مفهوم سبک زندگی که امروزه به یکی از مفاهیم بنیادین در تحلیل های اجتماعی تبدیل شده است، یکی از حوزه های جدید و مهم مطالعاتی محسوب می شود که در سال های اخیر توجه ی عده ی قابل ملاحظه ای از محققان اجتماعی را به خود جلب کرده است (شکوری 1385، 13).
سازمان بهداشت جهانی، سبک زندگی را الگوهای مشخص و قابل تعریف رفتاری می داند که از تعامل بین ویژگی های شخصی، روابط اجتماعی، شرایط محیطی و موقعیت های اجتماعی- اقتصادی حاصل می شود (کر[1]2000، 5).
رونق مجدد مباحث سبک زندگی را می توان معلول گسترش فرایندهای جهانی شدن فرهنگ، اهمیت یافتن مقوله مصرف و نیز بحث های مربوط به گذار از جامعه مدرن به فرامدرن دانست (ذکایی 1391، 32). مباحث مربوط به مدرنیسم و فرایند جهانی شدن با گسترش وسایل فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی و امکانات رفاهی همراه بوده است. حاصل این تحولات پیدایش الگوهای جدید زیستن و سبک زندگی است که ماهیت آن با نوع و چگونگی مصرف شهروندان مدرن آمیخته است. در این فرایند، مفهوم ابتدایی مصرف که مبتنی بر رفع نیازهای ضروری بود تغییر کرد و اشکال جدید یافت به طوری که نیازهای ثانوی اهمیت یافتند. تحول جامعه به لحاظ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از جمله عواملی هستند که در تغییر و توسعه سبک زندگی جوانان نقش دارند، گذشته از طبقه اجتماعی، عامل آموزش و سواد نیز بر سبک زندگی تأثیر اساسی دارد. آموزش و سواد جزو سرمایه های فرهنگی فرد محسوب می شوند که در شکل گیری ذائقه های زیبایی شناختی فرد مؤثر هستند. چرا که افراد بر حسب نوع و میزان سرمایه های فرهنگی در موقعیت های متفاوتی قرار می گیرند و در نتیجه سبک های زندگی متفاوتی دارند، به عبارت دیگر هر طبقه بر اساس میزان و نوع سرمایه فرهنگی خود که متأثر از تحصیلات و سواد و موقعیت اجتماعی است لباس خاصی می پوشد، اوقات فراغت و ورزش متفاوتی دارد و در نهایت سبک زندگی خاص همان طبقه را رقم می زند. سبک زندگی از سویی با گرایش ها و باورهای دینی خاص خود همراه است، با توجه به نقش فعال دین در جامعه ایران به ویژه در سده های اخیر نمی توان تأثیر آن و ارزش های دینی و اخلاقی را به عنوان یکی از متغیرهای تأثیر گذار اجتماعی در شیوه زندگی مورد اغماض قرار داد. اشخاص برای صیانت از ارزش ها و باورهایشان مبارزه می کنند و برای حفظ آنها می کوشند و چون کارکردهای عدیده ای دارند، نقش و تأثیر شگرفی در حیات فردی و اجتماعی ملت ها بر جای گذاشته و می گذارند. بنابراین در یک جامعه دینی، افراد می کوشند تا بر اساس باورهایشان رفتار نمایند و سبک زندگی اعتقادی خاص خود را داشته باشند. رفتارهای بهداشتی نیز با توجه به ورود به دوران مدرنیته در ایران تغییر کرده است به طوریکه نظارت بر بدن در این دوران تغییر یافته و امروزه شاهد سبک های بهداشتی متنوعی از جمله میزان و نوع استفاده از مارک های متفاوت لوازم آرایشی و بهداشتی توسط جوانان هستیم. امروزه با گسترش کاربردهای فناوری اطلاعات و ارتباطات در زندگی روزمره شاهد شکل گیری نسل جدیدی از ابزارهای اینترنتی هستیم که امکانات بیشتری را برای روابط متقابل، مذاکره، گفتگو و به طور کلی ارتباط دو سویه فراهم آورده است. شبکه های اینترنتی به عنوان مهم ترین مصادیق این امر، به محلی برای حضور اقشار مختلف جامعه به ویژه جوانان و دانشجویان و مکان تبادل آرا و افکار ایشان و تأمین نیازهای متناسب با زندگی اجتماعی آنها تبدیل شده اند. شبکه های اینترنتی علاوه بر اینکه مرجع تأمین بسیاری از نیازهای فرهنگی و اجتماعی اعضای خود هستند، این امکان را
برای اعضا فراهم می کنند که همزمان با انجام سایر فعالیت های اجتماعی از طریق رایانه یا تلفن همراه، فعالیت خود را در این جوامع مجازی نیز پیگیری کنند. بنابراین جذابیت شبکه های اینترنتی از یکسو و سهولت فعالیت در این دسته از جوامع از سوی دیگر موجب می شود تا رابطه میان عضویت و حضور در شبکه های اینترنتی و تغییرات مربوط به سبک زندگی جوانان عضو به عنوان یک پرسش جدی در عرصه فرهنگ و ارتباطات مطرح شود (شکوری 1385، 15). به نظر می رسد با توجه به جمعیت جوان کشور و دسترسی آسان به اینترنت در سراسر کشور، اینترنت و شبکه های اجتماعی سهم بالایی را در تغییر الگوی سبک زندگی جوانان ایفا می کنند و ابعاد مختلف فرهنگی، بهداشتی، زیست محیطی و دینی سبک زندگی را تحت تأثیر خود قرار می دهد.
1-2- بیان مسئله
سبک زندگی را می توان به شیوه ی زندگی طبقات و گروه های اجتماعی مختلف جامعه تعبیر کرد که در آن افراد جامعه به پیروی از الگوهای رفتاری با روشها، هنجارها و ارزش های اجتماعی یا انتخاب نهادهای فرهنگی و منزلتی خاص، تعلقات خود را نسبت به آن هویدا می کند. همان گونه که وبر می گوید، سبک زندگی همچون پاره فرهنگ متمایزکننده طبقات اجتماعی در درون فرهنگ اصلی جامعه در نظر گرفته می شود (رسولی 1382، 20). سبک زندگی در خلال دهه هشتاد میلادی در جامعه شناسی و بیشتراز آن در نظریه های اجتماعی به عنوان یک مفهوم مهم، مطرح شده است و بسیاری از اندیشمندان علوم اجتماعی در این زمینه عقاید خود را بیان نموده اند. گیدنز ابراز می کند که سبک زندگی را می توان به مجموعه ای کم و بیش جامع از عملکردهایی تعبیر کرد که فرد آنها را بکار می گیرد. اکنون دنیا در جامعه اطلاعاتی به سر می برد و با پیشرفت های تکنولوزیک، دنیا به صورت دهکده ای کوچک تبدیل شده است که درآن واحد، تمام مردم دنیا از یکدیگر اطلاع و آگاهی دارند و این رابطه ها به گونه ای است که حتی سبک و سیاق شان را تحت الشعاع قرار داده است و همه از یک یا چند روش مشخص ویکسان پیروی می کنند. هر کسی تلاش می کند آزادانه یک مسیر که با عقاید وسلایق و سایر اخلاقیاتش نزدیک است را از این کانال های اطلاعاتی انتخاب کند و آن را در زندگی خود به عنوان سبک زندگی پیاده سازد (گیدنز 1382،76). نظریه های اجتماعی در رویکردهای اخیر، بیشتر به روش هایی توجه دارد که از رهگذرآن ها زبان مخصوص صور و سبک های منزلت به تصویب می رسد. زیرا در حال حاضر به تبعیت از ماکس وبر و وبلن، تمایزی سنتی بین طبقه و منزلت وجود دارد که بیانگر توجه به تفاوت های اجتماعی ناشی از روش های مصرف به جای روش های تولید است (کرایب1382،66). سلیقه های افراد در مصرف فرهنگی، در کنار فعالیت های فراغت و الگوهای مصرف از اصلی ترین شاخص های مورد استفاده در مطالعات سبک زندگی بوده است که همراه با مدرنیته تغییر یافته است (فاضلی1382،127). تأثیرات گوناگون رسانه های ارتباط جمعی بر فرهنگ، موضوع مباحث گسترده ای است. رسانهها به عنوان موتور دگرگونی و تغییر ارزشهای جوامع سنتی و ورود به جامعه مدرن تأکید میشود. بر اساس این نظریه، رسانه به انتشار یا اشاعهی نظام ارزشی کمک میکند که خواهان نوآوری، تحرک، موفقیت و مصرف است. «دانیل لرنر[2]» جامعه شناس امریکایی و از پیروان این رویکرد به نقش رسانهها در تغییر ارزشهای سنتی در جوامع و جایگزین شدن ارزشهای مدرن اشاره کرده است. وی در کتاب «گذر از جامعه سنتی؛ نوسازی خاورمیانه»، معتقد است که رسانه میتواند به فروپاشی سنتگرایی، – که معضلی برای نوسازی محسوب میشود- کمک کند. این کار با بالا رفتن انتظارات و توقعات، باز شدن افقها، توانا شدن مردم به تخیل ورزیدن و خواهان جایگزینی شرایط زندگی بهتر برای خود و خانواده عملی میشود(مک کوئیل[3] 1382، 144). سبک زندگی به گونه ای ملازم مدرنیته است و چون متضمن انتخاب است، مفهومی است که در فرهنگ سنتی بی معناست چون در زندگی گذشته انسانها عملاً گزینشی در کار نبود. سنت یا عادات و رسوم گذشته برنامه ای از پیش تعیین شده را عرضه می کردند که در اجرای آن نوعی جبر پنهان وجود داشت اما در دنیای جدید انتخاب های متنوع و گوناگونی پیش روی فرد قرار می گیرد(گیدنز1382، 121). سبک زندگی علاوه بر ویژگی هایی نظیر خصیصه گروهی، تنوع، انسجام و انتخاب کردن دارای ابعاد پیچیده ای است. بنابراین تردیدی نیست که امروزه اینترنت جزئی از فرهنگ روزمره افراد بخصوص دانشجویان شده است. در حقیقت می توان گفت که ظهور فناوری های نوین، تغییرات اجتماعی و اقتصادی در پی داشته است و حتی سبک زندگی جدیدی را بنیان نهاده است. این رسانه ارتباطی موجب تغییر سلیقه و سبک زندگی در افراد می شود. رسانه های ارتباطی از جمله اینترنت از طریق ارائه هنجارهای اجتماعی مخاطبان را با الگوهایی از روابط انسانی و اجتماعی و به طور کلی سبک زندگی آشنا می کند. جمله مشهوری در مورد استفاده از اینترنت وجود دارد که میگوید: «کسی که نمیداند در اینترنت به دنبال چیست، در واقع دنبال همه چیز است.» حقیقت این است که وجود جذابیت بسیار زیاد و ارائه بسیار گسترده و پر زرق و برق اطلاعات در این رسانه، هر شخصی که بدون هدف وارد آن شود را ساعت ها میخکوب خواهد نمود. در واقع ذهن فرد به مانند یک جاروبرقی انواع و اقسام اطلاعات را در این فضا جذب می کند؛ اطلاعاتی که معلوم نیست هر کدامشان چه تأثیری در تفکر، رفتار و سبک زندگی وی می گذارد. از سوی دیگر برخی معتقدند که ابزار و تکنولوژی های جدید را باید با لوازم فرهنگی آن پذیرفت و تنها در صورت ملتزم شدن به فرهنگ همراه با ابزار جدید، استفاده بهینه از آن صورت خواهد پذیرفت. به طور کلی می توان چنین استنباط نمود افرادی که برای استفاده از رسانه ای مانند اینترنت برنامه و شناخت درستی نداشته باشند، مقهور آن خواهند شد و تحت تأثیر آن سبک زندگی شان نیز دستخوش تغییر خواهد شد. چرا که اینترنت و وسایل ارتباط جمعی در عصر فناوری تلاش می کند سبک زندگی و نوع پوشش و رفتار مردم در دهکدة جهانی را تا حد زیادی مشابه هم سازد.
