از آنجایی که پویایی و تغییر از مهم ترین ویژگی محیط سازمان های امروزی است، حفظ و بقای سازمان ها زمانی محقق می شود که همگام با تغییرات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود را در مسیر توسعه و تحول بهبود بخشند. امری که تحقق آن کاری بسیار مشکل، ظریف و حساس است و تنها با بکارگیری ایده های نوین و پذیرش و پرورش استعدادهای خلاق و نوآور محقق می شود. اما عوامل زیادی وجود دارند که بر خلاقیت کارکنان اثر می گذارند(اسلاتر[1]، هلت[2] و اسلن[3]، 2010) یکی از این موارد استرس است که از مسائل بسیار حاد در سازمان های امروزی است(نصیری، پیوسته و درخشان، 1391).
به عقیده براون[4] و کوپر[5] (1996) سه دسته از عوامل در بروز استرس شغلی نقش دارند: 1- عواملی که ریشه در تفاوت های فردی افراد دارند، 2- عواملی که ناشی از تفاوت های فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی هستند، 3- عواملی که ناشی از ویژگی های محیط کار هستند(به نقل از آقایی، جلالی، حسن زاده و اصلان، 1390). ویژگی های شخصیتی و جمعیت شناختی افراد از مهمترین عوامل دخیل در ایجاد تفاوت های فردی هستند که می توانند نحوه ادراک استرس و مقابله با آن را تحت تأثیر قرار دهند. در خصوص ارتباط بین ویژگی های جمعیت شناختی از قبیل جنسیت، سن، وضعیت تأهل و غیره با استرس مطالعات متنوعی انجام شده که نتایج آنها بیانگر آن است که برخی از
ویژگی های جمعیت شناختی با استرس شغلی و نحوه تجربه استرس ارتباط معنادار دارند. در خصوص دسته دوم عوامل مرتبط با استرس نیز مطالعات متعددی انجام شده است که به خصوص نقش تغییرات در محیط اجتماعی در کلیه سطوح، اعم از جهانی، ملی، محلی، خانوادگی و فردی در بروز استرس مورد تأکید واقع شده است. دسته سوم عوامل استرس زا که بخشی از هدف این مطالعه است، مربوط به عوامل مرتبط با شغل و محیط کار می باشند.روانشناسان سازمانی عوامل استرس زای محیط کار را شناسایی کرده اند که از مهمترین آنها ویژگیهای نقش است(بامبر[6]، 2006، به نقل از آقایی و دیگران، 1390). راس[7]و مایر[8] (1377) نیز از مهمترین ویژگی های نقش ابهام و تعارض نقش را می دانند.
اگر چه هرکس در معرض خطر استرس قرار دارد اما ممکن است بعضی افراد نسبت به افراد دیگر استرس بالاتری راتجربه کنند. بنابراین می بایست متغیرهای دیگری (مانند تفاوت های فردی) در ارتباط بین استرس و پیامدهای آن دخیل باشند(عظیمی، سلیمی و حاجی پور، 1391). دسته ای از متغیرهای فردی که در رابطه بین فشارزاها و استرس نقش دارند باورهایی است که افراد نسبت به خود دارند. از میان این باورها خودکارآمدی به عنوان جزء اساسی نظریه شناختی – اجتماعی نقش قابل توجهی در مواجهه با موانع و گرفتاری ها دارد(لو[9]، سیو[10] و کوپر، 2008). خودکارآمدی به مهارت های افراد مربوط نمی شود بلکه به آنچه شخص باور دارد که تحت شرایط خاصی می تواند انجام دهد مربوط است. افراد مختلف با توانایی های یکسان و مشابه در شرایط مختلف بسته به پایین یا بالا بودن عقاید کارآمدی ممکن است ضعیف، متوسط یا خوب عمل کنند. بنابراین مهارت ها به راحتی تحت نفوذ شک و تردید فرد نسبت به خود قرار می گیرند. به همین خاطر یک فرد توانمند ممکن است به دلیل عدم اعتماد به توانایی و شایستگی خود به نحو مطلوبی عمل نکند(عظیمی و دیگران، 1391).
در این راستا در فصل حاضر ابتدا به بیان مسئله، ضرورت و اهمیت انجام تحقیق،اهداف، فرضیه ها، قلمرو مکانی، زمانی و موضوعی و تعاریف واژه های کلیدی پرداخته می شود و به ترتیب در فصول دوم تا پنجم به معرفی ادبیات موضوع، روش شناسی تحقیق، تجزیه و تحلیل داده ها و بحث و نتیجه گیری پرداخته خواهد شد.
:
خانواده سالمترین و بهترین راه جهت برآوردن نیازهایآدمی میباشد، یكی از مهمترین نقشهای خانواده بقای نسل، تربیت فرزندان سالم و كارآمد و مفید برای جامعه است و هرگونه موفقیت و فراز و نشیبی كه در خانواده به وجود می آید و یا هر نقصان و كاستی كه بر خانواده تحمیل می شود در وهله اول اثرات مستقیمی بر فرزندان خواهد گذاشت (شمس، 1377).
