در حال حاضر با جمعیت رو به رشد، روند کاهشی زمین های زراعی و افزایش تقاضا برای غذا و سوخت های زیستی، جهان نمی تواند با گسترش شمار سطوح برداشت نیازهای جمعیت رو به رشد را تأمین کند(Wurth, 2003). استفاده از ژنتیک برای بهبود بهره وری محصول، ترویج حفاظت و مدیریت خاک و استفاده ازمحصولات کشاورزی پر بازده ضروری است. بر اساس پیش بینیها تا سال ۲۰۳0 میلادی، با رشد جمعیت جهان، نه تنها تقاضا برای مواد غذایی 50 درصد بیشتر میشود، بلکه بحران انرژی نیز مزید بر علت خواهد شد. از این رو برای برونرفت از این دو مشکل مشترک راه حلهای واحد و متفکرانهای را باید در نظر گرفت. بهترین راه برای توسعه سوختهای زیستی به کارگیری اراضی بایر است هر چند که برای تأمین نیازهای اساسی سوختهای زیستی منابع متعدد گیاهی وجود دارد، اما با این وجود برای هر کشوری که زمینه و پتانسیل خاص خود را داشته باشد میتوان به گونهای این موضوع حیاتی را در نظر گرفت(Wurth, 2003). لذا گیاهان به عنوان مهمترین منابع تجدید پذیرو اولین منبع تأمین کننده مواد غذایی برای بشر و دیگر جانوران بوده و به عنوان حلقه اول زنجیره غذایی مورد توجه میباشند. با توجه به کمبود منابع، انتخاب گونههایی با نیازهای حداقلی برای رشد و بازده بالا در تولید یکی از ضروریات ادامه زندگی میباشد (خدابنده ، 1366). ایران از نظر وضعیت اقلیمی جزء کشورهای خشک جهان است که البته روی کمربند خشکی جهان قرار دارد، در 80 سال گذشته جمعیت ایران هفت برابر شده است توسعه جمعیت، توسعه صنعت و کشاورزی و شهرنشینی را در پی دارد بنابراین ما به مرز بحران آبی نزدیک میشویم. یا تدبیر و ارتقاء دانش کشاورزی و آشنایی با گونه های گیاهی کم نیاز و مقاوم به خشکی می توان از این اراضی به نحو احسنت بهره مند شد وگوشه ای از نیازهای غذایی و سوختی جامعه را تأمین کرد؛ از آنجایی که وسعت زیادی از مساحت کشور ایران را بیابان و اراضی کم آب در برگرفته است لذا استفاده از منابعی چون نیشکر و چغندرقند که منابع اصلی تولید شکر در اغلب نقاط جهان هستند، برای چنین اقلیمی مناسب نیست ( جدول1- 1). پس برای استفاده از ظرفیتهای اراضی قابل کشت کشورمان بایستی به دنبال یافتن گیاهی باشیم که قابلیت رشد در شرایط گرم و خشک را داشته باشد و بدین طریق از هدر رفت منابع ملی نظیر آب و غیره جلوگیری کنیم. سورگوم شیرین[1] گیاهی مقاوم به شرایط آب و هوایی گرم و خشک است، لذا میتواند جایگزین مناسبی برای چغندرقند و نیشکر در کشور باشد (احمد پور، 1384). تحقیقات نشان میدهد که گیاه مذکور با مصرف آب کمتر نسبت به ذرت و نیشکر و پتانسیل بالاتر تولید نسبت به سایر گیاهان 4 کربنه، گزینه مناسبی برای حل چالشهای موجود میباشد (Gnansounou et al., 2005).
جدول 1‑1مقایسه نیشکر، چغندرقند و سورگوم شیرین در ایران به عنوان منابع اصلی تولید شکر(Almodares et al., 2008)
نیشکر | چغندر قند | سورگوم شیرین | |
دوره کشت | حدود 7 ماه | حدود 5-6 ماه | حدود 4 ماه |
فصل رشد | تنها یک فصل | تنها یک فصل | یک فصل در مناطق معتدل و 2- 3 فصل در مناطق گرمسیر |
نیاز خاکی | رشد خوب در خاک زهکشی | رشد خوب در لومی- شنی؛ و متحمل قلیایی | همه نوع خاک زهکشی |
نیاز آبی | m3/h314700 | m3/h18000 | m3/h14700 |
نیاز محصول | نیاز بالا با داده ها کشاورزی | نیاز بسیار بالا به کودهای کشاورزی | نیاز کم کودی؛ بیماری و آفات کم و مدیریت آسان |
عملکرد در هکتار | 70-80 تن | 30-40 تن | 54-69 تن |
میزان شکر در وزن پایه | 10-12% | 15-18% | 7-12% |
عملکرد شکر | 7-8 تن در هکتار | 5-6 تن در هکتار | 6-8 تن در هکتار |
اتانول تولیدی از عصاره | 3000-5000 لیتر در هکتار | 5000-147000لیتر در هکتار | 3000 لیتر در هکتار |
برداشت | برداشت مکانیکی | بسیارآسان؛معمولا دستی | بسیار آسان؛ هم برداشت دستی هم مکانیکی |
سورگوم زراعی با نام علمی Sorghum biocolor (L.) Moenchگیاهی از خانواده غلات است که در ایران ذرت خوشهای نامیده میشد. با توجه به شباهت ظاهری این گیاه با ذرت و ارزن که باعث شدهاست، آمار سطح زیر کشت این گیاهان با هم مخلوط شود، برای تمایز آن از اسم سورگوم که یک اسم جهانی برای این گیاه است استفاده میشود.
