:
امروزه در محیط کسب و کار و در حال تغییر، دسترسی به اطلاعات صحیح به موقع و مرتبط، نقش بسیار مهمی را ایفا می کند. به طوری که بسیاری از فعالیتهای سازمانها، مانند: تصمیمگیری، پیش بینی و تحلیلهای تجاری به این اطلاعات بستگی دارد. فن آوری اطلاعات ابزاری است که قادر خواهد بود، نیازهای اطلاعاتی سازمان ها را برآورده کرده و آنها را در رسیدن به اهداف یاری کند. در واقع، فن آوری اطلاعات تلفیقی از دستاوردهای مخابراتی، روش ها و راه کارهای حل مسأله و توانایی راهبری با بهره گرفتن از دانش نرم افزاری و سخت افزاری و شامل موضوعات مربوط به مباحث پیش رفته علوم، فن آوری و طراحی کامپیوتری، پیاده سازی سیستمهای اطلاعاتی و کاربردهای آن است (مانیان و همکاران،1388 ) از سویی در ادبیات علمی بهرهوری به معنای سودمندی و سودآوری پربار است و در واقع، به عنوان رابطه ای بین خروجی و ورودی و نتایج حاصل شده و فداکاری کارکنان تعریف شده است و یا در بعضی موارد آن را مترادف با خروجی گرفته اند (سینگ و موهانتی[1]،2012)
نقش فن آوری اطلاعات و ارتباطات در آموزش و جنبه های گسترده زندگی اجتماعی موجب شده است، تا سازمان ها بیشتر تلاش کنند که فراگیران قابلیت استفاده از فن آوری اطلاعات و ارتباطات را فرا گیرند (چناری و صائمیان،1389) تا به سودآوری مورد نظر دست یابند. فن آوری اطلاعات و انقلاب رایانههای در چند سال اخیر تغییرات وسیع و سریعی را در جنبهه ای مختلف زندگی جوامع گوناگون پدید آوردهاند و اطلاعات به روز و به هنگام، به عنوان کارآمدترین ابزار تصمیم گیری و برنامه ریزی می تواند نقش مهمی در پی ریزی اصولی و منظم و مؤثر برای بهره مندی بهینه از منابع انسانی و غیر انسانی ایفا نماید(رسولی آذر، 1382)
عصر کنونی به دلیل تغییر و تحولات سریع و نوآوری های بسیار در حوزه های مختلف علوم، »عصر اطلاعات و ارتباطات« نامیده شده است. اکنون در این عصر، فن آوری اطلاعات و ارتباطات (فاوا)بر جنبه های گوناگون زندگی اعم از فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تأثیر گذاشته است(غفاری و همکاران،1390 ) اهمیت استفاده از این تکنولوژ ی ها و لزوم شناخت عوامل و پدیده های تأثیرگذار بر میزان استفاده از این ابزارها تا جایی پیش رفته است که امروزه ، یکی از مهم ترین نگرش ها در مسیر کاهش فقر در سطح جهانی، توسعه و ترویج پذیرش تکنولوژی های جدید درمناطق کمتر توسعه یافته است. در این راستا، اگر چه فرایند جهانی شدن خواهد توانست ، به دسترسی این گونه کشورها به تکنولوژی های جدید کمک فراوانی کند ، اما شدت و اندازه این پذیرش است که مشخص خواهد کرد، کشور مذکور چگونه از
این فرایند سود واقعی خواهد برد (زاهو2005[2]) با گسترش پدیده جهانی سازی در اواخر دهه 1970 ، برخی سازمانها بر استفاده از فن آوری اطلاعات برای تغییر در روشهای مدیریتی و توانمندسازی کارکنان خود تأکید کردند. این تغییرات، ساختار قدرت در صنعت و بازیگران آن؛ یعنی مشتریان، تأمین کنندگان و رقبا را تحت تأثیر قرارداد. به کارگیری فن آوری اطلاعات بر جایگاه رقابتی این سازمان ها تأثیر به سزایی گذاشت (وارد و پپارد[3]،(2007 و به عنوان اسلحهای راهبردی به منظور بهبود جایگاه رقابتی آنها مطرح شد چنان که تحقیقات نیز نشان می دهند که یکی از مهمترین دلایل تمایز سازمان ها از یکدیگر، درجه به کارگیری فن آوری اطلاعات توسط آنها در فعالیت های سازمانی است.
رشد جهانی شدن و تکنولوژی بسیار پیشرفته از جمله عواملی هستند که باعث شده اند سازمانهای سده بیست و یکم، شکلی متفاوت از سازمانهای سنتی پیدا کنند. در سازمانهای سنتی، صرفاً انرژی کارکنان مدیریت میشد. در حالیکه در سازمانهای سده بیست و یکم، نیاز به آن خواهد بود که علاوه بر انرژی، نیروی فکری و خلاقیت کارکنان نیز مدیریت گردد. تحت این شرایط، نه تنها روشهای سلسله مراتب دستوری، کنترلی مناسب نخواهد بود، بلکه کارکنان باید خودشان ابتکار عمل نشان دهند و برای حل مشکلات سریعاً اقدام و در تیمهایی که کاملاً خودگردان هستند ایفای نقش کنند (1999Maccoby,). بنابراین لزوم پرورش کارکنانی که دارای توانایی خودمدیریتی باشند، باعث شده که توانمندسازی نیروی انسانی به عنوان پارادایمی جدید، توجه بسیاری از صاحبنظران مدیریت را بسوی خود جلب کند(توماس و ویلسوسز ،1990)[4]
این صاحبنظران معتقدند که ازمزایای توانمندسازی، هم کارکنان و هم مدیران منتفع خواهند شد. توانمندسازی با پرورش احساس کفایت نفس و بوجود آوردن فضای آزادی عمل برای کارمندان این فرصت را بوجود خواهد آورد تا تواناییها و مهارت هایشان را بهبود بخشیده و موجبات اثربخشی خود را فراهم آورند. از سوی دیگر، توانمندسازی با پرورش کارکنانی با انگیزه و توانا به مدیران امکان خواهد داد تا در برابر پویایی محیط رقابتی از خود عکسالعمل سریعتر و مناسبتر نشان دهند.
هرگاه سازمانها بخواهند در دنیای پیچیده و پویای امروزی ادامه حیات دهند، بایستی نیروهای بالقوه خود را مهار کرده و مورد استفاده قرار دهند. کارکنان توانمند به خود و سازمانشان نفع رسانده، زندگی و شغل خود را هدفمند میسازند. در یک سازمان توانمند، کارکنان با احساس هیجان، مالکیت و افتخار، بهترین ابداعات و افکار خود را بکار میگیرند، با احساس مسئولیت کار می کنند و منافع سازمان را بر منافع خود ترجیح میدهند. در این برهه از زمان، مزیتی که سازمانها برای پیشی گرفتن از یکدیگر دارند، که در بالابودن اعتماد به نفس و میزان تعهد و وابستگی کارکنان به اهداف سازمانی نهفته است (خانعلی زاده، 1387؛ 2).
همچنین بکارگیری فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی موجب می شود کارایی و اثربخشی و در مجموع بهرهوری منابع انسانی افزایش یابد. منابع انسانی در یک سازمان، توسط بكارگیری فناوری اطلاعات و ارتباطات تحت تاثیر قرار میگیرند و میزان توانمندسازی آنان با در نظر گرفتن نحوه استفاده از فناوری اطلاعات و ارتباطات تغییر مییابد. تسهیل امور مختلف سازمان با بکارگیری فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی راه را برای کارکنان فراهم ساخته و توانمندی افراد را دستخوش تغییر خواهد کرد.
