امروزه سالهای اولیه کودکی توجه بسیاری از روان شناسان و متخصصین تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است،چرا که دورانی است که پایه شخصیت فرد شکل می گیرد و تحول و پیشرفت کودک در جنبههای مختلف رشد یعنی شناختی،جسمانی،عاطفی و اجتماعی بسیار سریعتر از دوران بعدی زندگی اتفاق میافتد. مطالعات و پژوهشهای روز افزونی که توسط متخصصین و روان شناسان در مورد سالهای ابتدایی زندگی کودک انجام شده است،نقش حیاتی و با اهمیت محیطی را که کودک در آن پرورش مییابد،به روشنی نشان میدهد.
بنجامین بلوم با انتشار کتابی تحت عنوان(پایداری و تغییر در خصوصیات انسان)به اهمیت سالهای اولیه کودکی توجه شایانی نموده بلوم دریافت که حدود 50 % از رشد هوش بین زمان تولد تا 4 سالگی،حدود 30 % بین 4 تا 8 سالگی و 20% درصد باقی مانده در فاصله سنین 8 تا 17 سالگی شکل می گیرد بنابراین تا سن 6 سالگی که سن ورود به مدرسه و شروع آموزش رسمی است تقریباً دو سوم تواناییهای هوش نهایی فرد شکل میگیرد(مفیدی،1383).
یکی از نظریه پردازان این مکتب ژان پیاژه بر نقش فرد یاد گیرنده در یادگیری تاکید می کند و برخلاف رفتارگرایان که فرد را موجودی منفعل و متأثر از وقایع محیطی معرفی می کنند،انسان را شرکت کننده ای فعال و موثر در جریان یادگیری می داند و ذهن آدمی را همانند یک سیستم دستکاری کننده رمزها به حساب می آورد(گیج و برلاینر،1995؛ نقل ازفردوسی،1380).
عامل اصلی پرورش استعدادهای کودک،کیفیت آموزش است نه محتوای مواد درسی،کیفیت آموزش خود را به این شکل نشان می دهد،در مواردی که کودکان میخواهند مطالبی را به یادبیاورند،مفاهیمی را که آموختهاند،مبنا قرار میدهند و ایدههای نو را بر اساس الگوهای فکری خود پردازش مینمایند(فیشر،2001؛ ترجمه صفایی مقدم،1385). بنابراین اولین دغدغه برنامه ریزی درسی کودکان باید این باشد که چطوری میتوانند بهترین مطالب و مفاهیم را در غالب آسانترین و لذت بخش ترین روش به کودکان آموزش دهند .
یکی از مهارت های جریانات شناختی،فراشناخت است که اولین بار توسط جان فلاول(1976) مطرح شد. از نظر او فراشناخت به دانش شخص در مورد جریان های شناختی خود او مربوط می شود و شامل به عمل درآوردن،منظم کردن و هماهنگ کردن این جریان هاست. پس آگاهی فراشناختی به معنای شناختن خود به عنوان یک موجود تفکر کننده است. این آگاهی نقش مهمی در دقت،حل مساله،کنترل خود،خودآموزی و تغییر رفتار دارد. دانش آموزان نیز با رشد خود مهارت هایی را برای
سنجش خویش از نظر فهمیدن،مدت زمان لازم برای مطالعه یک موضوع،سازماندهی برنامه یادگیری و دستیابی به شیوه های موثر و مناسب آموختن،فرار می گیرند(فارغ،1377).
تواناییهای فراشناختی آن طور که براون[2] و همکاران(2003)مطالعه کرده اند در سنین پنج تا هفت سالگی بروز می کند و در سالهای بعد گسترش می یابد،بنابراین از همان سالهای پیش دبستانی می توان استراتژی های متناسب فراشناختی را به آنان آموزش داد(فخاری زاده،1383).
پژوهشهای مولی و همکاران(1992)مؤید این نظریه است که نه تنها آموختن دانش بلکه همچنین آموختن چگونگی استفاده از استراتژی های شناختی در یادگیری اهمیت بسیاری دارد.
متأسفانه چگونگی استفاده از این استراتژی معمولاً به شاگردان آموخته نمی شود. دانش آموزان نه تنها چگونگی و موقعیت مناسب برای استفاده از استراتژی های فراشناختی را یاد نگرفتهاند،بلکه عموماً اطلاعی از این استراتژیها نیز ندارند. پژوهشهای الیس(1983)نشان می دهد،که آموزش این استراتژی ها تأثیر عظیمی بر تعمیم و کاربرد آموخته ها در محیط های طبیعی به جای می گذارد. تکنیک فراشناختی به خودآموزی به طوری که بیکر و وینستون(1986)توضیح داده اند در یادگیری هنر و نویسندگی نیز کاملاً کارایی دارد(لطف آبادی،1373).