مطالعه روابط والدین و كودك، یكی از بحثهای علم روانشناسی را تشكیل میدهد، روابط بین كودكان و سایر اعضای خانواده را میتوان به عنوان نظام یا شبكه ای از بخشهایی دانست كه در ارتباط متقابل با یكدیگرند. والدین ممکن است هم فرزند خودشان را دوست بدارند و هم این که آن ها را طرد کنند، و یا این که در عین دوست داشتن آن ها، در انضباط نیز سخت گیری نمایند. پاسخ کودک نیز صرفاً به یک جنبه از رفتار والدین یا شخصیت آن ها ارتباط پیدا نمی کند، بلکه تحت تأثیر ترکیبی از عوامل مختلف است (اسفندیاری ،1379).
اسمارت[1] (2001)، در پژوهشی دریافته است که چگونگی تعامل والد- کودک اغلب به عنوان پیش بینی کنندهای برای مشکلات رفتاری کودکان میتواند مورد استفاده قرار گیرد. تعاملهایی که معمولاً همراه با خصومت متقابل، بدبینی، کنترل بیش از حد و خشونت هستند در بسیاری از آسیب شناسیهای دوران کودکی دخالت دارند(هالنستین، 2001).
پژوهشهای متمركز بر عوامل والدین عموماً فرزندپروری را هم، در پرتو سبكهای فرزندپروری جهانی (برای مثال، مقتدر، مستبد، سهل گیر )، و هم رفتارهای خاص والدینی (مانند شیوه های برقرارینظم )، مفهوم سازی نموده اند. و هم چنین دارلینگ[2] و استین برگ[3] (1993)، مدل نظری ارائه داده اند که در آن، سبك فرزندپروری از طریق تعدیل ارتباط بین رفتارهای والدینی و پیامدهای رفتاری، تأثیر غیرمستقیم روی این پیامد ها داشت (سامروف[4]، 2004).
پیشرفت تحصیلی دانشآموزان و بررسی عوامل تأثیرگذار بر آن، موضوع مهمی است که بخش عمدهای از پژوهشهای علوم تربیتی و روان شناسی را به خود اختصاص داده است. به طوری که موفقیت در تحصیل، نقش مهمی در کسب فرصتهای شغلی و ساختن زندگی آیندهی دانشآموزان دارد. در واقع آموزش مؤثر، بین گذشته، حال و آینده ارتباط ایجاد می کند (بریتزمن، 2003). محققان توافق دارند که علاوه بر آموزش بسیاری دیگر از عوامل از جمله، محیط، مدرسه، خانواده و محیط اجتماعی که کودک در آن زندگی میکند و همچنین مشخصه های فردی مانند هوش، شخصیت، سن، همسالان و انگیزه در عملکرد تحصیلی او نقش مهمی را ایفا میکنند. کاموراجا، کارو و اشمک (2009) و بوساتو و همکاران ، 2000، پرموزیک و همکاران، 2003) دریافتند که پیشرفت تحصیلی تنها پیامد هوش و امکانات آموزشی موجود در محیط نیست بلکه جنبههای روان شناختی، همانند ابعاد شخصیتی و سبکهای یادگیری نقش مهمتری را دارند.
برای مثال ، اینفانته[12] و همکاران، 2001، عنوان میکنند در گسترهی موفقبت تحصیلی، نقش شخصیت فراتر از هوش است. سیستمهای موفق آموزش و پرورش در مقاطع مختلف تحصیلی، در کنار سنجشهای گوناگون، بخشی را نیز به سنجش ابعاد روانی و شخصیتی دانشآموزان اختصاص میدهند تا به وسیله نتایج حاصل از آن و انجام اقدامات مورد نیاز به پیشرفت تحصیلی آنان کمک نمایند. اصولاً تدوین برنامههای آموزشی باید طوری باشد که آموزندگان را در شرایط سازگاری روانی، به سوی به کار بستن همه تواناییهایشان هدایت کنند( دهقان، 1385).
1-2. بیان مسأله:
خانواده[13] از نهادهای مهم وبنیادی جامعه است که نقش اساسی در زندگی فرد وجامعه دارد.اهمیت خانواده بعنوان یک نهاد اجتماعی مساله ای غیر قابل تردید است. اگر چه فرزند از جامعه و همسا لان تاثیر می گیرد ولی بیشتر تحت تاثیر خانواده است.تاثیر خانواده در کودک ونقش های مهم آن در جنبه های سازندگی، فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی وغیره بسیار مهم وعظیم است(قائمی، 1375).