سورگوم در بین غلات بعد از گندم، برنج، ذرت و جو در بین تولیدات جهان و مناطق کشت رتبه پنجم را داراست (Martin, 1986)و مهمترین كشور های تولید كننده هند، چین و روسیه هستند. خاستگاه سورگوم قاره آفریقا است و از دانه های آن جهت تغذیه استفاده می شود و 3 هزار سال قبل از میلاد كشت می شده است. سطح زیر کشت سورگوم در جهان قریب به 50 میلیون هکتار است و بیشترین سطح زیر کشت آن را ارقام دانهای با 47 میلیون هکتار، که حدوداً 90% کشت را به خود اختصاص دادهاند، می باشد (FAO, 1998).
آمار سطح زیر کشت سورگوم در ایران در سال ۱۳۶۵ فقط شش هکتار گزارش شده که در حال حاضر به بیش از 40 هزار هکتار رسیده است. کشت سورگوم در ایران دارای قدمت طولانی بوده و وجود توده های بومی مؤید این گفته است. تودههای زراعی بومی سورگوم در ایران در مناطق جنوب خراسان، سیستان، کرمان، اصفهان، یزد، گیلان، مازندران و بنادر جنوبی بطور پراکنده وجود دارد. قدرت تحمل سورگوم به گرما بیشتر از سایر غلات است و به همین دلیل به آن شتر گیاهان زراعی میگویند و معمولا در مناطق گرم و خشک قابل کشت است. از طرفی با توجه به قرار گرفتن ایران در کمربند مناطق خشک و نیمهخشک لزوم بهره برداری از گیاهان با درجه سازگاری بالا به اقلیم و شرایط خاکی کشور برای تأمین علوفه مورد نیاز دام بیش از پیش احساس می شود (FAO, 1998)( جدول 1-2).
و تعریفی از پروژه شروع نمودیم. در فصل دوم به مرور مفاهیم پایه و نظری پژوهش پرداخته شده است. در فصل سوم به کارهای پژوهشی پیشینی که در ارتباط با موضوع پژوهش صورت گرفته است، پرداخته شده است. در فصل چهارم روش پیشنهادی که حاصل کار این پژوهش است، معرفی می شود. در فصل پنجم نحوه پیادهسازی و طراحی نرمافزار گوشی هوشمند ارائه شده است. در فصل ششم به ارزیابی روش پیشنهادی و مقایسه آن با روش دیگری که در این زمینه مطرح است، پرداخته شده است. در فصل هفتم به بحث و نتیجه گیری در مورد نتایج این پژوهش پرداخته شده است. در فصل هشتم، پیشنهادها و فرصتهای پژوهشی مرتبط در این حوزه پژوهشی مطرح گردیده است.
تحولاتی که در عرصه تولید گوشیهای هوشمند و دستگاههای قابل حمل به وجود آمده و از سوی دیگر همراه شدن این تحولات با پیشرفتهایی که در فناوری شبکه های بیسیم رخ داده، این انتظار را برای کاربر ایجاد کرده، که گوشی هوشمند در همه زمانها و همه مکانها قادر به پردازش باشد. یکی از رویکردهای مناسب برای تحقق این موضوع به کارگیری معماری سرویسگرا در طراحی نرمافزارها میباشد. دورنمایی که معماری سرویسگرا ارائه مینماید، به این صورت است که نرمافزارها خواهند توانست با به کارگیری قابلیتهای شبکه های رایانهای به صورت موثر و خودکار با یکدیگر وارد تعامل شوند. سرویسهایی که در شبکه های رایانهای و اینترنت عرضه میگردد، بسیار زیاد است. این موضوع می تواند باعث سردرگمی مصرف کنندگان سرویسها شود و از سوی دیگر انتخاب سرویس مناسب را تبدیل به کاری وقتگیر نماید. از این رو نیازمند سازکارهایی برای کشف و کلاسهبندی سرویسهای وب هستیم. از سوی دیگر گوشیهای هوشمند و دستگاههای قابل حمل با محدودیتهای مواجه هستند که میبایست در نظر گرفته شوند. در این پژوهش قصد داریم نسبت به ارائه روشی برای کشف و کلاسهبندی سرویسهای وب اقدام نماییم که برای گوشیهای هوشمند مناسب باشد. همچنین بر پایه روش پیشنهادی نرمافزاری برای گوشیهای هوشمند اندرویدی پیادهسازی خواهد شد. این نرمافزار سرویسهای محیطهایی که گوشی هوشمند در آن قرار میگیرد را شناسایی خواهد کرد و نسبت به کلاسهبندی سرویسهای کشف شده اقدام خواهد نمود. نرمافزار پیادهسازی شده، این قابلیت را خواهد داشت، که اطلاعات سرویسهایی را که جمعآوری کرده را در اختیار نرمافزارهای دیگر گوشی هوشمند قرار دهد.