بنابراین کمیته امداد امام خمینی(ره) نیز از زمره سازمان هایی است که همواره دغدغه تحول و تعالی داشته و از آنجایی که در زمینه حمایت از محرومین و زدودن چهره فقر از جامعه در شاکله نظام جمهوری اسلامی ایران دارای جایگاهی مهم و استراتژیک است ، همواره در جهت تحقق چشم انداز بیست ساله کشور و اهداف و افق های ترسیم شده درون سازمانی نیز تلاش می نماید. بدین منظور لازم است ضمن توجه به رسالت و ماموریت های تبیین شده از طریق آموزش و به کارگیری فناوریهای نوین اطلاعاتی و ارتباطی و روش های مناسب،موثروجامع از تمامی ظرفیت های منابع انسانی خود بهره گیری نماید.دراین راستا ضمن اتخاذ نگرشی فراگیر ومنسجم،تاکید بر استفاده حداکثری از فناوریهای مذکور را داشته تا موجب کارایی واثر بخشی منابع انسانی وتوانمندی آنان گرددبنابراین محقق در این تحقیق درپی بررسی تعیین رابطه ی معناداری این موضوع است که آیا میان آموزش فناوری اطلاعات و ارتباطات با توانمندسازی کارکنان رابطه معنادار وجود دارد؟
بدون شك یکی از مسائلی كه از ابتدای زندگی بشر تاكنون نقش مهم و اساسی ایفا نموده است و جوامع مختلفی را دچار سقوط و صعود كرده بحث آگاهی داشتن وشناخت افراد جامعه از محیط سیاسی و اجتماعی پیرامون خود می باشد. آگاهی سیاسی در برگیرنده طرز تلقی ها و ارزیابی از مسایل خاص سیاسی و یا از شخصیت ها و حوادث سیاسی است(داوسون،1382). این آگاهی و بینش، متحرک و ایده آل ساز و آفریننده است که آن را می توان به معنای اعم ایدئولوژی، خود آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی وتاریخی، علم کمال و رهبری، شعور انقلابی و دگرگون کننده، درک مکتبی و مسلکی،درک آرمانی و بعثت اجتماعی خواند. آگاهی سیاسی یک معرفت ویژه فوق علوم و فنون است(زکریایی،1376). به عبارت دیگر منظور از آگاهی سیاسی در اینجا،آگاهی ها، اطلاعات و دانسته های شهروندان درباره مفاهیمی مانند دولت، ملت، سیاست،حکومت، قدرت، اقتدار، مشروعیت، نفوذ سیاسی و غیره است كه آنها را هرچه بیشتربرای احراز شأن شهروندی در جامعه ای مردم سالار آماده سازد. میزان آگاهی سیاسی مردم موتور پرقدرتی است که تاثیر بسزایی در سعادت یک جامعه دارد. مردم آگاه از مسائل سیاسی نه اجازه حکومت به افراد نالایق و ستمگر میدهند و نه در جریان حکومت به مسئولان اجازه می دهند که از مسئولیت هایشان تخطی کنند و با انتقادهای سازنده خویش مسئولین اجرایی را متنبه می سازند و نمی گذارند افرادخاص حرکتشان به جای منافع اکثریت، منافع و رفاه اقلیت افراد باشد. لذا وجود تشکلها،انجمن ها و به شکل قوی تر احزاب در هر کشور نشانه بلوغ و رشد سیاسی مردم آن کشور است(فلاح،1388).
مقام معظم رهبری نیز درباره ضرورت آگاهی سیاسی مردم می فرماید: (یكی از خطوط ظریف موضع خود را شناختن و در اوج قرار گرفتن و هوشیاری سیاسی و شم سیاسی و قدرت تحلیل سیاسی داشتن به دور از ورود به دسته بندی های سیاسی شدن است). همچنین ایشان می فرمایند تحلیل سیاسی به شكل صحیح و پروراننده ذهن یک چیز بسیار مهمی است. ذهن باید پروریده شود. دوران دشوار هر انقلاب آن دورانی است كه حق و باطل در هم ممزوج شود(مهدوی،1389).
در راستای اهمیت آگاهی سیاسی در حکومتهای مردمی و اینکه افراد برای آنکه شهروندانی شایسته باشند باید به اندازه کافی از سیاست آگاهی داشته باشند، کارپینی و کیتر استدلال می کنند که احتمال مشارکت شهروندان مطلع، در سیاست بیشتر است و آنان بهتر می توانند منافع شخصی خود را تشخیص دهند، بهتر می توانند نفع فردی خود را با افکار و اید ه های خاص درباره دنیای سیاست ارتباط دهند، به احتمال زیاد دارای افکاری هستند که از انسجام کافی برخوردارند و در طول زمان ثابت می مانند و به احتمال زیاد افکارشان را به گونه های عقلانی و معنادار، به مشارکت سیاسی خود ارتباط می دهند. از نظر آنها، هر چه شهروندان بیشتر مطلع باشند، به احتمال زیاد سایر لوازم و شرایط شهروندی مطلوب، نظیر مدارای سیاسی را از خود نشان می دهند(دیلی ، کارپینی و کیتر 1996).
بر این اساس می توان گفت آگاهی سیاسی سلاحی است که قدرت بالقوۀ مردم را به قدرت بالفعل تبدیل می کند. مردم ناآگاه از لحاظ سیاسی، قدرت دارند، اما این قدرت راکد است و به کار نمی افتد. آگاهی سیاسی مردم، مجرایی را برای به جریان افتادن قدرت مردم باز می کند. سوأل اساسی این است که چگونه به مردم آگاهی سیاسی داده شود؟ به عبارت دیگر چگونه مردم ساکت و مسئولیت گریز و غیر فعال با مجهز شدن به سلاح آگاهی سیاسی به مردم صاحب آواز، مسئولیت پذیر و فعال تبدیل خواهند شد؟
از زمانی که افلاطون و ارسطو، برای نخستین بار در زمینه آگاهی سیاسی مردم بحث کرده اند، این امر روشن شده است که حکومت های مردمی به شهروندانی مشارکت جو نیاز دارند. شهروندانی که آگاهی، شایستگی و ویژگی هایشان، مناسب نظام های غیر مردمی نیست (مارش و اولسون، 2000). امروزه این فرض پذیرفته شده است، برای آنکه شهروندان به نحوی مطلوبتر بتوانند ترجیحات خود را ابراز و نمایندگانشان را انتخاب نمایند، باید از حداقل آگاهی در زمینه نظام سیاسی برخوردار باشند (نایمی و جون، 1998). در واقع، یکی از اثرات مهم آگاهی سیاسی در نظام های مبتنی بر مشارکت این است که شهروندان از ابزار و ساز و کارهای گوناگون کنترل مقامات منتخب برای پیشگیری از عدول از قدرت خود و نیز پاسخگو نگهداشتن آنها در برابر مردم بهره می گیرند. برخی از مهمترین این راهبردها عبارتند از:
محدود کردن قلمرو فعالیت حکومت به صورت نهادی، توزیع قدرت دولت میان عوامل گوناگون، ایجاد بنگاه ها و عوامل کاملاً مستقل، تضمین آزادی های سیاسی و مدنی و ایجاد انتخابات رقابتی. به طور کلی فرضیه پذیرفته شده این است که شهروندان برای این منظور باید از اطلاعات کافی درباره سیاست و موضوعات عمومی برخوردار باشند تا سیاستمداران را در زمینه رفتارشان در مسند قدرت، پاسخگو نگهدارند. چنانچه شهروندان از این ویژگی اساسی، یعنی آگاهی از موضوعات سیاسی و عمومی بی بهره باشند، در آن صورت باید گفت که حکومت مبتنی بر رای و نظر مردم، طرحی نامطمئن است.در راستای اهمیت آگاهی سیاسی در حکومت های مردمی و اینکه افراد برای آنکه شهروندانی شایسته باشند باید به اندازه کافی از سیاست آگاهی داشته باشند، دیلی ،کارپینی و کیتر استدلال می کنند که «احتمال مشارکت شهروندان مطلع، در سیاست بیشتر است و آنان بهتر می توانند منافع شخصی خود را تشخیص دهند، بهتر می توانند نفع فردی خود را با افکار و ایده های خاص درباره دنیای سیاست ارتباط دهند، به احتمال زیاد دارای افکاری هستند که از انسجام کافی برخوردارند و در طول زمان ثابت می مانند و به احتمال زیاد افکارشان را به گونه ای عقلانی و معنادار، به مشارکت سیاسی خود ارتباط می دهند. از نظر آنها، هرچه شهروندان بیشتر مطلع باشند، به احتمال زیاد سایر لوازم و شرایط شهروندی مطلوب، نظیر مدارای سیاسی را از خود نشان می دهند (دیلی- کارپینی و کیتر، 1996).