تاثیر خانواده در رشد همه جانبه کودک ار لحظه تولد آغاز شده وبا قدرت وفراگیری خاصی آشکار می شود ودر سراسر زندگی باقی می ماند.روابط صحیح ومتعادل والدین وفرزندان یکی از عوامل موثر در سلامت وبهداشت روانی آنان است. تحقیقات نشان می دهند که در بین عوامل مختلفی که در پرورش وشخصیت سالم در کودکان و نوجوانان موثرندتاثیر متقابل کودک ووالدین و نحوه برخورد وارتباط والدین وکودک از مهمترین وبنیادی ترین عوامل محسوب می شود. (نوابی نژاد،1370)
از طرف دیگر پیشرفت تحصیلی [14]موضوعی است که بخصوص در حال حاضر مورد توجه تمامی کشورهای جهان است وهر ساله مقدار زیادی از بودجه جوامع صرف تحصیل کودکان ونوجوانان می شود .(قاجاریه،1372).ارقام یونسکو نشان می دهد که مجموع هزینه های دولت ها برای آموزش وپرورش در کشورهای در حال توسعه از 8میلیارد در سال 1965به بیش از 92 میلیارد دلار در سال 1980 افزایش یافته است.(برومند،1378).زیرا پیشرفت تحصیلی دانش آموزان یکی از مهمترین وعینی ترین معیارها برای بررسی وارزیابی کارایی واثر بخشی نظامهای آموزش وپرورش است (مهر افروز،1378).وتمام کوششها وتلاش های این نظام در واقع جامه عمل پوشیدن بدین امر تلقی می شود .(شلویری ،1377).
همچنین پایگاه اجتماعی خاستگاه بسیاری از متغیرهای به هم وابسته ژنتیکی واکتسابی است. از ویژگی های مشخص پایگاه اجتماعی می توان از تعلیم وتربیت وشغل والدین، هوش بهر ورفتار کلامی آنها، در آمد خانواده ،وضع بهداشتی ،تجارب تربیتی، همسایگان وشرایط زندگی، نگرش های گوناگون در باب آموزش وپرورش، پیشرفت وامکان کنترل بر مقدرات ومانند اینها نام برد بررسی اثرات متنوع عوامل اجتماعی، اقتصادی در پبشرفت تحصیلی اهمیت فراوان دارداز مدتها قبل معلوم شده است که روند هوش بهر وموفقیت بچه ها با وضع اجتماعی خانواده هایشان تغییر می کند بسیاری از محققان دریافته اند که نمرات کودکان در آزمون های هوشی موجود به طور اساسی به شغل پدر، تعلیم وتربیت والدین ودرآمد خانواده مرتبط ووابسته است (مهدی پور ،1386).
نخستین تحقیقات منظم وجدی در مورد رابطه شخصیت کودک با فضای روانی –تربیتی خانواده و نحوه رفتار والدین توسط پزوهشگرانی مانند (کازانین ،سیج ونایت) [15]آغاز شد.(شاملو،1375).
خانواده یک نظام طبیعی و اجتماعی است که افراد خواسته یا ناخواسته به آن وابسته اند و اولین کانونی است که فرد در آن احساس امنیت می کند و مورد پذیرش و حمایت قرار می گیرد. مطمئناً ساخت و فضای خانواده ، نقش مهمی در عملکرد و رفتار فرد ایفا می کند. كیفیت تعامل والدین و فرزندان، وضعیت اقتصادی –اجتماعی خانواده و تحصیلات والدین همواره به عنوان تعیینکنندههای مهم عملکرد تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان شناخته شده است(هانوشک[16] ،1986؛ نقل از آکسوی[17] ، لینک[18]؛ 2000).
از جمله متغیرهایی که در ارتباط با شیوه های فرزند پروری مورد توجه و بررسی محققان و پژوهشگران روان شناسی و متخصصین تربیتی قرا رگرفته است می توان به رشد اجتماعی (مهرابی، 1376)، سازگاری اجتماعی، عزت نفس و خود کنترلی (برک،به نقل از مارسل، 1997)نیز (حسینیان آقا ملکی، 1376)، بلوغ شخصیتی (لامبورن و همکاران [19]1991،به نقل از لیل آبادی، 1375)، انگیزش (پیزو، 1993، گلیسون و دیگران [20]به نقل از شارون و همکاران 1997) خود تنظیمی ( ملک مکان، 1378)و مکان کنترل، رشد اخلاقی، اضطراب و هوش(برندت،1997 به نقل از مهر افروز 1378) اشاره نموددر همین رابطه نتایج تحقیقات دوبینس[21] (2006)، برومند نسب (1373) مهر افروز (1378) و پور عبدلی و همکاران (1387)نشان می دهد والدینی که انتظارات درونی بیشتری از فرزند خود داشته و از نظر سطح پاسخگو بودن (گرمی، پذیرش و تعهد) و درخواست کنندگی(کنترل و نظارت) در سطح بالایی باشند و به شیوه اقتدار منطقی با فرزندان خود رفتار نمایند، فرزندانشان دارای کنترل درونی می شوند.
سوال اصلی این تحقیق این است که بین شیوه های فرزندپروری و درگیری والدین در امور تحصیلی با عملکرد تحصیلی دانش آموزان پسر و دختر مقطع راهنمایی شهرستان بندرعباس چه رابطه ای وجود دارد.