تنوع و تکثر ادیان و مذاهب در جهان ما به گونهای است که نمیتوان یک دین را مرکز توجه قرار داد و سایر ادیان را نادیده گرفت. امروزه ارتباطات به گونهای است که پیروان ادیان را وا داشته است تا به یکدیگر توجه کنند. با ظهور تجددگرایی در الهیات پژوهشی و پیشرفت فناوری و مسئله جهانیشدن، تکثرگرایی دینی به صورت یکی از عرصههای مهم فلسفه دین درآمده است. مسئلهای که ابتدا از جانب فیلسوفان غرب و در نهایت نمایندهی برجسته آن ها جان هیک مطرح شد. باید گفت چون ما با تکثرات فراوانی در جهان مواجهیم، تبیین این مسئله برای پژوهشگران عرصهی دین از اهمیت شایانی برخوردار است و از آنجا كه هر دینداری به دین خود پایبند است و ادیان دیگر را نسبت به دین خود ناقص میشمارد، نظرگاهها و دلایل زیادی برای موضوع یاد شده بیان گردیده و ذهن متفكران ایرانی معاصر را نیز به خود مشغول داشته است و آنان با اعتقاد به كثرتگرایی یا وحدت متعالی ادیان اصول و مبانی دیدگاه خود را رواج داده و طرفداران پر شماری یافتند.
این دیدگاهها در چهارچوب تعریفهای گوناگونی در میان نواندیشان مسلمان مطرح شده است. از جملهی آن ها دکتر سروش به عنوان نظریه پرداز ومتفکری نوگرا، بر این باور است که کثرتی که در عالم با آن مواجهیم حادثهای طبیعی و نا زدودنی است و با هدایتگری خداوند و سعادت جویی آدمیان ملائمت دارد. از جانب دیگر دکتر نصر به عنوان نظریهپرداز سنتگرا در موضعی مقابل اما در عین حال شبیه، بر این باور است که سر چشمهی ادیان، یک مبدأ الهی است و همه تجلّی یک حقیقتاند و تنها در ظاهر با هم تفاوت هایی دارند و در نتیجه ادیان دارای وحدت متعالی هستند.
هدف اصلی این نوشتار پاسخ به این سئوال است که با وجود تفاوت دو دیدگاه یاد شده آیا میتوان نقاط مشترکی در آنها یافت؟
در جامعهی دینی ما چالشهایی وجود دارد كه با ریشهیابی آن ها به این نكته پی میبریم كه مشكل اساسی در عدم توفیق جوامع دینی برای رفع مشكلاتشان به واسطه معرفتی است كه آن ها نسبت به پدیده دین دارند. بدین ترتیب مباحث معرفتشناسی دینی از جمله كثرتگرایی دینی كه نظریه ایست هم دینشناسانه و هم معرفشناسانه در باب حقبودن ادیان و محقبودن دینداران و نظریه وحدت متعالی ادیان که تمامی ادیان را به مثابهی راههای پر فراز و نشیبی میداند که سرانجام انسان را به قله وحدت و کامیابی میرسانند. در جوامع دینی معاصر از اهمیتی دو چندان برخوردار شده است.
در میان متفكران ایرانی تكثرگرایی را در نیمه دوم قرن 20 ابتدا محمدحسین میمندی نژاد مطرح کرد اما رواج و گسترش جدیتر این نظریه در ایران با ترجمه كتابهای «فلسفه دین» و «مباحث پلورالیزم دینی» جانهیک و تألیف «صراطهای مستقیم» عبدالكریم سروش صورت
گرفت و طرفداران زیادی پیدا نموده و گفتمانها و كتب زیادی در تأیید و نقد آن بیان و نگاشته شد. این متفكران در طرح مباحث خود از مبانی فلسفی به ویژه مبانی فلسفی غربی بسیار بهره بردهاند. از سوی دیگر سنتگرایان که در مقابله با تجددگرایی بر آمدند عهدهدار شرح و بیان حکمت خالدهاند که در بطن ادیان گوناگون و در پس صور متکثر سنتهای متفاوت جهان قرار دارد. «وحدت متعالی ادیان» که نام نخستین اثر “شوان” است حاکی از پلورالیسم خاص این دیدگاه است. دکتر نصر نیز به عنوان یک فیلسوف سنتگرا مهمترین چالش فراروی اسلام را از یک سو سکولاریسم و از سوی دیگر چالش تنوع ادیان و پلورالیزم دینی میداند و از آنجا که در قلب منظومهی فکری نصر، عرفان و تصوف اسلامی قرار دارد، مبانی و دلایل او بر وحدت متعالی ادیان برگرفته از عرفان نظری و تفکر صوفیانه است.
