتخاب استراتژی های مدیریت سرمایه در گردش اثرات، با اهمیتی بر تغییرات قیمت سهام و همچنین ارزش افزوده نقدی داشته باشد. مسئله اصلی تحقیق حاضر این است که آیا انتخاب سیاست های مختلف استراتژی های مدیریت سرمایه در گردش بر تغییرات قیمت سهام و ارزش افزوده نقدی اثر گذار می باشد؟
[1] Ottosson
[2] Scherr
[3] . Ottosson
مطالعه و بررسی انگیزههای بزه، یکی از وظایف اساسی جرم شناسی است. از آنجایی که جرم شناسی به عنوان دانش جدیدی که سعی دارد با بهره گیری از علوم مختلف به بررسی وشناخت علل وقوع جرم بپردازد و با بهره گیری از این شناخت میخواهد برای ارائه راههای اصلاح و تربیت و بازپذیری اجتماعی مجرمین و انجام تدابیر پیشگیرانه اقدام نماید و این پدیده را در دو مرحله متمایز مورد بررسی قرار میدهد. در مرحله اول، از علل و عواملی بحث می کند که موجبات ارتکاب جرم را فراهم ساخته و شخص را به ارتکاب آن برانگیخته است، این عوامل ممکن است فردی یا اجتماعی باشد. در مرحله دوم، بهترین و مؤثرترین راهها را برای پیشگیری از ارتکاب جرم و اصلاح و تربیت مجرمین مورد بحث بررسی قرار میدهد. برای مبارزه با جرم که جان، مال و امنیت همه افراد جامعه را به خطر میاندازد، شناخت بزهکار و پیبردن به عواملی که بر روی او تأثیر بخشیده است به صورتی گسترده و عمیق لازم میباشد؛ زیرا تا وقتی که از کلیه خصوصیات بزهکار آگاهی لازم به دست نیاید و طریقه و علت واکنش بزهکار مورد بررسی قرار نگیرد، مبارزه با جرم غیر ممکن است و نمیتوان بزهکار را به انسانی سالم، شرافتمند و سازگار تبدیل کرد و از آنجایی که انگیزه و داعی عاملی است که بزهکار را به ارتکاب جرم تحریک و تشویق می کند و به عبارت دیگر، در ارتکاب عمل، انگیزه نقش مؤثری دارد. همین انگیزه است که باعث پیدایش اراده مجرمانه و در نتیجه، ارتکاب جرم می شود. بنابراین جستجوی انگیزههای ارتکاب جرم، عامل مهمی در شناسایی شخصیت بزهکاران است.
اگرچه شناخت انگیزههای بزه و علل و عوامل ارتکاب جرم از وظایف و اهداف جرم شناسی است، اما حقوق جزا نیز بطور کامل نسبت به انگیزههای جرم بیتوجه نیست. خوشبختانه حقوق جزا تحت تأثیر بررسیها و تحقیقات ارزنده جرم شناسی، دستخوش دگرگونیهایی شده و راه پیشرفت و تحول را به سوی خود باز کرده است. به واسطه همین ارتباط متقابلی که میان جرم شناسی و حقوق جزا وجود دارد در قلمرو حقوق جزا نیز به انگیزه و داعی با الهام از اندیشه های اصلاح و درمان و فردی کردن مجازاتها توجه خاصی مبذول میگردد؛ چراکه نیل به این اهداف در گرو شناسایی شخصیت بزهکاران و انگیزههای آنان است.
امروزه، انگیزه می تواند به عنوان وسیلهای برای مبارزه با بزهکاری و پیشگیری از جرایم و مهمتر از آن سعی در انسانی ساختن قوانین و هماهنگ کردن و انطباق آنها با شخصیت بزهکاران باشد. انگیزه ارتکاب جرم، یکی از عواملی است که می تواند عدالت را بر واقعیتها برقرار سازد. توجه به انگیزه، خاص قضات اندیشمند و متفکر است و قضات صرفاً مقلد و خشک مغز را مجالی برای درک این مهم نیست.
