در محیط پویای تجاری امروز، انتقال تکنولوژی می تواند نقشی مهم و حیاتی در استراتژی های تجاری یک شرکت ایفا کند. شرکتها برای روبرو شدن با پیچیدگی های فزاینده تولید، مشتریان بیشتر، کیفیت مطلوب مورد نیاز برای خدمات خاص و بهتر و افرایش فشار رقابتی به انتخاب و انتقال تکنولوژی وابسته هستند]18[. سیاست گزاران و برنامه ریزان باید به تکنولوژی به عنوان متغیری مهم در توسعه ملی نگاه کنند که برای بهبود برآورده سازی نیازهای ملی به آن نیاز است.
در واقع تنها راه عملی جبران عقب ماندگی یک كشور یا یک بنگاه اقتصادی استفاده از تجارب موفق دیگران در عرصه های جدید است. به عبارت دیگر آنقدر منابع انسانی، سرمایه و زمان وجود ندارد تا بتوان راهی را كه دیگران در مدت یک یا دو قرن و با سعی و خطاهای بسیار و صرف منابع زیادی طی كرده اند همانگونه پیمود. انتقال تكنولوژی راه كوتاهتر دستیابی به ثمره تحقیقات دیگر كشورها در حل مشكلات صنایع كشور است]5[ تجربه موفقیت آمیز کشورهای توسعه یافته نشان داده است كه فراگیری و استفاده گسترده از تكنولوژی های مناسب و مدرن در این كشورها، آنها را قادر ساخته تا بر بهره وری خود بیفزایند و در نتیجه منجر به توسعه سریع صنعتی این كشورها شده است.
انتخاب هر یک از تکنولوژی های نوین به فاکتورهای بسیاری از جمله وضعیت تکنولوژی در صنعت مربوطه، نیازمندی ها، توانایی ها، امکانات و نقاط ضعف تکنولوژی، وضعیت تکنولوژی در کشورهای دیگر، استراتژی های ملی و مانند این بستگی دارد. انتخاب یک روش مناسب، اصلی مهم در انتخاب تکنولوژی و نیاز اصلی برای دستیابی به هدف نهایی فرایند است ]19[
با توجه به سرعت جهانی شدن و نیاز شرکت ها و کشورها به رقابت تنگاتنگ در عرصه بازار جهانی، تکنولوژی های جدید و برتر به عنوان یک مزیت رقابتی برای حضور در بازار جهانی مطرح شده اند ]1[ همچنین بدیهی است که ایجاد تکنولوژی نیازمند سرمایه گذاری در تحقیق و توسعه و آموزش نیروی انسانی است. نرخ سرمایه گذاری کشورهای در حال توسعه از جمله کشور ما ـ ایران ـ بر روی تحقیق و توسعه و آموزش بسیار پایین تر از کشورهای توسعه یافته است، بطوریکه این کشورها در دهه 1990، 5/2 تا 8/2 درصد از تولید ناخالص ملی خود را صرف این امر کرده اند در حالی که در همین زمان این رقم در کشور ما در حدود کمتر از 3/0 درصد از بودجه سالیانه بوده است.
علاوه بر اینها فرایند انتقال تکنولوژی دارای بعضی از مقیاس های احتیاطی و پیشگیرانه است که مدیران باید قبل از در نظر گرفتن مدل انتقال تکنولوژی به آنها بپردازند. مدیران بایستی از فاکتورهای مهم و اساسی مورد نیاز برای انتقال تکنولوژی آگاهی کافی داشته باشند. در واقع انتقال تکنولوژی تنها در صورتی می تواند با موفقیت همراه باشد که مدیران و متخصصین کشورهای در حال توسعه به خوبی از فاکتورهای اساسی و مهم مورد نیاز برای انتقال موفقیت آمیز تکنولوژی آگاهی و اطلاع داشته باشند. امروزه تكنولوژی (با هر تعریفی) به یكى از ستونهاى اصلی زندگى (ملی یا سازمانی) تبدیل گردیده و از مهم ترین عوامل رشد و توسعه اقتصادی جوامع و عاملی برای حركت به سوی آینده ای مطمئن فرض می شود. همانطور که گفته شد با توجه به ضرورت ارتباطات در جوامع و لزوم بکارگیری و مدیریت تکنولوژی های مناسب، امروزه یکی از تکنولوژی های در حال رشد در جوامع تکنولوژی ساخت قطعات خودرو است ]20[. انتقال تکنولوژی فرایند پیچیده و دشواری است که بدون مطالعه و بررسی لازم نه تنها مفید نیست بلکه ممکن است علاوه بر هدر رفتن سرمایه و زمان، به تضعیف تکنولوژی ملی هم بیانجامد.
فرایند انتقال تکنولوژی را می توان به سه بخش عمده تقسیم کرد: 1) انتخاب و اکتساب تکنولوژی 2) انطباق، کاربرد و جذب تکنولوژی 3) توسعه و انتشار تکنولوژی ]21[.
در هر یک از مراحل فوق، عواملی دخیل می باشند که در انتقال تکنولوژی نیز موثر هستند. بنابراین میتوان گفت شناسایی عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی، نقش تعیین کننده ای در انتقال تکنولوژی مربوطه ایفا می کند.
عوامل موثر در انتقال تکنولوژی را می توان در قالب گروه های زیر دسته بندی کرد ]17[: 1-عوامل تکنولوژیکی،2-عوامل فنی،3-عوامل مالی،4-عوامل تجاری،5 -عوامل سازمانی،6-عوامل زیست محیطی
میزان اهمیت و درجه تاثیرپذیری هر یک از عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی به عواملی چون ماهیت تکنولوژی مورد نیاز و توانایی ظرفیت کشور گیرنده تکنولوژی برای یادگیری و جذب دانش فنی و تکنولوژیک بستگی دارد. شناسایی و رتبه بندی عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی، بستگی به تمایل دهنده تکنولوژی به عرضه آن به شکل مخصوص و نیز تمایل و توانایی گیرنده تکنولوژی در اکتساب و جذب آن دارد. بنابراین عوامل گوناگون انتقال تکنولوژی را می توان به وسیله بعضی از عوامل مهم مانند اهداف انتقال دهنده و گیرنده تکنولوژی، سطح تواناییهای مدیریتی و ظرفیتهای تکنولوژیک، شرایط سیاسی و اقتصادی کشور گیرنده، اندازه بازار در دسترس و سرعت تحولات
تکنولوژی مشخص کرد ]22[
در مورد تکنولوژی های نوین، مواردی نظیر هزینه بالای تامین تکنولوژی جدید، هزینهی بالای نصب و راه اندازی و تعمیرات و نگهداری و آموزش این تکنولوژیها تنها گوشه ای از موارد بی شماری است که در انتقال تکنولوژی های نوین می بایست مورد توجه قرار گیرند.
یکی دیگر شاخههای علم و صنعت که در آن انتقال تکنولوژی ضروری بنظر می رسد، میتوان صنعت خودروسازی را نام برد. مهندسین پلیمر به خودروسازان و طراحان خودرو کمک کرده اند تا اتومبیل های با قابلیتهای بیشتر نسبت مدل های قدیمی تولید کنند. در صنعت خودرو سازی، پلیمرها در بخش های مختلف از ساخت صندلی، شیشه ها، تایر، سپر، کفپوش تا ساخت شیلنگهای مناسب جهت انتقال بنزین و چرخش آب و ساخت تجهیزات مختلفی از جمله ساخت انواع تسمه پروانه، انواع درزگیرها و کانال های تهویه هوا استفاده شده اند و کاربرد وسیعی را به خود اختصاص داده اند. علاوه بر آن در خودروهای بسیار پیشرفته قابلیت های دیگری همچون ساخت سنسورهای هوشمند توسط مهندسان پلیمر امکان جلوگیری از تلفات جانی را فراهم آورده است که این تکنولوژی به شدت مورد توجه خودروسازان بزرگ قرار گرفته است. تولید خودروهایی با بدنه هایی از جنس مواد پلیمری تقویت شده با خواص مکانیکی فوق العاده و همچنین ساخت انواع کیسه های هوا از دیگر فعالیت های مهندسین پلیمر است ]23[
در این تحقیق، ابتدا معیارهای موثر در انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو شناسایی می شود. برای رتبه بندی این معیارها از یکی از مدلهای تصمیم گیری چند معیاره، Dematel، استفاده خواهد شد. روش دیماتل، تكتیک گرافیک تحلیلی است كه طی آن روابط بین متغیرهای وابسته یا شاخص های تاثیر گذار بر یک متغیر مستقل تعیین وتحلیل می شوند. از آنجا كه این شیوه یک تكنیک گرافیكی است ارتباطات فی مابین متغیرها را به صورت مستقیم وغیر مستقیم ، هم راستا وغیر همراستا را نیز به صورت كمی نمایش میدهد]24[.