2- مبانی و محتوا و نتایج نظریه وحدت متعالی ادیان دکتر نصر چیست؟
3- این دو نظریه در مبانی و محتوا و نتایج، چه اختلافات و نقاط مشترکی دارند؟
۱- به طور كلی طراحان پلورالیزم معتقدند كه هدف از طرح پلورالیزم، جلوگیری از جنگ و نزاع انسانها است. بنا به گفتهی سروش «كثرتگرایی دینی نظریهای است معرفتشناسانه و دینشناسانه در باب حقبودن ادیان و محقبودن دینداران و این كثرت نازدودنی و نارفتنی است و حادثه ای طبیعی و مقتضای ادراك آدمیان است»[2]
هدف این نظریه؛ امكان مشروعیت فهمهای دیگر به غیر از فهم رایج و قرائت رسمی است، او معتقد است که کثرت نازدودنی ادیان مسئلهای طبیعی است و با هدایتگری خداوند، تمام ادیان از حقانیت یکسانی برخوردارند. مبانی معرفتی دکتر سروش ابتدا در چهارچوب فلسفی کانت شکل میگیرد و بعدها تحت تأثیر هرمنوتیک فلسفی هایدگر و گادامر، تجربهگرایی دینی شلایر ماخر، پرسپکتویسم نیچه و بهرهگیری از عارفان قرار میگیرد.
۲- از دیدگاه سنتگرایان براساس نظریه وحدت متعالی ادیان اثبات برتری یک دین نسبت به ادیان دیگری بلاموضوع است؛ چرا که همهی ادیان از منبع واحدی سرچشمه میگیرند پس با تکیه بر آن میتوان به تساهل و تفاهم در میان ادیان رسید و دیگر اینکه به واسطه این نظریه میتوان تفاوتهای صوری و همگرایی ذاتی میان ادیان را درک کرد. وی در نظریه وحدت متعالی ادیان بر این باور است که همه ادیان تجلی یک دین واحد هستند و ما یک دین بیشتر نداریم با این بیان، او اولاً باطن ادیان را یكی می داند؛ هر چند ظاهر آنها با هم ناسازگار باشند؛ دوم، حكمت باطنی و جاودان را امری مشترك در میان ادیان میبیند كه توان ایجاد سازگاری میان ادیان را دارد؛ و سوم آنكه همة ادیان بزرگ را دارای ریشهای الهی میداند. چهارچوب فکری دکتر نصر در ابتدا با الهام از ای.کی. کواماراسوامی، بورکهارت و خصوصاً فریتهوف شوان بر مبنای فلسفه جاویدان شکل میگیرد و سپس تحت تاثیر عرفان نظری و صوف اسلامی به ویژه عرفان ابنعربی و مولوی قرار گرفته، با بهرهگیری از فیلسوفان اسلامی چون شیخ اشراق و ملاصدرا مبانی نظریهی خود را پایهریزی میکند.
۳- با توجه به اینکه نظریه سروش و نصر هر دو قرائتی جداگانه از کثرتگراییاند، اما آنچه قابل ملاحظه است نتیجه و هدف آن ها است. گرچه هردو در مبانی و محتوا با یکدیگر اختلاف نظر دارند، اما در نتیجه و هدف به یکدیگر نزدیک میشوند و باید گفت هرچند به دشواری میتوان اشتراکاتی را در میان آن ها یافت، اما در مقام مقایسه بزرگترین وجه تشابه دغدغهی فکری ایشان برای اثبات حقانیت ادیان و رستگاری پیروان آن ها است و استفادهی سروش از مبانی تجربهگرایانه و اعتقادش به انسانیبودن آموزهها و تفاوتهای ادیان و لزوم جرح وتعدیل آن ها و در مقابل، الهی و آسمانی دانستن تمام آموزههای ادیان مختلف و جایز ندانستن دستکاری آنها از نظر نصر بارزترین وجه اختلاف این دو متفکر است.
[1] ر.ک : لگنهاوزن ، محمد ، اسلام و کثرت گرایی دینی، صص 34-35
[2]. سروش، عبدالکریم، صراطهای مستقیم، ص2.
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
در طول تاریخ مسأله خداوند و اعتقاد به یک وجود اعلی جهت ارضاء غریزه پرستش توسط انسان ها همواره مورد توجه بوده است و همین امر باعث شده که انسانها با کمک عقل و استفاده از براهین به اثبات و تبیین وجود این موجود متعالی و مافوق طبیعت بپردازند و از این طریق بتوانند به بحث وجود خدا که همواره دغدغه بشریت بوده و هست پاسخی محکم و استوار داده باشند.
در این تحقیق سعی بر آن است که به بررسی موضوع خداوند در فلسفه که یک خاستگاهش غرب می باشد و دیگری در سرزمین های اسلامی طلوع کرده و پرداخته شود و تا حد امکان این دو فلسفه از این موضوع مورد بحث و بررسی و تطبیق قرار گیرد و به سوالاتی از قبیل این که چه صفاتی برای خداوند در این دو فلسفه مطرح می شود و چه براهینی برای اثبات خداوند از دیدگاه سهروردی و لایب نیتس مطرح می شود؟ وجه تشابه و تمایز صفات و افعال و براهین اثبات وجود خداوند از نظر این دو فیلسوف چیست؟در این تحقیق با توجه به بررسی و بحث در موضوعات مطرح شده در بحث خداوند در دو فلسفه سهروردی و لایب نیتس، سعی در پاسخگویی به این سوالات بوده است و بیان شیخ اشراق و لایب نیتس دو حکیم مسلمان موضوع براهین اثبات وجود خدا، برهان حرکت و… مشابه می باشد و در بعضی موارد اختلاف دارند. همچنین در موضوع افعال خداوند و صفات خداوند هر دو حکیم وجوه تشابه زیادی با هم دارند.