(در فایل دانلودی نام نویسنده موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
فصل اول: کلیات
بیان مسأله:
مشکلات جامعه ی متمدن امروزی و فشارهای زندگی ناشی از آن مربوط به قشر خاصی نیست، بلکه همه ی افراد و گروه ها در زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعی تحت تاثیر تنش ها و چالش های روانی قرار میگیرند. بنابراین بهداشت روانی موضوع مهمی است که کمتر از یک قرن است مسوولان دولتی و بهداشتی و دست اندر کاران مربوطه تلاش جدی در خصوص آن برداشته اند. بنحوی که سازمان بهداشت جهانی (World Health Organization WHO= )سلامت روانی را در مراقبت های اولیه بهداشتی قرار داده است.بنابراین لازمه زندگی سالم و پویا و رشد و شکوفایی افراد داشتن سلامت روانی همانند سلامت فکر و روان و حفظ آن، توانایی مقابله با مشکلات و پالش های زندگی،توانایی داشتن تعامل و روابط سالم و صمیمانه با دیگران و داشتن زندگی هدفمند و پربار برای هر انسانی از اهمیت زیادی برخوردار میباشد
یكی از اجزای بسیار مهم اضطراب، نگرانی میباشد و تحقیقات متعددی،همراه با كاهش عملكرد اجتماعی،شغلی و روانی فرد همراه میباشد. از سوی دیگر مفهوم كیفیت زندگی به عنوان یک شاخص مهم در سلامت اجتماعی و روانی ،جهت تعین نیازهای مراقبتی روانی-اجتماعی در گروه های مختلف از افراد جامعه خصوصا جوانان مورد استفاده قرار میگیرد. نگرانی در بین گروههای مختلف اجتماعی حاکی از تهدیدهای پنهان روانشناختی است و این فشارها میتواند در طبقات خاصی از جامعه بیشتر مشاهده گردد. دانشجویان نیز یکی از گروهها یی میباشند که به دلیل نوع فعالیت و نقشی که انجام میدهند و همچنین انتظارات متعددی که دیگران از آنها دارند و مسئولیتی که برای خود قائل هستند، بیشتر تحت فشار و آسیبپذیری قرار دارند. مشاهدات نشان میدهند که دانشجویان، مشغولیت فکری زیادی با مسائل شغلی آینده، اهداف شخصی، مسائل مالی و همچنین روابط دارند که اجزای اصلی تشکیل دهنده نگرانی را شامل میشوند. با این وجود، برخی آمارها و نیز مشاهدات حاکی از آنند که توجه چندانی ، به این مقوله نمیشود. برای چنین توجهی، اولاً لازم است شیوع و گستردگی حیطههای نگرانی در دانشجویان مورد بررسی بیشتر و دقیقتر قرار گیرد و ثانیاً ارتباط آن با پیامدهای مخل سلامتی روشنتر شود. از اینرو، مطالعه حاضر با دو هدف فوق طراحی گردید. از آنجا که، در سالهای اخیر، مفهوم کیفیت زندگی به مثابه شاخص مهمی از سلامتی مطرح شده و به علاوه، میتواند کارایی تدابیر درمانی و کیفیت مراقبت را ارزیابی و نیازهای بهداشتی جامعه را مشخص کند(1)، از این شاخص برای بررسی اثرات نگرانی در دانشجوین استفاده شد. وجود نگرانی و اثرات آن احتمالی آن بر كیفیت زندگی و سلامت اجتماعی-روانی و جسمانی دانشجویان میتواند عملكرد آنان را دركسب علم و دانش تحت تاثیر قرار دهد و عواقب فردی و اجتماعی جبران ناپذیری را در پی داشته باشد.
به این ترتیب، کاهش سطح کیفیت زندگی، در حضور نگرانی میتواند هم وجود نگرانی و هم عواقب آن را محرز کند. از طریق بررسی کیفیت زندگی میتوان گروههای در معرض خطر را بهتر شناسایی کرد و تدابیر لازم برای پیشگیری از نزول سلامتی در آنها به کار بست.
اولویتبندی افراد جامعه از نظر نیاز به تدابیر بهداشتی هم میتواند از پیامدهای دیگر آن باشد که با توجه به کمبود منابع در کشور ما میتواند برای مدیران نظام بهداشتی سودمند باشد. اما لازمه همه این موارد، بررسی میزان و چگونگی ارتباط بین نگرانی با کیفیت زندگی است. لذا این تحقیق به منظور بررسی و تعیین ارتباط بین میزان نگرانی دانشجویان با كیفیت زندگی آنها در دانشجویان دانشگاه علوم پزشكی و خدمات بهداشتی درمانی استان مركزی انجام گردید.
کلیات:
از ازل تا امروز و حی تا ابد موجودات زنده دست به هر کاری می زنند تا زننده بمانند. در حقیقت ” شوق زندگی” خواست اصلی همه موجودات زنده خصوصا انسان میباشد. انرژی زیست شیمیایی هر موجود زنده در مسیر بقا جاری است،اما در مرحله مشخصی از تکامل ،بخشی از این انرژی صرف تولید مثل و ثبات زندگی میشود، و حیات در زندگی آیندگان ادامه مییابد.
موجود زنده میتواند قوی ،سرشار از انرژی،توانای کسب غذا، آماده دفاع از خود باشد ، و یا مریض، رو به اضمحلال ،ضعیف و در نهایت در شرف نابودی باشد.هنگامی که انسان گرسنه،تشنه،یا بیمار است،تقریبا فاقد حال و هوای دوست داشتن است و فردی تحریک پذیر،خشن،پرخاشگر، و ناامید بنظر میرسد. هنگامی که هیچ عاملی موجود زنده را تهدید نمی کند،انسانها بگونه ای عمل میکنند که گویی منبع انرژی جدیدی را دارا هستند.عشقی متعادل نسبت به خود و دیگران برای ادامه بقا در آنها مشاهده میشود.
تا زمانی که انسان با محرک خاصی روبرو نشود حالت تعادل نسبی خویش را حفظ می نماید . در هر زمانی که در معرض فشار قرار گیرد و تعادل درونی وی به مخاطره افتد،معمولا واکنش از خود نشان میدهد.واکنش میتواند تنی- روانی و یا روان تنی باشد.
بر طبق اصل ثبات، همه موجودات زنده قادرند به محرکات درونی و بیرونی پاسخ یا واکنش نشان دهند .هنگامی که او تحریک میشود،تعادل او نیز به هم میخورد.و هر موجود زندهای تمایل دارد تعادل پیشین را باز یابد.
شکی نیست که مکانیسم های عصبی،غددی،وآسیب شناسی- فیزیولوژیکی واسطه هایی هستند میان متغییر های روان شناختی و بیماری( 1).
زندگی در محیط بیش از حد شلوغ،مواجهه با تغییرات زندگی خانوادگی،موقعیتهای دردناک،مشاغل سنگین،از دست دادن شغل و پیوند های زناشویی،تعصبات،و مورد تعقیب و آزار قرار گرفتن ممکن است باعث واکنشهای هیجانی شدیدی گردد که بشدت بر تحریک دستگاه شبکه ای و ترشح غدد تاثیر گذارد.افزایش جمعیت ، مهاجرت، فقر، اختلافات خانوادگی، ونقصان در کیفیت تعاملات اجتماعی میتواند باعث فراخوانی آن دسته از پاسخهای ایمنی شناختی –فیزیولوژیکی گردد که مقاومت فرد را نسبت به بیماری کاهش دهد(2،3).
تحریک بیش از حد ممکن است باعث”برانگیختگی افراطی دستگاه خود مختار و قشر مغز شود که به عملکرد شناختی یا حرکتی منجر شود.این بر انگیختگی مستمر و یکنواخت ممکن است به تغییرات فیزیولوژیک و همچنین رفتاری منجر شده و آمادگی عمومی فرد را برای ابتلا به بیماری افزایش دهد(3).
تغییرات محیطی می تواند تاثیر عمیقی روی تعادل هورمونی بدن داشته باشد ،و گروهی از عوامل اقتصادی –اجتماعی و اجتماعی فرهنگی نقش تعیین کنندهای در علت شناسی اختلالات روان تنی دارند(4).
درجامعه رو به پیشرفت که افراد بیش از گذشته در برابر موقعیت های تنش زا قرار میگیرند . به نظر می رسد بهداشت روانی مربوط به همه انسان ها و کل جامعه می شود. لذا یک مساله مهم بین المللی میباشد که کل انسانهای روی زمین باید در جهت تامین بهداشت روانی همکاری نمایند(5).
تعریف کیفیت زندگی:
کیفیت زندگی مفهوم وسیعی است که همه ابعاد زندگی از جمله سلامت را در بر می گیرد. این اصطلاح که در زمینه های گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هم استفاده می شود، اغلب در مطالعات پزشکی کاربرد دارد و از نظر بیشتر متخصصان شامل ابعاد مختلف فیزیکی، فیزیولوژیکی ، اجتماعی، جسمی و معنوی می باشد.