امروزه خودروسازان در كشورهای صاحب صنعت خودرو و پیشرفته، تمایل زیای به استفاده از قطعات پلیمری در خودروها دارند. استفاده از قطعات پلیمری دارای مزایای زیادی میباشد كه برخی از آنها عبارتنداز: كاهش هزینه، كاهش وزن خودرو، انعطافپذیری در طراحی، بازیافت آسان قطعات و … . استفاده از قطعات پلیمری نیازمند دستیابی به تكنولوژی طراحی و تولید قطعات پلیمری میباشد. خودروسازان ایرانی تمایل به استفاده از قطعات پلیمری در تولیدات خود دارند. اما میتوان گفت در این زمینه نیازمند پیشرفت سریع در انتقال تكنولوژیهای مربوطه هستیم تا از رقبای خود فاصله نگیریم. در این پایان نامه، برای حل این مشكل، عوامل موثر در انتخاب تكنولوژیهای ساخت قطعات پلیمری خودرو مورد بررسی قرار میگیرد. امید است با شناسایی و رتبه بندی این عوامل، راه برای انتقال راحتتر تكنولوژیهای مناسب در این زمینه مهیا شود.
از اهمیت های ویژه انتقال تکنولوژی می توان به منافع متعدد آن در ایجاد فرصت های شغلی، بهبود کیفیت زندگی، جلوگیری از رکود اقتصادی، افزایش خلاقیت و توانایی استقلال اقتصادی کشورهای کمتر پیشرفته اشاره نمود ]4[. اهمیت تكنولوژی به عنوان عامل اصلی و موتور توسعه اقتصادی در جهان امروز مشخص است .
علاوه بر موارد ذکر شده از آنجا که تكنولوژی در دامان دانش پرورش می یابد و در گذر از وادی تحقیق و توسعه می توان زمینه های كاربرد دانش در زندگی بشر را كشف و یا ایجاد كرد و با توجه به پایین بودن نرخ سرمایه گذاری در كشور ما بر روی تحقیق و توسعه و آموزش _ 2.5 الی 2.8 درصد از تولید ناخالص ملی_ ضروریست که به موضوع تکنولوژی و عوامل و چالش های موثر بر بکارگیری و انتخاب تکنولوژی های روز دنیا توجه ویژه ای شود.
همچنین استراتژی ها، تصمیم گیری ها و اقدامات یک شرکت یا سازمان برای جذب، تطابق و توسعه تکنولوژیکی یک سازمان، هسته فرایند توسعه اقتصادی ـ اجتماعی آن شرکت را تشکیل می دهد. چنانچه سازمانی بتواند این فرایند را نظام مند هدایت کند، بدون شک، زمینه موفقیت و توسعه مداوم را برای خود فراهم می سازد و می تواند در بازار رقابتی و پرتلاطم دنیای امروز به بقا امیدوار باشد]1[.
سؤالات تحقیق:
سوال اول:
عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو کدامند؟
سوال دوم:
شبکه علی و معلولی بكار گرفته شده در روش دیماتل فازی كه برای عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو استفاده شده است، چگونه میباشد؟
سوال سوم:
میزان وزن و اهمیت هر یک از عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو چقدر است؟ (اولویت هر یک کدام است؟)
هدف اصلی: شناسایی و رتبه بندی عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو
هدف فرعی: تعیین شبکه علی و معلولی حاکم بر عوامل موثر بر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو
1-7-روش شناسی تحقیق:
الف: نوع تحقیق
پژوهش حاضر از حیث هدف، پژوهشی كاربردی است و به لحاظ جمع آوری داده ها از نوع توصیفی می باشد. نوع داده های مساله تصمیم گیری چند معیاره داده های گسسته می باشد. میتوان مدلهای چند معیاره را از نظر گزینه به دو دسته گسسته و پیوسته تقسیم نمود. اگر تعداد مجموعه جوابهای قابل قبول قابل شمارش باشد، مساله چند معیاره را گسسته مینامیم ]2[. برخی از مولفین مانند ]25[ و ]26[ این نوع مساله را به اختصار مدلهای تصمیم گیری چند شاخصه (MADM) نامگذاری كردهاند. اگر تعداد مجموعه جوابهای قابل قبول غیر قابل شمارش باشد، در این صورت مساله چند معیاره را پیوسته مینامیم.
ب:روش های گردآوری اطلاعات در این تحقیق به قرار زیر است:
گردآوری اطلاعات شامل مطالعات کتابخانه ای(کتب، مقالات، اینترنت و…)،پرسشنامه، مصاحبه بررسی اسناد و مدارک خواهد بود. در این تحقیق پس از مطالعه کتابخانهای و مرور ادبیات موضوع پرسشنامه تحقیق تدوین میگردد. روش كتابخانهای، عمدتاً به منظور مطالعه ادبیات موضوع و بررسی پیشینه تحقیق انجام خواهد شد. پس از طراحی پرسشنامه تحقیق، روایی و پایایی پرسشنامه مورد بررسی قرار گرفته و در نهایت با بهره گرفتن از روش های مختلف آمار توصیفی و استنباطی و همچنین تئوری منطق فازی دادههای جمع آوری شده مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهند گرفت. پرسشنامه ها توسط تیمی از مدیران عالی و میانی و کارکنان مجرب که در زمینه های مختلف عملکرد سازمان مطلع هستند و در یک نشست مشترک تکمیل خواهد گردید.
با وجود کامیابی های فراوان انسان امروزی در زمینه های مختلف،بروز حوادث و ضایعات مرتبط با شرایط حاکم بر زندگی در جوامع صنعتی،امری اجتناب ناپذیر است.یکی از پیامدهای زندگی در این جوامع شیوع به نسبت بالای ضایعات نخاعی است که به طور عمده به سبب حوادث رانندگی ، حوادث شغلی و یا ورزشی رخ می دهد(حسن زاده،زارع ، علی پور،1391).
ضایعه نخاعی موجب چندین مشکل سلامتی می شود که نه تنها بر شرایط جسمی بیماران بلکه بر تمام امور زندگی آن ها از قبیل اهداف و ارتباطات و مهمتر از همه سطح کیفیت زندگیشان تاثیر می گذارد(لیدال، وینسترا،جلتنس،بیرینگ [1]، 2008).
کیفیت زندگی مجموعه ای از واکنش های عاطفی و شناختی افراد در مقابل وضعیت جسمی ، روانی و اجتماعی خود است که همواره به عنوان یک پیامد نهایی در کارآزمایی های بالینی ، مداخلات و مراقبت های بهداشتی مدنظر است.حوزه های مختلف از جمله حوزه سلامتی و اشتغال ، اقتصادی ، اجتماعی ، روحی ، روانی و خانوادگی را شامل می شود.طی چند دهه اخیر کیفیت زندگی به عنوان جزء مهم سلامت شناخته شده است،به نحوی که نتایج خدمات سلامت نه تنها باید موجب افزایش امید به زندگی شود بلکه باید موجب ارتقای کیفیت زندگی گردد(شوارتز اندرسون،نوسک،کراهن،[2]، 2007).
بررسی كیفیت زندگی واعتلای آن نقش بسزایی در سلامت، زندگی اجتماعی و فردی دارد. براساس شواهد، عناصر عمده كیفیت زندگی در سلامتی وبیماری میتواند با اعتبار قابل قبولی اندازه گیری شود .شاید بتوان مجموعه ای از رفاه جسمانی، روانی و اجتماعی که بوسیله شخص یا گروهی درک میشود (مثل شادی، رضایت، افتخار، سلامتی، موقعیت اقتصادی، فرصتهای آموزشی ، خلاقیت و…) را تعریف مناسبی از کیفیت زندگی دانست (نظیری، 1380).