از سوی دیگر توجه به انگیزه می تواند شاخصی بین المللی در رعایت حقوق بشر باشد و دولتهای سرکوبگر و مستبد را از دولتهای بشردوست و انسانگرا تفکیک نماید. در کشورهای دمکراتیک پذیرش حق متفاوت بودن به معنای پذیرش و به رسمیت شناختن توجه به انگیزه ارتکاب جرم است. ولی در کشورهای سرکوبگر و استبدادی که اصولاً تمایل به یکسانی و یکنواختی دارند و یک شیوه فکری واحد بر افراد تحمیل می شود و خواهان انسانهایی همانند شده و یک شکل هستند به انگیزه و شخصیت افراد توجهی نمی شود و اگر هم توجه شود به منظور مجازات و سرکوبی شدید مجرمان است نه اصلاح و درمان آنان.
انگیزه همچنین جایگاه ویژهای در بین مکاتب کیفری و آموزههای کشورهای مختلف به خود اختصاص داده است و مفهوم انگیزه در چارچوب حقوق کیفری بعد از مدتهای مدیدی، توجه نویسندگان بسیاری را به خود جلب کرده است و در طی زمان، تفسیر این مفهوم (انگیزه) در بین جرمشناسان و علمای حقوق کیفری تبدیل به موضوع بحثهای بسیاری گردید و باعث بوجود آمدن نظریه های متفاوتی در محدوده
حقوق جزا گردید؛ ولی نقطه مشترک این نظریات توافق آنها در زمینه اهمیت انگیزه جرم بر درجه مسئولیت کیفری مجرم و تأثیر آن در انتخاب مناسبترین و بهترین نوع مجازات و اقدامات تأمینی و تربیتی است.
تأثیر انگیزه در حقوق جزا، از یک طرف ریشه در اخلاق و وجدان جمعی دارد؛ چرا که ارزش اخلاقی همه اعمال انسانی، کاملاً به انگیزههایی بستگی دارد که از ابتدا موجود بوده اند و این چنین میباشد که انگیزهها از نقطه نظر فردی و درونی به عنوان یک معیار برای ارزش اخلاقی عمل یا اهمیت آن محسوب میشوند. وجدان جمعی و افکار عمومی نیز قائل به تفکیک بین انگیزههای شریف و پست هستند و خواستار تشدید مجازات نسبت به مجرمانی که دارای انگیزههای پست و زنندهای هستند، میباشد و با مجرمانی که دارای انگیزههای نیکو و شرافتمندانهای بوده اند، احساس همدردی نموده، خواستار بخشش و گذشت و یا تخفیف و تعدیل مجازات نسبت به آنها هستند.
از طرف دیگر، تحت تأثیر و نفوذ جرم شناسی است که در حقوق کیفری جهت تعیین مسئولیت بزهکار، به شناسایی شخصیت مجرم توجه خاصی مبذول می شود؛ چرا که جدایی شخصیت انسان از اعمالش به هیچ وجه صحیح نیست انگیزه که جزئی از شخصیت فرد را تشکیل میدهد، در ارتکاب عمل مجرمانه نقش مؤثری دارد. بدین ترتیب لازم است که به انگیزه در مرحله دادرسی و تعیین جرم و مجازات توجه بیشتری شود تا مجازات متناسب با شخصیت واقعی آنان باشد.