پژوهش ها در حوزه آگاهی سیاسی در کشورهای اروپایی و آمریکایی، با افزایش علاقه محققان و سیاستمداران به اینکه آیا کاهش نارضایتی و نیز مخالفت گزارش شده جوانان نسبت به سیاست، نشان دهنده پدیده نسلی جدید است (برای مثال، آیا جوانان امروز در مقایسه با نسل های پیشین، بیشتر سرخورده هستند؟)، یا اینکه تئوری چرخ زندگی هنوز می تواند مصداق داشته باشد، نشات گرفته است. از یک سو، تئوری های نسلی بر این اعتقادند که بسیاری از نگرش ها، در آغاز زندگی شکل گرفته و در طول زمان نسبتاً ثابت باقی می مانند، (آلوین و اسکات، 1996)، از سوی دیگر، ایده چرخه زندگی سیاسی معتقد است که علاقه به فعالیت های سیاسی، با توجه به سن و مسئولیت افزایش می یابد (باتلر و استوکس، 1969). در این راستا، استدلال می شود که جوانان امروز همانند نسل های پیشین خود، علاقه به سیاست را با افزایش سن کسب خواهند کرد، زیرا از آن پس، سیاست بیشتر به زندگیشان ارتباط پیدا خواهد کرد. (جوانل و پارک، 1998) و همراه با مسئولیت های مالی و خانوادگی، علاقه به سیاست نیز افزایش خواهد یافت (ریچارد سون، 1990؛ وایت، بروک و ریتچی، 2000). از دید این محققان، سطوح پایین علاقه جوانان به سیاست، بیش از آنکه به تغییرات نسلی مرتبط باشد به تغییرات در محیط اجتماعی- اقتصادی که جوانان در آن زندگی می کنند، مربوط است. از نظر آنان، تاخیر در ورود به محل کار، وابستگی به حمایت والدین را طولانی می کند و این امر سبب تاخیر در شروع مسئولیت های مالی و خانوادگی می شود و در نتیجه سنی را که افراد به سیاست علاقه مند می شوند به تاخیر می اندازد (کیمبرلی، 1998). لیکن تحقیقات انجام شده نشان داده است که جوانان و نوجوانان از آگاهی و فهم اندکی در زمینه سیاست برخوردارند. بسیاری از محققان از این امر آگاهی دارند که امروزه افراد، به ویژه جوانان و نوجوانان، کمتر روزنامه می خوانند و درباره تاریخچه جامعه خود هیچگونه آگاهی ندارند. هیرش ، از این پدیده با عنوان «بیسوادی فرهنگی» یاد می کند. سواد فرهنگی، شبکه ای از اطلاعات است که همه خوانندگان شایسته دارا هستند. افزون بر این، سواد فرهنگی متشکل از اطلاعات زمینه ای است که در ذهن افراد ذخیره شده و به آنها کمک می کند تا روزنامه را در دست گیرند و آن را در سطحی جامع و مناسب بخوانند، نکات اصلی و برجسته آن را پیدا کنند و دلالتهاشان را بفهمند (هیرش، 1987). به تبعیت از هیرش، برخی از محققان فقدان فهم سیاسی در میان افراد یک سیستم سیاسی را به عنوان جنبه های خاصی از بیسوادی فرهنگی تلقی کرده اند (شوور و ویس، 2000).در زمینه اندک بودن سواد سیاسی نوجوانان و جوانان، پژوهشی انجام شده است که بر اساس نتایج حاصل از آن فارغ التحصیلان دبیرستانی 15 تا 16 ساله انگلیسی، فقط توانستند شخصیت های اصلی را بشناسند، آنها آگاهی اندکی از قانون اساسی داشتندو به زحمت موضوعاتی را می شناختند که احزاب را از یکدیگر متمایز می ساختند (استرادلینگ، 1997). گانتر و فارنهام نیز دریافتند که جوانان 10 تا 22 ساله، شخصیت های مهم سیاسی را می شناختند، ولی فاقد اطلاعات در زمینه چگونگی عملکرد سیستم سیاسی بودند (فارنهام و گانتر، 1987). همچنین در پژوهشی که انجمن جوانان بریتانیا انجام داده است مشخص شده که در حدود 10 درصد از جوانان 16 تا 24 ساله، نام نخست وزیر، 54 درصد، اسم رهبر دموکرات لیبرال و 60 درصد نیز اسم محافظه کار را نمی دانسته اند (انجمن بریتانیا، 1998). لاتکوس، در پژوهشی بر مبنای تقسیم بندی ارزیابی ملی پیشرفت آموزشی (NAEP) به این نتیجه رسید که 35 درصد از دانشجویان ارشد به بالا، از نظر آگاهی سیاسی، زیر خط پایه قرار داشتند که دلالت بر فقدان آگاهی مدنی می کرد. 39 درصد دیگر، در سطح پایه قرار داشتند. از نظر وی، این مقدار از آگاهی سیاسی، بسیار کمتر از آگاهی کارآمد تلقی می شود که شهروندان شایسته بدان نیاز دارند (لاتکوس و دیگران، 1999).
