در ادبیات سنتی مدیریت، وظایفی چون برنامه ریزی، سازمان دهی و نظارت برای مدیران موفق از الزامات اولیه بوده و بعدها نیز نقش های دیگری چون تصمیم گیری، نقش ارتباطی و اطلاعاتی برای مدیران مطرح شد. اما جدایی سازمان از محیط اجتماعی و مشغول شدن مدیران به اهداف سازمان و بی تفاوتی آنان به مسائل اجتماعی موجب گشوده شدن بابی جدید در مدیریت شد که آن را مدیریت مسائل اجتماعی یا مسئولیت اجتماعی برای مدیران نام نهادند. در واقع می توان گفت که مسائل اجتماعی جزء عوامل بیرونی سازمان محسوب می شود که توجه به آن به منظور افزایش بهره وری سازمان جزء ضرورت های سازمان شده است. مدیران امروز باید علاوه بر مهارت های فنی، اداراکی، انسانی، به مهارت اداره ی مسائل اجتماعی نیز مجهز باشند و مسائل جامعه را جزء اهداف سازمانی خود قرار دهند. توجه به مسائل اجتماعی مستلزم ایجاد ساختار های لازم در سازمان و تخصیص منابع مالی و انسانی ضروری برای آن است. اما قبل از هر جیز ایجاد باور و اعتقاد به مسئولیت اجتماعی نزد مدیران دارای بیشترین اهمیت است (الوانی، 1391). همچنین می توان گفت سازمان و جامعه در کنش متقابل با یکدیگر قرار دارند، سازمان برای ادامه حیات خود به جامعه نیاز دارد و حیات جامعه نیز بدون سازمان امری غیر ممکن است. آنچه مسلم است از اوایل نیمه دوم قرن بیستم آگاهی عمومی درباره وابستگی سازمان، جامعه و محیط به یکدیگر افزایش یافته و همگان پی برده اند که از یک سو سازمان ها با تکیه بر امکانات موجود در جامعه به اهداف خود می رسند و از سوی دیگر، اقدامات سازمان ها می بایست منافع و دستاورد هایی نیز برای جامعه داشته باشد ( مرتضوی و همکاران،1389).
ورزش نیز به عنوان یکی از مهم ترین نهاد های جوامع مدرن صنعتی می باشد که بخش اعظمی از جمعیت هر کشوری به اشکال گوناگون با آن سر و کار دارند. و به طور کلی ورزش در تمام دوران زندگی از اهمیت زیادی برخوردار بوده است و موجب می شود، افراد مکان مناسبی برای گذراندن اوقات فراغت خود داشته و در تامین سلامت جسمی وروانی آنان تاثیر بسیار زیادی دارد. بسیاری از آثار نامطلوب محیط اجتماعی، اقتصادی، وضع خانوادگی، وراثت و نظایر آن با بهره گرفتن از ورزش میتواند کاهش یابد و یا حتی به طور کلی ازمیان برود (هانسن و گیتور[1]،1989).
وجود خیل مشتاقان ورزش به مسابقات ورزشی، هواداران متعصب و پرو پا قرص تیم های ورزشی و هواداران تندرستی و سلامتی که بی وقفه خواهان خدمات مناسب، سریع و متنوع ورزشی می باشند باعث شده که ورزش به عنوان یک صنعت پر طرفدار و پر درآمد شناخته شود. سرمایه گزاران ورزشی نیز اقدام به احداث فضاها و ارائه خدمات ورزشی، تولید پوشاک و لوازم ورزشی و برگزاری مسابقات درآمدزا می نمایند. طرفداران ورزشی مقدار زیادی پول در جریان این کار خرج می کنند. باشگاه های ورزشی به عنوان سازمان های ورزشی و متولیان ورزش در قبال این تماشاگران و جامعه مسئولیت های تحت عنوان مسئولیت اجتماعی دارند. بنابراین سؤال اصلی تحقیق این است که آیا بین مسئولیت های اجتماعی باشگاه های لیگ برتر بارضایتمندی تماشاگران رابطه ای وجود دارد.
2-1- بیان مسأله
موضوع مسئولیت های اخلاقی و اجتماعی مدیریت از نیمه دوم قرن حاضر، بیش از پیش مورد توجه دانشمندان رشته مدیریت قرار گرفته است. مدیران از پایین ترین رده تا بالا ترین رده سازمانی، تصمیماتی را که علاوه بر داشتن مبانی واقعیت، مستلزم قضاوت ارزشی نیز هست، اتخاذ می کنند. انتخاب یک شق از میان شقوق مختلف با توجه به تصمیمات قبلی، فشار های لحظه ای، ارزش های مذهبی، سنت ها و عوامل اجتماعی و اقتصادی به عمل می آید.
از دهه 1950 درباره وابستگی سازمان، جامعه و محیط آگاهی های بیشتری به وجود آمده است. مردم پی برده اند که اقدامات سازمان ها سود و زیانی برای جامعه دربر دارد. لذا تلاش بر این بوده است که رابطه سود و زیان در سازمان ها به گونه ای بهبود یابد که مردم بیش از هزینه ای که پرداخت کرده اند از سازمان ها سود ببرند. این ارزش ها با عنوان مسئولیت اجتماعی مدیریت، در چند دهه اخیر مورد توجه خاص قرار گرفته است. منظور از مسئولیت اجتماعی این است که سازمان ها تاثیر عمده ای بر سیستم اجتماعی دارند و لذا چگونگی فعالیت
آنها باید به گونه ای باشد که در اثر آن زیانی به جامعه نرسد، و در صورت رسیدن زیان، سازمان های مربوطه ملزم به جبران آن باشند(ایران نژاد، 1371).
یک جامعه دارای نیاز های مختلفی است که برای تامین آنها حاضر است هزینه هایی را متحمل شود. انجام هزینه های فوق می تواند انگیزه ای برای کسب درآمد سازمان هایی باشد که به منظور تامین این نیاز در داخل جامعه (یاحتی خارج از آن) به وجود می آیند. بنابراین هرچه نیاز اجتماعی گسترده تر و حیاتی تر باشد، امکان افزایش درآمد و توسعه سازمانی بیشتر است. این در حالی است که سازمان ها برای آنکه به اهداف خودشان نایل شوند، مجبورند با بخش ها و دیگر گروه های مختلف جامعه ارتباط داشته باشند. ارتباط هایی که اصولا برای سازمان جنبه حیاتی دارد. بنابراین می توان گفت که در واقع نه سازمان می تواند خودش را از جامعه جدا کند و نه جامعه می تواند بدون سازمان زندگی کند (الوانی و قاسمی،احمد رضا، 1377).
مدیران باید از جزء نگری و شیفتگی صرف نسبت به اهداف سازمانی خود دست بردارند و اهداف جامعه و کشور رابه عنان راهنمای خود در تلاش هایشان قرار دهند (الوانی، 1391). سبک مدیریتی هر جامعه متاثر از ارزش های حاکم بر آن جامعه است. زیرا ارزش ها از یک سو تعیین کننده اهداف و از سوی دیگر راهنمای شیوه ها و تبین ابزار رسیدن به اهداف می باشد (وزیر زنجانی و فروزنده، 1388).
ارزش های موجود در هر جامعه در شکل دهی کنش[1] فرد در زندگی اجتماعی، نقش مهمی ایفا می کند و آن را تحت تاثیر قرار می دهد؛ هر چند برخی اهداف و نگرش ها از بقیه مهم ترند.
ایفای نقش مسئولیت اجتماعی در سازمان ها به رشد و توسعه خدمات بهتر مشتریان، تشویق کارکنان به همکاری بیشتر و بهتر در سازمان و گسترش سطح رضایت مندی جامعه از سازمان منتهی و در نتیجه به بقا و رشد سازمان کمک می کند.
احساس مسئولیت اجتماعی زمانی شکل می گیرد که افراد، جامعه و سازمان ها از باور ها و نگرش هایی که آن ها را به سمت و سوی فداکردن بخشی از درآمد های کوتاه مدت برای جامعه بدون دریافت اولیه بازده ظاهری وادار کند، برخوردار باشند (ابراهیمی نژاد و اکبری، 1388).
لوسیر و کیمبل[2] (1949) مسولیت اجتماعی را تلاشی آگاهانه برای فعالیت در حالتی می دانند که وضعیت برنده – برنده برای همه ذینفعان ایجاد کند (به نقل از رضوی، برومند، و یوسفی، 1391).