1-3. اهمیت و ضرورت انجام تحقیق:
خانواده به دلیل نقش تربیتی وفرهنگی خود در پرروش انسان های متفکر، آگاه وبالنده نقش بسیار موثری می تواند ایفا کند.اگر ابعاد این نهاد تربیتی به درستی تحلیل شود معلوم می گردد که سلامت وپویایی جامعه به سلامت وپویایی خانواده ارتباط دارد.(ملکی،1385).انجام این تحقیق می تواند اطلاعات ارزنده ای در اختیار مسئولین و برنامه ریزان آموزش و پرورش قرار دهد و با توجه به اینکه چنین تحقیقی در استان هرمزگان انجام نشده است اهمیت آنرا دو چندان می کند
نتایج این تحقیق می تواند مسئولان و برنامه ریزان را یاری دهد تا بتوانند زمینه لازم جهت درگیری بیشتر والدین در امور تحصیلی فرزندانشان را فراهم نمایند و همچنین روش صحیح تربیت فرزندان را به والدین آموزش دهند.
پیشرفت تحصیلی و سلامت روانی یکی از مهمترین و عینیترین معیارها برای بررسی و ارزیابی کارایی نظامهای تربیتی است. از طرفی دانشآموزان بزرگترین سرمایههای انسانی در هر جامعه به حساب میآیند؛ زیرا میتوانند با هم در آمیختن نیروی جوانی و علم و مهارت آموخته شده چرخ های پیشرفت و توسعه را به حرکت در آورند.
مسأله پیشرفت تحصیلی یکی از مسائل مهم آموزش و پرورش در تمام نقاط دنیا است. چنانچه بخواهیم مدارس، دانشآموزان موفق و کارآمدی پرورش دهند ضروری است عوامل مؤثر بر موفقیت تحصیلی را بشناسیم و برنامه ریزی دقیق در همین راستا به عمل آید. در هر جامعهای دانشآموزان سازندهی فردای آن جامعه و کسانی هستند که باید پذیرای مسئولیت های آن جامعه باشند. به همین دلیل است که امروزه آموزش و پرورش جایگاه ویژهای دارد و مردم در سراسر دنیا در پی یافتن راه هایی برای بهبود آموزش و پرورش آینده سازان کار آمدتر هستند (الیاس، 2002).
هر سال آموزش و پرورش و خانواده ها سرمایه و هزینههای زیادی را جهت سلامت و تحصیل موفق دانشآموزان صرف میکنند. پرورش درست دانشآموزان از نظر روانی و تحصیلی باعث میشود که فارغالتحصیلانی کارآمد تحویل جامعه داده شوند که دارای بنیهی علمی و توان عملی لازم هستند و سرمایه و هزینه به کار رفته به شکل بهینهای بازدهی خواهد شد.
1-4. اهداف پژوهش
1-4-1. هدف کلی:
[1]-Esmart.E,S
[2]-Darling .D,S
[3]-Astinbergh. A,E
[4]- Samerof.S,G
[5]-Academic Achievement
[6] -Britzman, D. P.
[7] -Komarraju, M
[8] -Karau, S. J
[9]-Schmeck, R.R
[10] -Busato, V. V.
[11] -Permuzic, T.
[12]-Ienfante, E
family-[13]
Educational achivement-[14]
Kassanin&night and sage-[15]
[16] . Hanushek
[17] . Aksoy
[18] . Link
Lamborn andet al-[19]
Pizoo,gleason-[20]
dobbines-[21]
در دنیای پُر چالش کنونی، سازمانها به منظور رقابت در صحنه جهانی، ارضای نیازها و انتظارات مشتریان و سازگاری با ماهیت در حال تغییر شغل، در تلاشند تا کارکنانی را به کار گیرند که فراتر از وظیفه و نقش تعیین شده در شرح شغلشان عمل کنند زیرا اعتقاد بر این است که این رفتارهای فراتر از نقش در ارزشیابی عملکرد انعکاس مییابد، مشارکت کارکنان در برنامهها را تحت تاثیر قرارخواهد دا د و می تواند عاملی موثر بر تعهد شغلی و عزت نفس باشد.این تلاش های فراتر از حد انتظار، داوطلبانه، سودمند و مفید، تحت عنوان رفتارهای افزون بر نقش یا رفتارهای شهروندی سازمانی یاد می شود. مفهوم رفتار شهروندی سازمانی، تحولی در حوزه رفتار سازمانی ایجاد نموده است. این مفهوم مسلماً باعث شده است که سازمانها نوآور، منعطف، بهرهور و در برابر بقایشان مسئول باشند. حال بروز چنین رفتاری
چگونه امکان پذیر است؟ (ابیلی، 1387)
عدالت سازمانی عاملی است که در بروز چنین رفتاری بسیار نقش به سزایی ایفا می کند.عدالت سازمانی عبارت است از این که با چه شیوهای با کارکنان رفتار شود که احساس کنند به صورت عادلانه با آنها رفتار شده است که شامل ادراك منصفانه بودن پرداخت ها و برابر در رویه های سازمانی و عادلانه بودن رفتار های بین شخصی و کافی بودن اطلاعات و منابع در سازمان می باشد. به اعتقاد گرین برگ درك عدالت در سازمان یک اصل و الزام اساسی برای اثربخشی و كاركرد موثر سازمانها و همچنین رضایت شغلی افراد سازمان است. (دانایی فرد، 1387)
رفتارهای فراتر از وظیفه و فرانقشی براساس ادراك از واقعیت شكل میگیرد نه خود واقعیت .در این راستا، چنانچه ادراك افراد از واقعیت بر مبنای انصاف و عدالت باشد و احساس کنند در سازمان هیچ تبعیضی وجود ندارد و عدالت به طورکامل اجرا می شود در كاركنان موجب ایجاد یک تعهد شغلی میگردد درواقع تعهد شغلی رفتارهای افراد را تحت تأثیر قرار میدهد و تعهد بیانگر احساس هویت و وابستگی فرد به شغل و سازمان است وقتی که فرد احساس تعهد شغلی می کند رفتارهای فرانقشی یا درواقع همان رفتارهای شهروندی سازمانی بروز پیدا خواهد كرد که این امر درنهایت به بهرهوری سازمان و عملکرد مناسب آن منجر می شود. لذا دراین تحقیق تعهد شغلی به عنوان نقش تعدیلگر قرار گرفته است که ازاین طریق رابطه عدالت سازمانی و رفتار شهروند سازمانی مورد بررسی گردد. (حسین زاده، 1390)
:
پیش بینی آینده از اصلی ترین دغدغه های انسان در طول تاریخ بوده است. با پیشرفت علم و فناوری، پژوهشگران امکان برنامه ریزی و تصمیم گیری برای آینده را با بهره گرفتن از روش های علمی پیش بینی، فراهم آورده اند. اطلاعات مالی اگر چه گذشته نگر است، اما ادعا می شود که برای پیش بینی آینده سودمند باشد.