کیفیت زندگی از نظر لغوی به معنی چگونگی زندگی کردن است . با وجود این مفهوم آن برای هرکس منحصر به فرد و با دیگران متفاوت می باشد. عده ای از محققان این واژه را پیچیده تر از آن می دانند که بتوان آن را در یک جمله توصیف نمود . علیرغم اینکه در مورد تعریف کیفیت زندگی چالش های متعددی وجود دارد، ولی متخصصین در محدوده ای از مفاهیم با هم اتفاق نظر دارند. بعضی از متخصصان در مورد ذهنی بودن و پویا بودن این مفهوم توافق دارند. اغلب آنها معتقدند کیفیت زندگی یک مفهوم چند بعدی و در برگیرنده حقایق مثبت و منفی زندگی است. از طرفی عده ای آن را یک مفهوم فردی قلمداد می نمایند، به این معنا که حتماَ باید توسط خود شخص، بر اساس نظر او و نه فرد جایگزین تعیین گردد. سازمان جهانی بهداشت تعریف جامعی از کیفیت زندگی ارائه داده است: درک فرد از وضعیت کنونی اش با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی که در آن زندگی می کند و ارتباط این دریافت ها با اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویت های مورد نظر فرد.
عصر امروز را عصر اضطراب می نامند . مشکلات و پیچیدگی های زندگی کنونی، انبوه اطلاعات و تغییر سریع آنها ، بی توجه ای به تعالیم دینی و اخلاقی و ارزشهای خانوادگی و ملی ، زیر پا نهادن سنت ها و نهایتا غرق شدن در دنیای صنعت و فناوری غول آسای قرن حاضر، برای افراد ساکن بر روی این کره خاکی اضطراب های فزاینده ای را به ارمغان آورده است (6 (
بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی در بیش از 400 میلیون نفر در جهان به اضطراب مبتلا هستند(7) این پدیده علت اولیه تا 25 درصد از تمام مشکلات روانی محسوب می شود( 8 .(اضطراب از دو بخش کاملا مستقل تشکیل شده است. اول تهیج پذیری یا اضطراب جسمانی که بیشتر بر جنبه های هیجانی و نشانه های بدنی مثل تعریق،سرخ شدن چهره،افزایش ضربان قلب و موارد مشابه تاکید دارد(9 (. و مولفه دوم ، نگرانی یا اضطراب شناختی است که در آن جنبه های شناختی بر جنبه های بدنی غلبه دارد.نگرانی یکی از اجزای مهم اضطراب میباشد. و به صورت پیش بینی و انتظار وقایع ناخوشآیند در آینده تعریف می شود(10 (.
مفهوم اضطراب به اجزای شناختی و رفتاری تقسیم میشود. جزء رفتاری اضطراب در افراد به صور مختلف تظاهر می یابد.بگونه ای که افراد مبتلا به اضطراب مشابه در بسیاری از موارد ممکن است علایم متفاوتی یا حتی متضاد داشته باشند. این مسئله امکان بررسی اضطراب و عوارض آن را مشکل می سازد. این در حالی است که جزء شناختی اضطراب که همان نگرانی است از ثبات بیشتری برخوردار میباشد و الگوی مشابه تری را در افراد تعقیب می کند.لذا بررسی آن نیز دقیق تر از اضطراب می باشد)11(.
مطالعات گوناگونی نشان می دهند که نگرانی با افزایش خطر بروز اختلالات روانی، اختلالات اجتماعی و شغلی ، افزایش استفاده از خدمات بهداشتی و مشکلات جسمانی در جامعه همراه میباشد )12(.
مطالعات انجام شده در مورد نگرانی در ایران اندک است . هرچند دربعضی مطالعات انجام شده بیش از 35 در صد دانشجویان از نگرانی متوسط و شدید رنج می برند که این میزان بالاتر از گزارش های دیگر کشورها میباشد(13 (.
نیازهای اساسی انسان:
انسان موجودی نیازمند است و بجز برای زمانی کوتاه ندرتا به یک ارضای کامل دست می یابد.
به عقیده بسیاری از انسان شناسان و دانشمندان علوم انسانی، انسان همواره نیازهایی دارد که عامل اصلی حرکت، تلاش و رفتارهای او می باشد.
شناخت نیازهای فرد و فراهم آوردن شرایط و امکاناتی که بتواند در حد مناسب و متعادل به رفع نیازهای او بپردازد، ضمن آن که موحب پیشگیری از مشکلات ، اختلالات جسمی و روانی میشود، موجب رشد و شکوفایی استعداد های وی نیز می گردد.
تعریف نیاز:
نیاز ، یک تقاضای طبیعی برای حفظ تعادل حیاتی بدن و سازگاری هرچه بهتر ارگانیسم با محیط می باشد. تعادل حیاتی به این معنی است که بدن تمایل دارد یک محیط داخلی ثابت را برای خود حفظ کند. به عبارت دیگر، انسان همواره به دنبال تعادل است، بروز نیاز باعث بر هم زدن تعادل فرد شده و فرد جهت حفظ هموستاز ، تمام نیروها و افکار خود را بسیج خواهد نمود.
از دیدگاه نظریه پردازان انسان شناسی، نیازهای انسان به دو دسته تقسیم می شوند:
الف:نیازهای اولیه، که تامین آنها برای حفظ و برقراری تعادل بدن ضروری میباشد.
ب:نیازهای ثانویه، تاثیر مستقیمی جهت برقراری تعادل نداشته و صرفا برای سازگاری بیشتر و بهتر روانی-اجتماعی فرد می باشند.
نخستین عاملی که محرک انگیزش تلقی میشود، نیاز است. دانشجویی که احساس نیاز می کند، مفهوم آن این است که در فعالیت معینی نیازش برآورده میشود. بنابراین ، نیاز به موفقیت هنگامی پدید میآید که فرد در رسیدن به هدفی که لازمه اش کوشش رضایت بخش است توفیق حکمرانی، رهبری و دردست گرفتن اختیار دیگران را کسب نماید. نیاز در حقیقت پایه و بنیاد اغلب رفتارها را تشکیل میدهد (1).
در سال 1954 ابراهام مازلو(A.H.Mazlow) نیازهای انسان ها را به 5 گونه و نهایتا در سال 1970 به 7 گونه بصورت سلسله مراتب تقسیم نمود.
او این نیازها را به دو دسته مهم گروه بندی نمود:
الف: نیازهای کمبود(Deficiency needs) و
ب: نیازهای رشد(Growth needs) یا هستی
او بیان نمود که نیازهای رده بالاتر هنگامی پدید میآیند که نیازهای رده پایین ارضاء شده باشد، و هرگاه نیازهای رده پایین با نیازهای رده بالا برخورد کنند، در شرایطی برابر نیازهای رده پایین چیره می شوند.
او اعتقاد دارد که بالاترین سطح کارکرد هنگامی نمایان میشود که فرد به خودشکوفایی دست یافته باشد. یعنی تمام نیازهای او در سلسله مراتب انگیزه ها ارضاء شده باشد.
مازلو نیازهای 1 الی 4 نیازهای رده پایین یا کمبود یا بنیادی و نیازمندی های 5،6 و 7 نیازهای رده بالا یا رشد و پیشرفت را تشکیل میدهند.
سلسله مراتب نیاز مازلو:
7-خودشکوفایی (Self actualization)
6-نیازهای زیبایی (Aesthetic needs)
5-نیازهای شناختی (Cognitive needs)
4-نیاز به احترام و با ارزش بودن
3-نیازهای عشق و وابستگی (Love and belonging needs)
2-نیازهای ایمنی (Security needs)
1-نیازهای فیزیولوژیک (Physiological needs)
مازلو ، اختلاف بین نیازهای کمبود و نیازهای رشدی را به شرح زیر بیان می نماید:
الف: در صورت رفع نیازهای کمبود، تلاش جهت ارضای نیازهای رشد شروع خواهد شد.
ب:تامین نیازهای کمبود ، نقش پیشگیری داشته، یعنی از ابتلا به بیماری پیشگیری خواهد نمود. در صورتی که تامین نیازهای رشد ، موجب تندرستی میگردد.
ج:با برآورده شدن نیازهای کمبود، فرد احساس راحتی و آرامش میکند، ولی با ارضای نیازهای رشد در فرد احساس رغبت جهت انجام فعالیت ها ایجاد میشود.
د:نیازهای کمبود در همه انسان ها یکسان میباشد ، اما نیازهای رشد از فردی به فرد دیگر متفاوت است.
ه:جهت رفع نیازهای کمبود فرد ممکن است به دیگران وابستگی داشته باشد ولی جهت رفع نیازهای رشد خود اتکایی وجود دارد.
بر اساس تحقیقات دانشمندان در خصوص نیازها به شرح مختصری از این مراتب از پایین به بالا اشاره میگردد.
: تغذیهی رودهای یک روش ارجح و ایمن در بیماران بستری در بخشهای ویژه به شمار می آید که علیرغم مزایای فراوان آن دارای عوارضی از جمله آسپیراسیون تنفسی میباشد. پنومونی ناشی از آسپیراسیون مسئول ایجاد 15 تا 20 درصد عفونت بیمارستانی و افزا یش 39 درصدی هزینهها میباشد و همچنین یکی از ده علل مرگ در ایالات متحده تلقی میگردد که با انتخاب بهترین روش تغذیه میتوان از این عارضه پیشگیری کرد.
هدف: این پژوهش به منظور تعیین میزان بروز آسپیراسیون تنفسی دو روش تغذیهی لولهای بلوس متناوب و قطرهای متناوب کیسهای در بیماران بستری در بخشهای ویژه انجام شده است.
مواد و روش: در این مطالعه نیمه تجربی 72 بیمار بستری در بخش آیسییو و تروما که به روش لولهای، تغذیه میشدند به روش تدریجی و پس از بررسی متغیرهای زمینهای به دو گروه بلوس متناوب و روش قطرهای متناوب کیسهای تقسیم شدند. در روش بلوس متناوب، به مدت سه روز 150 تا 300 سیسی مایع غذایی 7 بار در روز و با فاصله زمانی هر 3 ساعت طی مدت زمان 10 تا 15 دقیقه به وسیله سرنگ 60 سیسی به بیمار گاواژ میشد و در نوع قطرهای متناوب همان مقدار مادهی غذایی به مدت سه روز با کمک کیسهی تغذیهای كه به پایه سرم آویزان بود، طی مدت زمان30 تا 60 دقیقه وارد معدهی بیمار میشد جهت پی بردن به آسپیراسیون تنفسی به کلیه محلولهای غذایی متیلنبلو 1 درصد به میزان 5/0 سیسی به هر 500 سیسی مواد غذایی اضافه میشد و در صورت نیاز بیمار به ساکشن، هر گاه هنگام ساكشن لولهی تنفسی، رنگ آبی ناشی از متیلنبلو در ترشحات ریوی بیمار مشاهده میشد، آسپیراسیون تنفسی برای بیمار محرز میگردید.