بنا بر اعتقاد نوری تاجر مسئولیت اجتماعی عبارتند از « مسئولیت اجتماعی تعهد تصمیم گیران برای اقداماتی است که به طور کلی علاوه بر تامین منافع خود،موجبات بهبود رفاه جامعه را نیز فراهم می آورد ». بنابراین می توان گفت اولا مسئولیت اجتماعی یک تعهد است که مؤسسات باید در قبال آن پاسخگو باشند. ثانیا مؤسسات مسئولندکه از آلوده کردن محیط زیست، اعمال تبعیض در امور استخدامی، بی توجهی به نیاز های کارکنان خود، تولید محصولات زیان آور و نظایر آن،که به سلامت جامعه لطمه می زند، بپرهیزند و سرانجام سازمان ها باید با اختصاص منابع مالی، در بهبود رفاه اجتماعی مورد قبول اکثریت جامعه بکوشند (ایران نژاد، 1371).
کنت هاتن و ماری هاتن[3] (1987) نیز مسئولیت اجتماعی راچنین تعریف کرده اند« وقتی مطرح می شود که در مدیریت ذینفعان خللی وارد شده باشد. بی توجهی مدیریت به ذینفعان خارجی،سبب بروز پیامد های ناگوار برای مصرف کننده کالای آن شرکت می شود و به این ترتیب حریم و مرز جامعه شکسته می شود » پس به این ترتیب مسئولیت اجتماعی،مسئولیت مدیر آینده نگر است .
دیویس(1960)[4] مسئولیت اجتماعی را به عنوان آن نوع تصمیمات و اقدامات سازمان ها توصیف کردکه به دلایلی فراسوی منافع مستقیم اقتصادی یا فنی اتخاذ می شود.
لوسیر و کیمبل (1949) مسئولیت اجتماعی را از پایین ترین سطح به بالاترین سطح به ترتیب به صورت ذیل تقسیم بندی کرده اند:
منع اجتماعی[5]: در این سطح مدیران تعمدا انجام می دهند یا از کارمندان درخواست می کنند که کارهای غیر قانونی یا غیر اخلاقی را انجام دهند
وظیفه اجتماعی[6]: در این سطح، مدیران حداقل نیاز های قانونی را می بینند.برآوردن نیاز ها روشی است که شرکت ها روی راه حل های آسان تکیه می کنند و داوطلبانه روی شروع برنامه های مسئولیت اجتماعی پایداری می کنند.
واکنش اجتماعی[7]: مدیران به درخواست مناسب مربوط به اجتماع، واکنش نشان می دهند.رایج ترین نوع و اکنش اجتماعی که رخ می دهد زمانی است که گروه های اجتماعی از شرکت ها برای اهداء هدایا به جشنواره های هنری،بورسیه دانشکده یا نامه های ضد دارویی، حامیان مالی تیم های ورزشی یا استفاده از تسهیلات شرکت درخواست هایی می کنند.
درگیری اجتماعی[8] : در این سطح،مدیران به طور داوطلبانه اعمال مسئولیت اجتماعی راآغاز می کنند ( به نقل از رضوی، برومند، و یوسفی، 1391).
1- action
2- lussier and kimball
3- hatien
1- Davis
2- Social ban
3- Social risponsibility
4- Social reaction
5- Social involvement
6- Fleming
1- welfare
1- Hansen and gautheir
در اجتماعات سنتی گذشته، کار و فراغت از یکدیگر تفکیک ناپذیر بودند و چنان با زندگی در هم آمیخته بودند که اعضای آن جوامع اساساً با مسئلهای به نام فراغت رو به رو نبودهاند. ظهور و پیدایش مفهوم فراغت به شکل علمی و نظام دار را باید در دورهی صنعتی شدن جوامع جستجو کرد (مهدوی و مولایی،1:1381). زیرا قبل از آن کارِ افراد چه به صورت گروهی و چه انفرادی شکل خلاقی داشت و فرد در حین کار احساس فراغت نیز مینمود. به طور مثال بررسیهای جامعه شناسان نشان دادهاند که از 8760 ساعت عمر انسان در یک سال 6830 ساعت (78 درصد) آن صرف كار و نیازهای ضروری زندگی ازجمله خوابیدن، غذا خوردن، آمد و رفت، استحمام و غیره میشود و 1930 ساعت باقی مانده یعنی حدود 80 شبانه روز (22 درصد) كل وقت انسان یک سال را اوقات فراغت تشكیل میدهد، كه این رقم در كشور ایران به بیش از 3 ماه میرسد (عصاره،120:1373).
دومازیه، در كتاب به سوی یک تمدن اوقات فراغت را چنین تعریف میكند، مجموع فعالیتهایی كه شخص پس از رهایی از تعهدات و تكالیف شغلی، خانوادگی و اجتماعی با میل و اشتیاق به آن ها میپردازد و هدف آن استراحت، تفریح یا توسعهی دانش خود یا به كمال رساندن شخصیت خود با ظهور استعدادها، خلاقیتها و بالاخره گسترش مشاركت آزادانه اجتماعی است (کار بخش راوری،261:1381).
اوقات فراغت فرصتهایی است كه در آن فرد از هرگونه وظیفهای رهاست و به فعالیتهایی میپردازد كه دلخواه او است. آنگاه كه ذهن انسان فراغت مییابد، امكان خلاقیت فراهم میشود.
ویل دورانت در این باره میگوید: ‘تمدن، حاصل اوقات فراغت ملتهاست. مردمانی كه خور و خواب و شكار و غارت همهی شب و روز آن ها را پركرده بود، هیچ تمدنی نیافریدند. معماری ماندگار، شعر زیبا، ماشینها، كتابها، ارتباطات، اختراعات، اكتشافات و همهی وسایل رفاهی بشر زاییده اوقات فراغت او هستند’.
اوقات فراغت، از یک سو فرصتی مناسب برای خود یابی، خودسازی، خود شکوفایی، خلوت با خود، راز و نیاز با خالق هستی، بازاندیشی و محاسبه و مراقبهی وجودی، رشد استعدادها، بروز خلاقیتها و نوآوریها و نیز آرامش و خشنودی است و ازسوی دیگر زمینهساز بسیاری از نابهنجاریها و آسیبهای فردی و اجتماعی به شمارمیآید (آقائی،261:1386).
اوقات فراغت را میتوان مهمترین و دلپذیرترین اوقات بشردانست. این اوقات برای مؤمنان لحظههای نیایش با معبود، برای عالمان ساعات توفیق و تفكر و برای هنرمندان زمان ساختن و ابداع است و در عین حال برای عدهای این اوقات به جای فراغت، ملالآورترین لحظات است (سازمان ملی جوانان،262:1381).
در منشور فراغت که در ماه جولای سال 2000 به تصویب هیئت مدیرهی جهانی فراغت رسید، چنین آمده است: ‘تأمین فراغت برای کیفیت زندگی همان قدر اهمیت دارد که تأمین سلامت و آموزش’ (روجک،11:1388).
در واقع ازآنجاکه فراغت به عنوان یک پدیدهی فرهنگی اجتماعی هم از ساخت اقتصادی اجتماعی جامعه تأثیر میگیرد و هم بر آن تأثیر میگذارد و از طرفی هم موضوع مشترک میان تمامی اقشار جامعه است.
بنابراین پژوهش مذکور با هدف بهبود امور اجتماعی و خیر و صلاح عمومی و به مصداق این عبارت جامعه شناس فرانسوی امیل دورکیم که میگوید:’اگر معتقد بودم جامعهشناسی به درد اصلاح نمیخورد، زحمت یک روز تجربه آن را بر خود هموار نمیکردم’ انجام میگیرد تا شاید قدمی در راه چنین مشکلاتی بر داشته شود زیرا تا زمانی که انسانها مشغول کار و فعالیتاند به امور دیگری نمیپردازند و زمانی که بیکار میشوند، به فکر فرو میروند که چه کار کنند و وقت آزادشان را چگونه پُرکنند.
2-1- طرح مسأله
گرچه اوقات فراغت پدیدهای است كه با تمدن صنعتی پیوند دارد، اما افلاطون و ارسطو، دو فیلسوف بزرگ یونان باستان نیز در آثار خود به این موضوع پرداختهاند. اوقات فراغت نیز مانند سایر جنبههای زندگی بشر، در طول قرون و اعصار ثابت نمانده و تغییرات عظیمی را در روند تاریخی خود شاهد بوده است. اما مهمترین برههای که تغییر و تحولی بنیادی در اوقات فراغت پدید آورد، انقلاب صنعتی بود. با پدید آمدن انقلاب صنعتی در قرن هجدهم، در مفهوم اوقات فراغت تغییری ماهوی به وجود آمد. اوقات فراغت به عنوان مفهوم جدیدی که محصول جدایی کار از خانه، پیشرفتهای فناوری و تقسیم کار اجتماعی است این فرصت را مهیا کرد که انسان از اجبارها و محدودیتهای نظم اجتماعی مدرن رها شود (كیویستو،80:1380).