لذا شناسایی عوامل دخیل و تاثیر گذار بر کیفیت زندگی بیماران دچار ضایعه نخاعی و مراقبین آن ها سهم بسزایی در افزایش سطح آن خواهد داشت.
2-1- تعریف و بیان مسأله
ضایعه نخاعی از جمله مشکل ترین انواع معلولیت بشمار میآید که علایم حسی و حرکتی آن، موجب ناتوانی در انجام ساده ترین کارهای روزمره شده و فرد را در تمامی حوزه های فعالیت زندگی، وابسته و با اختلالهای گوناگون روبرو می سازد (دال برگ،آلارانتا ، سین تون[1]، 2005).
معمولا فرد پس از آسیب نخاعی با تغییرات قابل ملاحظه ای در زندگیش مواجه می شود که بر کیفیت زندگی وی، خانواده و افراد نزدیک اثر مخربی دارد. به دنبال این تغییر مهم در زندگی بسیاری از آسیب دیدگان ضایعه نخاعی حالتهایی مانند افسردگی ، اضطراب، اختلال در مفهوم خود و احساس تنهایی را تجربه می کنند.افزون بر این آسیب پذیری از نظر سو استفاده جنسی (بویژه در زنان) خودکشی، سو مصرف مواد و نیز جدایی از همسر در افراد ضایعه نخاعی در مقایسه با افراد عادی از میزان بالاتری برخوردارند (عزتی راد 1381) .
همچین کیفیت زندگی خانواده و مراقبین این افراد با توجه به ویژگی های فردی آن ها تاثیر می پذیرد. چگونگی برخورد مراقبان این افراد می تواند تاثیر بسزایی بر چگونگی پذیرفتن و کنارآمدن آن ها با معلولیت بوجود آمده داشتهباشد.
سازمان جهانی بهداشت كیفیت زندگی را اینگونه تعریف می كند: درك افراد از موقعیت زندگی باتوجه به فرهنگ و سیستم ارزشی كه درآن زندگی میكند، و نیز اهداف، تجربه ها، معیارها و وابستگی آن ها (الدار [2]،2003).
بین کیفیت زندگی و سلامتی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. کیفیت زندگی مفهومی است که احساس خوب بودن را از نظر جسمانی و روانی در بر می گیرد.کیفیت زندگی اگر چه در متون پزشکی مکرراً بحث شده، اما اندازهگیری آن با دیدگاهها، روشها و ابعاد متنوعی انجام شده است. مطابق مطالعات گوناگون دربین اجزا متنوع کیفیت زندگی، ابعاد زیر مورد استفاده قرارگرفته است. وضعیت سلامت عمومی، تواناییهای عملکردی، وضعیت روانی، سطح خوب بودن، رضایتمندی از زندگی، شادی، سطوح تعقل، درد، حالت تهوع، استفراغ، علایم و نشانه ها، خستگی، عملکرد جنسی، فعالیت اجتماعی، وضعیت حافظه، وضعیت اقتصادی و وضعیت حرفهای (پروتکیم،فینستین[3]2003).
همانگونه که ملاحظه می شود زندگی افراد دچار ضایعه نخاعی در تمامی ابعاد ذکر شده دستخوش تغییراتی می شود که عوامل مختلفی در آن دخیلند. شخصیت عامل تعیین کننده ای است که تمامی رفتارهای انسان را در عرصه زندگی شخصی و اجتماعی تحت تاثیر قرار می دهد. بسیاری از محققان معتقدند که وجود تفاوتهای فردی و ویژگیهای شخصیتی متفاوت واکنش افراد را نسبت به موقعیتها و فشارزاها متمایز می گرداند (آقایوسفی، 1380).
درواقع افراد در چگونگی رفتار، تفکر، احساس، نیازها وخواسته ها باهم متفاوت می باشند و میزان سازگاری متفاوتی دارند. دریک محیط مشابه اجتماعی برخی افراد توان مقابله با مشکلات و انتظارات را در اندک زمانی از دست میدهند و براحتی در دام اختلالات روانشناختی و عملکرد نامناسب گرفتارشده و سلامت روانشناختی و کیفیت زندگی آن ها به خطر می افتد و در مقابل عده ای با اندیشه و تحلیل موقعیت و باتوجه به ویژگیهای شخصیتی خاص، رفتار مناسب از خود نشان میدهند و از کیفیت زندگی مطلوب برخوردار خواهند شد. متغیرهای شخصیتی تاریخچه ای طولانی ازاثرگذاری برسبکهای مقابلها تنیدگی، و بهزیستی ذهنی را نشان می دهد (پنلی و توماکا[4]2002).
از طرفی خودکارآمدی یا کارآیی شخصی به عنوان یک عامل موثر بر ارتقای کیفیت زندگی، به درک از عملکرد و رفتارهای سازگارانه و انتخاب محیط و شرایطی که افراد تلاش می کنند به آن دست یابند اثر می گذارد . افرادی که به توانایی های خود اطمینان دارند فعالانه در انجام امور شخصی خود و همینطور برنامه های بهداشتی ارتقا دهنده سطح سلامتی شرکت می کنند. از طرف دیگر برخی پژوهشها به نقش مؤثر خودكارآمدی درك شده درشیوه های مقابله افراد در موقعیتهای مختلف تأكید كرده اند. یكی ازجنبه های اساسی خودكارآمدی شخص این است كه فرد از راه اعمال كنترل می تواند بر پیامدهای زندگی خود اثر بگذارد. از دیدگاه پژوهشگران احساس خودكارامدی پایین باعزت نفس پایین، تفكر بدبینانه نسبت به خود و عدم عملكرد خوب در ارتباط است. خودكارامدی بالا با راهبردهای مقابلهای فعالانه، جستجوی حمایت اجتماعی و حل مسأله(خوشبینی) ارتباط دارد (جلیلیان،1392).
خودكارآمدی درك شده نقش تعیین كننده ای بر خودانگیزشی افراد دارد؛ چرا كه باور خودكارآمدی برگزینش اهداف چالش آور، میزان تلاش و كوشش در انجام وظایف، میزان استقامت و پشتكاری در رویارویی با مشكلات و میزان تحمل فشارها اثر می گذارد (دارآبادی و فیروزکوهی،2004).
با توجه به استدلالات منطقی و نظریات فالکمن ولازارس[5] عقلانی به نظر می رسد که هر چه میزان استفاده ازشیوه مقابله ای هیجان مدارکاسته شود، برمیزان استفاده ازشیوه مقابله ای مشکل مدارافزوده میشود که این یک واقعه مطلوب است و بر کیفیت زندگی بیماران نیز اثر مثبتی میگذارد. استفاده از شیوه مقابلهای مشکل محور فرد را هدفمند می کند و معمولاً زمانی بیمار از آن استفاده می کند که استرسور به عنوان یک عامل قابل کنترل و رام شدنی ادراک و ارزیابی شود و در نتیجه بیمار به سوی برنامه های خود مراقبتی، کاهش محرومیت، کاهش تضعیف روحیه وافزایش مشارکت در مراقبت ازخود، سوق پیدامی کند (گری[6] 2000).
بنابراین با توجه به مطالب بیان شدة فوق سؤال اصلی تحقیق این است که : آیا کیفیت زندگی بیماران دچار ضایعه نخاعی و مراقبان آن ها را می توان براساس خودکارآمدی، صفات شخصیت و راهبردهای مقابله ای پیش بینی کرد؟
3-1- اهمیت و ضرورت تحقیق
از طرف سازمان بهداشت جهانی ، شیوع ضایعه نخاعی در جهان 40-15 میلیون نفر گزارش است و سالانه 12 تا 40 میلیون نفر در جهان دچار صدمات نخاعی می شوند (گندمکار،1389).