به امید اینکه در جهت بررسی و تطبیق نظریات این دو بزرگوار قدمی کوچک برداشته باشیم.
اهمیت موضوع
از آنجا که وجود خداوند به عنوان موجود اعلی و مافوق بشر در آغاز تاریخ و ابتدای وجود بشر به علت وجود غریزه پرستش همواره فکر و ذهن انسان را مشغول داشته، همواره این سوال برای او مطرح بوده است که آیا خداوند به عنوان موجودی شایستة پرستش حقیقتاً وجود دارد؟ آیا عقل بشری می تواند وجود آن را اثبات کند؟ در این صورت او چه صفاتی خواهد داشت؟ همچنین پرسشهای دیگری مطرح می شود
که پاسخگویی به آنها همواره دغدغه انسان بوده است، زیرا در صورت اثبات وجود خداوند مسئله پرستش و غایتمندی زندگی انسان مطرح می شود، همچنین در زمینه اخلاقی و با اعتقاد و ایمان داشتن به یک موجود برتر همواره درصدد سنجش افعال و اعمال خود و قیاس آن با غیر مطلق خواهد بود.
به همین دلیل چون در این مسأله با توجه به تأثیر عمیق آن در حیات بشری بسیار مهم می باشد توجه پژوهشگر را به خود جلب نمود، مخصوصاً بعد از مطالعه کتب مختلف در زمینه فلسفه اسلامی و از جمله شیخ اشراق به این مسأله و پردازش آن در بیان فیلسوفان غربی از جمله لایب نیتس درصدد برآمدم تا بتوانم بحث اثبات وجود خداوند از دو دیدگاه شیخ اشراق و لایب نیتس را مورد دقت و بررسی قرار داده و به بررسی و تطبیق بحث های مطرح شده میان این دو فیلسوف بپردازم.
سوالات تحقیق
در این پژوهش به دنبال دستیابی به پاسخ این سوالات بوده ایم:
1- سهروردی از چه براهینی در اثبات وجود خداوند استفاده می کند؟
2- صفات خداوند از نظر او چه صفاتی است؟
3- افعال خداوند در زمینه آفرینش چگونه افعالی است؟:
4- لایب نیتس جهت اثبات وجود خداوند از چه براهینی استفاده می کند؟
5- صفات خداوند از نظر او چه صفاتی است؟
6- و در نهایت به این پاسخ برسیم که: چه نقاط اشتراک و افتراقی بین دیدگاه های این دو فیلسوف وجود دارد؟
فرضیه های تحقیق:
سهروردی و لایب نیتس هر دو به وجود خدای واحد معتقدند. شیخ اشراق در اثبات وجود خداوند از براهینی چون برهان حرکت و علیت استفاده می کند، همچنین لایب نیتس از براهینی چون برهان حرکت و هماهنگی پیشین بنیاد و برهان وجودی استفاده می کند که در برهان حرکت میان دو فیلسوف اشتراک نظر وجود دارد. همچنین صفات خداوند از دیدگاه سهروردی و لایب نیتس دارای نقاط مشترک فراوانی است.و اینکه هر دو قائل به وجود عنوانی چون نور و مناد هستند.
مفهوم هستی به اقتضای طبع خود یکی از داده های بنیادینی است که فیلسوفان از تمام نظرگاه های متصور با آن مواجه شده اند و از تمام زوایای ممکن در آن موشکافی کرده اند در اینجا نیز یونانیان گام نخست را برداشته اند.پارمنیدس با التفات به ویژگی مشترک «هستی» در همه ی آن ها، عنصر نهایی و اساسی واقعیت را به آن ارجاع می دهد. او بدین سان دانشی را پی ریزی می کند که محور آن وجود است و به همین لحاظ، برخی وی را نخستین فیلسوف ما بعدالطبیعی یونان می دانند.برترین نشانه هستی در نظر افلاطون حقیقی در خودبودگی است. اما این بیان درست تکرار همان نسبت مرموز و در عین حال ضروری است که قبلاً پارمنیدس میان این همانی و واقعیت یافته بود.در نظر افلاطون اصلی هست که فراسوی هستی بوده هنوز حقیقتی برتر از اوسیا باقی می ماند یعنی است. آن اصل همان خیر است که بنظر افلاطون در قدرت و شرافت برتر از هستی است.نزد ارسطو «موجود بما هو موجود» موضوع فلسفه اولی یا به تعبیر مكرر وی موضوع حكمت است. فهرست نهایی معانی موجود را در نظر ارسطو می توان به شرح ذیل ارائه كرد: 1. موجود بالعرض و اتفاقی؛ 2. موجود به عنوان صادق یا صدق؛ 3. موجود به عنوان یكی از مقولات؛ 4. موجود به عنوان قوه و فعل.