با افزایش شرکت ها و مؤسسات بازرگانی و ایجاد پیچیدگی در روابط اقتصادی و تجاری، وظایف امور مالی به صورت چشم گیری تغییر یافته است. تأکید دولت ها بر رشد اقتصادی به افزایش و گسترش بیش از پیش شرکت ها و مؤسسات کمک و این وظایف را پیچیده تر نموده است. ازسوی دیگر پیشرفت تکنولوژی و تغییرات محیطی وسیع باعث شتاب فزاینده اقتصادی گشته و به دلیل رقابت روزافزون مؤسسات، دستیابی به سود محدود شده و میل به ورشکستگی افزایش یافته است.
میزان وقوع بحران های مالی در جهان در سال های اخیر بیش از هر زمان است. در دو دهه ی اخیر ارقام و اعداد اقتصادی نشان دهنده ی
افزایش بی سابقه ی میزان ورشکستگی هاست. وجود بحران های مالی در یک کشور شاخص اقتصادی مهمی است که توجه عموم را به خود جلب می کند. همچنین، هزینه های اقتصادی ورشکستگی نیز بسیار زیاد است. بنابراین، توانایی پیش بینی بحران مالی و جلوگیری از وقوع آن از اهمیت اساسی برخوردار است و از تخصیص نامناسب منابع کمیاب اقتصادی جلوگیری می کند. ارائه ی تعریفی دقیق از گروه های درگیر مسأله ورشکستگی بسیار مشکل است. اما می توان مدعی شد که مدیریت، سرمایه گذاران، اعتباردهندگان و بستانکاران و نهادهای قانونی، بیش از سایرین تحت تأثیر پدیده ی ورشکستگی قرار می گیرند.
سرمایه گذاران با پیش بینی بحران مالی، نه تنها از خطر از بین رفتن سرمایه خود جلوگیری می کنند، بلکه از آن به عنوان ابزاری برای کاهش خطر سود سرمایه گذاری خود استفاده می کنند. مدیران واحد تجاری نیز در صورت اطلاع به موقع از خطر بحران می توانند اقدام هایی پیشگیرانه اتخاذ کنند. بدین وسیله بانکها و مؤسسات اعتباری نیز می توانند از ریسک عدم پرداخت جلوگیری کنند.
با توجه به تأثیرات درماندگی مالی و توقف فعالیت شرکت ها بر روی گروه های مختلف ذینفع، همواره یافتن شاخص های هشدار دهنده ی وقوع درماندگی مالی یکی از جذاب ترین و با اهمیت ترین حوزه ها در تحقیقات مالی بوده است. تا به امروز الگوهای متنوعی برای پیش بینی درماندگی مالی و ورشکستگی شرکت ها توسط محققان ارائه شده است، که با بهره گرفتن از نسبت های مالی گوناگون،وضعیت آتی شرکت را مورد پیش بینی قرار داده اند و هرکدام نیز به نتایجی دست یافته اند. الگوهای متفاوت از روش های تحلیلی گوناگون برای پیش بینی وضعیت مالی شرکت ها استفاده می کنند که هر کدام نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند. گزینش الگوی مناسب برای استفاده کنندگان اطلاعات مالی متناسب با نیازهای آنها و شرایط محیطی، اقتصادی، اجتماعی امری پیچیده است. از این رو در این پژوهش سعی می شود اثر گذاری استراتژی عملکرد مدیریتی بر مدیریت ریسک در زمان بحران مالی را با بهره گرفتن از مدل های جونز، مرتون و من مورد سنجش قرار بگیرد و نتایج حاصل با نتیجه ی حاصل از ارزیابی عملکرد های مدیریتی و ریسک در زمان بحران مالی مقایسه و ادغام کرد. در فصل اول پس از بیان مسأله تحقیق، به بیان اهمیت و ضرورت تحقیق می پردازیم. همچنین اهداف تحقیق را در قالب اهداف اصلی و ویژه بیان می داریم. چارچوب نظری تحقیق که بیان اصلی طرح سؤال و موضوع تحقیق بوده است نیز، در این فصل آورده شده و در ادامه به فرضیه های تحقیق اشاره می گردد. در پایان نیز تعاریف واژه ها و اصطلاحات آورده می شود.
