وبلاگ

توضیح وبلاگ من

دانلود پایان نامه ارشد: تأثیر حمایت اجتماعی کمیته امداد امام خمینی (ره) بر سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار شهرهای بومهن و پردیس سال 1392

بطور کلی حمایت  از زنان و ایجاد انگیزه درزندگی شخصی زنان وبالابردن امید به زندگی در ایشان را می توان ازعوامل مهم درسلامتی زنان بویژه زنان سرپرست خانوار دانست چراکه ایشان (زنان سرپرست خانوار) در زندگیشان نسبت به سایر زنان ویانسبت به مردان سرپرست خانوار با مشکلات بیشتری روبرو هستند، همچنین زنان   بیشتر از مردان احتمال دارد فقیر و یا جزء فقیرترین فقیرها باشند. علاوه بر این، احتمال دارد که خانواده‌های تحت سرپرستی زنان در مقایسه با خانواده‌های تحت سرپرستی مردان فقیرتر باشند. فقر حق انتخاب را در زمینه‌هایی که اساس سلامت‌اند، به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد. از این رو، تأثیر فقر بر سلامت افراد را نمی‌توان انکار کرد.

 

سلامت طبق تعریف سازمان جهانی عبارت از حالتی است که در آن فرد از نظر جسمی,روانی و اجتماعی کاملا سالم است و در او هیچ نشانه ای از بیماری و روان رنجوری مشاهده نمی شود(ساکسینا,2002).در زندگی اجتماعی سازمان یافته سلامتی برای حفظ فرد جنبه حیاتی دارد,سلامتی شرط ضروری ایفای نقش های اجتماعی است(همان)

 

در این تحقیق رابطه بین حمایت اجتماعی کمیته امداد امام خمینی(ره) و سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار شهرهای بومهن و پردیس بررسی شده است.

 

 

 

 

 

فصل اول

 

کلیات تحقیق

دانلود مقاله و پایان نامه

 

 

1-1-بیان مساله

 

باتوجه به اینکه درحوزه جامعه شناسی مباحث مربوط به مطالعات درزمینه زنان سرپرست خانوارازاهمیت خاصی برخوردارگشته است لذاموضوع سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوارومتغیرهای اثرگذاربرآن حائزاهمیت می باشد.جهت با لابردن کیفیت زندگی اجتماعی به نحومطلوب ودست یابی به توسعه پایدار جامعه نیازبه سلامتی دارد،لذاحفظ وارتقاءسلامت پیش نیازحرکت درجهت برنامه ریزیهای اقتصادی وبخصوص اجتماعی است.هرجامعه ای زمانی ازنشاط برخوردارخواهد بود  که شهروندان آن طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی ازسلامتی،دارای سلامت روانی وجسمی واجتماعی مطلوب باشند.باتوجه به مطالب مذکور چیزی که دغدغه اصلی ذهن پژوهشگرمی باشد(متغیروابسته)سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار می باشد، مفهوم سلامتی شامل آسایش ورفاه جسمی وروانی واجتماعی تک تک افراداست ونداشتن بیماری به تنهایی به معنای سلامتی نیست.درواقع سلامت دوطیف دارد:1-علائم بیماری،خودبیماری وناتوانی توأم.2-سلامت جسمی وروانی واجتماعی.متغیردیگر(متغیرمستقل)حمایت اجتماعی نهادکمیته امداد امام خمینی(ره)می باشد،حمایتی کارشناسی شده و چندبعدی ودرتمام زمینه های اساسی زندگی زنان سرپرست خانوار می باشد.منظورازاین تحقیق ، آسیب شناسی زنان سرپرست خانوارومشخص نمودن میزان تاثیرحمایتهای اجتماعی کمیته امداددربرطرف نمودن این آسیبهاودرنهایت تضمین سلامت اجتماعی این قشراز جامعه می باشد،تادرآینده زنان سرپرست خانوارازمشکلاتی که درحال حاضربا آن مواجه اند روبرو نشوندوجهت ارتقاءسلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوارشهرهای موردتحقیق نتایج تحقیق به نهادکمیته امدادارائه می گرددوامیداست بانتایج بدست آمده برنامه ریزیهای اجتماعی وفرهنگی درخصوص کاهش مددجویان تحت پوشش کمیته امداد صورت پذیرد.

 

1-2-اهمیت و ضرورت انجام تحقیق

 

باتوجه به اینکه زنان نقش کلیدی رادرتشکیل بنیان خانواده وتضمین آینده جامعه (پرورش وسلامت کودکان)داراهستند،توجه به این گروه ازاهمیت بسیاربالایی برخوردارمی باشد.آموزش وفرهنگ ازطریق سلامت زنان توسعه می یابد.

 

طی بررسی بعمل آمده ومطالعات انجام شده اکثریت زنان سرپرست خانوار به تنهایی مسئولیت تامین معاش خانواده رابعهده دارندومنبع درآمددیگری ند ارند، به عبارت دیگر ایشان تنها فردشاغل خانواده می باشند وبه لحاظ اقتصادی درمضیقه قراردارند وازبرگترین دغدغه های زندگی ومشکلات خانوادگیشان نبوددرآمد مکفی می باشد.

 

عواملی موجب آسیب پذیری ایشان ودرنهایت به خطرافتادن سلامت روانی واجتماعی آنان می گردد،ازجمله این عوامل می توان از:فوت همسر ، طلاق،اعتیادهمسر، ازکارافتادگی همسر ، رهاشدن توسط مردان مهاجروبی مبالات(شوهرمفقودی)نام برد.

 

شناخت از دغدغه های زندگی خانوادگی زنان سرپرست خانواروعوامل تاثیرگذار برآن می توانددرچاره اندیشی جهت رفع نیازهای اساسی ایشان ودرنهایت سلامت اجتماعی موثر واقع گردد وضرورت تحقیق حاضررا ایجاب می نماید.

 

 

دانلود پایان نامه ارشد: تأثیر گروه­های مرجع بر سبك پوشش جوانان (مطالعه موردی: دانش آموزان مقطع متوسطه منطقه سنگر)

اگر وجود اختلاف در سبک های پوشش[1] جوانان را به عنوان یک واقعیت اجتماعی بپذیریم آنگاه می توانیم در یابیم که سبک های مختلف پوشش از طریق چهره ها یعنی انتخاب نوع لباس و پوشش ظاهری مثلا نوع آرایش مو و صورت بیان می شوند. در کنار این ویژگی اگر اصطلاح گروه مرجع[2] را به این معنا که ارزش ها و در نهایت هویت ما اغلب از گروه هایی که به آن متعلقیم قرض گرفته می شود، در نظر بگیریم می توانیم میان سبک های مختلف پوشش و گروه های مرجعی که باورها، ارزشها و نگرشهای افراد را شکل می دهند پیوندی ساختاری بیابیم.

 

با توجه به اینکه جامعه ایران با جوانی جمعیت رو به رو است و جوانی دوران کسب هویت و شکل گیری شخصیت است و گروه های مرجع می توانند نقش موثری در این زمینه داشته باشند، لذا شناخت گروه هایی که امروز مورد توجه و علاقه دانش آموزان هستند و گروه مرجع آنها را در زمینه پوشش ظاهریشان تشکیل می دهند، می تواند زمینه ساز برنامه ریزی های فرهنگی برای این بخش از جامعه باشد.

 

پژوهش حاضر به دنبال کشف رابطه ساختاری سبک پوشش به عنوان یکی از مولفه های هویتی جوانان و گـروه های مرجع دانـش آموزان که بر روی نگرش ها و ارزشهای آنها در انتخاب سبک پوشش تاثیر می گذارد، می باشد.

 

1-2-بیان مسئله تحقیق

 

انسان موجودی اجتماعی و اعمال و رفتارهای او متاثر از ارزش ها، هنجارها و قوانین گروه است. انسان بدون تعلق به گروه احساس امنیت نمی کند. آدلر علاقه اجتماعی را در انسان امری ذاتی می داند و معتقد است کــه انسان از بدو تولد در درون شبکه ای از روابط اجتماعی پیچیده و متقابل قرار می گیرد و شکل گیری شخصیت او در اثر همین ارتباطات متقابل است(شفیع آبادی،1375).

 

رفتار اجتماعی در خلاء صورت نمی گیرد و شدیداً وابسته به این است که دیگران از آن رفتار چه برداشتی می کنند. از جمله این دیگران گروه های مرجع هستند. جولیوس گولد و ویلیام ل. کولب در فرهنگ علوم اجتماعی می گویند اصطلاح گروه مرجع به گروهی اجتماعی اشاره دارد که فرد احساس می کند با آن شناخته شده و آرزو می کند که هویتش با آن مرتبط باشد. هر کس از گروه مـرجع خود هنجارها، نگرشها، و ارزشهای خـود و نیز هدف اجتماعی ئی را که از ایـن ارزش پدید می آیند، بـــه دست می آورد. همچنین شخص مقوله های اجتماعی مهم را(چه آنهایی که می خواهد انجام دهد و چه آنهایی را که به طریقی در مقابل شان قرار می گیرد) نیز از گروه مرجع فرا می گیرد(گولد، کولب؛ 1376: 722).

 

دروه جوانی زمانی است که انسان با انرژی و حساسیت در برابر بازتاب های محیط و مسئولیت پذیری فردی به دنبال کسب هویت است. جوانان باید نقطه اتکایی برای پیوند با خود، با جنس مقابل و با ارزش های فرهنگی و اجتماعی محیط اطراف بیابند( شفرز،1383: 116). آنهایی که به دلیل شرایط اجتماعی و مقتضیات سنی و شخصیتی آمادگی بیشتری برای تاثیرپذیری از گروه های مرجع را دارند و در جستجوی هویتی جدید هستند و می خواهند با پشت سر گذاشتن دوران کودکی به استقلال شخصیتی و کسب هویت اجتماعی جدیدی دست یابند. بنابراین بستر تغییر دیدگاه ها و نگرش های خود را دارند و نسبت به گروه های مرجع انعطاف پذیرترند.