طی چند دهه ی گذشته جامعه ی زنان تحولاتی را از سر گذرانده است. با افزایش آگاهی و گسترش آموزش عالی، آنان توانمندی های خود را ارتقا داده اند و دیگر نمی توان زنان را در حاشیه ی مناسبات سیاسی – اجتماعی نگه داشت. اكنون آنها خواهان پایگا ههایی هستند تا به موقعیت های بهتری دست یابند. واقعیت این است كه زنان ایران امروز مصلحت اندیشی های موجود درباره ی حضور و مشاركت در مدیریت های كلان جامعه را به چالش كشیده اند. دیدگاه ساختی؛ تأكید می كند كه زنان در بزرگسالی موانع ساختی را در تمایل خود به فعالیت سیاسی تجربه می كنند. تفاوت های جنسی در امور سیاسی در دوره ی كودكی بروز نمی كند، بلكه تفاوت وقتی ظاهر می شود كه مجموعه ی نقش زن در خانواده تغییر می یابد(هیوز،1987). دیدگاه وضعیتی؛ معتقد است از آنجا كه زنان در امور خانه و خانواده درگیر شده اند، فرصت كمتری برای فعالیت سیاسی دارند و یا به دلیل تجربه ی اندك سیاسی كمتر به آن توجه نشان می دهند. زنان به دلیل تأكید جامعه بر حفظ و نگهداری كیان خانواده ارتباط كمتری با فعالیت سیاسی كه اساساً امری بیرونی است، دارند(لیپست،1984). دیدگاه كاركردی؛ كاركرد زنان را به امور خانوادگی محدود دانسته وبر این باور است كه واگذاری نقش اقتصادی و سیاسی به زنان سبب تخریب كاركردهای كنونی جامعه می شود (پارسنز،1951). به عقیده ی پارسنز زنان در خانواده نقش عاطفی ایفا می كنند و از آنجا كه آزادی زنان از خانواده به آشفتگی جامعه منجر می شود، كاركردی ندارد. مشاركت سیاسی درگیر شدن فرد در سطوح مختلف نظام سیاسی را شامل می شود. مشاركت سیاسی با اجتماعی شدن سیاسی رابطه دارد.در مشاركت سیاسی باید سه جنبه را بررسی كرد: شیوه ی مشاركت، شدت و كیفیت آن(پری،1990).بنابراین محقق در پی یافتن نقش عوامل اجتماعی درمیزان آگاهی سیاسی زنان گرمی است .
جریان حاکم امروز بر جهان، یک جریان الحادی است. این یک واقعیت تردیدناپذیر است که جریان حاکم بر جهان امروز یک جریان کفراندود و تک ساحتی است و معیارهای ارزشی حاکم بر روابط و معادلات بین المللی متناسب با ماهیت همین جریان جهانی است. یعنی معیارهای غیرالحادی و نظام ارزشی فراخاکی و ماوراءمادی هیچ حاکمیتی بر جهان امروز ندارد. این هژمونی و به تعبیر آدورنو، درهمریختگی شعور به اندازهای است به سختی میتوان انسانها را به این هژمونی آگاه کرد. قدم نخستین این آگاهسازی، آگاهسازی انسانهاست. انفجار از آنجا آغاز می شود که انسان مسخشده به مسخ هویت انسانی خویش پی میبرد. اندام سنگشده جامعه بشری پنداری به طور ملایم و آرامی اندک اندک و خرده خرده جان میگیرد و تکان میخورد، حرکت می کند، منقبض می شود، منبسط می شود و در مقابل بهت و حیرت جانکاه جادوگران افسانهای به واقعیت الهی خویش آگاهی پیدا می کند و خودآگاهی او هماهنگ با شورش بیتاب کنندهاش علیه نظام موجود، فصل جدیدی را به وجود میآورد.
اینجاست که خداآگاهی عین خودآگاهی تودهها می شود و گرایش به حقیقت و نبرد برای تحقق آن عین یک نهضت آزادیبخش و عادلانهای می شود که استقلال و آزادی ملتها از نتایج مستقیم آن است. اینجاست که نقش مهم تبلیغ انسانی و الهی رخ مینماید و اهیمت خود را بیش از پیش عیان می کند. اگر تبلیغ، ستون فقرات حیات نظام جهانی الحاد است و اگر امپریالیسم برای فریب ملتها و در جاهلیتهای مدرن نگاه داشتن تودههای انسانی است، ولی تبلیغان الهی و انسانی در بیداری و هدایت آنها در مسیر و رشد و تعالی الهی است. در این مسیر است که مسئولین سنگین تبلیغات و علوم و فنون تئوریهای حول آن مشخص می شود. خداوند در آیات 104 و 105 سوره آلعمران میفرماید: «باید از شما مسلمانان، خلق را به خیر و صلاح دعوت کنند و مردم را به نیکوکاری امر و از بدکاری نهی کنند و اینان به حقیقت واسطه هدایت خلق هستند.» بنابراین میتان ادعا کرد، اهمیت تبلیغات اسلامی به میزان اهمیت بیداری جوامع انسانی در جهت تحقق آرمان انبیاست. تبلیغاتی که در خدمت بیداری و آگاهی انسانها قرار گیرد.
-1 بیان مسأله
پژوهش حاضر در پی توصیف مقطعی از تاریخ اسلام است. در حقیقت، پژوهش در توصیف و تشریح مقطعی از تاریخ از دریچه علم ارتباطات است. موضوعی تحت عنوان «بررسی سیره تبلیغی و مخاطبشناسی امام صادق(ع) و مخاطبشناسی آن در حضرت در نشر و گسترش معارف اسلامی» نیازمند غور در تاریخ و طبقه بندی رفتار ایشان بر مبنای دیدگاه های ارتباطی است. پس میتوان آن را نوعی مطالعه تاریخی تصور کرد. چند مطلب اساسی در هر مطالعه تاریخی مهم تلقی می شود. سوال نخست، پرسش از چگونگی پیدایش و شکل گیری امر تاریخی است.(فرامرز قراملکی، 1388) مبتنی بر این سوال، پژوهش پیش رو پس از تشریح مبانی نظری اتخاذ شده باید به این پرسش پاسخ دهد که امر تاریخی ملحوظ(سیره تبلیغی و مخاطبشناسی امام) در چه شرایط و بستری و با چه شکل و صورتی و توسط چه فرد و افرادی رخ داده است. این موضوع همانی است که ساروخانی در کتاب روشهای تحقیق در علوم اجتماعی آن را اینگونه تشریح می کند: «شناخت تاریخی با زندگی امیران و حاکمان زمان به انجام نمیرسد بلکه حیات آنان نیز در درون مجموعه ای تام به نام جامعه، شناخته و تحلیل می شود.»(ساروخانی، 1398ج1: 257) تحقیق حاضر نیز مبتنی بر همین منطق در پله نخست در پی پاسخ به همین پرسشهاست.
اگر بپذیریم که آن حضرت موفق به ایجاد یک جریان قدرتمند فکری و فرهنگی در عصر خود و جهان اسلام شد، بنابراین شناخت بسترهای اجتماعی و فرهنگی که آن حضرت در آن بسترها اقدامات خود را سامان میدادند در اولویت نخست قرا رمیگیرد. به همین علت محقق، تشریح وضعیت اجتماعی و فرهنگی و وضعیت دوران حیات امام در اولویت اول کار پژوهشی خود قرار داده و در مقام ترسیم اجمالی عصر زمان امام صادق(ع) بوده است. این مرحله همان مرحله ای است که در مطالعات روششناسی دینی تحت عنوان آغازشناسی یا بسترشناسی(فرامرز قراملکی، 1388: 276) از آن نام بردهاند.
مرحله دوم پس از بسترشناسی، پرسش از چگونگی تطور امر تاریخی پس از پیدایش است. حادثه تاریخی چگونه بسط یافت؟ چه شکلهایی پیدا کرد؟ به چه گسترههایی رسوخ پیدا کرد و در چه زمینهها و با چه جهتگیریهایی حرکت کرد؟(همان: 276)بر هین مبنا، بسط و توصیف شیوه های مورد استفاده و جهتگیریهای حاکم بر روشهای تبلیغی و مخاطبشناسی امام در نشر معارف اسلامی از دیگر محورهای اصلی این پژوهش است. در این قسمت محقق در پی آن است که شیوه های مورد استفاده امام را در نشر معارف اسلامی، طبقه بندی و توصیف کند. مسأله دیگر در این قسمت، تشریح مخاطبشناسی امام و نوع رفتار ایشان با دستههای مختلف مخاطبان است.