در کشور ایران حدود سه میلیون نفر معلول شناسایی شده اند و با توجه به آمار بالای تصادفات و حوادث مختلف برآورد می شود 700 هزار نفر معلول ضایعه نخاعی وجود داشته باشند که هر سال نیز 2000 نفر به آن اضافه می شوند.5 طبق آمار دانشگاه تهران ،2100 نفر از جانبازان جنگ تحمیلی دچار ضایعه نخاعی هستند (نیک فلاح،مرقاتی،ابریشم کار،راهداری ومردانی،1389).
به دلیل محدودیت هایی که گریبانگیر این افراد شده است، آن ها بیشترین تعاملات اجتماعی را با مراقبان خود دارند؛ از این رو نحوه برخورد و ویژگی های فردی مراقبان تاثیر بسزایی بر چگونگی کنار آمدن این بیماران دارد لذا شناخت عوامل تاثیر گذار بر کیفیت زندگی مراقبان نیزکمک شایانی به این امر می کند.
به طورکلی نتایج بررسی های مختلف بر روی مراقبان به بیماران مزمن گویای آن است که 70 درصد آن ها با دو مشکل بزرگ یعنی 1 مشکلات مربوط به مراقبت و درمان بیمار و 2سازگاری با مسؤلیت های ناشی از مراقبت روبروهستند. به طوری که افزایش مسئولیت موجب بروز واکنش های خشم و اضطراب در آن ها می شود. به علاوه نیازهای مراقبتی بیمار،افسردگی فرد مراقبت دهنده را افزایش داده وسازگاری او را با سایر اعضاء خانواده کاهش می دهد (کینگ و هیندز [1]1998).
ضایعه نخاعی به دلایل مختلفی می تواند ایجاد شود ولی به هر علتی که به وجود آمده باشد ، تاثیرات عمیق و گسترده ای روی سلامت جسمی ، روانی و شیوه زندگی فرد خواهد گذاشت (مقدم،حبیبی،د,واتگران،1389).
استرس هایی که بعد از ایجاد ضایعه نخاعی ایجاد می شوند شخص را منزوی و کناره گیر از اجتماع و فعالیت ها می کند و باعث بروز بسیاری از اختلال های روانی و خلقی می شود(حسن زاده،زارع ، علی پور،1391).
افراد دارای ناتوانی جسمی در مقایسه با افراد عادی دارای تماس های اجتماعی کمتری هستند و بیشتریت تعاملات را با مراقبان خود دارند.این افراد نسبت به افراد جامعه خطر ریسک بالایی برای ابتلا به اختلالات خلقی دارند (مارتز، لیونه وپرایب [2]،2005).
سازگار شدن با ضایعه نخاعی از نظر روان شناختی به تلاش بیش تری در مقایسه با جسمانی نیاز دارد.این بدان علت است که ناتوانایی در افراد مبتلا به ضایعات نخاعی ناگهانی بوجود می آید و این افراد برای تطبیق روحیه خود با شرایط ایجاد شده نیاز به زمان بیش تری دارند13 شرایط ویژه در این افراد تاثیر فراوانی روی وضعیت روانی و روابط خانوادگی و اجتماعی دارد و این ناتوانی جسمی باعث اثر گذاشتن روی سازگاری روانی-اجتماعی و سلامت روانی شخص می شود. البته ویژگی های فردی پیش از ضایعه نیز در عوارض روان شناختی موثرند و افراد مختلف به این فشارهای روانی به روش های متفاوتی واکنش نشان می دهند.برخی از افراد بهتر از سایرین می توانند با این عوامل محرک و تنش زا مقابله کنند در حالی که بسیاری دیگر به دلیل جنبه های شخصیتی نسبت به فشارهای روانی کاملا مستعد و بی مقاومت هستند (کوپر[3]،1994).
با توجه به شکایت گروه عمده ای از بیماران دچار آسیب نخاعی مبنی بر عدم توجه و مطالعه ناکافی جنبه های روانی زندگی آنان، بویژه در حیطه ی کیفیت زندگی، به نظر می رسد بررسی چگونگی کیفیت زندگی این بیماران و همچنین شناخت متغیرهای اصلی و تاثیرگذار که موجب ارتقای کیفیت زندگی این بیماران می شود، می تواند کمک شایانی به بهبودی وضع زندگی و کیفیت آن ها بنماید.
در نهایت، هدف از پرداختن به این موضوع یافتن متغیرهای تاثیرگذاری است که می تواند موجبات ارتقای کیفیت زندگی بیماران دچار ضایعه نخاعی را فراهم آورد.
. King&Hinds
[2] . Martze, Livneh& priebe
[3] . Cooper
.Dulberq, Alaranta, Sintonen
[2] .Eldar R
[3] .Prutkin JM, Feinstein AlvanR
[4] .Penli and tomaku
.Folkman& Lazarus
[6] .Gray
[1]. Lidal, Veenstra, Hjeltnes, Biering
.Schwartz, Anderson, Nosek, Krahn
با پیشرفت تکنولوژی ساخت وسایل الکترونیکی و مقرون به صرفه شدن شبکههای حسگر در مقیاسهای بزرگ، شبکه های حسگر بیسیم زمینههای تحقیقاتی را با رشد سریع و جذابیت بسیار فراهم می کنند که توجهات زیادی را در چندین سال اخیر به خود جلب کرده است. شبکههای حسگر بیسیم با مقیاس بزرگ حاوی چند صد تا چند ده هزار حسگر، پهنه وسیعی از کاربردها و البته چالشها را به همراه دارند. ویژگیهای خاص این شبکهها، امکان استفاده از آن ها را در کاربردهایی مانند کنترل و بررسی مناطق حادثهخیز، حفاظت مرزها و مراقبتهای امنیتی و نظامی فراهم می کنند. یکی از مهمترین کاربردهای متصور برای این شبکهها کاربرد رهگیری هدف میباشد. در این کاربرد، شبکههای حسگر بیسیم از حسگرهای تشکیلدهنده این شبکه جهت حس کردن و تشخیص یک هدف خاص و دنبال کردن آن در ناحیه تحت نظارت شبکه استفاده میشود. به دلیل اینکه حسگرهای موجود در این نوع شبکهها دارای محدودیت انرژی میباشند و ارتباطات بین حسگرها به صورت بیسیم انجام میپذیرد، توجه به مسئله مصرف توان و رهگیری بدون خطا چندین هدف متحرک به صورت همزمان در این شبکهها اهمیت فراوانی دارند. الگوریتمهای رهگیری هدف در شبکههای حسگر، از نظر کاربرد و عملکرد آن ها، به چهار دستهی پروتکل مبتنی بر پیام، مبتنی بر درخت، مبتنی بر پیشگویی و مبتنی بر خوشهبندی، تقسیم میگردند. در این میان پروتکلهای مبتنی بر خوشهبندی از نظر مصرف انرژی بهینه هستند. تاکنون برای رفع مشکل انرژی روشهای زیادی طرح گردیده است که میتوان به الگوریتمهای رهگیری اهداف سریع، DPT و CDTA اشاره کرد. الگوریتم رهگیری اهداف سریع قابلیت رهگیری اهداف سریع را دارا میباشد ولی از معایب آن میتوان به بالا بودن میزان ارتباطات در شبکه به دلیل کوچک بودن خوشهها اشاره کرد. الگوریتم DPT دارای یک الگوریتم پیش بین با پیچیدگی کم میباشد ولی از معایب آن میتوان به قادر نبودن آن به رهگیری چندین هدف به صورت همزمان اشاره کرد. از معایب الگوریتم CDTA میتوان به عدم وجود رویه تصحیح خطا برای شناسایی مجدد هدف گم شده، تقسیمبندی شبکه بر اساس مدل شبکه و قادر نبودن آن به رهگیری چندین هدف به صورت همزمان اشاره کرد. در الگوریتم پیشنهادی از یک دیدگاه خوشهبندی بر اساس پیشبینی به منظور مقیاسپذیر بودن شبکه و مصرف بهینه انرژی استفاده گردیده است تا در برابر خرابیهای احتمالی حسگرها و پیشبینیهای اشتباه مکان هدف مقاوم باشد. در این الگوریتم، رویه تصحیح خطایی ارائه گردیده است تا در زمانهایی که هدف به دلیل سرعت بالای خود و یا تغییر جهتهای ناگهانی از برد حسگرها خارج گردید، الگوریتم قادر به شناسایی مجدد هدف باشد. نتایج بدست آمده توسط شبیهساز نشان می دهند که الگوریتم پیشنهادی قادر به رهگیری چندین هدف به صورت همزمان میباشد و همچنین الگوریتم پیشنهادی با کم کردن ارتباطات بین خوشهای و احتمال گمشدن هدف مصرف انرژی در شبکههای حسگر را تا حد امکان کاهش میدهد.