 

در هر جامعه ای، چه سنتی یا مدرن، و با هر درجه ای از پیچیدگی، امکانات و لوازمی برای متمایز شدن اقشار و گروه های اجتماعی از یکدیگر وجود دارد. این تمایز موجب خلق معانی و هویت هایی می شود که افراد عضو هر جامعه به سادگی آن را درک می کنند و از طریق درک معانی ذهنی مترتب بر این تمایزات، روابط انسانی و  اجتماعی خود را سامان می دهند. این تمایز بخشی به اشکال متنوع و متعددی صورت می گیرد. به هرحال، حتی در میان جوامع ساده تر نوع لباس افراد از اولین ابزاری است که موجب شناخته شدن و تشخیص هویت آنان می

دانلود مقاله و پایان نامه

 شود. معمولا افرادی که به گروهی خاص تعلق دارند، از لباس های مشابهی استفاده می کنند. لباس هر فرد نشانه ای است که به سادگی توسط افراد دیگر رمزگشایی می شود و گاهی این فرایند، احترام بیشتر،طرد برخی گروه های اجتماعی، تداعی مناسک خاص و معانی متفاوتی در پی دارد. بنابراین لباس فرد، خصوصا در جامعه مدرن،به صورت یکی از ابزارهای معرفی شیوه زندگی است.انتخاب های بسیاری که در دسترس افراد جامعه قرار دارد، این امکان را بیشتر می کند.

 

مسأله پوشش را می توان با امر مصرف مرتبط دانست از این رو می توانیم پوشش را در قالب مفهوم مصرف مورد مطالعه قرار داد، مفهومی که از اوایل قرن بیستم علاوه بر معانی اقتصادی، معانی فرهنگی نیز پیدا کرده است.نشانه های گسترش سبک زندگی حاصل از جامعه مصرفی را جامعه شناسانی مثل وبلن و زیمل در اوایل قرن بیستم به تصویر کشیدند. وبلن و زیمل سبک زندگی طبقه متوسط را تحلیل کردند. سبکی که در آن مصرف لباس، زیور آلات و انواع کالاهای لوکس نقش محوری داشت. همچنین پیر بوردیو با طرح مفهوم سرمایه فرهنگی به غنای مفهوم سبک زندگی افزود(حمیدی و فرجی،1386: 67).

 

وبلن در پی این مسئله بود که افراد چگونه منزلت اجتماعی کسب می کنند. به نظر وی، ثروت مهمترین عامل کسب هویت است که باید نمود خارجی داشته باشد و بهترین نمود آن مصرف تظاهری و نمایشی است. برای نمونه افراد با نوع پوشش، آرایش و زیورآلات، خود وطبقه خود را از سایرین متمایز می کنند(همان،1386: 68). زیمل در تحلیل مصرف گرایی جامعه مدرن، بر مقوله مد تاکید دارد. به نظر وی، مصرف کالاها وایجاد سبکهای زندگی از سویی برای فرد هویت بخش بوده و از سویی دیگر متمایز کننده است.

 

به نظر بوردیو نوع و سبک پوشش ما نماد و نشانه ی فرهنگی و اجتماعی محسوب می شود و چرایی انتخاب این کالاهای مصرفی در اندیشه وی به نوع ذائقه ها و سلیقه های افراد مصرف کننده بر می گردد، یعنی گونه ای از سرمایه فرهنگی( نیکزاد فرخی،1384). منطق تمایز در مصرف در کانون توجه بوردیو قرار دارد. بوردیو با مفهوم فضای اجتماعی سبک زندگی مختلف را نشان می دهد، فضای اجتماعی به این ترتیب ساخته می شود که عاملان و گروه های اجتماعی بر اساس حجم و میزان سرمایه اقتصادی و سرمایه فرهنگی  با برخی افراد اشتراکاتی می بابند و با برخی دیگر فاصله پیدا می کنند. فضا یا میدان موقعیتی است که در درون آن، ارزشها، آداب و قوانین خاص آن موقعیت حاکم است. این ارزش ها و قوانین می توانند از نوع اقتصادی یا سیاسی و یا  فرهنگی باشند، که به هر جهت دارای بار فرهنگی هستند. فضاهای فرهنگی توسط خود ساخته می شوند. (منادی،1385: 124). بوردیو با بهره گرفتن از مفهوم ریختار(منش، عادت­واره، هبیتاس) فرایندی را توضیح می دهد که به واسطه آن عامل ها، عملکردهای تغییر سبک زندگی را باز تولید می کنند. ریختار مجموعه ای از خلق و خو های پایدار در افراد است که کردارهای خاصی را پدید می آورد. افراد طبق چنین نظام های دورنی شده ای عمل می کنند که بوردیو آن را ناخود آگاه فرهنگی می نامد. از این رو ریختار سازوکاری انتقالی است که به مدد آن  ساختارهای ذهنی و اجتماعی در فعالیت اجتماعی روزمره تجسم می یابد. به عبارت دیگر می توان گفت مفهوم ریختار در واقع همان ساخت های اجتماعی ذهنی شده ای است که در ابتدا از طریق تجارب نخستین فرد به ذهن او منتقل می شود و شکل می گیرد(نهادهای نخستین) وسپس تجربیات بزرگسالی (نهادهای ثانوی) بدان اضافه می گردد. به این ترتیب است که ساختارهای های اجتماعی در ذهن و در درون افراد از طریق درونی ساختن عناصر بیرونی حک می شوند و به صورت ریختار در می آیند.( حمیدی و فرجی،1386: 72)

 

گروه مرجع با کارکرد های خود از یک سو مبنای مقایسه و ارزیابی رفتار جوانان و الگوی ذهنی قرار می گیرد و از سوی دیگر، با القای ارزش ها و هنجار ها بر فرایند جامعه پذیری آنان تأثیر مستقیم دارد. هیمن با طرح مفهوم منزلت ذهنی آن را یک بعد از رفتار و تصور فرد از موقعیت خود در مقایسه با سایرین در نظر می گیرد، او در ادامه به این استنباط می رسد که انسانها در شکل دهی به نگرش های خود بیش از آن که به خود متکی باشند، به گروه هایی تکیه دارند که با آ نها در ارتباط هستند. همین طور مرتن به دو نوع گروه مرجع عضویت و غیر عضویت اشاره دارد. در اینجا گروه عضویت، گروهی است که فرد عملا در آن عضویت دارند و گروه غیر عضویت آن است که فرد عملا عضو آن نیست(حمز ه ای و دیگران،1389: 101). جهانی شدن[4] سبب شده که بسیاری از گروه های مرجع در دوره حاضر دیگر در داخل مرزهای جغرافیایی مرسوم تعریف نشوند، بنابراین عضویت به صورت عینی دیگر مصداق ندارد بلکه بیشتر یک نوع گرایش ذهنی نسبت به آنهاست که باعث می شود فرد هنجارها و نگرش های آنها را بپذیرد و در رفتارش نیز تأثیر گذارد( ایمانی،1384: 3).

 

از جمله مشاهداتی كه محقق را بر آن داشت تا درباره گروه های مرجع جوانان و خاصه دانش آموزان دبیرستانی به تحقیق بپردازد سبك پوشش وآریش چهره آنها مانند پوشیدن شلوارهای لی تنگ و چاك دار، كفشهای سنگین پوتین مانند، پوشیدن دستبند و گردنبند،موهای بلند و روغن زده و … در بین پسران و دختران می باشد. پژوهش حاضر به بررسی سبک های  پو شش دانش آموزان متوسطه شهر سنگر و ارتباط آن با فرایند های ذهنی هویت اجتماعی آنان که تحت تأثیر گروه های مرجع شکل می گیرد، می پردازد تا از این طریق بتواند به وضعیت موجود گروه های مرجع  دانش آموزان و سپس ارتباط آن با متغیرهایی نظیر سرمایه های فرهنگی، پایگاه اجتماعی- اقتصادی و جنسیت معلوم گردد.

 

پرسش های آغازین این پژوهش عبارتند از:

 

1- مهمترین ویژگیهای پوششی افراد مورد مطالعه کدامند؟

 

2- چه گروه هایی در انتخاب نوع پوشش دانش آموزان به عنوان گروه مرجع عمل می کنند؟

 

3-آیا میان سرمایه فرهنگی خانواده با در انتخاب الگوی پوشش جوانان رابطه وجود دارد؟

 

4-آیا بین میزان تاثیرپذیری دختران و پسران از گروه های مرجع در انتخاب نوع پوشش رابطه وجود دارد؟

 

[1]- Fashion

 

واژه fashion در فرهنگ لغت به معنی مد، رسم و سبک است. در برخی منابع سبک پوشش را clothing styleو  clothing fashion ترجمه کرده اند. در این تحقیق معنی سبک پوشش علاوه بر لباس شامل آرایش مو و  سر و صورت نیز می باشد. از این رو بنابر نظر دکتر چاوشیان واژه fashion برای ترجمه سبک پوشش انتخاب شده است.