فعالیتهای عالی ذهنی وقتی شروع میشود که تصویری از جهان پیرامون در ذهن کودک ایجاد شود. یعنی کودک بتواند خصوصیاتی از محرکها را انتزاع کند و آن ها را با تجربه پیشین بسنجد و عناصر غیر ضروری را کنار بزند و امکان شناخت دقیق تر فراهم شود. و در طی این مراحل به تجسم و باز آفرینی جهان خارج بپردازد(عباسی،1385).
بر اساس نظر جانسون ومایکل باست(1967)در تعدادی از کودکان دشواری فهم روابط عددی از سالها ی اول زندگی شروع میشود. توانایی شمارش،درک واحد به واحد کمیتها،جور کردن،سوا کردن،مقایسه ی اعداد،همگی به تجارب کودک و دست ورزی اشیاء وابسته است(رخشان،1367؛ نقل از کهن صدق،1376). بنابراین چگونگی آشنایی کودک و روشی که به او آموزش داده میشود،میتواند نقش بسیار حیاتی در میزان دقت،یادگیری در سطوح بالاتر و یاد آوری داشته باشد .
سیستم هایی که موسیقی باعث تقویت آن ها میشود مانند: سیستم حواس پنج گانه،تمرکز،درک،احساس و سیستم حرکتی،در واقع نیروهای محرکی هستند که پشت قدرت یادگیری نهفته هستند. این به این معنی نیست که بدون موسیقی افراد نمیتوانند مطالب را یاد بگیرند،بلکه یادگیری به همراه موسیقی امکان توسعه سیستمهای مغز را که هیچکدام به خاطر طبیعت خود امکان سنجش را ندارند،فراهم میآورند(جنسن،2004؛ترجمه عمرانی گرگری،1386).
گاردنر(1983-1996)با بهره گرفتن از معیارهای دقیق خود هشت هوش متمایز را شناسایی کرده است:
زبانی،منطقی- ریاضی،فضایی،موسیقی،بدنی – جنبشی،بین فردی،درون فردی و طبیعت گر. بر طبق نظریه وی(1991)مردم از طریق زبان،تحلیل منطقی – ریاضی،بازنمایی فضایی،موسیقی، حرکت های بدنی ،درک خود و دیگران و نزدیکی با طبیعت با دنیای خود آشنا می شوند. وی با نظام آموزشی به مخالفت برمی خیزد و اظهار می دارد که به جای تاکید بر شیوه های سنتی زبانی و منطقی – ریاضی باید مواد درسی به گونه ای ارائه شود که انواع شیوه های یادگیری را دربرگیرند و به جای شیوه ی سنتی مداد – کاغذی،ابزارهای مختلفی برای ارزیابی طراحی شوند(هافمنوهمکاران 1997؛ترجمه بحیرائی،1378).
آنچه مسلم است انسان با توانایی های متفاوت پا به عرصه حیات می گذارد و در طول فرایند رشد با فراهم بودن زمینه،تواناییها شناخته می شوند و استعدادها بروز می کنند،هدف های گوناگونی از آموزش های متفاوت در دوره های ابتدایی،راهنمایی و ارائه دروس مختلف وجود دارد که شاید بتوانیم بگوئیم فراهم آوردن زمینه ای مناسب برای بروز استعدادها،توانایی ها و به کارگیری این توانائیها در جنبه های متفاوت زندگی یکی از مهمترین این اهداف می باشد(جهانی،1384).
از جمع بندی مطالعاتی که در این راستا به عمل آمده است با ورود آموزش مواد متفاوت از جمله آموزش غیرتخصصی موسیقی در کنار سایر دروس می توان گامی در جهت رسیدن به تعلیم و تربیت موفق برداشت و در راستای عمل به اهداف آموزش و پرورش زمینه مساعد برای رشد دانش آموزان را در جنبه های متفاوت فراهم ساخت.
با این حال این سوال مطرح است که اگر شواهد محکمی از ارزش موسیقی در آموزش حمایت میکنند،پس چرا از گنجاندن درس موسیقی در دوره تحصیلی حمایت نمیشود؟ اریک جنسن(2004؛ترجمه عمرانی گرگری،1386)پژوهشگر و عصب شناس معروف علت این امر را به عوامل زیر نسبت میدهد،اول اینکه خیلی از معلمان به قدر کافی در مورد مکانیزم مغز و یادگیری نمیدانند تا بتوانند در مورد ارزش موسیقی و روش تأثیر آن بر روی جسم بیندیشند. دوم اینکه اغلب معلمان زمینه و سابقه موسیقیایی نداشته و به همین دلیل تمایل کافی برای گنجاندن موسیقی در دوره تحصیلی ندارند. دلیل سوم این است که معلمان و محصلان به خاطر حجم دروس دیگر محدودیت زمانی دارند . چهارم اینکه دست اندرکاران تصمیم گیری،در مورد برنامه درسی به نمرات درسی اهمیت بیشتری میدهند. ولی واقعیت این است که موسیقی فقط مکمل درس دیگر نیست،بلکه تلفیق موسیقی در دوره های تحصیلی به خاطر تأثیر بلند مدت آن بر روی محصلان و تقویت و پرورش مغز آنها،و در نهایت پرورش شهروندان بهتر برای آینده است.