کلمات کلیدی: وجود شناسی ، اوسیا، جوهر, مثل
فصل اول
1- تاریخچه اجمالی وجود نزد فلاسفه پیش از افلاطون
1-1- وجود نزد فلاسفه پیش از پارمنیدس
مفهوم هستی به اقتضای طبع خود یکی از داده های بنیادینی است که فیلسوفان از تمام نظرگاه های متصور با آن مواجه شده اند و از تمام زوایای ممکن در آن موشکافی کرده اند در اینجا نیز یونانیان گام نخست را برداشته اند. آنگاه که نخستین اندیشمندان یونانی خردورزی فلسفی را آغاز کردند نخستین چیزی که از خود پرسیدند این بود:واقعیت از چیز خمیر مایه ای ساخته شده است ؟ این پرسش بخودی خود به طور مشخص نشان دهنده اساسی ترین نیاز ذهن بشر بوده است. برای فهمیدن چیزی آن را با طبیعت چیز دیگری که از قبل می شناسیم همسان می گیریم.
بنابراین شناخت حاق واقعیت به طور کلی حصول این فهم برای ما این است که یک یک اشیاء بیشماری که جهان بر ساخته اند در اساس با هر چیز دیگر ذاتا یکسان اند.به موجب این عقیده استوار ،استوار به جهت ریشه داری آن در ذات فهم بشر، نخستین اندیشمندان یونانی کوشیدند تا طبیعت را به ترتیب به آب آنگاه به هوا و بعد به آتش تحویل کنند تا اینکه سر انجام یکی از آنها با این بیان در یافتن پاسخ کامیاب شد که خمیر مایه اولیه سازنده واقعیت هستی است . این پاسخ آشکارا درست بود زیرا بی درنگ واضح نیست که هوا و آتش در تحلیل نهایی چیزی جز آب نباشند یا بر عکس آب بخودی خود چیزی جز هوا یا آتش نباشد.اما بدون شک آب ،هوا،آتش هر چه که باشند دست کم در این امر مشترکند که همگی هستند هر یک از آنها هستی است و چون این مطلب را درباره هر چیز دیگری هم می توان گفت نمی توانیم از این نتیجه بپرهیزیم که هستی تنها خاصیتی است که یقینا در هر چیزی که هست بنحو مشترک حضور دارد پس هستی رکن نهایی و اساسی واقعیت است.هنگامی که پارمنیدس الیایی به کشف این مطلب نائل آمد به یکباره خردورزی مابعدالطبیعی را به آنجا کشانید که همواره یکی از مرزهای نهایی آن باقی خواهند ماند اما در همان حال خود با چیزی درگیر کرد که همچنان یکی از بدترین مشکلات مابعدالطبیعی برای ما بشمار می آید.برای اسلاف پارمیندس این میسر بود که طبیعت را با آب و آتش یا هوا همسان انگارند بی آنکه در تعیین معنای آن واژه ها به زحمت بیفتند. اگر من بگویم همه چیز آب است همگان منظور من را می فهمند اما اگر بگویم همه چیز هستی است می توانم با اطمینان منتظر باشم که از من بپرسند: هستی چیست؟ چرا که در واقع همه ما بسیاری از هستی ها را می شناسیم اما اینکه خود هستی چیست یا چه باید باشد مساله بی اندازه مبهم و بغرنج است.
حل مسائل اساسی فلسفه، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، آشکار یا ضمنی، بستگی تام به پاسخی دارد که به پرسش های بنیادین داده می شود، و در ارتباط تنگاتنگ با نوع رویکردی است که نسبت به این مسئله در پیش گرفته می شود. مسائلی چون ماهیت شناسی، پدیده شناسی، ساختارشناسی، شناخت شناسی، انسان شناسی، اخلاق شناسی، شناخت خیر و شر، آزادی و اجبار، ضرورت و تصادف، و سایر مسائل مهم دیگر فلسفی، در ارتباط با موضوع هستی شناسی و وجود شناسی طرح می شوند و پاسخ به آن ها در گرو پاسخی است که فلسفه به مسئله ی هستی شناسی می دهد.
طالس ملطی از نخستین فیلسوفانی بود که کوشید تا به مسئله هستی شناسی بپردازد و به آن پاسخی صریح و روشن بدهد. از نظر طالس آب گوهر بنیادین هستی و ماده نخستین بود و بقیه چیزها همگی از آب ساخته شده بودند. او بر این باور بود که جهان ریشه آبی داشته و زمین بر آب قرار گرفته است.
انکسیمندر- از دیگر فیلسوفان مکتب ملطی- معتقد بود که تمام اشیاء از یک نوع ماده ساخته شده اند، ولی این ماده هیچ کدام از موادی نیست که ما می شناسیم، بلکه ماده ای است نامتناهی و جاودان که همه جهان را در برگرفته است. این ماده نخستین، در اثر تحولات
درونی به صورت موادی در می آید که ما می شناسیم، و خود این مواد نیز به یکدیگر تبدیل می شوند.
انکسیمندر بر این عقیده بود که اشیاء چنان که تقدیر آن ها است، به همان اصلی باز می گردند که از آن برخاسته اند، زیرا که باید بیعدالتی های یکدیگر را در زمان مناسب جبران کنند.