 

[2]- Reference Group

 

[3]- Habitus

 

[4]- Globalization

 

 

دانلود پایان نامه ارشد: تبیین تاریخی- انتقادی اندیشه های ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو در چارچوب مکتب فرانکفورت با تکیه بر ابعاد نفوذ و تاثیر گذاری آنها بر علم ارتباطات

. 116
5-2 نتیجه گیری.. 118
5-2-1 نتیجه گیری فرضیه یکم.. 118
5-2-2 نتیجه گیری فرضیه دوم. 121
5-2-3 نتیجه گیری فرضیه سوم. 122
5-2-4 نتیجه گیری فرضیه چهارم. 124
5-3 پیشنهادات… 129
منابع.. 130
فهرست جداول
عنوان                                                                                  صفحه
جدول 2-1: مراحل چهارگانه شکل گیری تحقیقات ارتباطی   46
جدول 4-1: مکاتب مهم علوم ارتباطی   97
فهرست نمودارها
عنوان                                                                                  صفحه
شکل 2-1: الگوی نظری پژوهش با رویکرد تبیینی تاریخی- انتقادی   60
 

 

1-1 بیان مسئله

 

در دهه 1930 جمهوری وایمار در آلمان، عده ای از متفکر آلمانی به تشکیل موسسه­ای دست زدند که حیات فکری و ساحت نظریه پردازی در علوم اجتماعی و علوم انسانی را تحت تأثیر شگرف خود قرار داد.
مؤسسه پژوهش­های اجتماعی فرانکفورت با طرح دیدگاه ­ها و نظریات انتقادی خود، به بازخوانی دیدگاه ­های اندیشه­ های مارکسیستی و مطالعه جامعهو فرهنگ پرداخت. اندیشه­ های انتقادی مطرح در دیدگاه های متفکران این مکتب «بر مقابله با رشته­ای از  پرسش­های شناخت شناسانۀ شکاکانه که هر زمان مطرح­اند اصرار می­ورزند؛ آیا حقیقت و نیکی رابطه­ای با یکدیگر دارند؟ و اگر دارند آن رابطه چگونه  رابطه­ای است؟ آیا ثمرات دانش مجسم کننده­ اشتیاقی به عمل اخلاقی است یا وسوسه­ای برای تخطی اخلاقی و قانونی؟ اگر شناسایی نیکی­ها منجر به نیکی نمی­ شود، پس نیکی دانشی چیست؟(پین، 1389: 767).
متفکران مکتب فرانکفورت اعتقاد به بازاندیشی اندیشه­ های کارل مارکس در مورد فرهنگ داشتند. آنها با مطالعه و پژوهش­های خود متوجه این امر شده بودند که بر خلاف مارکس، فرهنگ نیز می ­تواند بستری مستقل از زیر بنا به تغییرات بنیادی اجتماعی منجر شود.
آنها معتقد بودند که فرهنگ در زیر نقاب شیئی­وارگی می ­تواند سلطه خود را بر توده­ها اعمال کند. دو تن از مهمترین این متفکران به نام­های ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو با طرح مفاهیم مهم و بنیادی «صنعت و فرهنگ» و «فرهنگ توده­وار» به نقش مهم وسایل ارتباط جمعی در پیشبرد اهداف قدرت­های سیاسی و هواخواهان وضع موجود، پی بردند. آنها با طرح این مفاهیم به پیوند متناقض دو ساحت مهم در اندیشه مارکسیستی اشاره داشتند که آن «قلمرو مادی تولید و قلمرو ذهن» است. بدین مفهوم که «شیوه­ای برای بیان فرایند مدرنیزه شدن فرهنگ در قالب واگذاری کالاهای فرهنگی به منطقی کاملاً تجاری» (ایوکوسه،آبه، 1391: 63).

دانلود مقاله و پایان نامه

 

آنها با تاملات فکری خود، به نوعی از سلطه اشاره داشتند که رنگ و لعاب فرهنگی برخوردار است. به عبارت دیگر معتقد بودند که سلطه و استثمار از نوع فرهنگی بدیلی برای استثمار اقتصادی شده است.
هورکهایمر و آدورنو با طرح مفهوم عقلانیت ابزاری در کتاب دیالکتیک روشنگری به نقش مهم وسایل ارتباط جمعی در جامعه پی برده و به نقد آن پرداختند. آنها از وجود سلطه نرم در ساختارها و سازمان­هایی که هدایت و کنترل وسایل ارتباط جمعی و محتوای رسانه­ای را در اختیار دارند هشدار می­دادند.
ضدیت آنها با فاشیسم، نازیسم و توتالیتاریسم، موجب شدکه مطالعه وسیعی در این مورد صورت بگیرد. سوءاستفاده از تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی که در اختیار قدرتهای بزرگ برای فریب توده­ای به کار گرفته شد، یکی از مواردی که منجر به خلق آثار مهم در این زمینه شد. که می توان به کتاب دیالکتیک روشنگری، دیالکتیک منفی، شخصیت اقتدار طلب اشاره کرد.
نقش مهم متفکرانِ انتقادی، بی تردید در علم ارتباطات حائز اهمیت است. نظرات آنها در مورد فرهنگ، رسانه و مالکیت و کنترل رسانه ­های جمعی، فریب توده­ای فرهنگ توده­وار و مفهوم بنیادی به نام «صنعت فرهنگ» و مفاهیمی از این قبیل، بی­تردید باعث علاقمندی توجه دانشمندان علم ارتباطات به این مکتب شده است.
در این پژوهش ما به دنبال تبیین تاریخی دیدگاه ­های این متفکران و تفسیر و تحلیل اندیشه­ های آنان در پیشبرد و نفوذ و تأثیر این دیدگاه ها بر علم ارتباطات هستیم. ما در پی این هستیم که:
آیا تبیین تاریخی- انتقادی اندیشه­ های ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو در چهارچوب مکتب فرانکفورت، ابعاد نفوذ و تاثیرگذاری این مکتب را بر علم ارتباطات عیان می­سازد؟

 

1-2 اهمیت پژوهش

 

یکی از مهمترین اهمیت­های این پژوهش بررسی نگاه تاریخی- تبیینی[1] به مطالعات علم ارتباطات است. شناخت و آگاهی از ریشه ­های تاریخی مطالعات و پژوهش­ها در علم ارتباطات و آشنایی با سیر تکوین و زمینه ­های شکل­ گیری مکاتب مهم ارتباطی و شناخت نظریه­ های بنیادی در پژوهش­ها و روش شناسی­ها در ارتباطات جمعی یک ضرورت مهم و حیاتی محسوب می­ شود. «نظریه­ های انتقادی» مکتب فرانکفورت، یکی از برجسته­ترین حوزه های اندیشه نه تنها در علم ارتباطات که در علوم اجتماعی و انسانی به حساب می ­آید و این مهم بر هیچ ارتباط پژوهی پوشیده نیست.
نظریه انتقادی در مفهوم خود طرحی بینارشته­ای است که توسط ماکس هورکهایمر، تدوین شده و به دست اعضاء مکتب فرانکفورت و جانشینان آن پرورانده شده است(پین، 1389: 766). نظریه­ های انتقادی با نگاهی علمی و با به رشته درآوردن معرفت شناسانه در پی نقد، اصلاح و آشکار ساختن عواملی هستند که به تثبیت وضع موجود که همانا برجسته شدن پنهان سلیقه­های مالکان سرمایه داری و بخصوص صاحبان رسانه ­های جمعی در جوامع مدرن است.
هورکهایمر و آدورنو در کتاب مهم خود دیالکتیک و روشنگری با طرح مفاهیم مهمی چون «صنعت فرهنگ» و «فرهنگ توده­وار» در پی شناخت و نقد آگاهانه نوعی از سلطه که رسانه ­های جمعی با تکنیک­های اغواگر خود موجب بوجود آمدن نوعی رضایت و آگاهی کاذب می­شوند که خود از آن فهم و درک صحیحی ندارند. آنها با مطالعه و پژوهش­های خود به این مهم رسیده بودند که صاحبان قدرت با در اختیار گرفتن ابزار فرهنگی در پی تولید محصولات فرهنگی برای تخریب توده­ای و فریب کاری توده­وار هستند. آنها در همین کتاب می­گویند که توسعه عقلانیت موجب پیشرفت صنایع و سلطه­ای انسانی بر طبیعت که منجر به سلطه انسان بر انسان شده است. این امر با زوال فردیت همراه است. این زوال به سه شکل زیر ظهور پیدا کرد:
1- یکپارچه شدن آگاهی انسان به وسیله­ ارتباطات هدایت شده؛
2- ناچیز شمردن خصلت و کیفیت فرد در تحول اشکال تولید؛
3- دگرگونی در ساختار روانی انسان به دلیل اجتماعی شدن یکپارچه­ی انسانها (زارعیان، 1382: 130).
بنابراین برای شناخت فهم این موضوع و اهمیت پژوهش حاضر به دلایل و مراحل ذیل       می رسیم :
1- شناخت و درک ریشه ­های بنیادین متفکرات و اندیشه­ های نظریه پردازان مکتب فرانکفورت به خصوص آرا، ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو.
2- رسیدن به فهم یک الگوی تاریخی منسجم که بتواند طرحی برای مطالعات فلسفی، جامعه شناختی و روان شناختی علم ارتباطات به دست بدهد.
3- موضع شناسی و جایگاه­یابی نظریه­ های آدورنو و هورکهایمر در ارتباط با پژوهش­های ارتباطی و رسانه­ پژوهی.
4- رسیدن به شناخت و درک نسبی از تفاوت­ها و تشابه­های نظریه­ های آدورنو و هورکهایمر با دیگر متفکران مکتب فرانکفورت و متفکران دیگر مکاتب ارتباطی.

 

1-3 اهداف پژوهش

 

در این پژوهش هدف کلی عبارت است از تبیین تاریخی- انتقادی اندیشه­ها و نظریه­ های ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو در چارچوب مکتب فرانکفورت با تکیه اندیشه­ های آنها بر سیر مطالعات ارتباطی و رسانه­ای می­باشد.
هدف های کلی : تبیین تاریخی – انتقادی اندیشه ها و نظریه هی ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو  و بررسی  تاثیرات اندیشه های آنها بر سیر مطالعات ارتباطی و رسانه ای می باشد
اهداف خاص :

 

    1. شناخت مفاهیم نظری و عملی مکتب فرانکفورت به طور عام و اندیشه های هورکهایمر و آدورنو به طور خاص با توجه به عناصر سازنده شان و تاثیرات آنها بر مطالعات انتقادی ارتباطات.

 

    1. تجزیه و تحلیل و بررسی مفاهیم ” صنعت فرهنگ و ” جامعه توده وار” و موجبات ورودشان بر نظریه های انتقادی ارتباطات.

 

    1. شناخت ریشه های تاریخی نظریه های فوق و چرایی نفوذ آنها بر دیگر حوزه های علوم اجتماعی.