بنابراین دیدگاهها و تعاریف متفاوتی پیرامون آن شکل گرفته است که اوقات فراغت را از سه بُعد (زمان، فعالیت و حالتی از بودن) مورد تعریف و مطالعه قرار میدهند (تورکیلدسن،31:1382).
چون فرد معمولاً میتواند در اوقات فراغت همان چیزی را که میپسندد انجام دهد، شخصیت نهایی خود را بازیابد و آن را ابراز کند، بنابراین قابلیتهای فرد غالباً در عرصهی اوقات فراغت جلوهگر میشود. از طرف دیگر، فعالیتهای اوقات فراغت از چنان اهمیتی برخوردار است که از آن به مثابه آیینهی فرهنگ جامعه یاد میکنند. در نتیجه چگونگی گذران اوقات فراغت افراد یک جامعه به میزان زیادی معرف خصوصیات فرهنگی آن جامعه است. پیپر، اظهار میدارد موجودیت و اصالت فرهنگ در هر جامعهای بر مبنای اوقات فراغت افرادی كه در آن جامعه زندگی میكنند قرار دارد (سلسله مباحث فرهنگ،25:1383).
ژوفر دومازیه، جامعهشناس فرانسوی، معتقد است که حتی در جوامع کشاورزی که دارای کتابت هم بودهاند نمیتوان از فراغت به معنی امروزی آن سخن گفت. بنابراین، در چنین تمدنی، دو شرط لازم برای پیدایش فراغت تحقق یافته است: نخست، كار از شكل اجبار فرهنگی و اجتماعی به در آمده، شكل مسئولیت آزاد فرد را دارد. شرط دوم، جدا شدن کار از فعالیتهای دیگر انسان است. از نظر دومازیه این دو شرط ضروری، تنها در زندگی اجتماعی تمدنهای صنعتی و پس از صنعت وجود دارد و نبود آن ها در تمدنهای باستانی سنتی به معنای نبود فراغت است (ساروخانی،764:1370).
بنابراین آنچه که امروز از آن تحت عنوان فراغت یاد میشود با کیفیت یاد شده پدیدهای مدرن و متأخر است چرا که در دنیای پیشامدرن به دلیل ماهیت در هم تنیده زندگی و کار اساساً فراغت به معنای امروزی آن معنا نداشت. در واقع در دوره جدید است که با جدایی کار از خانه، ظهور پدیدهی ساعت کاری و زمانمند شدن کار و زندگی، اوقات فراغت به عنوان یک بخش از زندگی روزمره بروز یافته و اهمیت پیدا کرده است. جایگاه و اهمیت این پدیده به اندازهای است که چگونگی گذران آن میتواند نشانهای از جایگاه طبقاتی افراد دانست و حتی طبقات اجتماعی با مدیریت اوقات فراغت خود تلاش میکند خود را از یکدیگر جدا کنند.
اگرچه انحای گذران اوقات فراغت بسته به شرایط اجتماعی و تاریخی متفاوت است، اما در میان جوانان به دلیل خصایص ویژه دوره جوانی
معمولاً با آسیبهای بیشتری همراه است. افزایش سالهای تحصیل، دیررسی ورود انسان به بازار کار و افزایش سن ازدواج، دوران جوانی را طولانی کرده است. انسان جدید از کودکی مستقیماً به بزرگسالی قدم نمیگذارد بلکه دورهای در زندگی او وجود دارد که با فقدان یا کمی مسئولیت همراه است از این رو اوقات فراغت در آن سهم بزرگی یافته است. در این دوران گاه رفتارهایی از فرد سر میزند که ازسوی جامعه تأیید و تجویز نمیشود و گاه انحرافی تلقی میشود. انتخاب چگونگی گذران اوقات فراغت تحت تأثیر عواملی مانند سن، جنس، طبقهی اجتماعی و… قرار دارد و بر اساس این عوامل میتوان رویههایی را در آن مشاهده کرد. این رویهها ما را به الگوهای فراغتی افراد هدایت میکند. الگوهای فراغتی نا مناسب به خصوص در قشر جوان میتواند آن ها را از چارچوبهای پذیرفته شده در جامعه دور ساخته و آسیبهایی را در این گروه اجتماعی موجب شود.
نیاز به اوقات فراغت مربوط به یک قشر خاص نیست اما ازآنجاکه ایران در ردیف کشورهای جوان قرار دارد، توجه خاص به فراغت و ایجاد امکانات برای گذراندن اوقات فراغت جوانان میتواند نقش مؤثری در شکلگیری شخصیت آنان و همین طور سازندگی جامعه داشته باشد.
تحقیقات متعدد در این باره نشان میدهد کمبود امکانات تفریحی و عدم برنامه ریزی در اجرای صحیح سیاستهای اجتماعی و اقتصادی جوانان را به سوی فعالیتهای ناسالم و انواع تفریحات
آسیب زا سوق میدهد و ممکن است مبنایی برای بروز کجروی در این قشر فراهم آورد (سلگی،39:1382).
مطالعاتی كه در حوزه جامعهشناسی اوقات فراغت انجام شده است نشان میدهد كه اساساً اوقات فراغت، مسئله آفرین نیست، بعضی از انواع اجرای اوقات فراغت مسئله آفرین است. یكی از الگوهای مسئله آفرین گذران اوقات فراغت، الگوی اوقات فراغت خانه محور، فردی و خصوصی شده است (ابرکرومبی و دیگران،341:2000). این الگو،از جمله الگوهای رایج در بسیاری از کشورها است که باعث بروز مسائل متعددی گردیده است (سعیدی،205:1383). اوقات فراغت خانه محور، فردی و خصوصی شده، بر اعتماد بین شخصی، مشارکت اجتماعی و انسجام اجتماعی تأثیرگذاشته و سرمایه اجتماعی را كاهش میدهد (غفاری،90:1379).
چگونگی اوقات فراغت بستگی تام به ویژگیهای شخصیتی، توانایی، قابلیت و باورهای فرد، امکانات، فرهنگ و ارزشهای جامعه دارد. ازسوی دیگر تحولات اجتماعی، پیشرفت سریع علوم و تکنولوژی، نقش فعال رسانهها چهرهی جدیدی به زندگی بشر داده است. بنابراین اوقات فراغت باید باتوجه به زندگی کنونی انسانها مورد بررسی قرار گیرد (طهماسبیان،5:1379).
با این وجود سهم وسایل ارتباط جمعی در پرکردن زمان فراغت در جامعهی امروز بسیار با اهمیت است، زیرا رسانهها نقش کلیدی و حساس در اطلاع رسانی دارند و از منابع اطلاع رسانی در دسترس و
باصرفهای هستند که تمام جزئیات را با کیفیت مطلوبی عرضه میکنند و در اختیار عموم
قرار میدهند (کانینگهام،2002: 45).
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد دنیای امروز، وجود ارتباطات وسیع و گستردهی انسانی است، گسترش ارتباطات به ویژه ارتباطات الکترونیک، جامعهی جدید را چنان از جوامع پیشین متمایز ساخته که عصر نو را عصر ارتباطات و جامعهی امروز را جامعهی اطلاعاتی خواندهاند. در چنین
جامعهای رسانهها و وسایل ارتباط جمعی به عنوان کلیدی در ارتباطات، نقشی بس مهم ایفا میکنند. رسانههای جمعی از میان تمام ابزارها و فنون جدید، بیشترین تأثیر فرهنگی را دارند. این رسانهها در پیدایش عادات تازه، تغییر در باورها و خلق و خوی و رفتار انسانها، تکوین فرهنگ جهانی و نزدیک کردن جوامع یکسان نبوده و تابع متغیر رشد فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی هر جامعه است. وسایل ارتباطجمعی اصلی عبارتند از: وسایل چاپی (کتابها، مجلات و روزنامهها)، شبکههای رادیویی و تلویزیونی، ماهوارهای و اینترنت که به عنوان وسیله ارتباطجمعی به شدت در حال گسترش است. در میان وسایل ارتباطجمعی، روزنامه، رادیو، تلویزیون داخلی و شبکههای تلویزیونی ماهوارهای بیش از هر رسانه دیگری وقت افراد جامعه را به خود اختصاص میدهند و این به خاطر ویژگیهایی است که آن ها دارا هستند. (دادگران،1370:120).
به هر جهت رسانهها تأثیر بسیار زیادی بر افکار مخاطبان خود دارند (بهار،159:1384). ژودیت لازار معتقد است: ‘در جوامع غربی (به نظر ما در تمامی جوامع) رسانهها نسبت به بقیهی نهادهای آموزشی در شکلگیری افکار عمومی نقش بسیار مهمی دارند’ (لازار،147:1380).