:
امروزه یكى از مولفه هاى اساسى در تقویت توسعه پایدار مساله ى ارتقاء سلامت جامعه مى باشد. چرا كه محور توسعه پایدار انسان سالم است. از طرفى رانندگى انسانها در جهان امروز با خطرات زیادى روبه رو می باشد. از جمله مهم ترین و قابل توجه ترین خطراتى كه امروز زندگى افراد را در كشورهاى مختلف جهان تهدید مى كند، افزایش حوادث و آسیب هاى عمدى و غیر عمدى است كه سالانه باعث مرگ بیش از 6 میلیون نفر در جهان مى شود(شاکری نیا، 1388).
حوادث رانندگی و پیامدهای آن، به ویژه در كشورهای در حال توسعه، به عنوان یكی از مهم ترین علل مرگ و میر و جراحات محسوب می شوند. در كشور ما نیز حوادث رانندگی علاوه بر وارد كردن صدمات اقتصادی، باعث تلفات شدید انسانی می شود(فام ایرج، 1385).
برآورد شده است كه سالانه دو میلیون نفر در سراسر جهان بر اثر تصادفات جاده ای، جان خود را از دست می دهند و تعداد مجروحان رانندگی در سال، بیش از ١٥ میلیون نفر تخمین زده می شود. كشور ما نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ اما آنچه كشور ما را در این زمینه متمایز می كند، روند رو به رشد حوادث رانندگی در كشور و مقایسه آن با سایر كشورهای جهان است. که در این راستا پژوهش های متعددی نیز به بررسی علل تصادفات و سوانح پرداخته و اکثرا تخلفات رانندگی رانندگان را یکی از علل عمده و اصلی ذکر می کنند(عریضی و حقایق، 1388).
این تحقیقات همچنین نشان داده اند که گروه خاصی از افراد دارای آمار تصادفات رانندگی بیشتری هستند و این گروه با دیگران در برخی از ویژگی های شخصیتی متفاوت می باشند. در یک بررسی که به رابطه ی بین شخصیت و تفاوت های فردی پرداخته است، نشان داده شده که نمره ی صفت شخصیتی هیجان طلبی1 از همه بیشتر احتمال انجام خشونت در رانندگی را نشان می دهد (برگس2، 2002).
بنابراین علاوه بر ویژگی های شخصیتی، مسایل هیجانی چالش برانگیز نیز می تواند رفتار رانندگی رانندگان را تحت تاثیر قرار دهد. به عبارتی امور مربوط به رانندگی از آن جهت که اموری غیر قابل پیش بینی بوده دائماً اتفاق می افتند و رانندگان در برخورد با این مسئله با توجه به ویژگی های شخصیتی مجزا، هر یک بسیار متفاوتند. بسیاری از رانندگان این شرایط را تنشی هیجانی تلقی کرده و در نتیجه مقابله و برخورد با آن را دشوار می دانند. از سوی دیگر رانندگان اغلب دارای انگیزه رقابت جویی بوده و از آزردگی هیجانی خود، آگاه نیستند. این امر انگیزه ها و اهداف آنان را متأثر ساخته و موجب تحریف تفکر راننده و افزا یش هیجانات خارج از کنترل فرد می شود. رانندگانی که درگیر این گونه هیجانات می شوند دست به رفتارهای تکانشگرانه و پرخطر می زنند که این هیجانات رانندگان را ترغیب به تکروی و خودپسندی می کند(ابراهیمی قوام، 1388).
در مجموع با توجه به آنچه بیان شد، نمره کلی رانندگی باهوش هیجانی بالا به معنای داشتن نیمرخ مثبت در مؤلفه های شخصیتی می باشد. بنابراین می توان رانندگی افراد را با توجه به نیمرخ روانی شان در این مؤلفه ها مورد ارزیابی قرار داد. که پژوهش حاضر نیز در صدد بررسی رابطه بین ویژگی های شخصیتی(نئو) و هوش هیجانی با رفتار رانندگی رانندگان می باشد.
تخلفات رانندگی همواره یکی از علل بروز مشکلات، معضلات و حوادث ترافیکی در همه جوامع می باشد که بسته به بافت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و جغرافیایی جوامع میزان و نوع آن متفاوت خواهد بود.گرچه در بروز تخلفات رانندگی، عوامل محیطی- کنترلی، اجرایی و عدم تناسب ساختارهای مواصلاتی با تعداد خودروها و واحدهای عبور و مرور و غیره نیز دخیل می باشد، اما علل انسانی به عنوان اصلی ترین عامل، بالاترین درصد علت تخلفات است(حق شناس و همکاران، 1387).