نتایج: یافته ها نشان داد که میزان بروز آسپیراسیون تنفسی در روش تغذیهی لولهای بلوس متناوب 6/5 درصد و در نوع قطرهای متناوب کیسهای 0 بوده است و آزمون دقیق فیشر تفاوت آماری معنیداری را بین دو گروه نشان نداد(47/0 > p).
نتیجه گیری: با توجه به عدم معنیدار بودن میزان آسپیراسیون تنفسی در دو گروه میتوان ذکر نمود که روش بلوس متناوب هنوز هم به عنوان یک روش تغذیهای استاندارد در کتب معرفی شده و اگر بر اساس اصول صحیح انجام گیرد خطر آسپیراسیون را کاهش میدهد.
بیان مسأله:
تغذیه از نیازهای اساسی و فیزیولوژیک انسان محسوب می شود. هر موجود زندهای جهت کسب انرژی وابسته به تغذیه مناسب میباشد که این خود منجر به تعادل بدن و وضعیت همودینامیک فرد می شود . این نیاز زمانی که فرد در بیمارستان بستری میگردد تغییر مییابد و ممکن است بسته به نوع بیماری و شرایط فرد این تغییر و دگرگونی بسیار زیاد باشد(1،2).
از جمله بیمارانی که وضعیت تغذیهی آنان دستخوش تغییرات وسیعی میگردد، بیماران بستری در بخش ویژه، به خصوص آیسییو است. تغذیه کافی و مناسب زیربنا و اساس موفقیت همه درمانها محسوب می شود که موجب تسریع در بهبودی، کاهش عوارض بیماری و کاهش هزینهها میگردد . بسیاری از بیماران بستری در بخش ویژه به دلیل قرار گیری در یک شرایط پر استرس نظیر سپسیس، جراحی، تروما و نارسایی ارگان نیاز به انرژی بیشتری دارند و بنا به دلایلی نظیر کاهش سطح هوشیاری، موانع فیزیکی عبور غذا ، زخمها ، تومورها ، نارسایی تنفسی، عفونتهای ریوی، سوختگی و غیره قادر به تأمین نیاز تغذیهای خود از راه طبیعی نیستند. لذا شدیداً در معرض خطر سوء تغذیه قرار دارند(2،3،4،5). کاهش وزن در طی بستری در بیمارستان شایع بوده و تخمین زده شده که نیمی از بیماران بستری در اروپا و آمریکای شمالی دچار سوء تغذیه میگردند(6).
سوءتغذیه همچنین یک مشکل شایع در بیماران بستری در بخش آیسییو میباشد(7). بررسیها میزان سوء تغذیه در بیماران بستری در آیسییو را30 تا 55 درصد نشان میدهد که این امر منجر به ضعف عضلات قلبی، کاهش فشار خون، نقص در سنتز کلاژن، تأخیر در بهبود زخم، نقص سیستم ایمنی و افزایش عفونت متعاقب آن، ضعف عضلات تنفسی و نا توانی در جدا کردن بیمار از ونتیلاتور و در نتیجه افزایش مدت زمان بستری در بیمارستان و بالا رفتن هزینهها و مرگ میگردد (3،4،7،8). این مشكلات در سالمندان جدیتر بوده طوری كه براساس بررسیهای موجود، بیماران سالمندی كه وضعبت تغذیهی نامناسبی در طی روزهای بستری داشته اند نه تنها میزان مرگ و میر در آنها 8 برابر بیشتر بوده، حتی خطر مرگ طی 90 روز پس از ترخیص نیز، 9/2 برابر بیشتر بوده است (9).همچنین در مطالعه انجام شده بر روی بیماران بستری درآیسییو تقریباً 36 درصد بیماران، کمتر از90 درصد انرژی مورد نیاز خود را دریافت می کنند(10)، مطالعه انجام شده توسط کورا[4] جهت ارزیابی وضعیت تغذیهی بیماران در طی 72 ساعت اول بستری، نشان داد که میزان بروز عوارض در بیماران با سوءتغذیه به طور معنیداری بیش از بیماران با وضعیت تغذیهای مناسب میباشد(01/0 > P)(8 ). بنابراین، حمایت تغذیهای امری ضروری و حیاتی محسوب میگردد.
به دلیل عدم توانایی بیماران در تأمین نیازهای تغذیهای، لزوماً از روش تغذیه مصنوعی استفاده می شود که شامل تغذیه لولهای و وریدی میباشد(11،12). مطالعات و شواهد ارجح بودن تغذیه رودهای به نوع وریدی را نشان میدهد (13،14). در این راستا اسکورلاک و همکاران[5] طی مطالعه ای در سال 2008 روش تغذیهی رودهای را روشی ارجح در تغذیهی بیماران آیسییو عنوان نمودند(15). این نوع روش تغذیهای در مقایسه با تغذیه وریدی، ایمنتر، ارزانتر و مطمئن تر بوده و فواید فیزیولوژیک متعددی دارد(16) و ازلحاظ تجویز و پایش بطور بارزتری به تغذیه وریدی برتری دارد. اپیتلیوم روده همانند سدی در برابر تهاجم ارگانیسمهای پاتوژن عمل می کند و در طی
تغذیه وریدی و استراحت کامل روده، آتروفی پیشرونده و گسستگی مخاط روده ایجاد میگردد که منجر به انتقال پاتوژنهای موجود در مجرای روده به داخل گردش خون سیستمیک و در نتیجه سپتیسمی میگردد(17،18). همچنین زالوگا[7] در مطالعه ای در سال 2006 بیان کرد که تغذیه رودهای باعث بهبود غشای موکوسی روده ، کاهش سپتیسمی و کاهش ماندگاری در بیمارستان میگردد. نتیجه بررسی انجام شده توسط آرتنین و همکاران[8] از 4000 بیمار بستری در آیسییو در طی 48 ساعت اول بستری نشان داد که در بیماران دریافت کننده تغذیهی رودهای در مقایسه با دریافت کنندگان نوع وریدی میزان ماندگاری در بیمارستان و همچنین میزان مرگ ومیربه طور معناداری کاهش داشت (19 ). در این رابطه سرپا و همکاران[9](2003) نیز طی مطالعه دیگری درسائوپائولو[10] به این نتیجه رسیدند که تغذیه رودهای منجر به حفظ مخاط روده، جذب بهتر مواد غذایی، بهبود پاسخ ایمنی ، کاهش هزینهها و عوارض می شود (20). همچنین طبق نظر انجمن تغذیه آمریکا، مرگ ومیرناشی از عفونت خون و عوارض به دنبال عفونت در بیماران با تغذیهی رودهای کمتر از دریافت کنندگان تغذیهی وریدی میباشد. دودک[11] به نقل از کورتز[12] طی پژوهشی در سال 2007 جهت مقایسه اثرات تغذیهی وریدی و رودهای بیان می کند هنوز نیاز به تحقیقات زیادی جهت تاثیر سودمندی هر کدام از این روشها و اثر آن بر روی میزان مرگ و میروجود دارد(21).
در روش تغذیه لولهای ، روش غذا رسانی بر حسب محل قرارگیری لوله در دستگاه گوارش ، تحمل بیمار، سهولت دسترسی و هزینهها مشخص می شود. چهار نوع روش در این نوع تغذیه وجود دارد که شامل: قطرهای متناوب، بلوس متناوب، دوره ای و مداوم است. این روشها با بهره گرفتن از سرنگ، پمپ تغذیهای و كیسههای غذایی اجرا میگردد(5 ،17). تغذیه لولهای علاوه بر مزایای فراوان آن دارای عوارضی مانند اسهال، استفراغ ، تهوع ، یبوست، سندرم دامپینگ، هایپرگلیسمی، هایپر کاپنی[19] ، اختلال الکترولیتی و همچنین آسپیراسیون میباشد (22) که با انتخاب بهترین روش تغذیه میتوان تا حدی آن را کنترل نمود. آسپیراسیون محتویات معده یکی از عوارض جدی اما قابل پیشگیری دربیماران با تغذیه لولهای میباشد که حتی می تواند منجر به مرگ گردد (14،17،21). شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد، اکثریت بیماران بستری در بخش مراقبت ویژه که از طریق لوله تغذیه میشوند و همچنین تحت تهویهی مکانیکی هستند حداقل یک مورد آسپیراسیون را در طی روزهای تغذیهای خود داشته اند (23). آسپیراسیون تنفسی باعث بروز پنومونی می شود (24) که به صورت تب ، لکوسیتوز ، افزایش ترشحات تنفسی، تراکم ریوی در معاینه فیزیکی همراه با ظهور یا تغییر ارتشاح در پرتو نگاری ظاهر میگردد. که این مسئله خود منجر به افزایش مدت زمان بستری در بیمارستان می شود(25،26،27). متنی و همکاران نیز طی مطالعه ای در سال 2008 نشان دادند که خطر بروز پنومونی در بیماران با آسپیراسیون 4 برابر بیشتر میباشد(28). همچنین آمارها نشان می دهند که بروز پنومونی ناشی از آسپیراسیون 7 تا 62 درصد در بیماران با تغذیه لولهای میباشد(26) و یکی از شایعترین علتهای مرگ و میردر بیماران با تغذیه لولهای ، پنومونی ناشی ازآسپیراسیون است(27). همچنین پاریش در مطالعه خود نوع روش تغذیه را به عنوان یک فاکتور خطر اساسی در بروز آسپیراسیون ریوی مطرح کرد(29). با توجه با اینکه تحقیقات زیادی در مورد روش تغذیه صورت گرفته ، هنوز بر روی ایمنترین روش تغذیه در بیماران بد حال بحث وجود دارد. تغذیه با سرعت کم یک روش امن در بیماران محسوب می شود (27) .در روش قطرهای چون تغذیه در مدت زمان بیشتر و با سرعت کمتر انجام می شود منجر به کاهش نفخ شکم شده و به دلیل اینکه غذا در معده باقی نمیماند خطر آسپیراسیون را کاهش میدهد(18). در همین رابطه نتایج پژوهش رونی و همکاران[24] (2002) نشان داد که تغذیه با سرعت کم و زمان بیشتر باعث کاهش حجم باقیمانده معده و در نتیجه کاهش بروز آسپیراسیون می شود(30). اما نتایج پژوهش لی و همکاران[25] (2009) در هونگ کونگ[26] نشان داد با وجود اینکه روش تغذیه قطرهای مداوم به عنوان یک روش ارجح جهت کاهش خطرآسپراسیون به کار گرفته می شود اما هنوز سودمندی آن در پیشگیری ازآسپراسیون تأیید نشده است(27) . همچنین نتایج یافته مک لود و همکاران[27] (2007) نیز نشان داد بین دو روش تغذیه بلوس و قطرهای از نظر وقوع آسپیراسیون تفاوتی وجود ندارد(31).