در این پایان نامه تلاش می شود تا به تبیین و روشنگری” دعوای غیر منقول و مراجع صالح برای رسیدگی به آن ” پرداخته شود. از آنجا که یکی از مبانی تعیین صلاحیت دادگاهها، موضوع دعوا است و منقول یا غیرمنقول بودن در تعیین صلاحیت مؤثر است، لذا سعی می شود که جهات گوناگون موضوع مذکور تبیین گردد. تشخیص دعاوی غیرمنقول از جهات مختلف حائز اهمیّت است. از جملهی این جهات، تشخیص دادگاه صالح برای رسیدگی به دعاوی غیرمنقول است. هزینه دادرسی دعاوی غیرمنقول با منقول کاملاً تفاوت دارد و از این رو، تشخیص دعوای غیرمنقول از منقول و ارائه معیاری برای این تشخیص از جهات مختلف اهمیّت خواهد داشت. از جمله سوالاتی که در این زمینه قابل طرح است، میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
راجع به موضوع این پایان نامه ( دعوای غیر منقول و مرجع صالح برای رسیدگی بر آن) تحقیق مستقلی انجام نشده است، لیکن برخی از حقوقدانان در آثار خود اشارهای به این موضوع نموده اند. از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
کاتوزیان، ناصر، دورهی مقدماتی حقوق مدنی اموال مالکیت، فصل 1، صفحه 58 : «دعوا را نمیتوان به منقول یا غیرمنقول تقسیم کرد ولی نزاعی که در مطالبهی حق یا مال غیرمنقول ایجاد می شود به تبعیّت از خواستهی آن غیرمنقول است؛ مانند دعوای مالکیت و حق ارتفاق و انتفاع و خلع ید از اراضی و نظایر اینها. همچنین، درموردی که موضوع حق دینی مال غیرمنقول است، دعوایی را که برای اجبار متعهد اقامه می شود باید غیرمنقول شمرد».
شمس، عبدالله، آیین دادرسی مدنی، جلد 1، شماره 715، صفحه 376 : «مادهی 12 قانون آیین دادرسی مدنی از تجمیع نابجای نصوص مواد 23 و 25 قانون قدیم حاصل شده است. در اجرای ماده 12 باید توجّه داشت که افزون بر دعاوی تصرف، تنها آن دسته از دعاوی باید در دادگاه محل وقوع مال غیرمنقول اقامه شود که حق مورد ادعا از حقوقی باشد که برای اشخاص نسبت به اموال غیرمنقول به وجود میآید».
بررسی موضوع در آیین دادرسی مدنی ایران.
هدف از این پژوهش، بررسی مفهوم دعاوی غیرمنقول و مراجع صالح بر آن است.
7- خلاصه و مراحل روش تحقیق:
در این تحقیق، ابتدا به شیوه کتابخانهای، به گردآوری اطلاعات و فیشبرداری پرداخته می شود و سپس با تجزیه و تحلیل اطلاعات جمعآوری شده به نتیجه گیری میپردازیم. از اینرو، روش این تحقیق توصیفی-تحلیلی میباشد.
مطالب این پایان نامه ، در سه بخش تنظیم خواهد شد. بخش اول به” کلّیات” و بخش دوم به” مفهوم و مصادیق دعاوی غیر منقول و مقایسه این دعوا با دعوای منقول ” و بخش سوم به” مرجع صالح برای رسیدگی به دعوای غیرمنقول” اختصاص خواهد یافت.
بخش اول: کلیّات
مطالب این بخش در دو فصل مورد مطالعه قرار میگیرد؛ در فصل نخست، به مفهوم دعوا و تعاریف گوناگونی که از دعوا ارائه شده و همچنین اقسام آن پرداخته شده است و در فصل دوم به بررسی و تبیین مفهوم مال و اقسام آن پرداخته می شود.
فصل اول: تعریف دعوا و اقسام آن
در این فصل ابتدا، مفهوم دعوا و سپس اقسام آن تبیین و بررسی می شود.
مبحث اول: مفهوم دعوا
کلمه دعوا، دارای معانی لغوی و اصطلاحی گوناگونی میباشد که در زیر، به طور جداگانه به هر یک از آن ها خواهیم پرداخت.
بند اول – تعریف لغوی دعوا
دعوا، واژهای عربی است و در قواعد دستوری این زبان، اسم مصدرِ واژهی ادعّا به شمار میآید. معانی لغوی این واژه را میتوان چنین برشمرد: ادعا کردن، خواستن، نزاع، دادخواهی و آنچه خواسته می شود[1]. این لفظ در زبان عربی، دو معنای متفاوت از هم دارد؛ یکی به معنای ادعا کردن، خواستن و مطالبه کردن و دیگری به معنای منازعه و اختلاف.
دعوا در زبان فارسی به دو صورت نوشته و خوانده می شود و دو معنای گوناگون را بازتاب میدهد؛ نخست به صورت دعوی به کسر واو، یعنی همان تلفّظ زبان عربی، که در این صورت به معنای ادعّاست و دوّم، دعوی به معنای دعوا و منازعه و اختلاف است. دعوی، با این نگارش، در متون عربی پیشینه ندارد و به گفتهی ادباء، این لغت در بین فارسیزبانان مشهور است. در زبان فارسی، واژهی دعوا هم به معنای ادعّا کردن به کار میرود و هم به معنای اختلاف و منازعه.[2]
بند دوم – تعریف اصطلاحی دعوا
در علم حقوق، مقصود از تعریف اصطلاحی یک واژه، معنایی است که از آن واژه در دانش حقوق به ذهن متبادر می شود. در قانون آیین دادرسی ایران، تعریفی از «دعوا» ارائه نشده است؛ از اینرو هر یک از حقوقدانان، تعاریف گوناگونی را در مورد این واژه بیان کرده اند. حقوقدانان میکوشند تعریفی از دعوا ارائه نمایند که شامل هر دو معنای لغوی آن گردد؛ در این راستا یکی از حقوقدانان بیان داشته است: «دعوا عبارت است از عملی که برای تثبیت حقّی صورت گیرد؛ یعنی حقّی که مورد انکار یا تجاوز واقع شده باشد»[3]. بر پایه این تعریف، نخست میبایست حقّی وجود داشته باشد و آنگاه آن حق مورد انکار و تجاوز واقع شده باشد. دیگر آنکه صاحب حق در صدد احیاء آن بر آید و به مرجع قانونیِ صلاحیتدار مراجعه کند. بنابراین تعریف هر دعوایی، بلا استثناء باید مستند به حقی واقعی باشد و نتیجه آن، محق شناختن مدعّی شود؛ درحالیکه همیشه اینگونه نیست؛ اگر دعوا را از دید مدعی ببینیم، میتوانیم این تعریف را بپذیریم؛ زیرا هر مدعی خود را همیشه محق میداند، امّا باید با دید بازتری به این تعریف نگاه کرد. باید توجّه داشت که اصولاً هر شخصی که اقامهی دعوا کند، صاحب حق شناخته نمی شود. همچنانکه در دعاوی واهی و یا در دعاویای که محکوم به رد می شود و یا بطلان آن اعلام میگردد، مدعی، صاحب حق شناخته نخواهد شد. تا زمانی که دعوایی در جریان رسیدگی قرار دارد و مرجع قضایی نیز نظر قطعی خود را اعلام نکرده است، نمیتوان گفت که کدام یک از طرفینِ دعوا صاحب حق هستند و همین خود حکایت از این امر دارد که دعوا مترادف با حق نیست. بنابراین دامنه شمول این تعریف بسیار وسیع است و شامل اعمال غیرقانونی در جهت تثبیت حق نیز میگردد، پس تعریف درست و دقیقی نیست.