کلمات کلیدی: شبکههای حسگر، رهگیری اهداف متحرک، مقیاسپذیر بودن شبکه، مدل شبکه، الگوریتم پیش بین، الگوریتم تصحیح خطا
یکی از شبکههایی که در سالهای اخیر توجهات زیادی را به خود جلب کرده است، شبکههای حسگر بیسیم[1] (WSN) میباشند.
شبکههای حسگر از تعداد زیادی حسگر تشکیل شدهاند که پس از توزیع در منطقه، حسگرهایی که در نزدیکی یک رویداد قرار دارند بعد از شناسایی آن رویداد به جمعآوری اطلاعات رویداد مورد نظر در محیط میپردازند و اطلاعات بدست آمده از رویداد را به حسگر چاهک ارسال میکنند. حسگر چاهک، حسگری است که با ایستگاه پایه[2] که در خارج از شبکههای حسگر مستقر میباشد، در ارتباط میباشد[1]. حسگرهای این شبکهها دارای یک واسط بیسیم میباشند که همین امر باعث گردیده است که این شبکهها در سطح زمین، زیر آب و دیگر مکانهای خطرناک و یا غیرقابل دسترس راهاندازی گردند. بنابراین شبکههای حسگر قادر به پوشش مناطقی هستند که شبکههای دیگر از عهده پوشش آن مناطق بر نمیآیند و در واقع شبکههای حسگر امکان تعامل بین انسان، محیط و ماشین را فراهم می کنند. گسترش شبکههای حسگر بیسیم با کاربردهای نظامی آغاز گردید ولی امروزه با گسترش سریع کاربردهای شبکههای حسگر، در زمینههای رهایی از سانحه، کنترل محیطی و نگاشت تنوع زیستی، سازههای هوشمند، مدیریت تأسیسات، کشاورزی، پزشکی و بهداشت، حملونقل، پردازش از راه دور و رهگیری هدف از شبکههای حسگر بیسیم استفاده میگردد. به همین دلیل امروزه پیشرفتهای زیادی در حوزه زیرسیستمهای الکترومکانیکی صورت پذیرفته است تا امکان توسعه حسگرهای هوشمند فراهم گردد [1].
یکی از کاربردهای ذکرشده برای شبکههای حسگر، رهگیری اهداف متحرک میباشد که هدف از آن دنبال کردن یک شی خاص در یک فضای از پیش تعیینشده به نام میدان حسگر و تشخیص مسیر آن شی است. این کاربرد میتواند با قابلیت شناسایی یک هدف خاص در میان اهداف گوناگون کاملتر گردد. بدین منظور از حسگرهایی با فناوریهای متفاوت که ویژگیهای گوناگون یک پدیده را میتوانند اندازهگیری کنند در امر رهگیری هدف استفاده میگردد. این حسگرها از چهار واحد: واحد توان، واحد پردازش اطلاعات، واحد ارتباطات و واحد حس کردن تشکیل شده است. این حسگرها میتوانند از نوع حسگرهای حضور، لرزش، نور، صوت، لیزری و تصویر باشند که در این میان حسگرهای تصویری به دلیل اینکه حامل اطلاعات بسیاری هستند از اهمیت بالایی در کاربردهای رهگیری هدف برای شناسایی یک هدف خاص در میدانهای نبرد و یا ساختمانها و مکانهای عمومی برخوردارند [2].
با توجه به محدودیت واحد توان حسگرها و بالا بودن مصرف انرژی حسگرهای تصویری نسبت به انواع دیگر حسگرها، بهینه مصرف شدن انرژی یکی از چالشهای مهم شبکههای حسگر محسوب میگردد. در این راستا باید مصرف انرژی اجزا حسگرها شامل ریز حسگرها، مبدل آنالوگ به دیجیتال، پردازنده سیگنال، فرستنده و گیرنده را تا حد امکان کاهش داد. تحقیقات نشان دادهاند که انرژی مورد نیاز برای ارتباطات از سایر واحدهای مصرفکننده انرژی حسگرها به دلیل بالا بودن حجم دادههای صوتی و تصویری ارسالشده توسط حسگرهای تصویری و در نتیجه تحمیل شدن سربار زیادی به سیستم انتقال داده، بیشتر میباشد [2].
از آنجا که کاربردهای رهگیری هدف نیازمند ارسال اطلاعات به صورت بلادرنگ به کاربر است و بنابراین محاسبات بسیاری به صورت بلادرنگ در هر حسگر صورت میپذیرد همواره توان بسیاری در شبکه حسگر در حال مصرف است و به همین دلیل رهگیری هدف یکی از کاربردهایی است که مصرف توان آن بالا میباشد. با توجه به اینکه مصرف بهینه توان باعث پایداری و قابلیت اطمینان شبکههای حسگر در شرایط سخت میگردد و بالا بودن میزان مصرف انرژی در شبکههای حسگر، اهمیت ارائه الگوریتمهای رهگیری هدف با مصرف توان پایین را دو چندان می کند.
در روشهای سنتی رهگیری هدف، از رویکردهای مرکزی برای انجام این پژوهش استفاده میگردیده است. در رویکردهای مرکزی در هر زمان تنها یک حسگر وظیفه شناسایی هدف را بر عهده دارد و بنابراین دقت رهگیری هدف پایین خواهد آمد و انرژی حسگرها به دلیل تحمیل شدن محاسبات سنگین به صورت بهینه مصرف نخواهد گردید. در این روشها با افزایش تعداد گرههای حسگر در شبکه، پیام بیشتری به سوی حسگر چاهک هدایت میشوند که سبب استفاده زیاد از پهنای باند شبکه میگردد و بنابراین این رویکردها در برابر خطا مقاوم نیستند. در الگویتم های رهگیری هدف جدید، گرههای حسگری که میتوانند هدف را تشخیص دهند در حالت فعال نگه داشته میشوند و مابقی حسگرها برای صرفهجویی در مصرف توان به حالت غیرفعال میروند. برای اینکه هدف به صورت پیوسته رهگیری شود باید گروهی از حسگرها قبل از رسیدن هدف به آنها به حالت فعال بروند. این گروه از حسگرها با توجه به سرعت و مسیر هدف تعیین میگردند. بنابراین عمده پژوهشها در زمینه رهگیری هدف برای بدست آوردن یک الگوریتم مناسب برای انتخاب بهینه این گروه از حسگرها صورت پذیرفته است. در این تحقیقات با بهره گرفتن از حدس نزدیک به بهینه این گروه از حسگرها میزان تبادل اطلاعات میان حسگرها را به حداقل میرسانند و بنابراین زیرسیستم مخابراتی که اصلیترین منبع مصرفکننده توان حسگرها میباشد کمتر فعال میگردد و در نتیجه مصرف انرژی به صورت چشمگیری کاهش مییابد. اما دستهای دیگر از الگوریتمهای رهگیری هدف با توجه به اینکه در نظر نگرفتن کاهش مصرف انرژی در زیرسیستمهای حسی و پردازشی حسگرها ما را از امکان کاهش بیشتر مصرف توان شبکه دور میسازد، بر روی مصرف توان درون یک حسگر تمرکز کردهاند. در این الگوریتمها مصرف توان زیرسیستمهای حسگرها با ارائه الگوریتمهایی که هدف آنها رهگیری هدف با سربار پردازشی حداقل و نحوه نمونهبرداری مناسب با زمانبندی و بسامد مناسب فعالسازی زیرسیستم حسگر میباشد، کاهش مییابند [3].