طبق تجربهی پژوهشگر در بخشهای مختلف بیمارستان، تغذیه بیشتر به روش بلوس متناوب با بهره گرفتن از سرنگ و در برخی موارد به شکل مداوم با بهره گرفتن از پمپ تغذیه صورت میگیرد. با توجه به اینکه بخشهای آیسییو شهر رشت مجهز به پمپ تغذیهای میباشد و از آنجاییکه در استفاده از این پمپها نیاز به فرمولای غذایی خاص بوده که به شکل آماده در بازار موجود است(17 ) ولی متاسفانه به دلیل عدم امکان دسترسی به این فرمولا در این مراکز درمانی و استفاده از مواد غذایی تهیه شده ازطرف آشپزخانه بیمارستان و به دلیل حساسیت بالای این دستگاهها و سازماندهی شدن آنها با محلولهای غذایی آماده در بازار، در بسیاری از موارد دیده شده که هنوز شیوه رایج تغذیه در آیسییوهای شهر رشت، همان روش استفاده از سرنگ میباشد. متأسفانه در بسیاری از موارد تغذیه بوسیله سرنگ با سرعت و فشار نامناسب انجام می شود که می تواند منجر به عوارض خطرناکی ازجمله آسپیراسیون تنفسی گردد (9 ) که این مسئله خود منجر به افزایش مدت زمان بستری و افزایش هزینه های بیمار و سیستم سلامت و درمان میگردد در صورتی که در نوع قطرهای با بهره گرفتن از کیسههای تغذیهای ، سرعت و فشار محلول غذایی یکنواخت بوده و احتمالا عوارض کمتری به دنبال دارد و حتی استفاده از کیسههای غذایی طی مدت زمان 24 ساعت موجب بروز عفونتهای گوارشی نخواهد شد(12) با توجه به اینکه هنوز استفاده از سرنگ علیرغم موجود بودن پمپها جزء رایجترین روش به شمار می آید لذا با توجه به عوارض ذکر شده و مزایای استفاده از کیسههای غذایی، پژوهشگر بر آن شد که شیوه رایج تغذیه بلوس با بهره گرفتن از سرنگ را با نوع قطرهای با بهره گرفتن از کیسههای تغذیه ای را از نظر بروز آسپیراسیون با هم مقایسه کرده تا زمینه ای برای تکرار پژوهش دراین حیطه گردد و در نهایت، در صورت تأیید این روش، از نتایج آن استفاده شود.
[1] – Sepsis
[2] – Malnutrition
[3] – ventilator
4 – Correia
[5]- Scurlock . etal
[6] – Septicemia
[7] – Zaloga
[8] – Artinian . etal
[9] – Serpa.etal
[10] – Sao Paulo
7 – Dudek
[12]- Koretz
[13] – intermittent drip
[14]- intermittent bolus
[15] – cyclic
[16] – continuous
[17] – dumping syndrome
[18] – hyperglycemia
[19] – hypercapnia
[20] – aspiration
[21] – leukocytosis
[22]- Metheny. etal
[23] – Parish
[24] – Rhoney.etal
[25] – Lee.etal
[26]- Hong kong
[27] – Macleod.etal
هر روزی که سپری میشود برگی ازدفتر ما ورق میخورد و ما در حال پیر شدن هستیم، به سن پیری رسیدن یک واقعیتی است که از آن گریزی نیست. سالمندی حقیقتی بیولوژیکی است که در تمام طول تاریخ وجود داشته و بازتابهای متفاوتی را بوجود آورده است. جمعیت جهان به سرعت رو به سالمندی میرود و نسبت سالمندان در هر سرشماری نسبت به سرشماری قبلی افزایش مییابد. امروزه مسائل و مشکلات سالمندان که با افزایش تعداد و نسبت آنان مرتبط است، به اندازهای از دیدگاه ملل جهان اهمیت پیدا کرده است که سال «1999 میلادی» را «سال بین المللی سالمندان» نامیده اند. برای درک بهتر سالمندی به عنوان مقطعی از حیات و زندگی بهتر است نگاهی اجمالی به مفهوم زندگی و پویایی آن که در نهایت به پیری، سالمندی و سپس به مرگ میرسد بیاندازیم. ادبیات، شعرا و فیلسوفان تعاریف متعددی از زندگی ارائه کرده اند. اما شاید عمر یا زندگی را به لحاظ قالب و صورت بتوان به حرکت و چرخش انسان حول محور زمان تعریف کرد و به لحاظ محتوی، فرایند، آن را به مجموعه جانشینیها عنوان نمود. جانشینی یا جایگزینی دورههای زندگی جنینی به کودکی، کودکی به نوجوانی و جوانی به بزرگسالی و سالمندی. آنچه مسلم است این است که این مجموعه جایگزینیها به نحوی صورت میگیرد که تقریباً کسی تحویل و تبدیل آنها را به گونه قاطعانه وخشن احساس و ادراک نمیکند. شاید بر همین اساس است که تولستوی میگوید: «پیری همه ما را غافلگیر میکند» (بررسی مسایل سالمندی در ایران، 1386).
دشواریها و مسائل مختلفی از قبیل تنهایی سالمند با از دست دادن اشتغال خارج از منزل و اشتغالات اعضای خانواده، تغییر ساختار نظام خانواده و خویشاوندی از حالت گسترده به خانواده زن و شوهری و تغییرات سریع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که حاصل آن ازدیاد فاصله بین سالمندان و دیگر اعضای خانواده مخصوصاً نسل جوان جامعه است. باعث شده است وجود سالمندان که در گذشته در طیف عاطفی و انجام روابط خویشاوندی، فردی جدا از خانواده به حساب نمیآمد و دارای عزت و احترام و قداست بود به انزوای اجتماعی و به تبع آن کاهش عزت و احترام بین خانوادهها و نسل جوان تبدیل شود، سالمندی دوره دگرگونی و از دست دادن است. تعداد کمی از سالمندان میتوانند خود را با این تغییرات سازگار کنند و بیشتر سالمندان با وقایع خاص یاترکیبی از رخدادها که فراتر از تحمل یا توانایی و مهارتهای مقابلهای، ایشان است مواجه میشوند و دچار یک حس درماندگی میشوند که در نهایت به افسردگی منتهی میشود (تقوایی، 1384). سالمندان زیادی در این کشور زندگی میکنند. لازم است علاقه فزایندهای به کار بر روی سالمندان ایجاد شود. یکی از حوزههای فعالیت متخصصان بهداشت روانی، باید بر چالش باقیمانده عمر سالمند متمرکز شود.
سالمندان از تمام گروه های سنی ناهمگنترند و غالباً تفاوتهای آنها بیشتر از شباهتهایشان است(استیور[1] وهامن[2]، 1983؛ فاترمن[3] و همکاران، 1995). احتمال شکلگیری یک بیماری مزمن جسمی با افزایش سن فرد بیشتر میشود. رایجترین بیماریهای مزمن در این سنین بیماریهای عضلانی-اسکلتی، بیماریهای مربوط به گردش خون، بیماریهای قلبی و بیماریهای نورولوژیک هستند که با افزایش سن بیشتر می شود (لایدلاو و همکاران، 1387).
مشکلات روان شناختی این جمعیت شامل، اضطراب،افسردگی واختلالات سازگاری که با بیماریهای جسمی همراه است درمان را مشکل میکند. این تعامل مشکلات روانشناختی و جسمی بحث اساسی در روان درمانی سالمندان است(زاریت ،1998).
بیماری پارکینسون[5] یا فلج لرزان[6] نیز نوعی اختلال تحلیلبرنده بسیار شایع سیستم عصبیمرکزی در سالمندان است (جانکوویک،2008). بیماری پارکینسون حرکات افراد را تحت تأثیر قرار داده و سبب ایجاد اختلالات حرکتی، ترمور یا لرزش، علائم غیر حرکتی شامل اختلال عملکرد اتونومیک، مشکلات عصبی- روانی(اختلالات خلقی شامل افسردگی، بی عاطفگی[7] و اضطراب، نقص شناختی شامل اختلال عملکرد اجرایی[8] مشکلاتی در برنامه ریزی، انعطافپذیری شناختی[9]، تفکر انتزاعی[10]، نوسانات در توجه و سرعت شناختی کم[11]،حافظه و رفتار یا تغییرات فکری) و مشکلات حسی و خواب می شود(لویس و کنل[12]،2009).
هزینه های بیماری پارکیسنون در جامعه بسیار بالا است اما برآورد دقیق آن بدلیل مشکلات متدولوژیک در تحقیقات و تفاوتهای میان کشورها بسیار دشوار است و روش شناخت رفتار درمانگری سالمندی (CBTO) که در این پژوهش مدنظر قرار گرفت بر این مهم استوار بود و از طریق مشاوره فردی انجام میگرفت. آنچه در این فصل ارائه میشود عمدتاً گستره مسئله تحقیق راکه شامل بیان مسئله، اهداف، ضرورت و اهمیت تحقیق، فرضیات، سوالهای تحقیق، معرفی متغیرها و اصطلاحات تحقیق است، توضیح میدهد.
2-1- بیان مسأله
در جهان توسعه یافته و درحال توسعه، افراد عمر طولانی دارند و افزایش طول عمر در سراسر جوامع، هم یک دستاورد اجتماعی به شمار میآید و هم چالش فرا روی این جوامع است (سازمان جهانی بهداشت[1]، 2002).
طبق آمارهای جدید (سازمان ملل متحد، 2001) برآورد شده که جمعیت سالمندان جهان در 50 سال سه برابر افزایش خواهد داشت یعنی جمعیت 606 میلیون نفری فعلی به دو میلیارد نفر در سال 2050 میرسد(سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، 2001).