 

    1. آشنایی با روند سیر تکوین نظریه ها،اندیشه ها و تفکرات دیگر اندیشمندان انتقادی مکتب فرانکفورت.

 

  1. شناخت جنبه های اشترک و افتراق اندیشه ها و نظریه های این دو نظریه پرداز انتقادی نسبت به یکدیگر و دیگر نظریه پردازان مکاتب ارتباطی که در این پژوهش بر مکاتتب ارتباطی کلمبیا و شیکاگو پرداخته شده است.

1- Explanatory- historical look
 

دانلود پایان نامه ارشد: تبیین سطح فساد: بررسی تطبیقی اثر کیفیت حاکمیت و حکمرانی خوب

و طرح مسئله

 

موضوع پژوهش حاضر بررسی عوامل مؤثر بر سطح فساد است که در این رابطه به طور تطبیقی اثر کیفیت حکومت و حکمرانی خوب بر فساد مورد مقایسه قرار می­گیرند تا با بهره گرفتن از تحقیقی تجربی نشان داده شود تفاوت کشورهای فاسد و غیرفاسد در فقدان چه شاخص ­های حکومتی قابل تبیین است.

 

صندوق بین ­المللی پول فساد را به سوء­استفاده از مقامات دولتی و یا اعتماد در جهت منافع خصوصی تعریف کرده است (IMF, 2005).

 

در تعریف اولیه سازمان شفافیت بین­المللی، فساد به سوء استفاده از کار دولتی در جهت منافع خصوصی تعریف شده است. سازمان شفافیت بعداً تعریف خود را با ارائه‌ تعریف دیگری گسترده‌تر کرد. طبق این تعریف فساد عبارت است از «سوء­استفاده از قدرت در جهت منافع خصوصی». شبکه عدالت مالیاتی معتقد است که تعریف سازمان شفافیت خیلی محدود است و امکان فرار از پرداخت مالیات و جعل قیمت­ گذاری در واردات و صادرات توسط افراد و شرکت­های خصوصی وجود دارد. همچنین این تعریف فاقد تمام اشکال فساد است. شیوه­ هایی مانند حامی­پروری و تبعیض که به عنوان فساداند، معمولاً به عنوان فساد شناخته شده نیستند (Holmberg & Rothstein, 2006: 4).

 

از نظر سازمان ملل شکل­های رایج فساد شامل رشوه، اختلاس، سرقت و تقلب، اخاذی، سوء استفاده از اختیار، پارتی‌بازی، قوم و خویش‌پرستی و حامی­پروری و مشارکت­های نامناسب سیاسی است (United Nation, 2004: 10).

 

از آنجا که این موارد تهدیدی برای اعتماد به حساب می­آیند که در نهایت می ­تواند به باورهای نظام سیاسی آسیب ­رساند و مشروعیت نظام را به خطر ­اندازند، شبکه عدالت مالیاتی پیشنهاد کرده است فساد به طور گسترده­تر به «فعالیتی که اعتماد عمومی به سلامت[2] قوانین، سیستم­ها و نهادهای حاکم بر جامعه را تضعیف می­ کند» تعریف شود (Zirnsak, Clarke & Feith, 2008: 7).

 

میزان بروز و شیوع فساد در میان جوامع، متغیر است. امروزه فساد در کشورهای توسعه‌یافته یا در حال توسعه، مراکز دولتی یا خصوصی و حتی در بخش­های غیرانتفاعی و خیریه وجود دارد. فساد می ­تواند نادر، گسترده یا سیستماتیک باشد. وقتی فساد نادر است،‌ کشف، جداسازی و مجازات و پیش­گیری آن نسبتاً آسان است. وقتی فساد در جامعه­ای گسترده باشد،‌ رسیدگی و کنترل آن مشکل است. اما بدترین سناریو وقتی است که فساد سیستماتیک باشد. وقتی فساد در کشوری سیستماتیک باشد، نهادها، قوانین، رفتار و گرایش مردم در انجام امور با فساد تطبیق می­یابد و فساد به منش و روش زندگی تبدیل می­ شود و می ­تواند اثر مخربی بر اقتصاد داشته باشد (Myint, 2000: 41).

 

پایان نامه

 

در خصوص اثرات مثبت یا منفی فساد نظرات مختلفی وجود دارد. برخی از نویسندگان استدلال می­ کنند که انواع خاص فساد می ­تواند اثر مثبتی در توسعه اقتصادی، یکپارچگی ملی و جلوگیری از تکه تکه شدن قدرت  داشته باشند (Nye, 1967) اما اکثر مطالعات به نتایج منفی فساد اشاره دارند (Mauro, 1995;  Akc & ay, 2006; Transparency International,  2008;  Gupta et al, 2002).

 

تحقیقات جاری در خصوص فساد، به تئوری­پردازی و اندازه ­گیری اثرات مضر فساد می­پردازند.

 

فساد مانع عمده در روند توسعه اقتصادی و نوسازی کشور است. فساد عواقب نامطلوبی در درآمد و بودجه دولت دارد. پرداخت رشوه به

دانلود مقاله و پایان نامه

 عنوان رایج­ترین شکل فساد منجر به کاهش مالیات­ها، هزینه­ های کارگری، استفاده­های غیرقانونی از طریق دسترسی بدون پرداخت پول به امکانات و در نتیجه، زیان­های جدی درآمدی برای دولت می­ شود.

 

نظریاتی را که درخصوص فساد بحث می­ کنند می­توان به طور کلی به دو گروه اقتصادی و غیراقتصادی تقسیم کرد که یا در سطح خرد و کنشگر فساد را مورد بررسی قرار می­ دهند یا در سطح کلان و ساختاری. نظریه­ های اقتصادی فساد، بر تصمیمات کارمندان دولتی و شهروندان خاص برای به حداکثر رساندن درآمد یا سودشان، تمرکز کرده ­اند. این مدل که در سطح خرد بر کنش فاسد کارکنان توجه دارد، نشان می­دهد با توجه به نهادهای ضعیف، احتمال تمایل به فساد بیشتر است. اما این مدل سؤالاتی را بی­جواب می­گذارد و توجه به قواعد رسمی رفتار، هنجارهای اجتماعی، ترجیحات اجتماعی، محرومیت اجتماعی، ضمانت­های اجرایی و احساس گناه را نادیده می­گیرد. برخی از نظریه‌پردازان اقتصادی در حال حاضر به صراحت هنجارهای اجتماعی، مجازات اجتماعی[3] و عوامل روانی مانند احساس گناه و شرم را به مدل­های خود وارد کرده ­اند(Danila and Abigail, 2006) . بنابراین گروه دوم به تأثیر عوامل غیراقتصادی بر فساد توجه دارند. البته شارون و لاپونته معتقدند که تفاوت‌ در فساد به تفاوت فرهنگی ربطی ندارد بلکه ناشی از کیفیت حکومت است (Charron & Lapuente, 2011). برای بسیاری، دستیابی به کیفیت بالای حکومت با سیاست­های ضد فساد مرتبط است.

 

مطالعات در خصوص فساد در سطح کلان به عوامل مختلفی متمرکز شده ­اند، برخی به تحلیل عوامل اقتصادی مانند (سطح درآمد، تجارت، میزان کنترل دولت بر اقتصاد، یکپارچگی با اقتصاد جهانی)، برخی به عوامل اجتماعی مانند (آموزش و پرورش، اعتماد اجتماعی، همگنی قومی، گرایش مذهبی) و برخی به عوامل سیاسی- نهادی مانند (دموکراسی، حاکمیت قانون، بازیگران بین­المللی، مشارکت جامعه مدنی، شفافیت، آزادی مطبوعات) می­پردازند (Rothstein, 2005: 2).

 

این تحقیق به بررسی عوامل مرتبط با فساد در سطح کلان می ­پردازد و از آنجا که فساد از عوامل نقض کننده کیفیت حکومت می‌باشد و هولمبرگ استدلال کرده است که در ارزیابی اثرات واقعی کیفیت حکومت، توجه به حکمرانی خوب  اهمیت دارد (Holmberg, 2009)، در این تحقیق به این مسأله پرداخته خواهد شد که عوامل تبیین‌کننده تفاوت سطح فساد در بین کشورهای جهان چیست؟ برای این منظور، این تحقیق به بررسی تطبیقی میزان فساد و تغییرات میزان فساد با توجه به کیفیت حکومت و حکمرانی خوب  می ­پردازد.

 

1-2- اهمیت و ضرورت تحقیق

 

هیچ منطقه یا کشوری در جهان مصون از خسارات فساد نیست. در اندازه‌گیری فساد کشورها در سال 2011 توسط سازمان شفافیت بین­المللی، اکثریت کشورها  نمره زیر پنج در یک مقیاس از 0 (بسیار فاسد) تا 10 (بسیار سالم) دارند (Transparency International, 2011). اندازه ­گیری سازمان شفافیت بین ­المللی از میزان فساد 183 کشور در سال 2011 نشان دهنده ناکامی عمومی است. چرا که فساد بر کیفیت حکومت، اعتماد تعمیم‌یافته، حمایت عمومی، رشد اقتصادی و رضایت و در نهایت بر ثبات بیشتر دموکراسی تأثیرگذار است. با وجود این واقعیت­ها، در این زمینه ادبیات کمی موجود است (Bauhr and Oscarsson, 2011).

 

مطابق با سنجش فساد جهانی سازمان شفافیت بین­الملل در سال 2011،50 درصد از شهروندان کشورهای جی 20 (G20)[5]، تصور می­ کنند فساد در سه سال گذشته در کشورشان افزایش یافته است و تنها 29 درصدشان فعالیت­های مبارزه با فساد دولت­شان را مؤثر ارزیابی کرده ­اند.