در جایی دیگر، دعوا را اینگونه تعریف کرده اند: «دعوی، حقی است که به موجب آن، اشخاص میتوانند به دادگاه مراجعه نمایند و از مقام رسمی بخواهند که به وسیله اجرای قانون، از حقوقشان در برابر دیگری حمایت شود. مراجعه به دادگاه و اجرای حق همیشه به وسیله عمل حقوقی خاصی انجام می شود که اقامهی دعوا نام دارد»[4]. وی همچنین در جایی دیگر بیان کرده است: «دعوا عملی است تشریفاتی که به منظور تثبیت حقّی که مورد انکار و تجاوز واقع شده است، انجام می شود»[5]. البته این تعریف نیز به سبب همانندی با تعریف اول، دچار همان ایراد است. با این وجود، بهتر است دعوا را با وجود ایراداتی که بر تعاریف فوق وارد است، «خواستن چیزی با ادعای داشتن حق به ضرر دیگری و با وجود مقاومت او» تعریف کنیم.
برخی دیگر از حقوقدانان نیز دعوا را در سه مفهوم به کار بردهاند:
1- مفهوم اعم دعوا: در این مفهوم، دعوا در برخی از مقرّرات، به معنای منازعه و اختلافاتی آمده است که در مرجع قضایی، طرح شده است و تحت رسیدگی بوده یا میباشد.
2-مفهوم اخص دعوا: در این مفهوم، دعوا عبارتست از توانایی مدعّیِ حق ضایع شده یا انکار شده، در مراجعه نمودن به مراجع صالح، در راستای به قضاوت گذاردن، وارد بودن یا نبودن ادعا و ترتّب آثار قانونی. برای طرف مقابل، دعوا توانایی مقابله با آن است. به این حق در اصل 34 قانون اساسی صراحتاً اشاره شده است: «دادخواهی حق مسلم هر فرد میباشد و هر کس می تواند به منظور دادخواهی، به دادگاه صالح رجوع کند».
3-دعوا به معنای ادعایی است که در مرجع قضایی مطرح نشده و یا ادعایی است که در خلال رسیدگی به دعوا، به عنوان امری تبعی مطرح میگردد. با اعمال دعوا به مفهوم اول یا اقامهی آن، دعوا به مفهوم دوم محقق می شود[6].
با توجه به آنچه گفته شد، میتوان اینگونه نتیجه گرفت که هر جا که حقّی مورد انکار یا تجاوز واقع شود و دارندهی حق، بر طبق مقررات قانونی، برای احقاق حق خود به مراجع قضایی رجوع کند، دعوا محقق شده است. بر این پایه، نخست باید گفت که دعوا عملی تشریفاتی است؛ زیرا برای طرح دعوا در مراجع قضاوتی، نیاز به تکمیل فرم دادخواست و همچنین رعایت تشریفاتی خاص است که قانونگذار تعیین کرده و دیگر آنکه در هر دعوا، حقی مورد انکار یا تجاوز قرار میگیرد. تا زمانی که مدیون، منکر دین خود به داین نیست، عموماً دعوایی مطرح نمی شود و طرفین از طریق مسالمتآمیز، اختلاف فی ما بین را حل می کنند، ولی زمانی که مدیون، منکر دین خود شد، داین با اقامهی دعوا، در صدد اثبات طلب خود و مطالبهی آن برمیآید؛ برای مثال، دو مالک که املاک آنها در نزدیکی یکدیگر است، تا زمانی که به ملک یکدیگر تجاوز نکرده اند، دعوایی محقق نمی شود اما همین که یکی از آنها به ملک دیگری تجاوز کند، دعوا محقق شده و شخصِ متضرّر، برای احقاق حق خود اقامه دعوا می کند. [7]
مبحث دوم: اقسام دعوا
دعاوی را از جهات گوناگون میتوان بخشبندی کرد که هر یک از این بخشبندیها، آثار و ویژگیهای خاص خود را دارد؛ از جمله میتوان دعاوی را از جهتهای ماهیت و چگونگی حقِ مورد مطالبه، موضوع حقی که اعمال می شود، مالیت داشتن موضوع آن و منشاء حقِ مورد مطالبه تقسیم کرد. در زیر، به بررسی این تقسیمات میپردازیم.
بند اول: تقسیم بندی دعوا بر حسب ماهیّتِ حقِ مورد اجراء:
بر حسب ماهیّت موضوع دعوا، یعنی اینکه اِخبار به حق، بر حسب چه نوعی از حق صورت گرفته است، میتوان دعوا را به دعوای عینی، شخصی و مختلط بخش کرد.
[2] . عمید، حسن (1384 ) فرهنگ فارسی عمید،چاپ سی و دوم، تهران، موسسه انتشاراتی امیر کبیر، ص 648.
[7] .ابهری، حمید، برزگر، محمدرضا (1390) آیین دادرسی مدنی 1، چاپ اول، انتشارات دانشگاه مازندران، ص 25.
طی 30 سال گذشته ، تعداد کودکانی که به مهدکودک یا کودکستان میروند، افزایش چشمگیری یافته است که این روند عمدتا به علت افزایش مشارکت زنان در نیروی کار است. در حال حاضر ، مادران 67 درصد از کودکان مهد کودکی شاغل هستند. در سیستم آموزشی کشور ما ، کودکستان محلی است که هدف آن بالا بردن سطح رشد کودکان 2 تا 5 ساله است و بر تجربههای آموزشی تاکید میورزد و مهدکودک انواع تدارکات لازم برای سرپرستی فرزندان والدین مشاغل را در بر میگیرد که این تدارکات در خانه کودک ارائه میشوند.
بررسیها نشان میدهد که والدین ، در زمینه آموزش فرزندان ، اغلب کودکستان را به مهدکودک ترجیح میدهند. و به همین دلیل است که بسیاری از کودکستانها ، ساعت کار خود را از نیمه وقت به تمام افزایش دادهاند تا به نیازهای والدین شاغل پاسخ دهند. در حالیکه وظیفه یک مهدکودک خوب فقط این نیست که کودکان را در غیاب والدینشان ایمن نگهدارد و آنها را خوب تغذیه کند. مهدکودک باید مانند یک کودکستان کارآمد ، تجربیات آموزشی با کیفیت عالی را برای کودکان فراهم آورد. ( رضایی ، 1386 )
کلمه تعلیم گرچه واژه كوچكی است ، اما غفلت از همین واژه در مورد کودکان می تواند در دراز مدت نتایج ناگواری را برای خـانواده بوجود آورد. كودكان بزرگترین ثروت هر خـانواده محسوب می شوند كه سرمایه گذاری در راه تعلیم و تربیت آنان اهمیتی ویژه داشته و از هر رشته دیگری سودمندتر است و آموزش و پرورش در دوره كودكی ، آینده فرد ، خـانواده و جامعه را بنا می نهد و حتی مسیر حركت كشور را مشخص می نمایـد . سرمایه گذاری و برنامه ریزی در این دوره برای كودكان از مهمترین وظایف خـانواده ها ، مسئولان و نهادهای مسئول می باشد .