از این منظر مدیریت اوقات فراغت جوانان اهمیت بسیار دارد، چرا که فرصت مناسبی است برای انتقال ارزشها، هنجارها و قواعد زندگی جمعی و به یک معنا جامعه پذیر کردن آن ها. البته باید در نظر داشت که در کنار وسایل ارتباطجمعی همچون تلویزیون داخلی، وسائل و ابزارهای جدیدی در این حوزه بروز و ظهور کرده است که به دلیل خاستگاه متفاوتشان میتوانند مشکلاتی را از نظر ارائه هنجارهایی متفاوت و گاه متعارض از هنجارهای مرسوم جامعه، به وجود آورند. خصوصاً که حتی خانوادهها نیز نمیتوانند به صورت کامل نظارت تام و تمامی بر نحوهی استفاده از آن ها داشته باشند. اگر به گسترش و توسعه استفاده از این وسایل جدید گذران اوقات فراغت توجه داشته باشیم اهمیت مسئله بیش از پیش روشن میشود. صرف نظر از مخاطرات بالقوهای که از ناحیه وسایل نوین ارتباطجمعی وجود دارد، این مسئله نیز دارای اهمیت است که جوانان آیندهسازان هر جامعهای هستند لذا بررسی چگونگی گذران اوقات فراغت آن ها به دلیل تأثیرهای اجتماعی که بر آینده یک جوان میگذارد اهمیت دارد. پس جهتگیری رسانههای نوین به سمت اکنون است و نه سنت گذشته. مبتنی بر تعامل و ارتباط دو سویه و چند سویه است. این ویژگیهای رسانه نوین که با تکامل فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی پیوند خورده است، در گذر تاریخی نوآوریهای رسانهای بیسابقه است. لذا بررسی چگونگی گذران اوقات فراغت آن ها به دلیل تأثیرهای اجتماعی که بر آینده یک جوان میگذارد اهمیت دارد.
بررسی تاریخی حضور و ظهور رسانهها و هم چنین نمایان شدن نوجوانان و جوانان به عنوان زود پذیرندگان تكنولوژی (راجرز و شومیكر،347:1369)، نشان میدهد، هنگامی كه این دو مهم همراه هم شوند (یعنی نوجوانی و جوانی در مسیر پذیرش رسانهای جدید قرار گیرد)، جامعه همواره با
چالشهایی رو به رو میشود (عاملی،245:1385).
براساس اعلام مستندات مکتوب معاونت مطالعات و تحقیقات ملی جوانان، بیش از 24 میلیون نفر از جمعیت کشور را جوانان تشکیل میدهند. با توجه به این كه ایران كشوری بسیار جوان است و جوانان آینده سازان فردای جامعه و والدین فرزندان فردا خواهند بود، توجه به فعالیتهای فعلی آنان حائز اهمیت بوده و بر مسئولین و متخصصان این حوزه است كه به سادگی از كنار فعالیتهای فرهنگی آنان نگذرند. جوانی و جوان بودن هم به عنوان یک فرهنگ، هم یک گروه سنی به واسطهی آنکه از اجبار به کار و فعالیت اقتصادی معاف و گاه محروم هستند فرصت بیشتری برای فراغت نسبت به گروههای اجتماعی دیگر دارند و جایگاهی که فراغت به لحاط تربیتی، آموزشی و رشد هویتی دارد (امامی: 21:1389). این پژوهش سعی در شناخت جایگاه رسانهها در الگوهای فراغتی جوانان و والدین آنها و تفاوت بین الگوی فراغتی این دو گروه اجتماعی دارد، زیرا خانواده در برآورده ساختن نیازهای فراغتی جوانان بیشترین سهم را ایفا میكند و برخی از آداب و رسوم و سنتهای مذهبی و ملی خانوادههای ایرانی در شكلگیری اوقات فراغت جوانان نقش تعیینكنندهای دارند و در نهایت بهبود کیفیت اوقات فراغت در وهله اول نیازمند شناخت وضع موجود است. پس همسو کردن زمان فراغت والدین با جوان میتواند کمک کند تا چالشها و آسیبها کاهش یابد و فضایی برای مشارکت جوانان فراهم آید. دنیس گیور معتقد است که اوقات فراغت، فرصتی به جوان میدهد تا انرژیهایش را آزاد کند و به خلاقیت و خود شکوفایی نایل شود ولیکن در صورتی که این فرصتها به هرز رود و نتواند جوان را به مشغولیت برانگیزد، زمینهساز انحرافات و کجرویهای او خواهد بود (شرفی،322:1370). ازسوی دیگر، توجه نکردن به علایق و خواسته های این گروه سنی خسارات جبران ناپذیری به بار میآورد، گذشته از آن در سالهای اخیر به دلیل توسعه تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات، الگوی گذران اوقات فراغت در حال ظهور است و در واقع رسانهها نقش با اهمیتی در پرکردن وقت آزاد جوانان، ایفا میکنند. این در حالی است که مدیریت نادرست استفاده از این رسانهها ازسوی خانوادهها، ناخواسته میتواند پیامدهای سوئی برای جوانان در پی داشته باشد.
در مورد نحوهی گذران اوقات فراغت و شیوهها و وسایل مورد استفاده در گذران اوقات فراغت، تحقیقات متعددی انجام شده است. در این پژوهش ضمن توجه به چگونگی گذران اوقات فراغت والدین و جوانان تهرانی، سعی شده است که به بررسی مقایسهای الگوی فراغت در بین جوانان و والدین آن ها پرداخته شود و نیز در پی آن هستیم که بدانیم سهم رسانهها در الگوی گذران اوقات فراغت تا چه حد است؟
1.Leisure time
civilization Industria 2.
3.Piepor
4.Joffer Dumazedie
5.G.B. Cunningham
6.Judit Lazard
Information 7.Communication Technologies and
در دنیای کنونی که ما در آن مشغول به زندگی هستیم دستیابی به رشد و توسعه پایدار یكی از مباحث عمده و حائز اهمیت برای كشورها بویژه كشورهای در حال توسعه به شمار می رود. كشورهای در حال توسعه جهت جبران عقب ماندگیها، فرار از فقر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و. . . و برای رسیدن به توسعه ای معتدل و همه جانبه كه بتواند به بهبود وضع زندگی همه مردم آنها منجر گردد، نیازمند شناخت صحیح از دنیا و امکانات پیرامون خود و برنامه ریزیهای مناسب و بهینه در سطح ملی و منطقه ای هستند.هر چند اقدامات توسعه ای و سمت وسوی این تحولات در گذر زمان شاهد تغییرات بنیادی بوده است و شكستها و موفقیتهایی را به همراه داشته است، اما با گذشت نیم قرن هنوز به اهداف خود كه اصلی ترین آنها مقابله با فقر و بهبود شرایط زندگی محرومان می باشد، نائل نگردیده است. شكاف رو به تزاید فقیر و غنی در سطح ملی، فراملی و منطقه ای و بحرانهای زیست محیطی در نیم قرن اخیر همه شواهدی هستند از عدم موفقیت كامل اهداف و راهبردهای توسعه (عمادی، 1376)
معمولا تا بحال اكثر برنامه ریزیها در كشورهای در حال توسعه توسط دولت و بصورت متمركز صورت گرفته و به نیازها و پتانسیلهای مناطق توجه كمتری شده است. تجربه نشان داده است كه در این كشورها نه تنها تخصیص بهینه منابع صورت نمی پذیرد، بلكه عمدتا منابع تخصیص یافته ارتباط چندانی با نیازها و پتانسیلها نداشته و شكاف و دوگانگی بین مناطق مرتبا افزایش یافته است. به نظر می رسد كه در ایران نیز مانند اكثر كشورهای در حال توسعه، فرایند رشد و توسعه به دلایل مختلف جمله فقدان برنامه ریزیهای بهینه بر اساس آمایش سرزمین و توانایی های منطقه ای، عدم تعادل وتناسب در جذب سرمایه های دولتی و خصوصی در شهرستانها و مناطق مختلف، عدم گردش و جابه جایی مناسب سرمایه در اقتصاد اكثر شهرستانها و … روندی ناموزون و نامتعادل را طی كرده است و مناطقی وجود دارند كه از رشد و توسعه كمتری نسبت به سایر مناطق برخوردار هستند. با وجود این عدم تعادل و توازن ها، لزوم برنامه ریزی منطقه ای امری واجب بشمار می آید. گزینه ای كه امروزه تقریبأ در اكثر كشورها بخصوص كشورهای توسعه یافته به آن اهمیت زیادی داده می شود. از آنجایی كه یكی از جوانب و اهداف مهم برنامه ریزی توسعه كمك به مناطق كمتر توسعه یافته و اقشار فقیرتر جامعه و انتقال و توزیع عادلانه امكانات و درآمدها با توجه به مزیتهای نسبی مناطق و عقب ماندگیهای آنها می باشد، ضروری است كه به ارزیابی و اندازه گیری میزان برخورداری و سطح توسعه یافتگی و نقاط قوت و ضعف مناطق مختلف و بررسی شرایط بهبودی یا عدم بهبودی آنها پرداخته شود.