در پژوهشهای انجامشده در رابطه با رهگیری هدف در شبکههای حسگر بیسیم چهار رویکرد کلی وجود دارد. این رویکردها شامل رویکردهای بر مبنای پیام، بر مبنای درخت، بر مبنای پیشبینی و بر مبنای خوشهبندی میباشند. در رهگیری هدف بر مبنای پیام فرض میگردد که هدف متحرک سرعت و جهت حرکت جاری خود را برای چند لحظه حفظ میکند و از تاریخچه حرکتی هدف به منظور پیشبینی حرکت بعدی هدف استفاده میشود. بعد از تخمین حرکت بعدی هدف با بهره گرفتن از یک روش پیامرسانی همه جهته به گروهی از حسگرها که در حوزه تحویل قرار دارند پیامی را ارسال میکنند و این گروه از حسگرها با دریافت این پیام پیش از رسیدن هدف به آنها حسگرها، فعال میگردند [3].
مفهوم محاسبات با قابلیت پیکربندی مجدد از اوایل دهه 60 میلادی پدیدار شد. موقعی که مقاله جرالد استرین مفهوم یک کامپیوتر ساخته شده از یک پردازنده استاندارد و آرایهای از سخت افزار قابل پیکربندی مجدد را پیشنهاد کرد. پردازنده اصلی، عملکرد سخت افزار قابل پیکربندی مجدد را کنترل می کند. در نتیجه، این سخت افزار با قابلیت پیکربندی مجدد، برای انجام هر کاری مناسب خواهد بود. برای مثال میتوان کارهایی نظیر پردازش تصویر، الگوریتم عصبی و تطبیق الگو را با سرعت بالایی انجام داد. به محض اتمام یک کار، سخت افزار[1] می تواند برای انجام کار جدید پیکربندی مجدد[2] شود. چنین خاصیتی با ترکیب انعطاف پذیری یک نرم افزار[3] و سرعت یک سخت افزار، در یک ساختار ترکیبی امکان پذیر شده است. در ضمن، چنین ایدهای در زمان پیدایش، بسیار جلوتر از تکنولوژی ساخت سخت افزار مورد نیازش بود.
در دهه اخیر، تحقیقات زیادی درباره معماریهای با قابلیت پیکربندی مجدد بوجود آمده است. این معماریها هم در دانشگاهها و هم در صنعت توسعه یافتهاند. این معماریها در دستههای زیر قرار میگیرند:
علت عملی بودن چنین طرحهایی، پیشرفت مداوم فنآوری سیلیکونی بوده که پیاده سازی[4] طرحهای پیچیده را روی یک تراشه امکان پذیر ساخته است.
اولین مدل تجاری کامپیوتر با قابلیت پیکربندی مجدد در جهان به نام Algotronix CHS 2*4 در سال 1991 ارائه شد. این طرح به هیچ عنوان موفقیت تجاری نداشت، اما آنقدر امیدبخش بود که شرکت Xilinx (مخترع FPGA) تکنولوژی را خرید و محققان Algotronix را به خدمت گرفت.
هم اکنون تعدادی شرکت فروشنده کامپیوترهای با قابلیت پیکربندی مجدد وجود دارند که بازار کامپیوترهای با کارایی بالا را در بر گرفتهاند. مهمترین این شرکتهاSRC Computers ، SGL و Cray میباشند. شرکت ابر رایانهای Cray بستر محاسبات قابل پیکربندی مجدد SRC را به دست آورد و آن را به عنوان XD1 به فروش میرساند. SGI رایانه RASC را همراه با سری ابر رایانههای Altix به فروش میرساند. شرکتSRC Computers یک خانواده از رایانههای قابل پیکربندی مجدد را توسعه داده است. این خانواده بر اساس معماری ضمنی و پردازنده MAP میباشد.
تمام آنچه که گفته شد رایانههای هیبریدی هستند، که این رایانهها با ریزپردازندههای FPGA همراه شده اند و با آن ساخته میشوند. FPGA ها توسط کاربر برنامه ریزی میشوند. این سیستمها میتوانند به عنوان ابر رایانههایی با سرعت بالا با بهره گرفتن از FPGA ها به کاربرده شوند. (در حقیقت FPGA ها گزینه ای در XD1 و SGIRASC هستند). پیکربندی XD1 و SGIFPGA از طریق زبانهای توصیف سخت افزار (HDL) صورت میگیرد. با به کارگیری زبانهای سطح بالایی نظیر ابزار گرافیکی Star Bridge Viva یا زبانهایی مانند C مثل Handel-C از Celoxica و Lmpulse-C از Impulse Accelerated technologies یاMitrpn-C از Mitrionics و همچنین VHDL و Verilog نیز میتوان پیکربندی را انجام داد. توسعه کد نویسی منطقی یک FPGA خام، یک فرایند پیچیده است که نیازمند دانش و ابزار تخصصی است.
SRC کامپایلری را ساخته است که زبان سطح بالایی مثل C یا Fortran را به عنوان ورودی میگیرد و با تغییراتی اندک، آنها را برای اجرا و پیادهسازی روی [5]FPGA در ریزپردازنده، کامپایل می کند. بعضی از الگوریتمهای کاربردی با زبانهای سطح بالا همانند C و Fortran نوشته میشوند. کامپایلر (Carte)، حداکثر موازی سازی را در کد انجام میدهد و منطق سخت افزار خط لولهای را تولید می کند که در MAP ها مقداردهی شده اند. همچنین این کامپایلر تمام کدهای واسطی که برای مدیریت انتقال داده در داخل و خارج MAP نیاز است را تولید می کنند. این کدهای واسط، وظیفه هماهنگ سازی ریزپردازنده با منطق در حال اجرا در MAP را دارند.
XD1 بین ریزپردازنده و FPGA به وسیله شبکه اتصال داخلی Rapid Array اش ارتباط برقرار می کند. سیستمهای SRC از طریق حافظه واسط SNAP و یا سویچ اختیاری Hi-Bear ارتباط برقرار می کنند. دستهبندی معماریهای با قابلیت پیکربندی مجدد روز به روز بیشتر توسعه مییابند. این به دلیل عرضه شدن معماریهای جدید و به روز میباشد (Azambuja 2011, 161-166).
FPGA ها آیسیهایی هستند که شکل سختافزاری آنها می تواند به راحتی، به شکل جدیدی تعریف شود. یعنی با بارگذاری یک پیکربندی جدید درست همانند نرمافزار جدیدی که می تواند بر روی یک ریزپردازنده یا DSP بارگذاری شود، نگاشت داده می شود. پردازش و الگوریتمهای فشرده FPGA ها می تواند آیسیهای متمایز شده به وسیله کاربرد ASIC را حاصل سازد. محققان در سراسر دنیا، به دنبال داشتن ابر رایانه و آی سیهایی با بازدهی بالا و انعطاف پذیر هستند، که از اجزا سخت افزاری قابل برنامه ریزی مجدد برای هر کاربرد تشکیل میشوند. در نتیجه، چندین برابر، کارآیی را در پردازندههایی که با طول دستور ثابت کار می کنند، افزایش میدهد (Boyer and strother moore 2012, 181-189).
دو نسخه آرایه انقباضی Spalsh در SRC ساخته شدند. مدار اصلی Spalsh در سال 1989 با قیمت 13000 دلار ساخته شد که میتوانست از ابر رایانه موجود در آن زمان به نامCray 2 برای کاربردهای تطبیق الگوی بیتی پیشی بگیرد. این سیستم حاوی 32 عدد FPGA از سری 3090 شرکت Xilinx بود که به صورت یک آرایه خطی متصل شده بودند. FPGA های مجاور از یک بافر حافظهای اشتراکی استفاده میکردند.
بعد از آن، Splash 1 معرفی شد که میتوانست مقایسه یک رشته ی DNA را 45 برابر سرعت یک ایستگاه کاری با کارآیی بالا را در دهه 1990 انجام دهد. سه سال بعد Splash 2 ساخته شد که تعداد FPGA های خود را به 16 عدد کاهش داده بود. با این وجود به خاطر رشد سریع تراکم در FPGA، Splash 2 با 16 عدد FPGA مدل 4010 از شرکت Xilinx، دو برابر عملیات منطقی بیشتر از Splash 1 داشت. برای بهبود انعطاف ارتباطات داخلی Splash 2، ارتباط داخلی خطی را به وسیله یک میله عرضی تقویت کردند که اجازه میداد که هر FPGA با FPGA دیگری ارتباط برقرار کند.