كودكی كه به دنیا می آید و دنـیا مـهد او می باشد عالی ترین و كامل ترین امكانات رشد را دارا می باشد . او در بهترین حالت خود به دنـیا میآیـد و آمادگی و ظرفیت آن را دارد كه به شایسته ترین وجهی پرورده شود و به بهترین كمالات دست یابد. فقـط كافی است عادی به دنیا بیاید وخانواده و محیطی مناسب در اختیارش باشد تا ببالد و نشو و نما كند و جای ارجمند خویش را در این دنـیـا بیابد. اما زندگی خانوادگی و محیط بهداشتی ، آموزشی ، اجتماعی و فرهنگی بسیاری از مردم امروزین جهان چنان است كه دستیابی به چنین مقصودی را دشوار و گاه امكان ناپذیر می سازد.
امروزه آموزشهای پیشدبستانی در اكثر كشورهای جهان نوعی آموزش غیرمستقیم است تا كودك بتواند با آزادی بیشتر از راه های بازی و سرگرمی ، خود را برای مشاهده دقیق جهان پیرامون خویش آماده کرده و به كسب تجربه های تازه، كشف پدیده های محیطی ، گسترش دانش پایه خود ودست یافتن به مفاهیم متعدد روی آورد.
اگر نگاهی به تاریخچه پیدایش مهدکودک در دنیا بیاندازیم می بینیم که اولین موسسات مراقبت از کودک، ۲۶۳ سال پیش، یعنی در سال ۱۱۲۹ شمسی (۱۷۵۰میلادی) در اتریش شکل گرفت. این مهدکودکها با الگوبرداری از یتیمخانهها و در کنار کارگاههای تولیدی به وجود آمد ، درست در همان ساعاتی که زنان کارگر در کارگاهها مشغول به کار بودند و زمانی برای حفاظت و نگهداری از فرزندان خود نداشتند. بیشتر مشتریان این موسسات خانوادههای فقیر بودند که زنان آنها مجبور به کار در شرایط سخت و ساعات طولانی میشدند. در این مهدکودکهای ابتدایی خبری از آموزش نبود، فلسفه وجودی آنها تنها نگهداری از کودکان بود تا در جامعه دردسرساز نشوند و به بزهکاری روی نیاورند.
اما اولین کودکستان بر اساس طرحی از«فریدریش فروبل» در سال ۱۲۱۹ (۱۸۴۰ میلادی) در آلمان ساخته شد و نام آن را kindergarten به معنای « باغ کودک» گذاشتند. در طرح فروبل آموزش در کنار بازی گنجانده شده بود و همین امر باعث شد که مهدکودکها به مرور از لحاظ کمی و کیفی پیشرفته شوند و اتحادیهها ، قوانین ، برنامهریزی و نظارت و مراقبتهای تربیتی حول محور آنها شکل بگیرد.
در ایران اما علت تأسیس مهدها کاملا متفاوت بود. اولین مهدکودک را در سال ۱۲۹۸ شمسی یعنی ۹۴ سال پیش ، اقلیتهای مذهبی در تهران احداث کردند. بعد از آن در سال ۱۳۰۳، جبار باغچهبان در تبریز «باغچه اطفال» را تأسیس کرد و چند سال بعد کودکستان دیگری در شیراز دایر نمود. اهدافی که مهدها در ایران دنبال میکردند بیشتر سیاسی و تربیتی بود.(فضلی 1389)
حال که بدلیل روند فعلی شرایط زندگی بشری و افزایش روزافزون مشارکت زنان در اقتصاد خانوار و فاصله گرفتن آنها از محیط خانواده وجود مهدکودک ها روز به روز ضروریتر می شود بررسی تاثیرات آن بر شرایط اجتماعی و عاطفی کودکان و تاثیراتی که می تواند بر آینده زندگی آنها داشته باشد ، جزو مسائلی است که هر پدر و مادری می خواهد آن را بداند.
1ـ1ـ بیان مسأله
بررسی شرایط رشد و نمو انسان ، که اساساً موجودی اجتماعی است و از بدو تولد تا واپسین دم حیات در جامعه زندگی می کند ، نیازمند دیگران است ، از آن تأثیر می پذیرد و بر آن تأثیر میگذارد ، بویژه درسالهای ابتدایی زندگی و زمان کودکی از اهمیت بالایی برخوردار است ( حسینی ، 1380 )
می دانیم که کانون خانواده ، نخستین نهاد اجتماعی است که کودک در آن پرورش می یابد و در آن می آموزد که چگونه رفتار اجتماعی داشته باشد . تربیت کودک در سنین اولیه رشد آنقدر مهم است که هم در آیات و روایات دینی ما بسیار برآن تاکید شده است و هم صاحب نظران و دانشمندان علوم اجتماعی ، روانشناسان و دانشمندان علوم تربیتی بر نقش حساس و سرنوشت ساز این مقطع و نقش محیط خانواده ، بویژه مادر در آن اذعان دارند. بدیهی است آنچه کودک در سنین ابتدایی رشد تجربه می کند تأثیر مهم و سرنوشت سازی
در شکل گیری شخصیتش در بزرگسالی و زندگی آتی دارد و این در حالی است که شرایط جدید اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی بشر و تغییر و تنوع در نقشهای زن و مرد و بالاخص زنان در جامعه موجب گردیده که بسیاری از آنها نتوانند مثل گذشته بصورت تمام وقت در کنار فرزندان خود حضور یابند.
برخلاف گذشته که کودک چند سال اول زندگی خود را در آغوش پرمهر خانواده و مادر بزرگ می شد ، امروزه و در این دنیای مدرن کودک از یک سالگی و یا بیشتر، به مراکز نگهداری کودک مثل مهدکودکها می رود و تربیت و شاکله اصلی وجودش در آنجا شکل می گیرد ، بسیاری از ما با شنیدن اسم مهدکودک یاد والدین کارمند میافتیم و تصور میکنیم مهدکودک صرفاً جایی است که میتوانیم فرزندمان را برای چند ساعت به آنجا بسپاریم و خودمان به کارمان برسیم.
لذا می بینیم که خواسته یا نا خواسته در جامعه امروزی محیط های اجتماعی دیگری به جز خانواده در آموزش هنجارها و ارزش ها به فرزندان دخالت دارند و با افزایش سن کودک و رفتن او به مدرسه و … به مرور از نقش خانواده ها کاسته و بر نقش این کانون ها در الگو دهی به شخصیت کودک افزوده می شود. مهدکودکها که معمولاً اولین مجموعه بعد از محیط خانواده برای کودکان بوده وحتی برای بچه ها عموماً جذابیتی بیش از خانه و خانواده دارند ، نقشی بسیار اساسی و مهم در تربیت کودکان ایفا می کند و این ایجاب می کند تا برای به ثمر نشستن این نهال های ترد و شکننده و کمک به رشدِ صحیح آنان ، محیطی امن و عاری از هرگونه انحراف برای تربیت آنان فراهم گردد. ( رضازاده ، 1385 )
گرچه بین حضور فیزیکی و غیرفیزیکی و کمی و کیفی والدین بویژه مادر در کنار کودک تمایز و تفکیک وجود دارد ، لکن تحقیقات متعدد روانشناختی و جامعه شناسانه صورتگرفته بیانگر این نکته مهم می باشد که بهتر است کودکان تا پایان ۲ سالگی در محیط خانواده و نزد والدین خود باشند تا احساس امنیت روانی و وابستگیهای عاطفی اولیه بصورت صحیح و طبیعی در کنار خانواده در کودک شکل بگیرد و از این سن به بعد کودکان به تجربههای اجتماعی نیز نیاز دارند که آموختن بسیاری از مفاهیم را میتوان از طریق اجتماع و ارتباط با همسالان برای فرزندان مهیا کرد.