الف ـ بیان مسأله
انگیزه مقصد نهایی و هدف اصلی مجرم از ارتکاب جرم میباشد و ممکن است در جرایم مختلف به صورتهای متفاوت منظور شود.گاه ممكن است نفع شخصی و جمعآوری مال و گاه ممكن است ارضای حس انتقام و خودخواهی و غرور باشد.گاهی نیز ممكن است كه این انگیزهها ناشی از احساسات انسانی و بشردوستانه باشد. كسی كه مال و ثروت شخص متمولی را میرباید تا بین مستمندان تقسیم كند، مادری كه برای سیر كردن شكم گرسنه فرزندان خود مرتكب سرقت می شود و یا پزشکی كه برای پایان دادن به دردهای بیدرمان و لاعلاج بیمار غیرقابل معالجه، او را از قید حیات میرهاند، مسلماً نفع شخصی نداشته و این اعمال را به خاطر حس بشردوستانه انجام میدهد. قانونگذار جزائی در ایران، انگیزه ارتكاب جرم را علیالاصول در ماهیت فعل مجرمانه بیتأثیر دانسته است. بنابراین منظور نهایی یا هدف نهایی یا انگیزه فاعل در ارتكاب فعل هر چه باشد تأثیری در تصمیم و ارتكاب جرم توسط مرتكب ندارد. کسی که با آگاهی و شعور عمل خلاف قانونی را انجام میدهد، مسئول است؛ خواه این امر را با انگیزه نیک انجام دهد یا انگیزه بد؛ زیرا آنچه برای جامعه اهمیت دارد، همان حفظ نظم عمومی است. هرگاه کسی این نظم را بر هم بزند صرف نظر از انگیزه و غرض نهایی مسئول بوده و مستحق مجازات است. در سیستم كیفری ما دادرس ناگزیر است برای تعیین سوءنیت كیفری و میزان آن توجه خود را صرفاً به قصد سوء فاعل معطوف دارد با این همه عدهای از حقوقدانان، معتقدند در تحقق جرم وجود قصد و سوءنیت به عنوان عنصر معنوی جرم بدون تأثیر انگیزه در آن برای تحقق جرم کافی است اما با این همه عدم تأثیر انگیزه در جرم مطلق نیست، آنها میگویند موارد استثنایی وجود دارند كه انگیزه در تحقق جرم موثر است. انگیزه ممکن است باعث زوال وصف مجرمانه و از عوامل موجهه جرم باشد، از طرفی نوع مجازات تحمیلی بر مجرم برحسب انگیزه مرتکب جرم فرق می کند، همچنین انگیزه ارتکاب جرم ممکن است در شدت یا ضعف مجازات نهایتاً در حکم قاضی تأثیر بگذارد.
ب ـ سابقه تحقیق
عنوان مورد تحقیق از موضوعاتی است که سابقه بررسی در حقوق ما را به طور مفصل و جزعی ندارد بلکه در چند منبع به اختصار به بیان کلیات پرداخته شده است.
از پایان نامههایی که سابقاً در رابطه با این عنوان تدوین گشته است میتوان به پایان نامه آقای منصور صحابی با عنوان تأثیر انگیزه در حقوق کیفری ایران، پایان نامه کارشناسی ارشد حقوق جزا و جرم شناسی دانشگاه شهید بهشتی تهران، اشاره کرد که در این رساله نیز از یافته های این پایان نامه ارزشمند با رعایت امانت علمی و حفظ حقوق نویسنده استفاده شده است. به دلیل منابع اندکی که در رابطه با انگیزه ارتکاب جرم در حقوق کیفری ایران وجود دارد، امید است که در طی تحقیق با کمبود منابع مواجه نشویم.
ج ـ اهداف و کاربردهای تحقیق
1ـ انتظار میرود در پایان این تحقیق انگیزه به طور کامل توصیف شود.
2ـ تفاوت انگیزه با قصد و سوءنیت و سایر مفاهیم مشابه آشکار شود.
3ـ بررسی تأثیر انگیزه در تحقق جرم و میزان مجازات.
4ـ قضات بتوانند با استمداد از یافته های تحقیق فوق، مجازات را هر چه بیشتر با شخصیت مجرم متناسب نمایند تا وسیلهای باشد جهت نیل به عدالت کیفری مطلوبتر و این که بتوانیم هر چه بهتر به اصلاح و درمان پرداخته، راه را برای بازپذیری اجتماعی آنان فراهم آوریم.