در سالهای بین 1987 تا 1990 رایانه قابل پیکربندی مجدد Splash توسط مرکز تحقیقات ابر رایانهای SRC توسعه یافت. این رایانه در طرح شماتیکی برنامهنویسی شده بود. سخت افزار فوقالعاده و سرعت بالایی داشت. اما با وجود تمام این مزایا برنامه نویسی آن بسیار مشکل بود. در نتیجه، تعداد برنامه های کاربردی آن محدود بود.
Splash 2 دارای زبان شبیه سازی VHDL بود و همانند مدل پیشین دارای سخت افزار بسیار خوبی بود، برنامه ریزی آن غیر استاندارد بود اما دارای قابلیت برنامه نویسی خوبی بود. از 1986 تا 1995 حافظههای فعال قابل برنامه ریزی (PAMETTe , PAM) توسط شرکت فرانسوی DEC Paris معرفی شدند. برنامه نویسی این نوع حافظه ها در زبان C++ بود اما همان عیب Splash را داشتند یعنی سخت افزار خوبی داشتند اما برنامه های کاربردی پشتیبانی شده توسط آنان محدود بود. در شکل 1-1 روند كلی تكامل سیستمهای قابل پیكربندی مجدد را مشاهده میکنید.
جدول 1-1. روند كلی تكامل سیستمهای قابل پیكربندی مجدد
PAM و X30xx | 1989 تا 1991 |
SPLASH و X40xx | 1991 تا 1993 |
PRISM و DISC | 1993 تا 1995 |
MATRIX و X6200 | 1995 تا 1997 |
CVH، RAW و FPGA | 1997 تا 2014 |
فصل دوم:
مفهوم، معماریها و روشهای طراحی
سیستمهای قابل پیكربندی مجدد
2-1- محاسبات و سخت افزار با قابلیت پیکربندی مجدد
در این فصل، به بررسی مفهوم پیکر بندی مجدد میپردازیم و چندین مرجع مهم در این زمینه را مورد بررسی قرار میدهیم.
محاسبات با قابلیت پیکربندی مجدد، به سیستمهایی اشاره می کند که شکلی از قابلیت برنامه ریزی سخت افزار را به وسیله کاربرد نقاط کنترلی، پیاده سازی می کنند (Wang and Feng-yan 2009, 445-449). این نقاط کنترلی میتوانند به طور متناوب برای اجرای کاربردهای متفاوت در سخت افزار تغییر کنند. سختافزار با قابلیت پیکربندی مجدد تعادل خوبی میان کارآیی پیاده سازی و انعطاف پذیری ایجاد میکند. این به دلیل این است که سختافزار با قابلیت پیکربندی مجدد، قابلیت برنامه ریزی پس از طراحی را با نوع محاسبات موازی ترکیب کرده است، که در مقایسه با نوع محاسبات زمانی ترتیبی پردازندههای دیگر، کارآیی بالاتری دارد (Trailokya Nath Sasamal and Mohan 2011, 244-253; gaspar 2012, 1-13 ).
سرعت تثبیت کردن در محاسبات با قابلیت پیکربندی مجدد، به عنوان یکی از زمینه های اصلی که موضوعات مختلفی از علوم کامپیوتر و مهندسی الکترونیک را پوشش میدهد، میباشد. محاسبات با قابلیت پیکربندی مجدد را با تجهیزات با قابلیت پیکربندی مجدد مانند FPGA برای اهداف پردازشی استفاده می کنند. محاسبات قابل پیکربندی مجدد همچنین به نام محاسبات قابل پیکربندی یا محاسبات سفارشی (Custom) شناخته شده است. به طوری که بسیاری از روشهای طراحی میتوانند برای سفارشی کردن یک محصول محاسباتی برای کاربردهای خاص استفاده شوند (Touiza and Ochoa-Ruiz 2012, 1-15).
به خاطر نیازهای فزاینده قابلیت انعطاف که به وسیله کاربردهایی با محاسبات فراوان مانند ارتباطات بیسیم مطرح میشوند، دستگاههایی که نیازمند سازگاری بالا با کاربردهای در حال اجرا هستند، برای این منظور تحلیل میشوند. از سوی دیگر، درکی خوب از چنین کاربردهایی مورد نیاز است، خصوصأ در مورد منابعی که از آنها در خلال پیاده سازی استفاده می شود و جایی که مصرف توان بایستی در مقابل کیفیت و کاربرد، موازنه شود. نیازهای چالش برانگیز برای قابلیت انعطاف و کارآیی پیاده سازی نمیتوانند به وسیله پردازندههای ASIC برآورده شوند. سخت افزار قابل پیکربندی مجدد یک پیاده سازی مطلوب را در چنین مواردی شکل میدهد (Llamocca 2013, 488–502).
دلایل دیگری نیز برای استفاده از تجهیزات قابل پیکربندی مجدد در طراحی سیستم بر روی تراشه نیز وجود دارد. هزینه های در حال افزایش مهندسی غیربرگشتی طراحان را به سمت استفاده از سیستم بر روی تراشه یکسان در چندین کاربرد و محصول برای دستیابی به قیمت تمام شده پایینتر به ازای هر تراشه سوق میدهد. تجهیزات قابل پیکربندی مجدد، یک تنظیم مناسب تراشه را برای محصولات یا تغییرات محصولات را ممکن میسازد. همچنین برای پیچیدگیهای بیشتر طرحهای آینده، امکان اضافه کردن طرحهای وفق پذیرتر را افزایش میدهد.
یک سیستم محاسباتی با قابلیت پیکربندی مجدد، شامل یک یا تعداد بیشتری از پردازندهها و یک ساختار با قابلیت پیکربندی مجدد میباشد که واحدهای عملیاتی سفارشی میتوانند به وسیله این ساختار ساخته شوند. پردازنده یا پردازندهها، دستورات ترتیبی را اجرا می کنند. در حالی که دستورات میتوانند به طور موثری به سخت افزار نگاشته شوند و بعد از آن میتوانند به وسیله واحدهای پردازشی که به ساختار قابل پیکربندی مجدد نگاشت یافتهاند، اجرا شوند. همانند یک مدار مجتمع سفارشی، توابعی که به ساختار قابل پیکربندی مجدد نگاشت یافتهاند، میتوانند از موازی سازی در یک پیادهسازی سخت افزاری بهره برند. همچنین، همانند یک ASIC، طراح سیستم تعبیه شده می تواند ترکیب صحیحی از واحدهای ذخیره و عملیاتی را در ساختار قابل پیکربندی مجدد تولید کند، که ساختار محاسبهای ارائه می شود تا با کاربردهای خاص هماهنگ میباشد(Yang 2013, 508–537).
برخلاف ASIC لازم نیست برای هر کاربردی یک ساختار جدید طراحی شود. یک ساختار داده شده می تواند تعداد زیادی از واحدهای عملیاتی را پیاده سازی کند. این بدان معناست که یک سیستم محاسباتی قابل پیکربندی مجدد می تواند به صورت تولید انبوه ساخته شود که زمان طراحی طولانی که ASIC برای ساخته شدن نیاز داشت را کاهش میدهد. همچنین، بر خلاف یک ASIC واحدهای عملیاتی که در ساختار قابل پیکربندی مجدد پیاده سازی شدهاند میتوانند در طول زمان تغییر کنند. یعنی اینکه همگام با تغییر محیط یا استفاده از سیستم تعبیه شده، واحدهای عملیاتی میتوانند برای بهتر هماهنگ شدن با محیط جدید تغییر یابند. ساختار قابل پیکربندی مجدد برای مثال ممکن است در عملیات ضرب ماتریسهای بزرگ در یک حالت خاص پیاده سازی شود و در حالت دیگری توابع پردازش سیگنال بزرگی را استفاده کند.