دادههای منتشر شده توسط اداره ملی آمار بریتانیا (اداره آمار بریتانیا، 2001) مربوط به سال 1997، نشان میدهد که یک مرد و یک زن 60 ساله میتوانند انتظار داشته باشند که به ترتیب 9/18 سال و 7/22 سال دیگر زندگی کنند(لایدلاو و همکاران، 1378).
نیازهای بهداشت روانی سالمندان معمولاً در گذشته مورد بیتوجهی قرار گرفته بود. همچنانکه طول عمر افراد بیشتر میشود و به سلامت جسمی سالمندان توجه میشود، تأکیدهای مربوط به ارایه انواع مداخله گریهای لازم برای رفع نیازهای عاطفی آنان نیز افزایش مییابد. تعداد زیاد سالمندان به افزایش قدرت اجتماعی ـ سیاسی کارآمدی منجر میشودکه میتواند بر چگونگی ارایه خدمات بهداشتی و به ویژه خدمات بهداشت روانی و چگونگی سازماندهی و اختصاص دادن منابع به سالمندان اثر بگذارد. نیاز به درمانهای روانشناختی کارآمد برای سالمندان مهمتر از گذشته خواهد بود (لاید لاو، 2003).
سالمندان از تمام گروههای سنی ناهمگنترند و غالباً تفاوتهای آنها بیشتر از شباهتهایشان است(استیور[2] وهامن[3]، 1983؛ فاترمن[4] و همکاران، 1995). احتمال شکلگیری یک بیماری مزمن جسمی با افزایش سن فرد بیشتر میشود. براساس زمینهیابی عمومی مربوط به خانواده که در سال 1998 در بریتانیا صورت گرفت، 59 درصد افراد بین 65 تا 74 ساله و 66 درصد افراد 75 ساله و بالاتر تجربه ابتلا به یک بیماری و ناتوانی دیرپا معلولیت را گزارش کردند. رایجترین بیماریهای مزمن بیماریهای عضلانی-اسکلتی، بیماریهای مربوط به گردش خون، بیماریهای قلبی و بیماریهای نورولوژیک هستند که با افزایش سن بیشتر می شود (لایدلاو و همکاران، 1387). اگر چه، ضعف سلامت جسمانی میتواند عامل خطرساز عمدهای در شکلگیری اختلالهای روانی باشد (کرامر[5] و همکاران، 1992)، ولی نشانههای این اختلالها اغلب از دید متخصصان بهداشتی که به درمان شکایتهای جسمانی سالمندان میپردازند، ناشناخته باقی میمانند. درست است که افسردگی خطر شکلگری از کار افتادگی را افزایش میدهد و از کار افتادگی نیز میتواند خطر شکلگیری افسردگی را افزایش دهد (گارلند[6] و همکاران، 1998) اما ارتباط بین این دو پیچیدهتر از نوعی تناظر یک به یک است.
بیماری پارکینسون[7]نیز نوعی اختلال تحلیلبرنده سیستم عصبیمرکزی در سالمندان است.علائم حرکتی این بیماری در نتیجه مرگ
سلولهای تولیدکنندهدوپامین در منطقهای از مغز میانی به نام جسمخاکستری[8] ایجاد می شود.علت این مرگ سلولی هنوز مشخص نیست(جانکوویک[9]،2008). علائم این بیماری برای اولین بار در سال ۱۸۱۷ میلادی توسط دانشمند بریتانیایی به نام دکتر جیمز پارکینسون شناسایی شد. وی نام این بیماری را “فلج لرزان”[10] نامید که امروزه آن را تحت عنوان بیماری پارکینسون میشناسند( لوییس و کنل[11]،2009). اکثر این بیماران به نوع ایدیوپاتیک[12](بدون هیچ علت شناخته شده) به پارکیسنون مبتلا میشوند. پارکینسون بطور معمول به عنوان یک بیماری غیر ژنتیکی در نظر گرفته می شود. با این حال، در درصد کمی از بیماران ممکن است عوامل ژنتیکی شناخته شده، نقش داشته باشد. حدود 15 درصد بیماران مبتلا به پارکینسون، دارای خویشاوندان درجه یک مبتلا به این بیماری هستند( سامی و همکاران[13]،2004). حداقل در 5 درصد افرادی که به نوعی مبتلا به یکی از اشکال پارکینسون هستند بیماری در اثر جهش در یکی از ژنهای خاص رخ میدهد ( لسج و برایس[14]، 2009). نتایج مطالعه هیو و همکاران(2007) نشان داد ابتلا به دیابت نوع دو خطر ابتلا به پارکینسون را افزایش میدهد (هیو و همکاران[15]،2007).
بیماری پارکینسون دومین اختلال نورودژنراتیو[16] شایع بعد از بیماری آلزایمر است. میانگین سن شروع این بیماری 60 سالگی است، اگرچه در 5 تا 10 درصد موارد که به عنوان پارکینسون با شروع در دوره جوانی اطلاق می شود، در سنین 20 تا 50 سالگی آغاز میگردد (سامی و همکاران[17]،2004). شیوع این بیماری در میان کشورهای اروپایی در حدود 108 تا 257 مورد در هر صد هزار نفر(1/0 تا 25/0 درصد) گزارش شده است ( لیندگرین و همکاران[18]،2005). پارکینسون در میان سالمندان بسیار شایع بوده و شیوع آن از 1 درصد در افراد بیش از 60 سال به 4 درصد در افراد بالای 80 سال افزایش پیدا می کند(دی لو و برتلر،2006). شیوع پارکینسون در جمعیت عمومی ایران 2 در صد هزار نفر است که این میزان در افراد بالای 65 سال به 2 در هزار نفر(10 برابر) افزایش مییابد. بر همین اساس و با احتساب جمعیت 75149669 میلیون نفری کشور در سال 1390، پیش بینی می شود بین 150 تا 160 هزار نفر بیمار مبتلا به پارکیسنون در کشور وجود داشته باشد(شهیدی،2012). نظر به اینکه جمعیت سالمندان کشور تا 30 سال آینده رشد چشمگیری خواهد داشت، بنابراین تعداد بیماران مبتلا به پارکینسون نیز رشد فزایندهای خواهد یافت. در برخی از مطالعات عنوان شده است که این بیماری در مردان شایعتر از زنان است. بطور مثال نتیجه مطالعه ای در ایران نشان میدهد شیوع پارکیسنون در مردان بیشتر و معادل 62 درصد بوده است. اما در برخی از مطالعات تفاوتی از نظر میزان بروز آن در دو جنس یافت نشده است(دی لو و برتلر،2006).با این حال هیوس و همکاران عنوان کرده اند شیوع پارکیسنون در زنان بیشتر از مردان و معادل 2/51 درصد بوده است(هیوس و همکاران،2005). میزان بروز پارکینسون بین 8 تا 19 مورد به ازای هر صد هزار نفر در سال گزارش شده است( لیندگرین و همکاران[19]، 2005).
مواجهه با توکسینهای حاوی مواد حشرهکش خطر ابتلا به پارکینسون را دو برابر مینماید( تانر و همکاران[20]، 2011؛ دی لو و برتلر،2006). مواجهه با فلزات سنگین از طریق احتمال تجمع در ماده خاکستری مغز به عنوان یکی دیگر از عوامل خطر این بیماری به شمار میرود. با وجود این مطالعات موجود در این زمینه با قطعیت این مطلب را تأیید نکرده است(دی لو و برتلر[21]،2006). با وجود عوامل خطر متعددی که برای این بیماری عنوان شده است، برخی از عوامل نیز در برابر بروز این بیماری نقش محافظت کننده دارند. بطور مثال نتیجه یک مطالعه نشان میدهد مصرف کافئین در برابر ابتلا به پارکیسنون نقش محافظت کننده دارد(کوستا و همکاران[22]،2010). مطالعات اپیدمیولوژیک آینده نگر انجام شده بر روی گروه وسیعی از مردان نشان میدهد که خطر ابتلا به بیماری پارکینسون با افزایش مصرف قهوه و سایر نوشیدنیهای حاوی کافئین کاهش مییابد(گانگورا-آلفارو[23]،2010). از سوی دیگر استعمال تنباکو علیرغم تأثیر سوء آن بر طول عمر و کیفیت زندگی، خطر ابتلا به پارکینسون را کاهش میدهد؛ به نحوی که خطر ابتلا در افراد سیگاری تا یک سوم افراد غیر سیگاری کاهش مییابد. اساس این تأثیر هنوز ناشناخته است اما احتمالاتی در مورد اینکه نیکوتین به عنوان نوعی محرک دوپامین عمل می کند، مطرح است. مصرف آنتی اکسیدانها از طریق مصرف ویتامین C و D نیز به عنوان عوامل محافظت کننده دیگر مطرح شده اند، اما نتایج مطالعات مختلف متناقض بوده و تأثیر مثبت مصرف آنها هنوز تأیید نشده است. در مورد تأثیر مصرف چربی و اسیدهای چرب نیز نتایج متناقضی به چشم میخورد. علاوه بر این شواهد اولیهای نیز در مورد اثر محافظتی استروژنها و داروهای ضد التهابی وجود دارد( دی لو و برتلر،2006).
[1] -World Health Organization
[2]- Steure,J.L.
[3]- Hamman, C.L.
[4]- Futterman, A.
[5]- Kramer, A.M.
[6]- Gurland, G.J.
-Parkinson’s Disease
– Substantia Nigra
[9]- Jankovic
– Shaking Palsy
[11]-Lewis and Knell
– Idiopathic
– Samii A et al
[14]- Lesage and Brice
[15]-Hu et al.
– Neurodegenerative
-Samii A et al
[18]-Lindgren et al.
[19]-Lindgren et al
[20]- Tanner et al.
[21]-De Lau and Breteler
[22]- Costa et al.
[23]-Gongora-Alfaro
[1]- Steure,J.L.
[2]- Hamman, C.L.
[3]- Futterman, A.