شرایط رانندگی بسیار متعدد است به خصوص شرایط روانی، اخلاقی و اجتماعی. بنابراین داشتن گواهی نامه رانندگی دلیل بر صلاحیت كامل افراد برای رانندگی نیست؛ چه بسا افرادی كه از دقت دید مناسب برخوردارند؛ اما از مشكلات و عقده های روانی، اجتماعی و فرهنگی رنج می برند. تنها داشتن دید خوب نمی تواند ملاك صلاحیت رانندگی باشد؛ بلكه تجربه، استعدادهای طبیعی، دقت و تعادل روانی است كه به انسان برای رانندگی صلاحیت می دهد. اولین تحقیق پیرامون احراز شایستگی برای رانندگی و اثرات حالت روانی راننده در سال 1929 در آمریكا انجام شد؛ محور این تحقیقات “رفتار انسان” بود. در این پژوهش محققان دریافتند كه تقریباً 96 درصد حوادث از طرف رانندگان با تجربه ای رخ می دهد كه دچار مشكلات شخصیتی بوده اند(نوابی و همكاران، 1385).
به طور کلی هر فردی دارای یک سری ویژگی هایی می باشد که باعث می شوند به صورت منظم و دایم یک شیوه ی رفتاری خاصی را از خود نشان دهد. این ویژگی ها در مجموع، شخصیت هر فرد را تشکیل می دهد. رابطه ی بین ویژگی های شخصیتی1 و رفتار رانندگی مورد بررسی های متعددی در سطح جهان قرار گرفته است. به نظر می رسد، عناصر خاصی از شخصیت باعث رفتارهای قانون شکنی می شوند، از آن رو که این رفتارها منجر به برآورده شدن برخی از نیازهای شخصی فرد می شوند با این که مغایرت با سیستم قانونمند محیط اطراف دارد. در تحقیقات گذشته حدود 90 % تصادفات را به خصوصیات رفتاری ربط داده اند و نشان داده اند که در 95-90 % تصادفات، رفتار انسان، عامل تعیین کننده اصلی است. به عبارتی ویژگی های شخصیتی می تواند با رفتارهای ترافیكی و نحوه رانندگی فرد ارتباط داشته باشد. شواهد زیادی حاكی از وجود رابطه میان صفات شخصیتی و رفتار رانندگان پرخطر است(مهماندار، 1388). رفتار رانندگی پرخطر یعنی ارتكاب دو یا چند عمل خلاف كه موجب به خطرانداختن افراد یا وسایل دیگر شود به عبارت دیگر هرگونه عمل خلاف تعمدی كه نیازمند واكنش تدافعی از سوی راننده دیگر باشد(باتیست1، 2005).
این تحقیقات همچنین نشان داده اند که گروه خاصی از افراد دارای آمار تصادفات رانندگی بیشتری هستند و این گروه با دیگران در برخی از ویژگی های شخصیتی متفاوت می باشند. در یک بررسی که به رابطه ی بین شخصیت و تفاوت های فردی پرداخته است، نشان داده شده که نمره ی صفت شخصیتی هیجان طلبی2 از همه بیشتر احتمال انجام خشونت در رانندگی را نشان می دهد (برگس3، 2002).
رانندگی عادی یا ایمن فعالیتی است همراه با حركات كنترل شده كه در آن راننده باید اطلاعات و داده های مربوط به رانندگی را از طرق مختلف به خصوص از راه دیدن اخذ كرده براساس آنها در ذهن تصمیم گیری كرده و تصمیمات خود را به بهترین وجه عملی كند تا بتواند حركتی همواره با ایمنی داشته باشد(سانتوز4، 2005؛ به نقل از موسوی، 1388).
در مطالعه انجام شده در ایران که به بررسی رابطه بین تحریک جویی و رفتار رانندگی پرخطر پرداخته است نیز نشان داده شده است که نمره کلی تحریک جویی و سه خرده مقیاس های آن شامل تجربه جویی، هیجان طلبی و تنوع طلبی با رفتارهای رانندگی پرخطر همبستگی مثبت و معناداری دارد(گودرزی و شیرازی، 1386). عناصر شخصیتی می توانند باعث شوند که افراد رفتار خاصی را انجام دهند که این رفتارهای خاص باعث ارضائ نیازهای شخصی فرد مرتبط با ویژگی های روان شناختی، زیستی و اجتماعی او می شود.
در این پژوهش ویژگی های شخصیتی رانندگان براساس مدل پنج عامل اصلی شخصیت نئو مورد بررسی قرار خواهند گرفت كه شامل:1-عصبیت(دارای احساس نگرانی و ناایمنی، مضطرب و عصبی)؛2-برون گرایی(اهل هیجان و خطر پذیری بالا، معاشرتی و لذت جو)؛ 3- بازبودن به تجربه(افرادی مبتكر، مستقل، خلاق و شجاع)؛ 4-توافق(افرادی خوش قلب، دارای حس همدردی، دلسوز و مودب)؛ و 5-وجدانی بودن(توانا در كنترل تكانه ها، بادقت، قابل اعتماد، منظم و سخت كوش) می باشد(حق شناس، 1385).