 

فساد اثرات منفی در رشد تولید ناخالص داخلی، نابرابری درآمد و فقر، توسعه انسانی و برآورد سلامت و به طور کلی کیفیت حکومت دارد و از طریق تضعیف زیرساخت‌های عمومی و خدمات اجتماعی و نیز کاهش درآمدهای مالیاتی موجب کاهش آهنگ رشد اقتصادی می­گردد. فساد تصمیم ­گیری و فرایندهای اقتصادی را تحریف می­ کند. در یک بررسی از بیش از 150 مقام بلندپایه دولتی و اعضای کلیدی جامعه مدنی در بیش از 60 کشور در حال توسعه، پاسخ ­دهندگان، فساد بخش دولتی را مهم‌ترین مانع توسعه و رشد کشورشان عنوان کردند (W.Gray & kayfman, 1998).

 

فساد به طور غیرمستقیم توسعه انسانی را با کاهش رشد اقتصادی و تشویق به سرمایه ­گذاری تحت تأثیر قرار می‌دهد. مطالعات متعدد نشان می­دهد که فساد چه تأثیراتی در صرف اعتبارات دولت در آموزش و پرورش و بهداشت دارد (Mauro, 1996).

 

درک فساد اثر منفی­ای بر اعتماد به نهادهای سیاسی دارد، در حالی که تجربه فساد، اعتماد عمومی به نهادهای ملی را کاهش می­دهد. فساد فقدان اعتماد را تقویت می­ کند و فقدان اعتماد تلاش حکومت در بسیج جامعه در مبارزه با فساد را بی­اثر می­ کند و وعده مبارزه با فساد دولت به مردم را بی‌اعتبار می‌کند. نویسندگان علیت قوی متقابلی بین ادراک فساد و اعتماد به نهادهای سیاسی کشف کرده ­اند (Morris and Klesner, 2010: 1258).

 

نتایج تجربی تأیید کرده که سطح بالای فساد توسعه انسانی را کاهش می­دهد. در یافته­ای از کافمن، با بهبود یک انحراف استاندارد در کنترل فساد، مرگ و میر کودکان 75 درصد کاهش می­یابد و منجر به دست‌آوردهای قابل توجهی در سواد می‌شودRothstein, 2009)   .(kayfman in بعلاوه، همانطور که رز آکرمن استدلال کرده است: فساد منجر به تحریف تخصیص مزایای اقتصادی و توزیع درآمد عادلانه کمتر می‌شود. سهم توزیع ثروت کشور را انحصاری و به نابرابری در ثروت کمک می­ کند (اکرمن، 5:1385). بررسی­های اندرسون درخصوص اثر فساد بر نگرش مردم نسبت به دولت نشان می­دهد، شهروندان در کشورهای فاسدتر ارزیابی منفی از عملکرد نظام سیاسی و اعتماد کمتری به کارمندان دولت دارند (Anderson, 2003).

 

هنگامی که اثرات منفی فساد را نظر می‌گیریم، یک سؤال پژوهشی واضح مطرح می‌شود: چه چیزی علت رواج فساد در برخی از کشورهاست در حالی که کشورهای دیگر موفق به جلوگیری از تداخل فساد در رفاه کشورشان می­شوند؟ بنابراین با توجه به گسترش و پیچیدگی فساد، لازم است مطالعه علمی روشمندی در این حوزه صورت گیرد تا براساس اطلاعات آن بتوان به‌طور آگاهانه در مورد کاهش و پیشگیری آن اقدام نمود.  با بهره گرفتن از روش تطبیقی و داده های ثانویه به این سؤال پاسخ خواهیم داد.

 

[1]. Clientilism and patronage

 

[2]. Integrity

 

[3]. Social sanctions

 

[4]. http://www.transparency.org/news/feature/g20_the_anti_corruption_record

 

[5]. گروه بیست یا G20، انجمنی برای همکاری­های بین ­المللی در بسیاری از جنبه­ های مهم اقتصادی و مالی بین ­المللی است. کشورهای جی 20  حدود 90 درصد تولید ناخالص داخلی جهانی، 80٪ از تجارت جهانی و دو سوم از جمعیت جهان را شامل می­ شود. هدف  G20 هماهنگی سیاست بین اعضای به منظور دستیابی به ثبات اقتصاد جهانی و رشد پایدار؛ ترویج مقررات مالی به منظور  کاهش خطرات و جلوگیری از بحران­های مالی آینده و ایجاد معماری مالی بین ­المللی است. کشورهای جی 20 شامل آرژانتین، استرالیا، برزیل، کانادا، چین، فرانسه، آلمان، هند، اندونزی، ایتالیا، روسیه، کره، ژاپن، مکزیک‌،‌ عربستان، آفریقای جنوبی، ترکیه، انگلستان، آمریکا و اتحادیه اروپا است.

 

 

 

[6]. Rose-Ackerman

 

 

دانلود پایان نامه ارشد: تحلیل هم­آیندی (کانجانکچرال) مطالعات فرهنگی در ایران

و کلیات…………………………………………………………………  1

 

1-1 – بیان مسأله ……………………………………………………………………………………………………..  1

 

1-2- پرسش­های پژوهش ………………………………………………………………………………………… 11

 

فصل دوم-چهارچوب مفهومی………………………………………………………….. 13

 

2-1- پیش­درآمد ……………………………………………………………………………………………………. 13

 

2-2- تبارشناسی فوکویی و مطالعات فرهنگی: بسندگی­ها و نابسندگی­ها ………………….. 14

 

2-3- تاچریسم، پروژه­ای متناقض­نما ………………………………………………………………………. 22

 

2-4- بحران چپ و تجدیدنظر در سیاست نظریه ……………………………………………………… 24

 

2-5- هم­آیندی: تبارهای مفهومی؛ از ماکیاولی تا وسر …………………………………………. 28

 

2-6- گرامشیِ هال ……………………………………………………………………………………………….. 38

 

2-7- سیاست هم­آیندی در مطالعات فرهنگی و مولفه های آن ………………………………….. 40

 

2-7-1- فروبستگی خودسرانه …………………………………………………………………………………………………………. 43

 

2-7-2- مفصل­بندی ………………………………………………………………………………………………………………………… 45

 

2-7-3- انحراف نظریه­ای …………………………………………………………………………………………………………………. 50

 

2-8- گروسبرگ، زمینه­گرایی رادیکال و «مطالعات فرهنگی»ها ……………………………….. 52

 

 

 

عنوان                                                                                 صفحه

 

2-9- مطالعات فرهنگی در ژاپن ………………………………………………………………………………. 60 

 

2-10- مطالعات فرهنگی در ترکیه ………………………………………………………………………….. 63

 

2-11- جمع­بندی …………………………………………………………………………………………………..  66

 

فصل سوم-روش­شناسی ………………………………………………………………….. 67

 

3-1- روش­شناسی ………………………………………………………………………………………………… 67

 

3-2- روش انجام پژوهش ………………………………………………………………………………………. 70

 

3-3- ملاحظات اخلاقی پژوهش …………………………………………………………………………….. 75

 

فصل چهارم-تحلیل داده ­ها ……………………………………………………………… 76

 

4-1- پیش­درآمد …………………………………………………………………………………………………… 76

 

4-2- ارغنون و ظهور امر فرهنگی:  از زمینه ­های امکان تا بزنگاه پایان………………………. 78

 

4-3- مرکز پژوهش­های بنیادی و کندو­کاو­هایی بیشتر پیرامون امر فرهنگی: بزنگاهِ نخستین مواجهه………………………………………………………………………………………………………………….. 100

 

4-4- امر فرهنگی و جامعه ­شناسی نظری-فرهنگی: تدارک استلزامات سازمانی …………107

 

4-5- دانشجویان دکتری جامعه ­شناسی نظری-فرهنگی دانشگاه تهران و ملاحظاتی پیرامون مواضع سوژگی­شان …………………………………………………………………………………..  119

 

4-6- یوسف اباذری در آستانه: دیالکتیک نزولی در بزنگاه اصلاحات ……………………….. 126

 

4-7- یوسف اباذری، زندگی روزمره و مطالعات فرهنگی …………………………………………. 135

 

 

 

عنوان                                                                                 صفحه

 

4-8- شاگردان اباذری و مطالعات فرهنگی: دشواری­ها و پیامدهای یک کشف …………. 143

 

4-8-1- رویکرد هاله لاجوردی ……………………………………………………………………………………………………… 146

 

4-8-2- رویکرد عباس کاظمی ……………………………………………………………………………………………………… 150

 

4-8-3- رویکرد محمد رضایی ………………………………………………………………………………………………………. 158

 

4-9- گروه ارتباطات دانشگاه تهران و مطالعات فرهنگی: پس سهم ما از کیک چه می­ شود؟……………………………………………………………………………………………………………………………… 162

 

4-10- مطالعات فرهنگیِ علم و فرهنگ: فضایی آستانه­ای در سرحدات درون و بیرونِ آکادمی ….. …………………………………………………………………………………………………………….171

 

4-11- از مدیریت امور فرهنگی به مطالعات فرهنگی در دانشگاه علامه طباطبایی: چرخشی پیشامدی …………………………………………………………………………………………………………….. 182

 

4-12- توفیق در آستانه: بزنگاه مطالبه­ی بازگشت امر کلی به مطالعات فرهنگی ……….. 192

 

4-13- توفیق و مطالعات فرهنگی: از توضیح نسبت امر کلی و جزئی، تا رادیکال­کردن فضای آکادمی……………………………………………………………………………………………………………………………. 206

 

4-14- انحلال گروه مطالعات فرهنگی علامه: واسازی روایت رسمی …………………………. 217

 

4-15- انحلال گروه مطالعات فرهنگی علامه: روایتی ازسطوح چندگانه­ی ستیز بر سر مواضع سوژگی…………………………………………………………………………………………………………………………… 227

 

4-16- سیاست کژبازنمایی و مورد عجیب کاشان: ماورای اطلاق عام و خاص مطالعات فرهنگی ……………………………………………………………………………………………………………………………………… 243

 

فصل پنجم-بحث و نتیجه ­گیری ……………………………………………………..246

 

 

 

عنوان                                                                       صفحه

 

فهرست مراجع ………………………………………………………………………………..251

 

 

 

 

 

فصل اول

 

کلیات پژوهش

 

1-1 – بیان مسأله

 

مطالعه­ پیکره­ای از دانش به عنوان واقعیتی تاریخی و فرهنگی و مجموعه­ی عواملی که پدیداری چنین پیکره­ای را ممکن می­سازد، دشواری­ها و در عین حال ملاحظات خاص خود را دارد. برخی این مطالعه را برپایه­ پدیدارشناسی استعلایی استوار می­سازند و فعالیت­های معنابخش سوژه­ی خودمختار و آزاد را مطمح نظر قرار می­دهند. برخی رویه­ای هرمنوتیکی پیش می­گیرند و می­کوشند حقیقتی غایی را از متن کردارهای اجتماعی، تاریخی و فرهنگی کشف نمایند؛ جمعی نیز ممکن است از منظری ساختارگرایانه در پی ایجاد الگوی صوریِ قاعده مندی برای مطالعه ی این پیکره ها باشند. بنابراین اتخاذ رویکردی که بتواند چنین مطالعه­ ای را به سامان رساند آسان نیست. از سویی اتخاذ هر یک از این رویکردها نیازمند اقامه­ی دلایلی متقن بوده و از جانب دیگر، رفتن به سمت هر یک از این رویکردها، پیامدهای خاصی نیز به همراه دارد.