رشد اجتماعی ، انسجام عاطفی ، نحوه ارتباط با دیگران ، داشتن روحیه همکاری ، مسئولیت پذیری ، یادگیری زبان و درک مفاهیم کلامی و غیرکلامی در یک مهدکودک خوب که از معیارهای لازم برای رشد اجتماعی و کلامی کودکان برخوردار باشد ، می تواند اتفاق بیافتد. دریک مهد کودک خوب همه برنامه های کودکان از نظم و انضباط خاصی برخوردار میشود ، برنامه خواب و خوراک آنها از قاعده خاصی پیروی میکند ، آموزش بسیاری از مطالب که ممکن است مادر در منزل به صورت پراکنده یا به طور غیرعلمی به فرزندش بیاموزد، در مهدکودک به صورت منظم و روشمند و به صورت گروهی آموخته میشود. به طور کلی کودک در این مرحله برای سالهای آینده که باید ساعتهای بیشتری را از خانه دور باشد ، آماده میشود.
کودکانی که به مهدکودک میروند زمینه رشد اجتماعیشان فراهم شده و توانایی های لازم در آنها بدلیل تعاملات اجتماعی شکل میگیرد. بسیاری از رفتارهایی که کودکان درخانه نیاموختهاند، در آنجا میآموزند. رفتارهای منفی یا رفتارهایی که چندان مثبت یا جامعهپسند نیستند، در مهدکودک کمرنگ میشوند. به این ترتیب کودکان مجموعهای از رفتارها و اطلاعات مفید را در مهدکودک میآموزند و از طرف دیگر رفتارهای بدی که آموختهاند در مهدکودک با روشهای خاصی تعدیل میشود. رشد کلامی که به تحقیق در تواناییهای اجتماعی آتی کودک اهمیت زیادی دارد، درکودکان مهدرفته ، در مقایسه با کودکانی که به مهد نرفتهاند ، متفاوت است ، کودکان مهد رفته از واژههای بیشتری استفاده میکنند و نحوه ارتباطشان با دیگران فرق می کند ، بنابراین یک مهدکودک خوب با معیارهای اخلاقی و تربیتی قابل قبول تاثیر زیادی در رشد اجتماعی و عاطفی کودک دارد. (رضایی 1385)
لازم به ذکر است که در این میان ، رفتن کودکان به آمادگی ، بویژه برای آن دسته از کودکانی که به مهد کودک نمی روند نیز بسیار مهم بوده و در مراحل رشد کودک بسیار موثر است و او را برای ورود به دبستان آماده میسازد. کودکانی که دوره آمادگی را گذراندهاند برای ورود به دبستان بسیار مهیاتر هستند و آموزشهای رسمی و غیررسمی که برایشان در نظر گرفته شده به رشد اجتماعی و مهارتهای فهمی و حرکتی آنها کمک بسیار زیادی خواهد کرد.
1ـ2ـ ضرورت و اهمیّت تحقیق
« رشد انسان از تولد و حتی پیش از تولد تا هفت سالگی مسئله ای است که در گذشته کم و بیش در سرتاسر جهان به آن توجه شده است. اکنون این مرحله را از حساس ترین و مهم ترین مراحل رشد انسان می دانند ، پژوهشهای گوناگون عصر ما نشان داده که اگر در این مرحلهی رشد از نظر جسمی ، روانی ، تربیتی نسبت به کودک غفلت و کوتاهی شود در مراحل بعد تنها پنجاه درصد از این کوتاهیها را می توان جبران کرد و پنجاه درصد دیگر جبران ناپذیر خواهد بود.» (خواجه زاده 1392)
اهمیت و ضرورت موضوع از جنبه های گوناگون قابل بررسی است ، به استناد جدیدترین تحقیقی که تا به حال در مورد مراقبت از کودک صورت گرفته، کودکانی که اوقات خود را دور از مادر و در مهدکودک می گذرانند ، پرخاشگرتر می شوند و مدت زمانی را که کودک در مهدکودک می گذراند هر چه طولانی تر باشد ، احتمال این که هنگام رسیدن به سن کودکستانی پرخاشگرتر شود بیشتر است. ( محمود نژاد ، 1383 )
بسیاری از محققان بر این باورند که هفده درصد کودکانی که بیش از 30 ساعت در هفته را در مهدکودک می گذرانند ، در ناهنجاری های رفتاری همچون جنگ و دعوا ، بیرحمی، حمله به دوستان و نیز رفتارهای نامناسبی چون جدال ، پرتوقعی و پرحرفی «نمره بیشتری » می آورند و آموزگاران آمادگی و مادران این کودکان ، از آنها به عنوان کودکان مسئولیت ناپذیر ، تهاجمی ، بهانه گیر، نترس ، دردسرآفرین و افرادی که باید خواسته هایشان به سرعت عملی شود، یاد می کنند. ( رستمی کیا ، 1386 )
محققان هنوز نتوانسته اند دلیل این رفتارها را دقیقاً مشخص کنند اما برخی ، علت مشکلات رفتاری این کودکان را عدم ارضاء عاطفی کودک بدلیل خستگی والدین بر اثر کار و عدم توجه به کودک و یا عدم توجه مسئولان مهدکودکها عنوان می کنند. اگر چه نوع اداره مهدکودک نیز در بروز یا جلوگیری از اختلالات عاطفی کودکان بسیار موثر است. گاهی پذیرش کودکان بیش از تعداد استاندارد در مهدکودکها ، با مربیهای کمتر از حد استاندارد و گاه کم تجربگی و نداشتن رفتار صبورانه و مادرانه در مربیان یکی از مشکلات و موانعی است که بچهها در مهد کودکها از محبت عاطفی برخوردار نمیشوند.
طبق برخی پژوهش های انجام شده ، کودکانی که زمان زیادی را در مهدکودک به سر می برند، غمگین و ترسو هستند اما این مشکل معمولاً تا سن آمادگی از میان می رود.
در تحقیقات صورتگرفته آمده است که اگر می خواهید این گونه رفتارها را تقلیل دهید ، بهتر است از مدت زمانی که کودک در مهدکودک می گذراند بکاهید.
از طرف دیگر، طبق گزارش مؤسسه ملی «بهداشت و توسعه رفتار کودکان»، بچههایی که بین سال های دوم تا چهارم زندگی در مهدکودک هستند نسبت به سایر کودکان آموزش زبان و حافظه بهتری دارند.
از آنجا که رابطه کودک با دوستان و مربیان خود در مهد ، دوستانه است تأثیرپذیری و الگوبرداری از آنان در قیاس با محیط خانواده ، بیشتر است ، زیرا پدر و مادر در منزل با حالتی اقناعی و دستوری با کودک رفتار می کنند و او نیز این حالت اجبار و سلطه گری را در خانه احساس می کند ، چرا که دریافته است پدر و مادر بزرگتر از او هستند. حتی گاهی اوقات احساس می کند که آنان به دلیل بزرگتر بودن به او زور می گویند ، اما احساس کودک در مهد به مربیان و همسالان خود احساسی دوستانه و به دور از اجبار و زور است.
لذا این تحقیق در صدد است تا تاثیرات مثبت و منفی مهدکودک بر روی شرایط اجتماعی و عاطفی رشد در کودکان را بررسی نموده و ضمن مقایسه آن با کودکان مهدنرفته ، مفید یا غیر مفید بودن و میزان تاثیر مهدهای کودک در زمینه رشد اجتماعی کودکان را مشخص نماید ، که امید است نتایج حاصله بتواند در راهنمایی والدین برای استفاده و عدم استفاده از مهد کودک موثر باشد.