تكنیكها و روش های متفاوتی برای رتبه بندی مناطق بر اساس شاخصهای توسعه وجود دارد که می توان به برخی از آنها از جمله گاتمن، تاكسونومی عددی، استاندارد سازی شاخصها، ،Topsis اشاره کرد .همچنین می توان از روش های كمی نظیر ناموزون موریس، تحلیل عاملی و .. یاد كرد. درمیان این روشها روش تاکسونومی عددی یکی از متدهای رتبه بندی بشمار می رود.
تحقیق حاضر از نوع کاربردی می باشد و به تعیین درجه توسعه یافتگی و رتبه بندی شهرستانهای استان کرمان با تاکید بر تسهیلات بانکی با بهره گرفتن از روش تاکسونومی عددی و بصورت توصیفی و تحلیلی پرداخته است. پژوهش حاضر در مقطع زمانی نیمه اول سال 1392 بر اساس آمار مندرج در سالنامه آماری سال 1390 انجام و بصورت نسبتا جامع بیانگر وضعیت برخورداری و توسعه یافتگی شهرستانهای استان کرمان می باشد. از اینرو آمار و اطلاعات مورد استفاده تمامأ مربوط به سال 1390 بوده و برای تهیه شاخصها از جدیدترین آمار موجود استفاده شده است.
2-1- شرح و بیان مسأله پژوهشی
توسعه به عنوان یک پدیده گسترده با موضوعات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و غیره از دید متفکرین جهان پنهان نبوده و در دورههای مختلف تاریخی بحث از توسعه و تحول یک بحث جدی و طبقهبندی شده بوده است، اما بطور اخص، بحث توسعه به قرن ۲۰ اختصاص دارد. برخی شروع این بحث را بعد از جنگ جهانی دوم میدانند، اما گروهی دیگر بحث راجع به توسعه به عنوان یک حرکت آگاهانه، نهادینه و اندیشیده شده، به منظور ترقی را، به انقلاب کبیر روسیه در سال ۱۹۱۷ نسبت میدهند، در طی سالهای بعد از انقلاب کبیر، شوروی سعی کرد در طی نیم قرن با یک برنامهریزی متمرکز حرکت به سمت توسعه را آغاز کند و توانست خود را در زمره کشورهای توسعه یافته قرار دهد.
عدهای معتقدند سرآغاز مباحث توسعه، آگاهی و توجه به شکاف بین کشورهای توسعه یافته و توسعه نیافته است. جنگ جهانی دوم و ویرانیها و تبعات وسیع ناشی از آن ، دو واکنش متفاوت را در کشورها به همراه داشت؛ برخی کشورها همچون آلمان سعی کردند دست به بازسازی زده و در جهت رشد و ترقی حرکت کنند و در مقابل برخی کشورها روند معکوس را طی نمودند. از این رو بعد از جنگ جهانی با دو دسته کشور مواجه هستیم: کشورهای توسعه یافته و کشورهای توسعه نیافته یا عقبمانده. در این میان دستهای دیگر از کشورها نیز وجود دارند که بین این دو گروه قرار دارند و کشورهای درحال توسعه نامیده میشوند. توسعه و توسعهیافتگی از جمله دغدغههای مهم اندیشمندان و نظریهپردازان در حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است، به گونهای که هر یک از آنها سعی میکنند با بیان دیدگاه ها و نظریات خود، از منظری خاص این موضوع را مورد بررسی قرار دهند. دولتها نیز سعی میکنند تا با بهره گرفتن از این نظریات و بالا بردن شاخصهای توسعهیافتگی، خود را در زمره کشورهای توسعه یافته جهان قرار دهند. این مسئله، خاص دولت یا جامعهای ویژه نمیباشد امری جهانی است و هدف اصلی اکثر برنامه ریزان کشورهای مختلف رسیدن به توسعه پایدار است. یکی از مسائل مهمی که برنامه ریزان هر کشور با آن مواجه هستند توسعه زیاد شهرهای اصلی در مقابل توسعه کم شهرهای کوچک و نواحی یا روستاها می باشد در حالیکه شهرهای کوچکتر می توانند یکی از نمونه های سکونت گاهی در زمینه تحقیق و توسعه پایدار باشند. حال با توجه به مطالب فوق سوالات زیر به عنوان سوالات اصلی مطرح است که تحقیق به دنبال پاسخ به آنها است .
1- آیا با توجه به شاخص های توسعه می توان رتبه بندی و سطح بندی شهرستانهای استان را انجام داد؟
2- آیا تسهیلات بانکی بر درجه توسعه یافتگی شهرستانهای استان کرمان تاثیر می گذارد؟
شاید درد1، عمومی ترین مشکل جسمانی است که در زندگی با آن مواجه هستیم. هیچکدام از علایم جسمانی دیگر به فراگیری درد نیستند. از ابتدای تاریخ مدون بشر، تلاش برای کنترل درد از اهداف اصلی ادمی بوده است. اما علیرغم این تاریخ طولانی و با وجود پیشرفتهای دانش فیزیولوژی حسی و نیز علم تشریح و زیست شیمی و با وجود ساخت داروهای ضد درد قوی، ابداع روش های نوین پزشکی و جراحی های نوین، رهایی از درد همچنان برای بسیاری از بیماران، امری دور از دسترس باقی مانده است. در واقع درد هنوز هم برای بیمار، خانواده او، مراقبان بهداشتی و کل جامعه، مشکلی اساسی به شمار می آید .
امروزه، علاوه بر مبنای جسمانی، روانشناختی درد، نقش عوامل روانی_ اجتماعی در درد تاکید بسیار می شود. بنابراین برای اطمینان یافتن از موفقیت های درمانی، عوامل روانی_ اجتماعی مذکور باید در پیوند با عوامل جسمانی و عوامل زمینه ساز روانشناختی مورد ارزیابی ودرمان قرار گیرند. گذشته از این، پژوهش ها نشان میدهند که زمینه های خانوادگی و اجتماعی که درد در انها تداوم می یابد نیز، نقشی اساسی در استمرار ناتوانی ناشی از درد بعهده دارد (گچل2، ترک 3 2002).
درد به عنوان یک فشار زای بسیار قدرتمند بر کیفیت زندگی4 افراد در ابعاد مختلف تاثیر می گذارد. کیفیت زندگی مجموعه از اطلاعات ذهنی است که معمولا بیمار در مورد نوع تجارب خود از بیماری، مانند : درد، ضعف و ناتوانی، جنبه های وسیعتری از وضعیت جسمانی، عاطفی، اجتماعی و شغلی بیان می نماید.(فالوفیلد5، گارال6، 2002).
در واقع درد مزمن1سراسر زندگی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد، چه از لحاظ جسمانی و چه از لحاظهای روانی و اجتماعی، عوامل بسیار زیادی در جنبه های مختلف می توانند از شدت تاثیر درد بر جنبه های مختلف کیفیت زندگی فرد بکاهند. بخصوص عوامل روانشناختی موثر در کاهش تاثیر درد، یکی از این فاکتورهای بسیار تاثیر گذار تاب آوری2 است. که امروزه به عنوان یک عامل بسیار مهم در مواجه شدن با مشکلات از جمله روبرو شدن با درد و بیماریها در زندگی ایفا میکند.
تاب آوری اشاره به مفهومی دارد که در آن فرد موفق به سازگاری در مقابل مشکلات و فشارهای روانی زندگی با وجود گرفتاریها و اتفاقهای ناگوار و ناگهانی و بازگشت به شرایط عادی می شود(گارمزی3، ماستن4).
در دو دهه گذشته تلاش روز افزونی برای شناسایی این عامل روانشناختی در حوزه های مختلف روانشناسی، بخصوص روانشناسی تحولی صورت گرفته است. در واقع تاب آوری تنها پایداری در مقابل آسیبها یا شرایط تهدید کننده نیست، بلکه شرکت فعال و سازنده در محیط است. آنها تاب آوری را توانمندی افراد در بر قراری تعادل زیستی _روانی در شرایط خطرناک می دانند. افزون بر این مححققان بر این باورند که تاب آوری نوعی ترمیم خود با پیامدهای مثبت هیجانی، عاطفی و شناختی است .(لوتار5،سیچتی6 ،بکر7،2000) .
با توجه به مطالب ذکر شده تا به اینجا پژوهش حاضر به منظور تعیین سهم تاب آوری، مدت و شدت درد در کیفیت زندگی افراد مبتلا به درد مزمن انجام میگیرد و پژوهشگر قصد دارد با اجرای پرسشنامه تاب آوری و کیفیت زندگی و اندازه گیری مدت، شدت درد سهم آنها را در پیش بینی کیفیت رندگی افراد مبتلا به درد مزمن در حوزه های مختلف مشخص نماید .