 

بنابراین اگر پیکره­های دانش را به مثابه سوژه در نظر آوریم، نحوه­ مطالعه­ این سوژه مسأله ساز می­ شود. مسأله­ساز بودن این مطالعه بیشتر به جهت آن است که فلسفه­ی سوژه، بسته به آنکه در کدامین چهارچوب هستی­شناسانه دیده شود، پیامدهای نظری و عملی خاصی به همراه می­آورد. برای مثال فلسفه­ی سوژه­ای که متکی بر گفتمانِ انسان­شناسانه­ی علوم انسانی استوار گردد، می تواند مدعی دارا بودن مقولاتی شود که حوزه­ کل تجربه­ی ممکن را تعریف می­ کند و در­پی بنیادیابی برای شرایط چنین امکانی در فعالیت برسازنده­ی ذهن استعلایی است، آنچه که از آن در نظم اشیای فوکو به مثابه «خودشیفتگی استعلایی» یاد شده­است (به نقل از دریفوس و رابینو، 1389: 183). مسأله­ تغییرات رخ­داده در تعبیرهای تاریخی از فلسفه­سوژه به اختصار در فصل دوم مطرح خواهد شد، اما آنچه در این مرحله ذکر آن ضرورت دارد، توجه دادن به وجوه پروبلماتیک فلسفه­ی سوژه­ای است که در دل گفتمان­های مختلف جهت مطالعه­ پیکره ها یا مختصات خاصی از دانش به­کار می­رود. این فلسفه­ی سوژه به ویژه اگر از جانب کارگزاران همان پیکره­ی دانش به­کار برده می­ شود، نمی ­تواند بی توجه به ویژگی­های هستی شناسانه و معرفت­شناسانه­ی آن قلمرو خاص دانش باشد.

 

درباره مطالعات فرهنگی و چگونگی ممکن­شدن آن نیز چون بسیاری از پیکره­های دانش، این ملاحظات بایستی مدنظر قرار گیرند. چرا که بدون در نظر گرفتن بسیاری از این ملاحظات، مطالعه­ مطالعات فرهنگی به عنوان واقعیتی تاریخی و فرهنگی دشوار خواهد بود. البته کنار هم ردیف کردن گزاره­های تاریخی ساده به عنوان واقعیاتی محتوم و مشخص می ­تواند پیشبینی­پذیرترین اقدام در جریان این مطالعه باشد. برای مثال اگر بنا باشد مبنای مطالعه، مطالعات فرهنگی بریتانیایی باشد گزاره ای بدین شکل جعل کنیم: «مرکز مطالعات فرهنگی بیرمنگام از سال 1964 کار خود را آغاز کرد». چنین به نظر می­رسد که این یک گزاره­ی­ تاریخی است که حکایت از آغاز به کار یک مرکز مطالعاتی در جوار دانشگاهی بریتانیایی دارد. به همین سیاق می­توان گزاره­های دیگری راجع به این مرکز تولید کرد؛ گزاره­هایی رسمی با عناوین و تاریخ­هایی صریح و قطعی. چنین شیوه­ای در توصیفات تاریخی، بسیار به کار رفته است. روایتی رسمی و پیوسته که از نقطه­ای آغاز و در سیری خودآگاهانه و تعلیلی و تحت رهبری داهیانه­ی مورخ یا توصیف­گرِ تاریخ، به خط پایان می رسد. چنین روایتی با درک سنتی از تاریخ که به شماری از رویدادهای دارای گستره­ی زمانی و نسبت متقابلاً معلوم یا به تعبیر دیگری مطالعه­ «در­زمانی» رویدادها می پردازد نیز سازگار است (استنفورد، 1389: 355). به همین ترتیب می­توان مطالعات فرهنگی در ایران را نیز روایت کرد. آغاز یا آغازهایی صریح برایش متصور بود، دستورِ­کارها و نمودهایی عینی برایش برشمرد و پیکره ای غول آسا از مقالات، پایان نامه ها و گفتارها را برای به­دست دادن روایتی از ظهور و بروز آن در ایران شاهد آورد.

 

این شیوه گرچه مداوماً به جعل گزاره­های تاریخی می­­پردازد، اما شیوه­ای به شدت غیرتاریخی است. این همان رویکرد داهیانه و استعلایی­ای است که فوکو بدان خرده می­گیرد و صریحاً عنوان می دارد که: «چیزی به­نام متفکر غیرتاریخی که برخوردار از مزیت روشنفکری باشد و نیز چیزی به­عنوان گفتمان نابی که دیرینه­شناس مدعی کاربرد آن است، وجود ندارد» (دریفوس و رابینو، 1389: 190) وسوسه­ی درافتادن در خط­سیری که آمال­اش به دست دادن گفتمانی ناب باشد، بسیاری از کارگزاران قلمروهای گوناگون دانش از جمله مطالعات فرهنگی را تهدید می­ کند، تا بدانجا که ممکن است این کارگزاران مدعی قدرت تجویزی برای توصیف تاریخی­شان شوند که این قدرت خود متکی بر قواعدی استعلایی است.

 

مثال­هایی که در ادامه از توصیفات تاریخی راجع به مطالعات فرهنگی در ایران خواهد آمد، موید چنین مشکلاتی است، به نحوی که این توصیف­ها از سویی یا گرفتار همان «خودشیفتگی استعلایی» یا وجه انسان­شناختی گفتمان خود هستند و پیاپی به مقوله­بندی­ها، تقسیمات و خط­کشی­هایی استعلایی روی می­آورند که به واسطه­ آنها حقیقتی چموش راجع­به آن پیکره­ی دانش را که همواره از دست­شان می­گریخته است، به کف آورند ، یا آنکه در نوعی نوسان حل ناشده میان توصیف و تجویز گرفتار آمده اند و بنابراین توصیف­های تاریخی­شان را پیاپی به تجویزها و مباحث هنجاری خود می­آلایند، یعنی از پیش، پیکره یا قلمرویی از دانش را با برخی ویژگی­ها و مشخصات، پیش­فرض می­گیرند؛ حال آنکه مشخص ساختن مختصات و چگونگی ممکن­شدن این پیکره­های دانش به­ طور عام و مطالعات فرهنگی به­ طور خاص با این دست قاعده­گذاری­ها و تبیین­های ماقبل تجربی نه میسر و نه سودمند خواهد بود. با این اشاره­ی ضروری، مثال­هایی در ادامه مطرح می­شوند.

 

مهری بهار در کتاب خود با عنوان مطالعات فرهنگی؛ اصول و مبانی (1390) بخشی را به «تجربه­ی مطالعات فرهنگی در ایران» اختصاص داده است. او در این بخش می­نویسد:

 

مطالعات فرهنگی در انگلستان، در دهه­ 1960 و با تفاوت چهل سال بعد در ایران یعنی در 1380 مطرح گشت و برای اولین بار با پروژه­ای در مطالعه­ فرهنگ و با شیوه­ و زیست جدید آن در دانشگاه علامه طباطبایی و سپس با رویکردی شفاف­تر در دانشگاه تهران مطرح شد. برخی نشریات در توسعه­ این علم، مهم و سرنوشت­ساز بوده ­اند. ترجمه­ی مقالاتی در زمینه­ فرهنگ و ورود برخی مجلات (به­عنوان مثال مجله­ی ارغنون) به این حوزه، به پیشرفت عمده­ی این علم کمک بسیاری کردند (بهار، 1390: 206).

 

وی همچنین می نویسد:

 

برنامه­ی جامع آن در قالب حوزه­ای جدید برای اولین بار در دانشکده­ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران با همکاری اساتیدی چون دکتر تقی آزاد­ارمکی، دکتر یوسف اباذری، دکتر حمید عبداللهیان و با همکاری دانشجویان و علاقه­مندان به مطالعات فرهنگی مطرح و در نهایت به صورت رشته­ای آموزشی درآمد (همان: 202).