بنابراین هدف از درس موسیقی تربیت هنرمند حرفه ای نیست بلکه وسیله ای است تا دانش آموزان توانایی های خود را بشناسند،بیاموزند که حواس خود را چگونه برای شناخت محیط به کار ببرند و از این طریق با شناخت و کاربرد صحیح حواس خود،دقت و تمرکز خود را توسعه دهند تا زمینه ای مناسب برای بروز استعدادهای خود بیابند.
1-1 .بیان مسأله
امروزه اهمیت و ضرورت آموزش و پرورش در دوره دبستان بیش از گذشته مورد نظر است . افزایش روز افزون متقاضیان آموزشهای این دوره،نیاز والدین شاغل و نیاز جامعه ضرورت تهیه برنامه های کیفی و غنی را در این دوره نشان میدهد. تحقیقات انجام شده در سالهای اخیر،نشان دهنده تأثیر برنامههای غنی و برنامه ریزی آموزشی و درسی مطلوب،برای گروههای سنی مختلف کودکان این دوره است. مهمتر اینکه نتایج تحقیقات موید سرمایه گذاری بیشتر برای آموزش بهتر و برنامههای کیفی به علت کسب موفقیتهای بیشتر کودکان در سالهای تحصیلی بعد از گذرانیدن دوره دبستان است(مفیدی،1386).
یقیناً یکی از ابزارهایی که میتوان از اثرات مفید و بلند مدت آن در تعلیم و تربیت کودکان سود جست،هنر موسیقی است. امروزه تحقیقات زیادی در دنیا وجود دارد که اثر آموزش موسیقی را بر جنبهه ای مختلف هوش و یادگیری تأیید میکند.
تأثیر موسیقی بر هوش فضایی(راشر،1999،کاستاجومی،1999،هتلند 2000)،برتوانایی خواندن (باتزلاف،2000)،برحافظه کلامی(هو،چین،چان،2003)،بر پیشرفت تحصیلی(هاچیز،اکانل،2005،راشر ،2005،راشر،راشر،2009)و بر پیشرفت در ریاضیات کودکان(جیوکگان ومیتچل مور،1996،گرازیانوو همکاران،1999،وان،2000،جانسون ومموت،2006،گوزا سیس و همکاران،2007،هریس،2007)از جمله این مورد است(به نقل ازقاسم تبار،1389).
براساس مطالعه وضعیت افت تحصیلی مناطق 20 گانه تهران که مرکز کشور بوده و از امکانات آموزشی بالاتری نسبت به سایر مناطق کشور برخوردار بوده است میزان افت تحصیلی در حد بالایی قرار دارد. حداقل میزان افت تحصیلی در سالهای 83-77 به ترتیب از اول راهنمایی به سوم راهنمایی برابر با 5،9،11 و حداکثر برابر با 5/17،24،37 درصد بوده است(جهانی،1384؛ نقل از رضایی،1388).
از سوی دیگر باید توجه کرد که نیازها و انتظارات مختلف انسان ها برخاسته از مسایل اجتماعی روز است و هر انسانی هم به لحاظ طبیعت خود و هم از لحاظ اجتماعی که در آن زندگی می کند پیوسته در حال تغییر و تحول است پس نیازها و انتظارات وی نیز مدام متنوع و متعدد می شود. مهمترین نیاز بعد از نیازهای فیزیولوژیک هر انسان آموزش و پرورش وی است،پس نظام آموزش و پرورش هر کشور بایستی براساس نیازهای جامعه و طبقه بندی منطقی حوزه تربیتی و یافته های روانشناسی اهداف و مواد درسی مراحل مختلف آموزشی را تعیین کرده و نیازهای روز را با راه حل های دیروز پاسخ نگوید. متأسفانه در کشور ما مواد درسی دوره های مختلف آموزشی خصوصاً مقطع دبستان در طی چندین دهه اخیر تغییر چشم گیری در این راستا نیافته اند،و این در حالیست که آموزش و پرورش امروز جهان در جهت رشد و ارتقاء همه جانبه استعدادها گام برداشته و تنها به محفوظات صرف وقت نمی گذارد و دانش کاربردی را به کودکان می آموزد و آموزش را بر روی تمامی ابعاد شناختی،عاطفی و حرکتی متمرکز مینماید(فردوسی،1380).