همچنین امور مربوط به رانندگی از آن جهت که اموری غیر قابل پیش بینی بوده که دائماً اتفاق می افتد و امور خطرناکی را شامل می شوند، مسایل هیجانی چالش برانگیزی هستند. رانندگان در این امر بسیار متفاوتند. بسیاری از رانندگان این شرایط را تنشی هیجانی تلقی کرده و در نتیجه مقابله و برخورد با آن را دشوار می دانند. از سوی دیگر رانندگان اغلب دارای انگیزه رقابت جویی بوده و از آزردگی هیجانی خود، آگاه نیستند. این امر انگیزه ها و اهداف آنان را متأثر ساخته و موجب تحریف تفکر راننده و افزا یش هیجانات خارج از کنترل فرد می شود. رانندگانی که درگیر این گونه هیجانات می شوند دست به رفتارهای تکانشگرانه و پرخطر می زنند که این هیجانات رانندگان را ترغیب به تکروی و خودپسندی می کند(ابراهیمی قوام، 1388).
توجه به مفهوم هوش هیجانی به عنوان سازه روانشناختی که با داشتن مولفه های درون فردی و بین فردی تمامی مناسبات فرد را با خود و دنیای پیرامونش دستخوش تغییر می سازد از اهمیت ویژه ای در رانندگی برخوردار است. هوش هیجانی، چارچوبی است که در آن مجموعه ای از مهارت ها فرض می شود که در ارزیابی و ابراز واقعی هیجانات خود و دیگران دخیل بوده و می تواند تنظیم اثربخش هیجانات خود و دیگران و کاربرد احساسات جهت با انگیزه ساختن، برنامه ریزی و تداوم پیشرفت خود را به دنبال داشته باشد.
هوش هیجانی1 شامل توانایی كنترل احساسها و هیجانهای خود و دیگران، پذیرش دیدگاه های سایر افراد و كنترل روابط و توانشهای اجتماعی است. به عبارت دیگر، شخصی كه هوش هیجانی بالایی دارد، عواطف خود را بهتر شناسایی کرده و درک بهتری از عواطف دیگران پیدا می کند. هوش هیجانی در بردارندهی آگاهی، تنظیم و بیان درست دامنهای از هیجانات است. لذا توانایی شناخت، ابراز و کنترل این هیجانات یکی از ابعاد مهم هوش هیجانی است و ناتوانی فرد در هر کدام از این تواناییها منجر به نارضایتی در زندگی و محیط کار خواهد شد که حاکی از نقص خودگردانی هیجانی است که ویژگی کلیدی هوش هیجانی می باشد(هاشمی،1391).
به عبارتی هوش هیجانی نوعی پردازش اطلاعات عاطفی است كه شامل ارزیابی صحیح عواطف خود و دیگران و بیان مناسب عواطف و تنظیم سازگارانه است که به بهبود جریان زندگی منجر می شود، و در رابطه با رفتار رانندگی موجب می شود تا فرد: به جای سرزنش دیگران یا موقعیت، تمرکز بر خود داشته باشد. -نحوه رابطه بین عمل، احساسات و افکار را با همدیگر درک کند. – به جای واکنش هیجانی خشمگین شدن ابتدا به ماهیت آنچه باعث ناراحتی شده، بپردازد. -بیشتر به کسب نتایج پیامدها علاقه مند باشد تا اینکه بخواهد تکانشی عمل کند. – به جای تنها به فکر خود بودن به دیگران و حقوق شان احترام گذاشته شود. -ترافیک را به عنوان کار دسته جمعی و نه رقابتی بپذیرد. -تنوع بین نیازها و سبک های رانندگان را بپذیرد و از سرزنش کردن آنها به خاطر اقدامات و نحوه رانندگیشان دور ی کند. –نقش های مثبت را به جای اعمال منفی تمرین کند. -درصدد یادگیری مهار و کنترل تکانه های مربوط به انتقاد کردن از دیگران با گسترش حس مزاح در حین رانندگی باشد. -رانندگی را جدی بگیرد و با آگاهی از اشتباهات خود در حین رانندگی درصدد اصلاح آنها برآید(جیمز و ناهل1، 2007).
با توجه به آنچه که در مورد ویژگی های شخصیت، هوش هیجانی و رفتار رانندگی بیان شد، در این پژوهش محقق به دنبال دریافت این نکته است که آیا رابطه ای بین متغیرهای پیش بین یعنی ویژگی های شخصیتی و هوش هیجانی با متغیر ملاک یعنی رفتار رانندگی وجود دارد؟ و متغیرهای پیش بین می توانند نقشی در پیش بینی متغیر ملاک یعنی رفتار رانندگی رانندگان اتوبوس های بین شهری داشته باشند؟ علاوه بر این، محقق به دنبال دریافت این نکته است که آیا بین رفتار رانندگی رانندگان اتوبوس های بین شهری با توجه به سن و سابقه کار و نیز خود مالک بودن یا در استخدام دیگران بودن تفاوت وجود دارد؟
1- sensation seeking
2- Burgess
1 – Personality traits
1- Batist
2 – sensation seeking
3 – Burgess
4- Santos
1- emotional intelligence
1- James and Nahl