 

می­توان همچنان نمونه­های متعدد دیگری از این دست گزاره­ها را در این متن شاهد آورد، با این­حال مخاطب چنین گزاره­هایی این­گونه خواهد پنداشت که مطالعات فرهنگی در ایران، قلمرویی از دانش است که این چنین، در گزاره­های پیوسته، اندیشیده­شده و تماماً سنجیده سربرآورده و دستورکارهای خود را که آنها نیز در بیان نویسنده­ی کتابِ اشاره­شده، جای چند و چون چندانی ندارند مستقر ساخته است. وی پیاپی موارد بسیاری را در نوشته­ی خود پیش­فرض می­گیرد از جمله آنکه مطالعات فرهنگی به نحوی «شفاف­تر» در دانشگاه تهران پیگیری شده­است، یا آنکه «بیشتر دانشجویان رشته­های علوم انسانی و اجتماعیِ علاقه­مند به این رشته، با مفاهیم، نظریه­ها، چالش­ها و منابع مهم در قالب کتاب و مقالات و در حوزه­ مطالعات فرهنگی آشنایی دارند» (همان: 204). این پیش­فرض گرفتن و توصیف مختصات و نحوه­ ممکن­شدن پیکره­ای از دانش البته امر عجیبی نیست، اما پرسش بنیادین اینجاست که این توصیف از کجا برمی­خیزد؟ حاصل چه ملاحظات معرفت­شناسانه و هستی­شناسانه یا کدامین تعبیر از فلسفه­ی سوژه یا مناسبات تاریخی و فرهنگی است؟ آیا خطوط تنش و امور اقتضایی جایی در این مجموعه­ی توصیفات نمی­توانسته داشته­باشد؟

 

این مشکل در دیگر متونی نیز که در این رابطه نگاشته شده ­اند به چشم می­خورد، متونی که در رابطه با «مطالعات فرهنگی در ایران» گزاره­های پیوسته­ای را چنان در پس هم می آورند که در نهایت به توصیف تاریخی از آن راه بَرَد. به مقالات، کتابها، ترجمه­ها و پایان نامه ­هایی که ذیل عنوان «مطالعات فرهنگی» و با بهره گرفتن از برخی اصطلاحات و مفاهیم به ظاهر همبسته با آن به انجام رسیده ­اند، و به مناسبات نهادی­ای که حول این عنوان بنا­نهاده شده ­اند و نیز به شخصیت­های بنیادگذار و موثری که مدعاهایی در قبال چیستی و چگونگی «مطالعات فرهنگی» پرورانده­اند اشاره گردیده و سپس بر مبنای این توصیف تاریخیِ جعل شده­ی پیوسته،  سیاستِ مطالعات فرهنگی در ایران تعیین می­ شود. نمونه ­ای از متأخرترین گزاره های توصیفی فوق را در ادامه می آوریم. گزاره­هایی که بناست به توضیحِ «مطالعات فرهنگی در ایران» بپردازند:

 

… به فعالیت­های آموزشی، پژوهشی و فرهنگی گفته می­ شود که در جامعه­ ایران انجام می­ شود و می­توان آنها را به نوعی با برچسب مطالعات فرهنگی شناسایی کرد. برای مثال: انتشار مجلات، ترجمه و نشر کتابها و متون و تألیف، تدوین و گردآوری و ویرایش مطالب، انجام تحقیقات، تدریس و آموزش، برگزاری همایش و سخنرانی­ها، تأسیس فضاهای مجازی و کلیه­ فعالیت­هایی که به نوعی در زمینه­ مطالعات فرهنگی هستند و در ایران توسط افرادِ ایرانی یا غیرایرانی و توسط افراد یا نهادهای مدنی یا دولتی انجام می­ شود. مجموعه­ی این فعالیت ها را می توان به عنوانِ «مطالعات فرهنگی در ایران» نامگذاری کرد (فاضلی، 1391: 154).

 

این گزاره های توصیفیِ پیوسته که در پی توضیح رخداد یا پدیده­ای با عنوان «مطالعات فرهنگی در ایران» هستند با معضل مهمی روبروی­اند. مسأله اینجاست که نگارنده­ی سطور فوق­الذکر به عنوان یکی از فعالان این حوزه، نتوانسته از کاربرد ایدئولوژیک و پیشاپیش مفروض داشته­ی «تاریخ» در روایت خود پرهیز نماید. او می خواسته سامانی بنام «مطالعات فرهنگی در ایران» برسازد، اما این کار را با اتکا به «فهم عامه» و در تمنای بنای مفاهیمی که به کفایت از عمومیت، انتزاع و تجرید برخوردار باشند انجام داده است. در چنین روایتی، هرگز آن فعالیت های آموزشی، پژوهشی و فرهنگی­ای که ذکری از آنها به میان آمد واسازی نمی­شوند، نسبت­شان با یکدیگر و میزانِ سازوارگی درونی­شان روشن نمی­گردد و تنها به بیانی مبهم که این فعالیت­ها «به نوعی» در زمینه­ مطالعات فرهنگی هستند بسنده می­ شود. این ابهام در متن یاد شده در سطح دیگری نیز وجود دارد؛ جایی که کوشیده می شود بر اساس موضوعات پژوهشی، پیوستاری با عنوانِ سرفصل­ها و دستورکار مطالعات فرهنگی در ایران وضع شود: «دانشجویان این رشته در دانشگاه­های مختلف در سال­های اخیر صدها پایان نامه در زمینه ­های مختلف مانند: زندگی روزمره، جنسیت، قومیت، بازنمایی، رسانه­ای شدن، مجازی شدن و موضوعات دیگر گفتمان مطالعات فرهنگی در جامعه­ ایران نوشته و دفاع کرده ­اند» (همان). در این رویکرد موضوع­محور نیز، با همان معضلی که فوکو «به کفایت رسیدن از عمومیت، انتزاع و تجرید» می خواند (1388: 59) مواجهیم؛ با عناوینی که در وضعیتی طبیعی در کنار یکدیگر قرار می گیرند تا منظومه­ای از مفاهیم را تشکیل دهند.

 

وجه تجویزی این توصیف­ها نیز کراراً در نوشته­ها و گفته­هایی که در این رابطه در دسترس هستند مشاهده می­ شود. برای مثال مهری بهار می نویسد:

 

مطالعات فرهنگی در ایران را نمی­توان به پیشنهاد میلنر، نوعی مداخله­ی سیاسی در سایر رشته­های دانشگاهی دانست، بلکه به نظر مولف، مطالعات فرهنگی نوعی مطالعه­ بین­رشته­ای است. در برخی اوقات فرارشته­ای است و بر مبنای موضوعی جدید تعریف شده است. بر این اساس، مطالعات فرهنگی را نمی­توان از یک­سو حریف یا دشمن جامعه ­شناسی دانست و از سوی دیگر تنها نمی­توان سویه­ی سیاسی آن­را برجسته نمود و یا به گفته­ی دیورینگ تحلیل­های مطالعات فرهنگی را تحلیلی همراه با تعهد سیاسی تعبیر نمود (1390: 207).

دانلود مقاله و پایان نامه

 

 

همانطور که مشاهده­ می­ شود، در اینجا تجویزهایی راجع به مطالعات فرهنگی در ایران و دستورکارهای آن انجام پذیرفته است، بی­آنکه ربطِ میان توصیفات صورت پذیرفته با تجویز مذکور مشخص گردد یا آنکه نسبت این رویکرد تجویزی با درک از نظریه و تعهد سیاسی در مطالعات فرهنگی مشخص شده باشد.

 

نه تنها تلقی تجویزی نسبت به مطالعات فرهنگی در نزد کارگزاران این پیکره­ی دانش وجود داشته است، بل استفاده از مطالعات فرهنگی به منظور بسط رویکردهای تجویزی خاص در پیکره­های عام­تر دانش چون علوم اجتماعی و علوم انسانی نیز وجود داشته است. برای مثال حسین کچوئیان در سخنرانی­ای که با عنوان «تولد مطالعات فرهنگی، مرگ جامعه ­شناسی» شهرت یافت، می­گوید: «در گفتمانِ مطالعات فرهنگی نیز کسی به­دنبال تبیین علمی نیست. گفتمان مطالعات فرهنگی در بهترین حالتش، یک گفتمانِ توصیفی است و تبیین و توضیح در آن وجود ندارد»(هم­میهن، 1 خرداد 1386: ص10). کچوئیان در گفتار خود بارها و بارها از احکام تجویزی استفاده می­ کند که این خود با رویکرد فوکویی که او مدافع آن است، منافات دارد. او نیز همچنین به جهت رویکرد تجویزی­اش، روایتی تاریخی از مطالعات فرهنگی به دست می­دهد که نه با تلقی فوکویی از تاریخ سازگار است و نه با درکی که از تاریخ در مطالعات فرهنگی پرورانده شده است:

 

مطالعات فرهنگی از حدود دهه­های 50 و 60 میلادی شکل گرفت و حوزه­ای بود که به­شدت سعی داشت خود را متمایز کند. مقاصد و اهداف این نظریه در باب امر اجتماعی، کاملاً با ابعاد این بحث در جامعه ­شناسی متفاوت بود. مهم­تر اینکه چهارچوب تفسیری و شناختی که مطالعات فرهنگی از آن منظر به جهان می­نگریست، با جامعه ­شناسی کاملاً متفاوت بود. در بستری که مطالعات فرهنگی آن­را ایجاد کرد، اما بسط دهنده آن نبود، بحث­های نظریه­پردازی پست­مدرن مطرح شد و به­ طور مشخص کارهای کسانی چون فوکو. فوکو در کارهایش به گونه­ ای جدید از معرفت­شناسیِ جامعه ­شناسی اشاره کرده و به همین دلیل، نام­های دیرینه­شناسی و تبارشناسی را برای آنها برمی­گزیند و نه اصطلاحات معمول جامعه­شناختی را (همان).