2-1- بیان مسئله
درد یكی از شكایات شایع ودشوار در مراجعان درمانهای سرپایی است و یکی از دشوارترین و وقت گیرترین شکایات پزشکی به شمار میرود. که اغلب به رهیافت طلبی و جست وجوی یک آسیب عضوی جواب نمیدهد(ورهاک1، به نقل از نوروزی 1387،).درد در علوم زیستی، پزشكی، روانی و اجتماعی یكی از مقولات بسیار چالش انگیز به شمار میرود و مهم تر ازآن نحوه كنارآمدن با زندگی توام با درد است، همچنین چالشی برای تسكین و كاستن از اثرات مخرب آن بر زندگی فرد است.
از نظر IASP 2 درد به معنی یک تجربه حسی و عاطفی ناخوشایند همراه با یک آسیب بافتی فعال یا بالقوه است یا بدان صورت بیان می گردد. درد بر زندگی روزانه افراد اثرگذار است، پس شناخت، پیشگیری و درمان آن نیازمند مداخله در زندگی روزمره افراد می باشد. درمان دردهای مزمن ازین لحاظ باید مورد توجه قرار گیرند كه در بسیاری از موارد علت آنها می تواند روانشناختی و محیطی باشد و در این بین شناخت علم پزشكی از اثر درد بر سلامت روان افراد به خصوص درد مزمن بسیار ناكافی وكم است، زیرا درد مزمن سرتاسر زندگی فرد را در برمیگیرد و بر ابعاد گوناگون كیفیت زندگی فرد اثر میگذارد .
کیفیت زندگی مفهومی چند بعدی است که شامل سطح بهینه ای از احساس بهزیستی در زمینهای كاركردهای جسمانی، شناختی، روانی و
اجتماعی میباشد.
منظور از این احساس بهزیستی نایل شدن به آهداف فردی است كه به وسیله ی شیوه هایی که فی النفسه ارزشمند و توسط فرد برگزیده شده اند و موجب تسهیل در زندگی روزمره میگردند.(كنتروساندرسون1،1999؛به نقل ویلهایت2،کلر3،هودز4،کادول5،2003).
به عنوان مثال درد مزمن باعث ایجاد مشكلات جسمی شده و ممكن است فرد بر اثر خود بیماری یا اثرات جانبی آن ازفعالیت های فیزیكی برای همیشه بازداشته می شود و همچنین باعث اختلال درابعاد روان شناختی، كاهش فعالیتهای بیمار و كیفیت زندگی در رابطه دردهای حاد و مزمن پرداخته شود. بنابراین باید به دنبال شناسایی عواملی باشیم كه دردها به خصوص دردهای مزمن و حاد به وسیله آنها برروی كیفیت زندگی افراد تاثیرمی گذارند، که بتوانیم به حداقل رساندن این عوامل، تاثیر مخرب آنها را بر کاهش کیفیت زندگی افراد کاهش دهیم. یكی از مفاهیم بسیار مهم در مجامع علمی امروز كه نقش بسیارمهمی در به حداقل رساندن تاثیرات مخرب درد و سایر عوامل تاثیرگذار بركیفیت زندگی دارد مفهوم تاب آوری است. مفهومی كه گرچه هنوز درمورد ماهیت آن توافق چندانی صورت نگرفته اما به دلیل اینكه یكی ازشاخصه های سلامت روانی است اهمیت خاصی دارد. مفهوم تاب آوری اشاره دارد به سازگاری موفق در مقابل مشكلات و فشارهای روانی زندگی با وجود گرفتاریها و اتفاق های ناگهانی و ناگوار و برگشتن به شرایط عادی(گرمزی ومستان،1991).در دو دهه ی گذشته تاب آوری در حوزه ی روانشناسی تحولی توجه روز افزون پیدا کرده است. مفهوم تاب آوری در برگیرنده ی دوعامل بسیارمهم است. عامل عملكردی و عامل پویشی، كه به عملكرد موثر در وظایف زندگی به وسیله ی یک تعامل پیچیده بین ریسكهای گوناگون و عاملهای محافظتی است.(کارولی6،رولمن7،2006).
کانر1 دیویدسون2(2003(معتقد هستند که تاب آوری تنها پایداری در برابر آسیبها یا شرایط تهدید کننده نیست بلکه شرکت فعال و سازنده در محیط است، آنها تاب آوری را توانمندی فرد در برقراری تعادل زیستی – روانی درشرایط خطر ناک میدانند. افرون بر این محققان بر این باورند که تاب آوری نوعی ترمیم خود با پی آمد های مبثت هیجانی، عاطفی و شناختی است (لوتار وهمکاران 2000). با این كه تاب آوری بیشتر با مفهوم مقابله و كنارآمدن ارتباط و شباهت دارد. بیشتر باعث گسترش قابل ملاحظه ای در هدف های فردمی شود. تاب آوری نه تنهاعاملهای محافظتی بالقوه مثل سعی در خودآگاهی درمقابل بیماریها و مشكلات را مشخص می كند بلكه شامل ژنتیك، عصب شناسی، فاكتورهای رشدی، میان فردی، معنوی و ویژگیهای شناختی غیر وابسته فشارروانی را هم شامل میشود(مثل هوش).(فریتاس3،دونی4،1998؛كورتیس5 و سیچتی 6،2003).:
امروزه تاب آوری به عنوان یک عامل تعدیل كننده مهم در كاهش ناراحتی ها و فشارهای روانی ناشی از دردها
بخصوص درد مزمن مورد توجه است. در تحقیقی که (فرایبرگ7،همدا8،روزنوینگ9،مارتینسن10،2005)با هدف بررسی صحت پیش بینی مقیاس تاب آوری برای بزرگسالان RSA11 بر روی 42زن و 38 مبتلا به دردهای مزمن با میانگین سنی 25 انجام دادند. به نتایج زیر رسیدند:1. عامل تاب آوری بیشتر بر فشارهای روانی ذهنی تاثیر دارد تا دردهای روانی 2. افراد دارای تاب اوری بالا بیشتر به خودشان در برابر ناملایمتیها و فشارهای روانی زندگی کمک میکنند3. تاب آوری میتواند به سازگاری موفقیت امیز با چالشها کمک کند4. تاب آوری باعث تطابق بیشتر و افزایش حفاظت در برابر موقعیتهای فشارزا میشود.
با توجه به مطالب و پژوهش های ذکر شده، سوال اصلی این پژوهش این است که آیا می توان کیفیت زندگی افراد مبتلا به دردهای مزمن را بر اساس میزان تاب آوری، مدت و شدت درد پیش بینی کرد ؟
سوالهای فرعی که این پژوهش به دنبال پاسخ به آنهاست شامل :
آیا سلامت جسمانی مبتلایان به درد مزمن بر اساس میزان تاب آوری، شدت و مدت درد قابل پیش بینی است؟
آیا سلامت روانشناختی مبتلایان به درد مزمن بر اساس میزان تاب آوری، شدت و مدت درد قابل پیش بینی است ؟
آیا سلامت اجتماعی بر اساس مبتلایان به درد مزمن میزان تاب آوری، شدت و مدت درد قابل پیش بینی است ؟
آیا سلامت محیط بر اساس مبتلایان به درد مزمن میزان تاب آوری، شدت و مدت درد قابل پیش بینی است؟
3-1- اهمیت و ضرورت پژوهش
درد شایع ترین شكایت كلینیكی بیماران ودرمان درد آن از قدیمی ترین درمان های بشر به شمار می رود.علی رغم هزاران مقاله و تحقیق و پژوهش كه در زمینه ی درد در دانشگاها و انیستیتوی تحقیقاتی انجام گرفته است هنوز دانش بشری قادر به تعریف كاملی از درد نشده است، وجود عناصر روانی و هیجانی و اجتماعی در درد باعث پیچیدگی بیشتر در توضیح مفهوم درد شده است.
دردهای مزمن در تمام جهان به شکل گستردهای شیوع دارند، در بسیاری از تحقیقات انجام شده معلوم گردیده است که حدود 50 درصد از مردم جهان از دردهای مزمن متعدد رنج میبرند. در بسیاری از آنها درد علاوه بر مزمن بودن، شدید هم است. بسیاری از مردم جهان همواره با یک درد مزمن در طول زندگی خود مواجه هستند و این امر برای مردم هزینه های گزافی از نظر اجتماعی و اقتصادی به بار آورده است.