[4] – Zarit
– Parkinson’s Disease
– Shaking Palsy
-Apathy
– Executive Dysfunction
– Cognitive Flexibility
– Abstract Thinking
– Slowed Cognitive Speed
[12]- Lewis & Knell
امروزه دركنارافزایش طول عمر،عامل مهم دیگری مثل چگونگی زندگی كردن یاكیفیت زندگی مطرح است ، بنا به تعریف گروه كیفیت سازمان جهانی بهداشت كیفیت زندگی به ادراك فرد از جایگاه خودش درزندگی ، با توجه به بافت فرهنگی جامعه و اهداف ، معیارها و نگرانی های فرد اشاره دارد و از متغیرهایی مثل سلامت جسمانی ، وضعیت روانشناختی ، استقلال و روابط اجتماعی ناشی می شود ( استنر، کوپر و اسکوینگتون ، 2003) . كیفیت زندگی با بهداشت روانی افراد ارتباط دارد و به بیان حالات وتغییرات وتوانایی های افراد و میزان رضایت افراد از عملكرد های زندگی می پردازد . منظور از کیفیت زندگی توجه به آن جنبه از زندگی است که بیانگر بهترین وضعیت زندگی برای فرد است( نجات[1]، 2008). اکثر محققان معتقدند که کیفیت زندگی دارای ابعاد جسمانی، روانی، اجتماعی و معنوی می باشد و با عواملی مانند سن، فرهنگ، جنسیت، تحصیلات، طبقه اجتماعی، بیماری و محیط اجتماعی ارتباط دارد (کینگ و هیندز[2]، 2011) امروزه توجه به ظرفیت هایی معطوف شده است كه دركیفیت زندگی نقش بسیار دارند. یكی ازاین مؤلفه ها، حمایت های اجتماعی اطرافیان می باشد. شواهدی که از مطالعات مختلف به دست آمده نشان می دهد که حمایت های اجتماعی نقش مهمی در سلامتی افراد بازی می کنند . همچنین حمایت های اجتماعی باعث کاهش آثار منفی استرس های فراوانی که از محیط و جامعه کسب می گردد و به تبع آن بر کیفیت زندگی اثر مستقیم و مثبت خواهد داشت (جانگر، 2002).
یکی از عوامل فردی که می توان با کیفیت زندگی و سلامت روان افراد در ارتباط باشد روش های کنار آمدن با شکل و مسئله است که تحت عنوان راهبردهای مقابله ای از آن یاد می شود. لازاروس و فلوکمن (2003) دریافتندكه راهبردهای مقابله ای فعال ، هم موفقیت تحصیلی و همسازگاری شخصی و هیجانی را پیش بینی می کند. همچنین تأثیرات طولانی مدت راهبردهای ناسازگارانه وازدست دادن كلی اعتمادشخصی نسبت به تواناییهابرای مقابله،به مسایلی، چون ترس ، اضطراب ، بیماریهای جسمانی وافسردگی منجرمی شود (ربیعی، مولوی، کلانتری و عظیمی، 1388).
علاوه بر متغرهای فردی و محیطی که تاثیر بالقوه ای بر سلامت افراد دارند شیوه های تربیت خانواده نیز بر کیفیت زندگی و به تبع آن برسلامت افراد تاثیر می گذارند.
خانواده به عنوان كوچكترین واحد اجتماعی و از اركان اصلی و عمده هر جامعه بشمارمیآید. محیط خانه اولین و مهمترین عاملی است كه بررشد شخصیت افرادتاثیرمیگذارد. كودك خصوصیاتی را از والدین به ارث میبرد اما نقش والدین در رشد كودك تنها به جنبههای ارثی محدود نیست. ایدهآلها و آرزوهای والدین، میزان رضایت آنها ازروابط زناشویی و سبكهای فرزندپروری اتخاذ شده ازجانب والدین، همگی میتوانند بر شكلدهی رفتار كودك و سلامت روان او نقش بسزایی داشته باشند (رضائیان، 1383).
بامریند(1971) مجموعه بررسیهایی انجام داد كه در آنها الگوهایی از شیوههای رفتاری والدین مشخص شده است. دراین بررسیها چهار جنبه رفتار والدین با كودك شامل كنترل، سطح توقع برای رفتار عاقلانه، روشن بودن ارتباط بین والدین و كودك و مراقبت از سوی والدین مورد ارزیابی قرار گرفت. در نهایت شیوه تعامل والدین در سه گروه تقیسمبندی شد. والدین اقتدارگراكه با ویژگیهایی چون تشویق روابط كلامی، واگذاری حدودی ازخودمختاری به همراه وجود مرزهای مشخص برای رفتار و عملكرد فرزند مشخص میشوند. والدین سلطه جو، اطاعت بی چون و چرای فرزند را یک حسن میدانند و در كنترل فرزندان از خشونت و تنبیه بدنی استفاده میكنند. والدین سهلگیر هیچگونه مرز و چارچوبی برای فرزندان تعیین نمیكنند و خود را از مسئوولیتهای والدینی رها میكنند.
پژوهشهای انجام شده دراین زمینه نشان میدهد كه هر كدام از این شیوهها آثار و پیامدهای خاصی را به دنبال دارد. پژوهش طاهری (1374) نشان داد كه نوع سبک فرزندپروریپدران بر میزان اضطراب فرزندان تاثیر میگذارد. پژوهش چناری (1374) نیزنشان داده كهبین خودپنداره فرزندان و نگرش تربیتی والدین رابطه مثبتوجود دارد. علاوه بر آن در تحقیقات خارجی، ویلانگ و همكارانش (2004) مشخصكردهاند كه سبكهای فرزندپروری به صورت مستقیم برویژگیهای شخصیتی فرزندان و از این طریق بر بیماریها و كیفیت زندگی آنهاتاثیر میگذارد. با توجه به مسائل مطرح شده پژوهش حاضر به بررسی اثر تعدیل کنندگی راهبردهای مقابله ای و حمایت های اجتماعی در رابطه با کیفیت زندگی ، نشانگان روانشناختی و سبک های فرزند پروری زنان سرپرست خانوار می پردازد.
2-1- بیان مسأله
تغییرهای ایجاد شده در جوامع در دهه های اخیر سبب ایجاد تغییر ساختار خانواده، پذیرش مسئولیت بیشتر و استرس بیشتر جهت ادارهی زندگی گردیده است. (كوین[1]،2003). در كشور ما طی آمارهای ارائه شده توسط رئیس پژوهشكده آمار بر اساس سرشماری سال 90 از 21 میلیون خانوار موجود در كشور 2 میلیون و 500 خانوار زن سرپرست هستند و به عبارت دیگر در سال 90 سهم خانوادههای زن سرپرست نسبت به سال 85 از 5/9 درصد به 5/12 درصد افزایش یافته (پایگاه تحلیلی خبری خانواده و زنان، 1393). و به گفته رئیس مركز آمار ایران تا سه سال آینده آمار زنان سرپرست خانوار به 15 درصد افزایش مییابد (Mehr News Agency, 2014). در خانوادههای ایرانی، اغلب مرد (پدر) سرپرست خانواده محسوب میشود. اما تحت شرایطی این مسئولیت به عهده زنان (مادر) قرار میگیرد (حبیبی، قنبری، خدایی، قنبری،1391).
بر مبنای تعریف سازمان بهزیستی كشور زنان سرپرست خانوار شامل زنانی هستند که به واسطه فوت ، طلاق ، زندانی شدن همسر و غیره سرپرستی خانواده را به عهده دارند .
قابل ذکر است مواردی از قبیل فوت، جدایی از همسر و سایر عوامل یاد شده نیازمند سازگاری مجدد هستند (كوین، 2003).
این زنان بواسطه وجود مشكلاتی كه در زمینه سرپرستی دارند جزء اقشار آسیبپذیر جامعه به شمار میروند (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392). در جوامع كنونی وقوع تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی منجر به تغییرات ساخت خانواده شده و شكلگیری پدیده «زن سرپرستی» به امری عادی تبدیل گردیده (بادنجانی، بیرامی، هاشمی، 1391). این زنان، با از دست دادن همسر به یكباره با جهان دیگری روبرو میشوند. دنیایی كه بسیاری از مختصات آن برای ایشان ناآشنا است (سیدمیرزایی، عبدالهی، كمربیگی، 1390). در این ساخت خانوادگی جدید زنان نیاز به تابآوری بالایی دارند و در این بین زنان در زندگی روزمره خود با مشكلات متعددی مواجه میشوند كه ممكن است ایشان را به مشكلات اجتماعی و روانی دچار كند. طبق گزارش خبرگزاری مهر و اعلام رئیس پژوهشكده آمار ایران 30 درصد از زنان سرپرست خانوار به دلیل مشكلات جسمی خاص یا مشكلات روانی از كار افتاده هستند.
در این راستا یافتهها نشان میدهد، عمدهترین مشكلات زنان سرپرست خانوار در قالب مشكلات اجتماعی، اقتصادی، نگرشهای منفی اجتماعی نسبت به آنها، نگرانی نسبت به آینده فرزندان و تعدد و تعارض نقشها تظاهر پیدا میكند (بادنجانی، بیرامی، هاشمی،1391).
از جمله موارد یاد شده مشكلات اقتصادی بوده و همواره مشكل فقر در خانوادههای زن سرپرست بیشتر از خانوادههایی با سرپرست مرد میباشد، و این خود باعث نگرانی دربارة آینده خود و فرزندانشان میشود (كوین، 2003).
گزارش رئیس پژوهشكده آمار ایران نیز مؤید این موضوع بوده و درآمد زنان سرپرست خانوار را حدود 34 درصد كمتر از مردان سرپرست خانوار بیان نموده است.
عامل فقر اقتصادی ، به تنهایی تأثیر مستقیم و غیرمستقیم خود را بر وضعیت فرهنگی و اجتماعی خانواده بر جای میگذارد (حبیبی، قنبری، خدایی، قنبری، 1392).
این زنان به علت برخورداری از تحصیل و مهارتهای فنی و آموزشی كمتر نسبت به سایر زنان حتی در صورت فعالیت اقتصادی ، در مشاغل كم درآمد مشغول به كار میشوند (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392). در واقع این زنان از نظر دستیابی به امكانات و خدمات محدودیت دارند و اغلب با عواملی چون عدم دسترسی به فرصتهای شغلی، كم سوادی، نداشتن درآمد مستمر مواجه بوده (سیدمیرزایی، عبدالهی، كمربیگی، 1390). و همین نابرابری در فرصتها یكی از عوامل بسیار مهم شكلگیری مشكلات فوقالذكر میباشد.
تا آنجا كه یكی از مؤلفههای توانمندی، داشتن فرصت برابر و حق انتخاب عنوان میگردد (دستورالعمل جامع حمایتهای اجتماعی از زنان سرپرست خانوار سازمان بهزیستی كشور، 1391).