انکسیمندر می گفت که مواد تشکیل دهنده جهان واقعی دو به دو مکمل و متضادند و اگر ماده اصلی جهان بخواهد از جنس یکی از آن ها باشد، می بایست تا کنون سایر عناصر را تسخیر و بر آن ها غلبه کرده و جهان را از خود انباشته باشد. به عنوان مثال، اگر آب عنصر اصلی تشکیل دهنده جهان بود بایست هوا و خاک و آتش را فرا می گرفت و از خود می آکند، و چون چنین اتفاقی نیفتاده، پس ماده نخستین و گوهربنیادین جهان بایست ماده ای خنثی و بدون مکمل و متضاد باشد، به همین دلیل انکسیمندر عقیده داشت که هیچ یک از مواد موجود در ساختمان فعلی جهان ماده بنیادین آن نیست و ماده نخستین ماده ای است متفاوت با همه مواد تشکیل دهنده ی ساختمان جهان.
انکسیمندر معتقد به حرکتی دائمی و ابدی بود که در ضمن آن جهان پدید آمده است. او هستی را مخلوق نمی دانست، بلکه آن را تکامل یافته ماده همیشه موجود می دانست که گوهر بنیادین هستی است.
انکسیمنس- سومین فیلسوف بزرگ مکتب ملطی- هوا را ماده نخستین و بنیادین هستی می دانست و بر این باور بود که هر چیز، گونه ای خاص یا ترکیبی ویژه از هوا است. او معتقد بود که روح و جسم نیز هر دو هوا هستند، اولی به نهایت رقیق و شفاف، دومی به نهایت متراکم و کدر. او آتش را نیز گونه ای هوای رقیق شده می پنداشت و می گفت: هوا چون متراکم گردد نخست به آب تبدیل می شود، سپس در اثر تراکم بیشتر به خاک و سنگ بدل می گردد. او اختلاف بین مواد مختلف را اختلافی کمّی دانست و آن را ناشی از میزان تراکم هوا می شمرد. او هوا را محیط بر همه چیز می دانست و می گفت همانطور که روح ما که از هواست ما را وجود می بخشد و حیات ما متکی به آن است، وجود جهان نیز متکی به باد و نفسی است که تمام جهان را در بر گرفته است. به گمان او جهان هم مثل سایر موجودات زنده نفس می کشید.
فیثاغورث گوهر بنیادین هستی را روحی می شمرد که به صورت اعداد تجلی می یافت. این روح به باور او موجودی است باقی و بیمرگ که به شکل گونه های گوناگون موجودات زنده در می آید و پس از آن که پاره ای از آن با موجودی پا به جهان هستی می گذارد، و دورانی معین را همراه آن می گذراند، هنگام مرگ جسمانی، از وجود آن موجود خارج شده و بار دیگر همراه پیکر موجودی دیگر به جهان باز می گردد.
فیثاغورث همه چیز را عدد می دانست و بر این باور بود که نسبت های عددی صحیح بین چیزها به آن ها هویت و موجودیت می بخشد، و به پاره های روح آغازین اجازه نمود و بروز مادی می دهد، بنابراین نسبت های عددی ساده است که جهان هماهنگ و منظم و هارمونیک را پدید آورده است.
گزنوفانس معتقد بود که همه چیز از خاک و آب ساخته شده و این دو ماده، مواد بنیادین و نخستین هستی هستند. او جهان را آفریده آفریدگاری یگانه می دانست که بدون هیچگونه تلاش و تحرک، فقط به نیروی اندیشه ی خود همه چیر را به حرکت در می آورد و جنبش زاییده قدرت تفکر اوست.
هراکلیتوس آتش را ماده نخستین و گوهر بنیادین هستی می دانست و می گفت که هر چیزی همانند شعله آتش از مرگ چیزی دیگر پدید می آید: « میرا مانا است و مانا میراست. یکی در مرگ دیگری می زید و در زندگی دیگری می میرد.» ، « همه چیز از یک چیز و یک چیز از همه چیز به وجود می آید.»
از نظر هراکلیتوس آتش اصلی که گوهر بنیادین و ماده آغازین هستی است هرگز خاموش نمی شود. جهان همیشه یک آتش زنده جاوید بوده و هست و خواهد بود.
هراکلیتوس معتقد به جنگ میان اضداد بود و می گفت که جنگ پدر و پادشاه همگان است و اوست که برخی را خدا و برخی را انسان،برخی را برده و برخی را آزاد کرده است. وی جنگ را امری عمومی و ستیزه را عدالت می دانست و می گفت: همه چیز در اثر ستیزه به وجود می آید و در نتیجه ستیزه نیز از بین می رود، و اساس هستی بر بنیان ستیزه و نزاع بین اجزای متخاصم متضاد استوار است. هراکلیتوس ظهور و بقای موجودات را معلول معارضه اضدادی معرفی میکند که با یکدیگر در تقابل هستند و یکدیگر را بر پای میدارند و میگوید پلمس به معنی جنگ و ستیز پدر همه اشیا ست.
هراکلیتوس روح را ترکیبی از آب و آتش می دانست که از میان این دو عنصر، آتش شریف و آب پست است.