 

کچوئیان در سطور نقل شده، ابتدا روایتی تاریخی از مطالعات فرهنگی به دست می دهد که روایتی نه تبارشناسانه و حتی دیرینه­شناسانه، بل اتفاقا روایتی انسان­گرایانه است که منزلتی خودبنیاد برای مطالعات فرهنگی قائل می­ شود که البته منزلت سوژگی خودبنیادش را از ذهن استعلایی­ای وام می­گیرد که ذهن کسی جز خود گوینده­ی آن سطور نیست. روایت تاریخی او ساده، سطحی، پیوسته و تعلیلی است و تحولات و چالش­های معرفت­شناختی­ای را که مطالعات فرهنگی را به­عنوان پیکره­ای خاص از دانش ممکن ساخته­است نادیده گرفته و آن­را در نسبت مشخص و مقطوع با جامعه ­شناسی و نحله­های پست­مدرن تقلیل می­دهد. این در واقع، روایتی از مطالعات فرهنگی، در فقدان مطالعات فرهنگی است و علیرغم استفاده­ی مکرر از واژگان فوکویی، ناقض تلقی گفتمانی فوکویی است که خود می نویسد: «گفتمان را نباید مجموعه ­ای چیزهای گفته شده، یا شیوه ­های سخن گفتن­شان فهمید؛ بلکه به همان اندازه، گفتمان در آنچه گفته نمی­ شود نیز مشخص می­ شود» (1390: 203). رویکرد تجویزی وی به مطالعات فرهنگی در مناظره­ی وی با یوسف اباذری نیز مورد انتقاد قرار می­گیرد و اباذری عنوان می­دارد: «اتفاقاً جناب دکتر کچوئیان که طرفدار مطالعات فرهنگی هستند، به­شدت آدم نسخه­پیچی است. اگر ایشان در پارادایم مطالعات فرهنگی می اندیشیدند، نباید نسخه می­پیچیدند، اما به­شدت نسخه می­پیچند» (رک به: مهرنامه، ش­8، دی 1389). بدین ترتیب رویکرد تجویزی به مطالعات فرهنگی، نه تنها در نزد اصحاب و کارگزاران مطالعات فرهنگی، بل در نزد آنان که دعوی­هایی گسترده­تر از مطالعات فرهنگی داشته اند نیز به چشم می­خورد.

 

بنابراین به­ طور خلاصه می­توان چنین گفت که عموم نوشته­هایی که مطالعه­ تجربه­ی مطالعات فرهنگی در ایران و چگونگی ممکن­شدن آن را – حال به هر دلیلی- هدف خود دانسته ­اند؛ یا در توصیف­های خود ملاحظات تاریخی را نادیده گرفته­اند؛ یا به آن دست تعابیر تاریخی­ای دست یازیده­اند که با درکی که از تاریخ در مطالعات فرهنگی پرورانده شده و خود حاصل مجادلات نظری و سیاسی بسیار راجع به فلسفه­ی سوژه بوده است، فاصله­ی بسیاری دارند. این نوشته­ها به­جهت چنین نارسایی­هایی یا نداشتن پایه­ تاریخی نیرومند، کراراً دست به تجویزهایی می زنند که نسبت این تجویزها با درکی که در مطالعات فرهنگی از کارکرد نظریه و سیاست نظریه پرورانیده شده است، نامشخص و مسأله­ساز است. یعنی مشخص نمی­گردد که چگونه می­ شود نعمت­الله فاضلی از «شناخت انتقادی فرهنگ شهری» به عنوان هدف مطالعات فرهنگی یاد می­ کند، محمود شهابی از توضیح «نسبت بین سنت، مدرنتیه و مدرنیته­ی متأخر در فرهنگ و جامعه­ امروز ایران» (خردنامه، ش­28: ص­57) سخن به­میان می­آورد و محمد رضایی اولویت را به «تولید روشنفکران ارگانیک» می­دهد. اگر بنا باشد در مطالعه­ پیکره­های گوناگون دانش، کارگزاران آن دانش را در موضعی خودبنیاد و انسان­گرایانه ننشانیم، در آن صورت همین تجویزهای صورت گرفته نیز خود بایستی مورد مطالعه قرار گیرند، چرا که نه مقولاتی بیرون از قلمرو آن دانش، بل کردارهایی­اند که نمی­توان آنها را بدیهی یا استعلایی در نظر گرفت. نمودهای دانش را باید در پرتو چگونگی ممکن­شدن آن دانش به مطالعه و تحلیل نشست.

 

به­دست دادن تعبیری تاریخی از تجربه­ی ممکن­شدن مطالعات فرهنگی، متضمنِ درکی متفاوت از مفهوم «تاریخ» است. چندان که به داستان­سرایی راجع به «تاریخ یکپارچه­ی گذشته»، وجوه استعلایی و مجرد آن، و حرکت بطئی، آرام و یکنواخت آن اشاره ندارد و بیش از آنکه دل­مشغولِ کشف پیوستگی­ها و استمرارهای تاریخی باشد، در پی درکی نامستمر و نامتسلسل از تاریخ روانه گردد (پستر، 1387: 457). لارنس گروسبرگ در یکی از آخرین نوشتارهای خود در رابطه با مرکز مطالعات فرهنگی بیرمنگام چنین کرده است. او در مقاله­ای با عنوان «در جست­وجوی یک مرکز» که به ارائه­ روایتی از این مرکز بر مبنای گزارش­های سالیانه­ی بر جای مانده از آن می ­پردازد، در عین تأکید بر اهمیت واکاوی این گزارش­ها هشدار می­دهد:

 

بسیاری از روایت­ها راجع به CCCS، از ماجرای پدران بنیادگزار مطالعات فرهنگی، سریعاً به جانبِ گروه­های کاری میانه های دهه­ 1970 می جهند. آنها چیز مهمی را در روایت خود نادیده می گیرند؛ آنچه را که مارک هیوارد با من در میان گذاشت: رویه­ های تکه­تکه و ازهم گسیخته­ای که از دلِ آنها پروژه به هم پیوست (2013: 849).

 

او سپس می افزاید: «امروزه تاریخ های متداول و مرسوم، نه تنها منازعات را نادیده می­گیرند، بل معبرهای نامستقیم، مسیرهای ناکام مانده، بن­بست­ها و نیز مسیرهایی که در برهه­هایی خاص دنبال شده یا از پیگیری­شان صرف­نظر گردیده را مدنظر قرار نمی­دهند» (همان). در همین راستا، شاید بتوان با اتهام معروف فوکو به مورخان در «دیرینه­شناسی دانش» همنوایی کرد که مورخان را متهم به «نجات استیلا و اقتدار سوژه و پاسداشتِ دو صورت همراهِ هم یعنی انسان­شناسی و انسان­گرایی علیه تمامی اشکال واسازی و انحراف از معیار» می کند (فوکو، 1388: 29) تا آنکه نوعی از کلیت­بخشی هگلی همچنان پایدار بماند. نقد معرفت­شناختی فوکو از کاربستِ تاریخ در نزد مورخان و حمله به نفس مطمئنه­ای که در قبال «زمان» می پرورانند و مدعی اعاده­ی وحدتی بازسازی شده در گذر زمان می گردند و گسست­ها و تناقضات موجود در تاریخ را با بدست دادن درکی متعیّن از آن و چه بسا مستحیل ساختنِ گذشته در دل حال و آینده می­پوشانند، حائز  اهمیت بسیاری است.

 

برمبنای نکات به میان آمده و مثال­های ذکر شده، می­توان پروبلماتیک تحقیق حاضر را این­گونه صورت بندی کرد: تحقیقی که به چگونگی ممکن­شدن مختصات مطالعات فرهنگی در ایران می ­پردازد، اما پاسخ این پرسش را نه در ساحتی تجویزی یا استعلایی و نه در ساحتی ساختارگرایانه، بل در ساحتی تبارشناختی جست­و­جو می­ کند. ما در پی آن هستیم که مختصات مطالعات فرهنگی در ایران را از رهگذر مطالعه­ آنچه باعث شده­است که چنین پیکره­ای از دانش پدیدار شود، آن هم­آیندی­های تاریخی و مناسبات قدرت  که پدیداری این مختصات را ممکن می­سازند، تعیین کنیم. در واقع پرسش از چگونگی و چیستیِ ممکن گشتن مطالعات فرهنگی در ایران، پرسشی است تاریخی و پاسخگویی به آن نیازمند رسیدن به تحلیلی است که بتواند سوژه را در درونِ تعبیری تاریخی توضیح دهد[1]. در تحقیق حاضر خواهیم کوشید این شیوه­ خاص تحلیل تاریخی را که در مطالعات فرهنگی به «تحلیل هم­آیندی2» موسوم است معرفی کرده، تفاوت­ها و شباهت­هایش با دیرینه­شناسی و تبارشناسی فوکویی و نیز نظریه­ی گفتمانی لکلائو و موف را مشخص ساخته، و از آن برای به دست دادن تعبیری تاریخی از چیستی و چگونگی ممکن شدن مطالعات فرهنگی در ایران و مختصاتی که برپاداشته و پیامدهایی که به­همراه آورده است استفاده کنیم.

 

بنابراین ما بر­خلاف درک آشنا از توصیف­گریِ تاریخی، هیچ مفروضه یا موضوع پیشاپیش ثابت و قاطعی را در بحث از مختصات مطالعات فرهنگی در ایران پیش نمی­کشیم. گرچه تاکنون برخی تلاش­ها برای به­دست دادن روایتی ارزیابانه از تجربه­ی مطالعات فرهنگی حول برخی موضوعات صورت گرفته است، اما این تلاش­ها پیشاپیش محک یا سنجه­ای تجویزی را برای ارزیابی تجربه­ی مذکور – سنجه­ای همچون: «سودمند­بودگی» (رک به: حاج­محمد­حسینی، 1390) – پیش فرض گرفته­اند و از آنجایی که کاربست این سنجه­ها پیش از حصول درکی «تاریخ»ی از تجربه­ی مطالعات فرهنگی در ایران صورت پذیرفته است، بنابراین نتوانسته ­اند ربط وثیقی میان سنجه­های­شان و آن تعارضات، کشاکش­ها، معبرهای غیرمستقیم، مسیرهای ناکام­مانده، بن­بست­ها و امور واگذاشته­شده به قلمرو مازاد برقرار کنند، چرا که شناسایی و ملاحظه­ی این موارد هنگامی میسر می­گردد که تجربه­ی مذکور با درکی که از «تاریخ» در همه­ی این سالها در مطالعات فرهنگی پرورانده شده است و به فهمی پویا و برهه­ای از کشاکش­ها و تعارضات راه می­دهد، همراه گردد.

 

[1] -البته در این پژوهش، به­جای سوژه، از موضع سوژگی سخن گفته می­ شود که تفاوت­های میان این­دو، در ادامه­ پژوهش مشخص می­گردد.

 

2-Conjunctural analysis

 

 

 
مداحی های محرم