عوامل روانی واجتماعی جنبه ی بسیار مهمی از درد را تشكیل می دهند. شناخت عومل روانی اجتماعی كمك بسیار زیادی درشناخت انواع دردها و عوامل موثر بر كنترل و پیشگیری و درمان دارد، با شناخت عوامل روانی اجتماعی می توان از بروز مشكلات ناشی از درد جلوگیری كرد. پژوهش ها در زمینه مفهوم تاب آوری که در كنترل و پیشگیری و مقاومت از دردبسیار اهمیت دارد و هچنین بررسی کیفیت زندگی مبتلایان به انواع دردهای مزمن در کشور بسیار كم بوده است و انجام تحقیقات دراین مورد امری ضروری است ؛ برای اینكه هم یافته های پژوهش می تواند در شناخت ما ازعوامل روانی در دردهای مزمن نقش بسیار مهمی ایفا كند و هم مبنایی برای پژوهش های دیگررا فراهم می كند.
بدیهی است كه كمبود شناخت كامل پدیده ی دردتاثیر مستقیم برنظام بهداشتی و درمانی ما خواهد داشت و نبود شناخت كافی در مورد این جنبه ها درمان دردهای مزمن دچار مشكلات جدی می كند. نتایج حاصل از پژوهش را می توان در اختیار مراکز درمانی تخصصی درد، بیمارستان ها، مراکز مشاوره و راهنمایی، هلال احمر و سایر مراکز دست اندرکار قرار داد. تا بر مبنای آنها برنامه ریزی برای شناسایی، پیشگیری و رفع مشکلات جسمانی، روانی واجتماعی این افراد انجام گیرد.
از آنجایی که ایران تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی زیادی با کشورهای دیگر از جمله امریکا و کشورهای اروپایی دارد، حاصل این مطالعات میتواند، چشم انداز بهتری از تاثیر متغیرهای جمعیت شناختی و تاب آوری بر کیفیت زندگی افراد مبتلا به درد مزمن بدهد.
:
شخصیت و تعادل روانی معلمان بیش از سایر طبقات اجتماعی مورد نظر ودارای اهمیت است . تماس نزدیک معلم با دانش آموزان و نفوذی که بر آنها دارد اگر وضعیت سلامت روانی معلمان شناسایی گردد وبرای بهبود سلامت روانی آنان برنامه ریزی شود ، عملکرد تحصیلی دانش آموزان نیز بهتر شده و با کاهش نرخ افت تحصیلی دانش آموزان، کمک شایانی به اقتصاد آموزش و پرورش خواهد شد(فونتانا، د و آبوسیری، 1382).
یکی از عواملی که بهداشت روانی معلمان را به خطر می اندازد موضوع استرس شغلی آنان است. موضوع استرس در همه مشاغل مطرح است اما در ارتباط با شغل معلمی استرس معنای خاصی پیدا می کند زیرا که یک معلم علاوه بر مسائل و مشکلات که در همه مشاغل و برای همه افراد وجود دارد با یک سری از مسائل و محدودیت هایی که صرفاً ناشی از نوع شغل معلمی است نیز مواجه می باشد.
تحقیقات انجام شده بر روی استرس معلمان نشان می دهد که نسبت استرس تجربه شده معلمان بسیار بیشتر از دیگر افراد جامعه است. فونتانا و آبوسیری با بهره گرفتن از یک نمونه معلمان ابتدایی و متوسطه انگلستان نشان دادند که بیش از72درصد معلمان به طور خفیف و 23 درصد به طور جدی فشارهای روانی ناشی از کار را تجربه می کنند.
علاوه بر فشارکاری و استرس ویژگی های شخصیتی معلمان در سلامت عمومی، نحوه تدریس، چگونگی ارتباط و روابط اجتماعی آنان تأثیر می گذارد.
عوامل شخصیتی مهمترین ویژگی هایی است که اهمیت کار بر روی آنها ملموس است. چرا که به نظر هیگارد شخصیت الگوهای معینی از رفتار و شیوه های تفکر است که نحوه سازگاری فرد را محیط تعیین می کند(شولتز، 1387). از نظر شلدون سازمان یافتگی پویش جنبه های ادراکی، عاطفی، انگیزشی و بدنی فرد را شخصیت می گویند(گروسی، 1380). از نظر کریمی شخصیت عبارت است از مجموعه ویژگی های جسمی، روانی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز می کند(کریمی،1389 ).
با توجه به تعریف شخصیت می توان استنباط نمود که رفتار معلم در کلاس، چگونگی تعامل معلم با دانش آموزان و حتی روش تدریس معلم، تحت تأثیر عوامل و صفات شخصیت او قرار دارد و دو معلم با ویژگی های شخصیتی متفارت، امکان دارد در نحوه تنبیه، روش تدریس و… به شیوه های متفاوتی رفتار نمایند.
پژوهشگران نتیجه گیری کردند افرادیکه در برون گرایی بالا و روان رنجورخویی پایین هستند به صورت ژنتیکی آمادگی پایداری هیجانی را دارند. بررسی 100 مردو زن دانشجو نشان داد آنهایی که نمره زیادی در برونگرایی گرفتند. بهتر از آنهایی که نمره کمی در برونگرایی کسب کردند قادر به کنار آمدن با استرس روزمره بودند.بررسی دیگری درباره دانشجویان دانشگاه نشان داد که طی یک دوره چهار ساله، افراد معاشرتی و اجتماعی احتمالاً تعداد بیشتری از رویدادهای مثبت را مثل نمره بالا، ترفیع، افزایش حقوق در کارو ازدواج را تجربه می کنند. و دانشجویانی که نمره زیادی در روان رنجور خویی گرفتند. برای رویدادهای منفی مثل بیماری، تصادف، افزایش وزن، جریمه رانندگی یا پذیرفته نشدن در دوره فوق لیسانس آمادگی بیشتری داشتند.در بررسی دیگری اشخاصی که در دلپذیری و با وجدان بودن، بالا بودند از اشخاصی در این صفات پایین بودند سلامت هیجانی و روانی بیشتری را نشان دادند(مک کری و کوستا. به نقل از شولتز، 1387).
بنابراین، ویژگی های شخصیتی و استرس از جمله عوامل مهم و اساسی است که رفتار، روش تدریس، ارتباط متقابل با دانش آموزان و سلامت روانی معلمان راتحت تأثیر قرار می دهد. که این هم ایجاب می کند تا هر جامعه ای برای پیشبرد اهداف خود به سلامت روانی معلمان اهمیت ویژه قائل باشد.
1-1- بیان مسأله
معلم از اساسی ترین عناصر تعلیم و تربیت است. بدون وجود معلم امكان تعلیم و تربیت وجود ندارد. زیرا معلم راهنما و جهت دهنده ی فعالیت های تربیتی است و به واسطه ی وجود معلم است كه تعلیم و تربیت در جهت هدف هدایت می شود ( پترووسكی و دیگران، 1972).
در گذشته نه چندان دور معلم در نظام های آموزشی رسمی؛ نقش انتقال دانش را داشته است و جزو منابع مهم اطلاعات محسوب می شده است. كلاس های درس او از نظم و انضباط خشك برخوردار بوده و روش عامرانه بر آن حاكم بوده است. یافته های پژوهشی مختلف، توسعه اجتماعی و فرهنگی، نیازهای نو یا متفاوت و سایر عوامل اثر گذار سبب گردیده اند تا امروزه نقش معلم تغییر یابد. اگر معلم در گذشته به انتقال دانش تاكید داشته است اكنون باید بیشتر وقت خود را، صرف شناخت مشكلات یادگیری فراگیران كند و حالت هدایت كننده و تسهیل گر یادگیری را داشته باشد( فتحی آذر، 1382).
می توان گفت که امروزه معلمان یکی از ارکان اساسی و بنیادی در فرایند بهسازی و بالندگی جامعه بشمار می آید اثر بخشی و کارآیی معلمان در پیشرفت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه غیر قابل انکار است. در این میان جوامعی که تلاش گسترده ای را جهت آرامش و آسایش روحی و جسمی و همچنین محیط فردی و اجتماعی معلمان انجام می دهند. به نحو احسن از توانایی آنها در جهت ترقی و پیشرفت استفاده می کنند.
یكی از عواملی كه در تدریس و كنترل كلاس و روابط اجتماعی معلمان تاثیر می گذارد ویژگیهای شخصیتی آنهاست. تحقیقات صورت گرفته بر روی شخصیت معلمین بر این فرض تاکید دارند که شخصیت معلم تاثیر بسیار مهمی درفرایند تدریس و یادگیری دارد.