به طور معمول، تمامی کاراییهای یک سیستم تعبیه شده لازم نیست که به وسیله ساختار قابل پیکربندی مجدد، پیاده سازی شود. فقط آن قسمت هایی از محاسبات که از لحاظ زمانی، بحرانی هستند و حاوی درجات بالایی از موازی سازی میباشند، لازم است که به ساختار قابل پیکربندی مجدد نگاشت یابند. در حالی که باقیمانده محاسبات میتوانند به وسیله یک پردازنده با دستورات استاندارد پیاده سازی شوند. واسط میان ساختار و پردازنده، همانند واسط میان حافظه و ساختار دارای حداکثر اهمیت میباشد. قطعات قابل پیکربندی مجدد مدرن به اندازه کافی وسیع هستند که پردازندههای دستوری به وسیله ساختار قابل برنامه ریزی پیاده سازی شوند. پردازندههای نرم میتوانند همه منظوره باشند یا برای کاربردی خاص ساخته شوند.
پردازندههای دستور با کاربرد خاص و پردازندههایی با دستورات انعطاف پذیر، دو نمونه از چنین ساختارهایی میباشند. بقیه تجهیزات، مانند پردازنده گرافیکی و پردازندههای با کاربرد خاص آرایهای، مقداری از قابلیت انعطاف رایانههای قابل پیکربندی مجدد را نشان میدهند. این تجهیزات، دستورات را به خوبی انجام میدهند، اما بر خلاف رایانههای قابل پیکربندی مجدد و ریزپردازندهها، نمیتوانند محاسبات کلیتر را اجرا کنند(Gonzalez 2012, 247–256).
2-2- پیکربندی مجدد جزئی پویا و ایستا در FPGA ها
پیکر بندی مجدد جزئی پویا[6] در FPGA ها فضای طراحی جدیدی رابامزایای زیادی نظیر کاهش زمان پیکربندی و ذخیره حافظه به عنوان فایل پیکربندی دوباره با تعداد بیتهای کمتر ارائه میدهد.
پیکر بندی مجدد جزئی[7] توانایی پیکربندی مجدد هر منطقه مشخص از یک FPGA را پس از پیکربندی اولیه دارد. بر اساس نوع طراحی، پیکر بندی مجدد را میتوان به دو گروه تقسیم کرد: پیکر بندی مجدد پویا و پیکر بندی مجدد ایستا (Wang and Feng-yan 2009, 445-449). پیکر بندی مجدد جزئی پویا که در شکل 2-1 نشان داده شده است، به عنوان پیکر بندی مجدد فعال شناخته شده و اجازه تغییر برای بخشی از برد را میدهد در حالی که بقیه بخشهای FPGA همچنان در حال اجرا میباشند (Krill and Ahmad 2010, 377–387).
:
فشارهای هزینه و رقابت بین سازمانهای امروزی باعث شده که سازمانها به سمت ایجاد یک بستر یا چارچوب مناسب و در عین حال ساده و سازگار بروند تا بتوانند در بازار رقابتی با توان بالا حرکت کنند. در این بستر توسعه به جای کاغذ بازیها و تصمیمگیریهای پایهای، از راه حلهای یکپارچه و جامع که عملیاتهای مدل سازی، شبیه سازی، پایش، طراحی و بهبود را انجام دهد، استفاده میکنند. که لازمهی عملیاتی شدن این راه حل، استفاده از بستر سرویس گرایی و برنامههای کاربردی مدیریت منابع سازمان به صورت یکپارچه است.
ماهیت مدیریت فرایند کسب و کار و معماری سرویس گرا میتوانند مکمل همدیگر باشند. در هر سازمان در ابتدا شاکله سازمان از طریق فرایندهای کسب و کار بدست میآیند. این فرایندها برای ارتباطات بینابینی خود به تکنولوژی و فناوریهای ارتباطی نیازمندند که شکل بارز و بهینه آن در معماری سرویس گرا مطرح و بیان میشود. لذا این دو در کنار هم و با همکاری هم میتوانند به بهبود سازمان کمک کنند.
از عوامل مطرح در سازمانها برنامهریزی منابع سازمان است. این برنامهریزی شامل کلیه تأمینها و برنامهریزیهای از تا مین اولیه و برنامه تأمین کنندگان شروع و نهایتاً تا تحویل به مشتری و خروج از سازمان ادامه پیدا میکند. این برنامه ریزی را اصطلاحاً ERP گویند.
در حال حاضر نقاط ضعفی در ERP وجود دارد: (1) علی رغم دستاوردهای آن در فرایند مدیریت و برنامهریزی منابع، نمیتواند به مدیریت جامع بلادرنگ پویا که برای پاسخ به تغییرات عملی و تصمیمگیری معقول مهم است، دست پیدا کند. (2) خیلی از شرکتها هنوز از ERP در یک سطح مشترک مثل سیستمهای اطلاعاتی عمومی (که هدف انها جمع آوری اطلاعات ، انتقال ، محاسبه است)، استفاده میکنند، علاوه بر
این، ماژول پشتیبان تصمیم در ERP ، فاز جمع آوری اطلاعات را به جای تجزیه و تحلیل جامع نگه میدارد. (3)عدم انعطاف پذیری ERP در روش تکراری تجزیه و تحلیل در شرکتهای مختلف، و نتیجهگیریهای غیرمنطقی و نامناسب. (4) در حال حاضر، ERP به خوبی در مدیریت اطلاعات داخلی سازمان کارش را انجام میدهد، اما ERP در تعامل خارجی و تصمیم گیری گروهی نمیتواند اقدامات موثری انجام دهد. (5)امروزه با توجه به توسعه سرویس گرایی و همچنین وجود سازمانهای شبکهای و گسترده، نیاز به پیادهسازی ERP در قالب گسترده و همکار، وجود دارد. اما با توجه به عدم وجود زیر ساختهای مناسب و عدم به کار گیری چارچوب کلان و منطبق در جهت بهبود عملکرد ERP , کارایی مناسب محقق نمیگردد.
لذا با توجه به نقاط ضعف بیان شده نیاز به چارچوبی کاملاً یکپارچه که کلیه نقاط ضعف را پوشش دهد الزامی است. آن چه که امروزه علاوه بر بحث یکپارچه سازی منابع سازمان لازم است،ایجاد یک محیط است که در آن قسمتهای مجزای یک شرکت یا شرکتهای مجزا ،خودشان بتوانند فعالیتهایشان را مدیریت کنند و با سایر قسمتهای کسب و کار و شرکایشان و همچنین مشتریان و تأمین کنندگان، بتوانند تعامل داشته باشند. پس هدف ایجاد محیطی است که کاربران، خصوصاً در سازمانهای تولیدی، فرایندهای کسب و کارشان را در زیر ساختهای کسبوکار صرف نظر از آنکه در داخل یا بیرون شرکت باشند، مدیریت کنند.
این امکان برآورده نمیشود مگر با فراهم کردن بستر سرویسها. در چنین بستری برنامهریزیهای منابع سازمان به شکل سرویسهای مورد نیاز درخواست و در وب سرور مرکزی، سرویسدهی میشوند. کارایی در سیستمهایERP را میتوان با پیش بینی صحیح زمان و کمیتها، یکپارچگی همه جانبه و کاهش خطاها و بهبود عملکرد ,به شکل قابل توجهی افزایش داد. اما همواره درصدی از خطا امکان وقوع دارد، که نتیجه معکوس در کارایی را ایجاد میکند. این خطاها میتوانند خطای محاسباتی و یا حتی اشتباهات و خطاهای حیاتیتری باشند.بنابراین استفاده از یک سیستم پشتیبان تصمیم, DSS, همواره خطر وقوع خطا را به همراه خواهد داشت. بنابراین با استفاده محض از این سیستمها، دستیابی به اهداف سیستم به خطر خواهد افتاد. بنابراین نیاز است که همواره صحت این تصمیمات بررسی و سپس به عنوان تصمیم به سیستم القا شود. لذا، برای بهبود عملکرد ERP، نیازمند سیستم همکار پشتیبان تصمیم هستیم. علت اینکه این سیستمها برای استفاده در مقیاسهای مختلف و به شکل وسیع فراهم میشود، این است که افراد زیادی در سیستم از تصمیمگیریهای مشابهی استفاده میکنند. بنابراین به آن ها امکان استفاده از الگوریتمهای استاندارد و یا استفاده از چارتهای مختلف را میدهد.