امپدوکلس خاک و هوا و آب و آتش را به عنوان چهار عنصر بنیادین تشکیل دهنده هستی می شناخت و بر این باور بود که این چهار عنصر جاودانند و فاقد تولد و مرگ. او معتقد بود که از درهم آمیزش آن ها با نسبت های معین مواد مرکبی پدید می آید که جهان را می سازد.
امپدوکلس عقیده داشت که بین عناصر های چهارگانه، دو نیروی اصلی متضاد وجود دارد و از کنش و واکنش آن دو جهان شکل می گیردو ساختار می یابد. او این دو نیروی متضاد را ” مهر” و ” ستیز” می نامید، و معتقد بود که ” مهر” اجزاء را به هم پیوند می دهد و با هم ترکیب می کند، و” ستیز” آن ها را از هم می پراکند. او “مهر و ستیز” را نیز جزو گوهر های بنیادین و نخستین، و در ردیف عناصر های چهارگانه قرار می داد. از دید او تغییرات جهان هدفمند نیستند، بلکه در نتیجه تصادف روی می دهند و در نتیجه آن ” مهر و ستیز” به طور متناوب جانشین هم می شوند، و در این روند دور و تسلسلی دائمی و بی مرگ وجود دارد، به این ترتیب که وقتی عناصر ها به وسیله ” مهر” در هم می آمیزند، ” ستیز” آن ها را به تدریج از هم جدا می کند، و چون ” ستیز” به طور کامل آن ها را از هم جدا کرد، “مهر” بار دیگر آن ها را به هم می پیوندد، بنابراین ماده مرکب موقت است و فقط عناصر های چهارگانه و دو نیروی “مهر و ستیز” اصالت ذاتی دارند و بنیادین و جاویدانند.
انکساگوراس هستی را مرکب از مجموعه ای از اجزای مادی و روحی می دانست و معتقد بود که موجودات غیر زنده فقط از اجزای مادی و موجودات زنده از ترکیبی از اجزای مادی و روحی تشکیل شده اند. انکساگوراس می گفت که همه چیز بی نهایت قابل تقسیم است و هر پاره ماده، هر چقدر هم کوچک باشد، مقداری از هر عنصر را در خود دارد و اشیاء آن چیزی به نظر می رسند که از آن چیز بیشتر از سایر چیزها دارند. به عنوان مثال، هر چیزی مقداری آب دارد، ولی وقتی مایع به نظر می رسد که درصد آبش بیشتر از درصد سایر اجزایش باشد.
انکساگوراس روح را گوهری می دانست که در موجودات زنده بر همه چیزهای دیگر مسلط است، گوهری نامتناهی و آزاد که با هیچ چیز مخلوط نمی شود و بر خلاف اجزای مادی، حاوی هیچ تضاد یا ترکیبی نیست. روح از نظر انکساگوراس سرچشمه جنبش و چرخش است،و در تمام موجودات زنده اعم از انسان و حیوان دارای شکلی واحد و گوهری یگانه است.
دموکریتوس گوهر بنیادین هستی را اتم های از لحاظ فیزیکی غیر قابل تقسیم و از لحاظ فلسفی فنا ناپذیر
می دانست که همیشه در جنبش و گردش بوده و خواهند بود و در فضایی تهی شناور و سرگردانند. تعداد اتم ها و انواع آن ها بی نهایت است و تفاوت آن ها فقط در شکل و اندازه هندسی و فضایی آن هاست.
از دید دموکریتوس حتی روح هم از اتم تشکیل شده است و حرکت اتم ها در روح شبیه حرکت ذرات غبار در نور خورشید است، آن هنگام که باد نمی وزد.
دموکریتوس فضای تهی را که اتم ها در آن شناورند، بی پایان می دانست و معتقد بود که در آن خالی مطلق نه بالا وجود دارد و نا پایین. او حرکت اتم ها را قانونمند و جهت دار می دانست و معتقد بود که این جنبش جاودانه بر اساس قوانین طبیعی رخ می دهد و هیچ گونه تصادف یا اختیاری در آن وجود ندارد.
توجیه هستی شناسانه ی دموکریتوس به دور از هرگونه توسل به علت غایی و هدف نهایی بود. او هستی را بر مبنای واقعیت آن و قوانین طبیعی حاکم بر آن توجیه می کرد و هیچ گونه علت غایی یا عامل خارجی را در آن دخالت نمی داد.
پروتاگوراس منکر حقیقت عینی خارج از ذهن انسان بود و عقیده داشت که تنها چیزی که شاید وجود دارد، دریافت های ناشی از حواس انسان های مختلف است که به شدت شخصی و غیر قابل انتقال است، و خارج از آن، هستی چیزی نیست، یا اگر هم هست قابل دریافت و درک نیست. او می گفت به تعداد افراد حقیقت وجود دارد و حقیقت هستی از دید هر کس، همان چیزی است که خودش درک می کند و بیرون از حیطه ادراک شخصی او چیزی وجود ندارد.
گورگیاس معتقد بود که یا در جهان هیچ چیز وجود ندارد، یا اگر هم چیزی وجود داشته باشد غیر قابل درک و شناخت است.