در حال حاضر طبق اظهارات رئیس پژوهشكده آمار ایران 82 درصد زنان سرپرست خانوار بیكار بوده و میانگین درآمد سالیانه ایشان 9 میلیون و900 هزار تومان است و 81 درصد زنان سرپرست خانوار دهك اول بیسواد بوده و دارای جمعیت خانوادهای بالا و درآمد پایین میباشند.
حال آنچه مطرح است نه تنها این زنان با مشكل فقر روبهرو بوده، بلكه بواسطه عقاید و سنتهای موجود در جامعه مورد قضاوت قرار گرفته و در كشمكش با فرهنگ مردسالاری جوامع مسئولیت خانواده را به دوش میگیرند (حبیب[2]، 2010).
در واقع زنان سرپرست خانواده نسبت به مردان سرپرست خانواده ، به دلیل داشتن چند نقش مختلف و همزمان مانند ادارهی امور خانه و تربیت و مراقبت از فرزندان و كار در خارج از خانه با دستمزد كمتر، استرس و مشكلات روانی بیشتری را تجربه میكنند. زنان سرپرست
خانواده معمولاً چندین نقش مختلف را ایفا میكنند و به واسطه آن دچار تعارض نقشها میشوند و این امر به ایجاد استرس و اضطراب در آنها منجر میشود (بادنجانی، بیرامی، هاشمی، 1391).
در این خصوص تحقیقات نشان داده حتی مادرانی كه حضانت فرزندان را به عهده ندارند نسبت به پدران بی حضانت دو برابر بیشتر با فرزندان تماس دارند (صادقی، ناجی، محمدزاده، كریمیان، 1392) و وقتی زن سرپرست خانوار مجبور میشود از انتظارهای جنسی پیروی كند، نمیتواند به مهارتها و یا تمایلات خود در زمینههای خارج از مرزهای جنسی خویش دست یابد (پروچسكا، 2007) . همچنین اغلب روابط ایشان با اطرافیان خدشهدار گردیده بطور مثال طی بررسی صورت گرفته افراد هنگامی كه طلاق میگیرند سه تا از دوستان خود را از دست میدهند و یا افراد مطلقه دو برابر بیشتر از متأهلین احتمال قطع ارتباط با یک دوست نزدیک را دارند كه این احتمال طرد شدن میتواند از سوی دو طرف رابطه دوستانه باشد (صادقی، ناجی، محمدزاده، كریمیان، 1392).
در مجموع عوامل مختلف یاد شده از جمله عوامل اجتماعی و اقتصادی سلامت روانی زنان سرپرست خانوار را تحت تأثیر قرار داده و باعث میگردد كه خلق افسردهای داشته كه این خلق افسرده میل به انزوا و كنارهگیری از دیگران را ترغیب میكند و در نتیجه افسردگی ایشان را در یک چرخه معیوب تشدید نموده (حبیبی، قنبری، خدایی، قنبری،1392). در صورتیكه روابط اجتماعی گسترش یافته- دریافت حمایت اجتماعی را افزایش میدهد و در نهایت منجر به كاهش افسردگی میگردد.
همچنین فرزندان خانوادههای زن سرپرست به احتمال بیشتری دچار مشكلات رفتاری و اجتماعی میشوند و از كیفیت زندگی پایینتری نسبت به فرزندان خانوادههای هستهای برخوردارند (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392). با توجه به شروع بالای افسردگی و اضطراب در جمعیت زنان سرپرست خانوار (حبیبی، قنبری، خدایی، قنبری،1392) این گروه از زنان سطوح بالاتری از آسیبپذیری را نشان میدهند .
مجموعه مشكلات ذكر شده بهداشت روانی این گروه را متأثر میسازد و اگر چه ممكن است برخی از این زنان، توان سازگاری با چنین شرایطی را داشته باشند، اما اغلب آنها تحت تأثیر این شرایط مشكلات مختلفی از جمله مشكلات جسمانی، مشكلات خواب و موارد فوقالذكر را نشان میدهند (كوین، 2003).
با توجه به موارد یاد شده و درصد بالای استرس وارده نحوة به كارگیری راهبردهای مقابله و حمایتهای اجتماعی دریافتی نقش به سزایی در زندگی ایشان دارد.
در واقع با توجه به اینكه زنان سرپرست خانوار نسبت به سایر افراد جامعه استرسهای روزمرة بیشتری را تجربه میكنند، توانایی كنترل هیجانات منفی و مقابلهی صحیح با عوامل استرسزا در عملكرد روزانه ایشان قابل توجه بوده و نقش مهمی در سلامت روانی، جسمانی و كیفیت زندگی این گروه از زنان ایفا میكند (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392).
سبكهای مقابلهای مجموعهای از فعالیتها و فرایندهای رفتاری و شناختی برای ممانعت، مدیریت یا كاهش استرس است (زنجانی، فیضآبادی، باغبانی، زهراكار، 1392). چگونگی مقابله با عوامل استرسزای زندگی ، به كیفیت زندگی زنان سرپرست خانوار، نشانگان روانشناختی و سلامت عمومی و نیز كیفیت زندگی ایشان (با توجه به حجم و كیفیت استرس وارده) تأثیرگذار بوده ، برای مثال سبك مقابلهای مسأله مدار باعث افزایش كیفیت زندگی زنان سرپرست خانوار میشود (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392).
باید توجه داشت كه آموزش مهارتهای مقابلهای، به عنوان یكی دیگر از فنون مدیریت استرس، افراد را قادر به مقابلهی سازگارانه میكند و طی آن افراد میآموزند، كه به جای درماندگی، نشخوار فكری و انفعال به افزایش توانمندی خود و كاهش ملزومات موقعیت استرسزا روی آورند كه راهبردی مؤثرتر و كارآمدتر در برابر استرس ناشی از شرایط اقتصادی، اجتماعی و روانی زنان سرپرست خانوار است (بارتلی[3]، 2011).
انتخاب سبك مقابلهای به كار برده شده تا حدود زیادی به عوامل خلق و خو مرتبط بوده بطور مثال افراد منفعل بیشتر سبك مقابلهای تسلیم یا اجتناب را انتخاب میكنند، در حالی كه افراد پرخاشگر به احتمال زیاد از سبک مقابلهای جبران افراطی بهره میگیرند. با این حال در این انتخاب عوامل محیطی نیز نقش بسزایی دارند.
بطور مثال راهبردهایی كه مراقبین مهم زندگی فرد به نمایش میگذارند بسیار مهم بوده. لذا راهبردهایی كه اتخاذ میشود ماحصل تعامل بین طبع ذاتی و تعامل محیطی است .اما این راهبردها با همه تنوعی كه دارند، آثار و پیامدهای متفاوتی به بار میآورند و هر یک از این شیوهها، متناسب با عوامل استرسزا میتوانند سازگارانه، یا ناسازگارانه باشند. با این حال شیوههای مسأله مدار، پیامدهای سازگارانه بیشتری دارند.
در این راستا فقدان شبكههای حمایتی در فضای زندگی زنان سرپرست خانواده و ادراك ایشان از مسئولیتهای خود در محیط خانواده بر انتخاب سبك مقابلهای مؤثر است (بادنجانی، بیرامی، هاشمی، 1391).
از طرفی میزان برخورداری زنان سرپرست خانوار از حمایتهای اجتماعی (از سوی خانواده، دوستان و سایرین) نقش اساسی در انتخاب راهبرد مقابلهای سلامت روانی، شیوههای فرزند پروری ایشان دارد.
باید توجه داشت كیفیت حمایت اجتماعی از كمیت آن اثرگذارتر میباشد (سیدمیرزایی، عبدالهی، كمربیگی، 1390). چنانچه زنان سرپرست خانوار از حمایت اجتماعی كافی برخوردار باشند ، بهتر با شرایط زندگیشان سازگار میشوند و نقشهای گوناگون خود را در خانواده و جامعه میپذیرند. و این در حالی است كه عدم برخورداری از حمایت اجتماعی كافی و راهبردهای مقابلهای مناسب و سازش یافته، نه تنها سلامت روانی و جسمانی زنان سرپرست خانوار را تهدید نموده، بلكه به سلامت اعضاء خانواده، كیفیت زندگی و نوع ارتباط با فرزندان ایشان نیز مؤثر است. كیفیت زندگی در واقع نگرش ذهنی فرد نسبت به جنبههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی محیطی است كه در آن زندگی میكند و به سادگی قابل توصیف نمیباشد و خود دارای شش بعد جسمانی، روانشناختی، سطوح استقلال، روابط اجتماعی، محیطی و معنوی است (شعبانزاده، زارعبهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392). عوامل متعددی كیفیت زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد كه در این بین میتوان به تأثیر حمایتهای اجتماعی و راهبردهای مقابلهای اشاره نمود.
با توجه به اینكه خانواده اولین و مهمترین بافت اجتماعی، برای رشد و تحول انسان را فراهم میسازد، در جریان این رشد طبیعی هر كودك، تغییرات شناختی، عاطفی و اجتماعی را سپری نموده و در این مسیر استرس و تعارضاتی را تجربه می کند، در نیازمند سازگاری بوده و به مشكلات عاطفی/ رفتاری و یا یادگیری، انجامیده كه متأثر از شیوههای فرزند پروری میباشد.
فرزند پروری در واقع روشهایی است كه والدین برای تربیت فرزندان خود به كار میگیرند و بیانگر نگرشهایی است كه آنها نسبت به فرزندان خود دارند و در برگیرنده معیارها و قوانین وضع شده برای ایشان میباشد.
ولی باید پذیرفت كه این شیوه و سبک به كار رفته در فرزند پروری خود متأثر از فرهنگ، شرایط اجتماعی، اقتصادی و الگوهای آموخته شده و خلق و خوی كودك و والد میباشد (برك[4]، 2007).
اكنون با توجه به آمار یاد شده زنان سرپرست خانوار و افزایش روزافزون ایشان و مشكلات پیش روی آنها به عنوان بخش عظیمی از جامعه كه سرپرستی مجموعهای به نام خانواده را به عهده دارند، هدف این پژوهش بررسی اثر تعدیل کنندگی راهبردهای مقابلهای و حمایتهای اجتماعی در كیفیت زندگی، سلامت روانی (نشانگان روانشناختی) و سبكهای فرزند پروری ایشان می باشد .
[1]- Coyne
[2]- Habib
[3]- Bartley
[4]- Berk
[1] ..Nejat
[2] . king & Hinds
[3]- Baumrind
[4]-Authoritative
[5]- Authoritarian
[6]- Permissive
[7]- Parental rearing
[8]-Weylung