مك كری و جان[1] (1992) شخصیت را در راستای پنج عامل اصلی، روان رنجور خویی[2]، برونگرایی[3]، گشودگی[4] در برابر تجربه، توافق پذیری[5] و با وجدان بودن [6] توصیف می كنند. روان رنجو.ری خویی به تمایل برای تجربه اضطراب، تنش، خود محوری، خصومت،
تكانشوری، افسردگی كم اطلاق می شود. برونگرایی، تمایل برای مثبت بودن، قاطعیت، تحرك و اجتماعی بودن گفته می شود. گشودگی در برابر تجربه، تمایل به كنجكاوی، هنر نمایی، خرد ورزی، روشنفكری و نوآوری اطلاق می شود. توافق پذیری، تمایل برای گذشت، مهربانی، سخاوتمندی، اعتماد ورزی، همدلی، فداكاری و وفاداری ( سارافینو 2002) در نظر گرفته می شود و در نهایت با وجدان بودن به عنوان تمایل به سازمان دهی، كارآمدی، قابلیت اعتماد، خویشتن داری و منطق گرایی قلمداد می شود( جان، 1989، مك كری و جان، 1992 و حق شناس ، 1385 به نقل از ارجی 1387).
از طرف دیگر، هموستازی در اثر فرایندهای جبرانی كه در پاسخ به تغییرات محیط داخلی بدن ایجاد می شود تامین می گردد. این فرایند زیست شناختی كه به طور غیرارادی كنترل می شود به دنبال تعادل شیمیایی و فیزیولوژی می باشد.هر گاه عوامل مختل كننده، این تعادل پویا را بهم بزند سبب عدم تعادل حیاتی شده و استرس یا تنیدگی بوجود می آید به عبارت دیگر تنیدگی حالتی است كه در اثر تغییر محیطی كه به عنوان آسیب، چالش یا تهدید برای تعادل پویای فرد تلقی می شود، ایجاد می گردد( هنرپروران، 1386).
بسیاری از مشاغل موجود در جهان از جمله معلمی استرس زا هستند و به نوبه خود در زندگی فردی، اجتماعی و شغلی اشخاص اختلال ایجاد می كنند. فلذا، شغل معلمی به دلیل استرس زا بودن روابط فردی، اجتماعی، حرفه شغلی و سلامت روانی معلمان را تحت تاثیر قرار می دهد.
کارشناسان بهداشت جهانی سلامت فكر و روان را قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب تعریف نموده اند (هنرپروران، 1386).
بسیاری از تحقیقات وجود رابطه بین ابعاد شخصیت و سلامت روانی را مورد تایید قرار داده اند.در چند بررسی معلوم شد كه برونگرایی به صورت مثبت با سلامت روانی و هیجانی فرد ارتباط دارد. در حالی كه روان رنجور خویی ارتباط منفی با سلامت افراد دارد ( كوستا[7] و مك گری، 1984، واتسون[8]، كلارك[9]، مك اینتایر[10] و هامیكر[11]،1992 به نقل از شولتز، 1387).
از طرف دیگر تجربه ی استرس، به ویژه منابع استرس منفی و سطح بالا، نیز سلامت روانی افراد را به مخاطره می اندازد( استورا، 1386). همچنین استرس تجربه شده باعث برخی عملكردهای نامناسب روانی می شود بدین معنا كه اثرات منفی عواملی از قبیل اضطراب، افسردگی و كاهش عزت نفس را تشدید می نماید و به طور غیرمستقیم بر بهداشت روانی تاثیر می گذارد ( مازلاك،2001 به نقل از مهاجر، 1386)، بدین ترتیب مسئله اصلی این پژوهش بررسی رابطه عاملهای شخصیتی مداخله گر و استرس تجربه شده با سلامت روانی معلمان در شهر تبریز است.
2-1- اهمیت و ضرورت مسئله
در جوامع امروزی نقش و اهمیت آموزش و پرورش به عنوان یكی از نهادهای اساسی هر جامعه ای بر همگان واضح و آشكار است و این امر، بسیار بدیهی است كه یكی از اركان اصلی آموزش و پرورش هر جامعه معلمان هستند. بدون وجود معلمان نمی تواند معنا و مفهومی داشته باشد و نظام آموزش و پرورش هر جامعه ای برای رشد و بالندگی خود نیازمند معلمان كارآمد و اثر بخش می باشد، بنابراین تعلیم و تربیت سالم، پویا و معتدل ارتباط تنگاتنگی با معلمین سالم، با ارده، پرتوان و سرشار از احساس مسئولیت و تعهد و با نشاط دارد. پس رسالت تعلیم و تربیت با وجود معلمان خسته و مضطراب، ناتوان و ناراضی زیر سوال خواهد رفت، چرا كه فشار عصبی ناخوشایند معلم باعث می گردد تا روحیه یاس و ناامیدی بر آن مسطوره گردد و اعتماد به نفس و عزت آن خدشه دار گردد ( محمدی خواه 1378).
در این میان بررسی شخصیت معلمان و عوامل مخاطره آمیز سلامت روانی آنها از اهمیت بسزایی برخوردار است. می توان گفت كه شخصیت معلمان می تواند ارتباط موجود بین استرس . بیماری را به طرق مختلف تحت تاثیر قرار داده یا تعدیل نماید و همچنین می تواند به طور غیر مستقیم و از طریق برقراری یک زندگی سالم و منطقی ( تغذیه سالم، ورزش، خواب كافی و…) به سلامتی فرد كمك نماید( كرلینجر،1376).
در زمینه شخصیت و ارتباط آن با مولفه های سلامت، اولین پژوهش به وسیله كوستا و مك گری (1980، به نقل از پروین، 1386) نشان داد كه شادكامی با سطح بالای برونگرایی و سطح پایین روان نژندگرایی در افراد مرتبط می باشد.
بسیاری از تحقیقات دیگر نز وجود رابطه بین ابعاد شخصیت و استرسهای تجربه شده با سلامت روانی را مورد تایید قرار داده اند. در مجموع و براساس پژوهش های موجود می توان نتیجه گرفت كه شخصیت و استرس های تجربه شده توسط هر فرد می تواند پیش بینی كننده سلامت روانی فرد باشد. معلمان نیز مانند سایر افراد جامعه تحت تاثیر شخصیت و محیط اطراف خود قرار می گیرند و از آنها تاثیر می پذیرند و متقابلا بر محیطشان نیز تاثیر می گذارند.
معلمانی كه از شخصیت انعطاف پذیر، برونگرا و مسئولیت پذیر برخوردار هستند مطمئنا از سلامت روانی برخوردار خواهند بود و برعكس معلمانی كه درونگرا و روان نژند بوده و منابع متعدد استرس را تجربه می كنند، سلامت روانی كمتری خواهند داست و این به نوبه خود در ارتباطات بین فردی، تدریس و رفتار معلمان و نهایتا در یادگیری و پیشرفت فراگیران تاثیر عمدهای خواهد گذاشت.
استرس، كنش وری فرد در قلمرو اجتماعی، روانشناختی، جسمانی، خانوادگی و شغلی را دچار اختلال می كند و نارضایتی شغلی، كاهش تولید، افزایش خطاها، تنزل سطح قضاوت و كندی زمان واكنش را در پی دارد. استرس براساس ایجادتغییرات روانشناختی مانند افزایش تحریک پذیری، اضطراب، تنش، حالت عصبی و ناتوانی در مهار خود، روابط اجتماعی و خانوادگی را مختل می كند و در ایفای نقش حرفهای ضعف و سستی بوجود می آورد ( استورا[1]، 1386).
بنابراین هر چقدر استرس تجربه شده معلم بیشتر باشد نارضایتی شغلی، سستی در تدریس، كاهش توان جسمی، ضعف روابط اجتماعی و درك نامناسب فراگیران نیز بیشتر خواهد بود و نهایتا نتیجه این خواهد بود كه دانش آموزان مضطرب، دلسرد، كم سواد و منفعل را تحویل جامعه خواهد داد. مسلما این روند به نفع هیچ جامعه ای نخواهد بود. تضمین آینده جامعه نیاز به معلمانی توانمند، سالم و با نشاط و دانش آموزانی فعال، پركار و جدی دارد.
با اندك تاملی در رابطه با مسائل مطرح شده و اهمیت سلامت روانی معلم، به راحتی ضرورت پرداختن به این پژوهش مشخص می گردد، به ویژه اینكه بدون سلامت روانی معلم، اساس تعلیم و تربیت دچار مشكل می شود.
از طرفی با توجه به اینكه در بین پژوهش های موجود هر سه متغیر ( رابطه ابعاد شخصیت و استرس تجربه شده با سلامت روانی معلمان) با هم مطالعه نشده است این پژوهش درصدد بررسی رابطه آنها با هم برآمده تا میزان تبین كنندگی ابعاد شخصیت و استرس تجربه شده را با سلامت روانی معلمان مورد بررسی قرار دهد.
[1] -Stora
[1] -McCrea&Jhon
[2] -neuroticism
[3] -extreversion
[4] -openness
[5] -agreeableness
[6] -conscientiousness
[7] -Costa
[8] -watson
[9] -Clark
[10] -Mchntyre
[11] -Hamaker