در زمینه روان شناسی موسیقی پژوهش های بسیاری انجام گردیده است که شامل پژوهش ها و ارزیابی های عصب شناسی و فیزیولوژیک بنیادی زیستی،درک موسیقی،مطالعات سو برتری نیمکره ای،مطالعات مربوط به شنوایی و مطالعات روانی – فیزیکی،مکانیزم های ادراک شنوایی،مطالعات روان شناسی اجتماعی،جنبه های زیباشناختی و عاطفی گوش دادن به موسیقی – تحلیل رفتاری یادگیری موسیقی و مطالعات کاربردی این حوزه ها در درمان،آموزش و غیره می شود(روان روشن،1378).
یادگیری نواختن یکی از آلات موسیقی به دانش آموزان کمک می کند که در زمینه های حسی،روحی،ذهنی و جامعه شناسی توانایی های خود را گسترش بخشد. تمرینات موسیقی یاری رسان حافظه،افزایش دهنده تمرکز و پیشرفت دید و بینایی و تیزی شنوایی است و یادگیری نوازندگی یک ساز به طور مستمر باعث توسعه قوای ذهنی،فکر و تأثیرگذاری بر نظام جریان عصبی می شود(انصاری مقدم،1372).
کودکانی که آموزش های موسیقی دریافت می کنند پیشرفت های قابل ملاحظه ای در گوش دادن،صحبت کردن،خواندن و مهارت های نوشتاری،تمرکز نسبت به سایر دانش آموزان می یابند و در ریاضیات و تاریخ نیز از دیگر دانش آموزان پیشرفته ترند(مالستو،2001؛نقل از رضایی،1388).
جستجو و مطالعه پژوهش های گذشته های دور تا به حال بی شك تأثیر موسیقی در جنبه های متفاوت زندگی بشر را به صورت كلی نشان می دهد اما آنچه مسلم است این است كه مطالعه كلی ومحدود پاسخ گوی نیازهای گسترده ما انسانها نیست،بنابراین پژوهشگربادرك اهمیت والای توانمندی های بشر به دنبال تأثیرآموزش موسیقی براین توانمندی ها با انتخاب حافظه کوتاه مدت،دقت وتمرکزحواس سعی درتخصصی كردن بررسی علم موسیقی و هنرموسیقی وتأثیر آن برتوانایی ذهنی دارد.
مطالعات انجام شده در زمینه موسیقی درداخل ایران محدود می باشد ومطالعات انجام شده خارج از كشورنیز خاص آنهاست وبیشتردركشورهایی انجام شده كه پیش زمینه موسیقی كودكان آنها ازنظر شنیداری با كودكان ایرانی متفاوت است واین تفاوت از اختلافات جزئی وكلی اجزای تشكیل دهنده موسیقی(ازجمله ریتم،فواصل صوتی،یک صدایی یاچندصدایی بودن و…)ناشی می شود از این رو پژوهشگر درنظرداردارتباط بین آموزش موسیقی ورشدشناختی(با3متغیر حافظه کوتاه مدت،دقت وتمرکزحواس)كودكان ایرانی رابررسی نمایدكه می تواند با نتایج پژوهش های كشورهای دارای بافت متفاوت،تفاوت داشته ومقایسه شود .
در پژوهش حاضر حافظه کوتاه مدت،دقت وتمرکزحواس به عنوان توانایی های ذهنی مهم دریک فرد مدنظر می باشد،در مطالعه پژوهشهای قبلی روی تعامل بین مغز و موسیقی متغیرهای متفاوت وگوناگونی دیده نمی شود،وتاثیر پذیری توانایی های فضایی – زمانی بیشترارزیابی شده است وسایر جنبه های شناخت و توانایی ذهنی كمتر مدنظر قرارگرفته است. بنابراین باتوجه به فرایندهای چندجانبه شناخت وتوانایی ذهنی،پژوهشگر برای پاسخ به این سؤال كه آیا آموزش موسیقی بردیگرفرایندهای ذهنی تاثیردارد سه متغیر بالا را انتخاب نموده است. هدف ازانجام این پژوهش بررسی ارتباط بین آموزش موسیقی وتوانایی ذهنی فرد می باشد برای استفاده از توانمندی های ذهنی هرفرد درموقعیت های متفاوت یاد گیری و…است.
بنابراین حافظه کوتاه مدت،دقت وتمرکزحواس بعنوان متغیرهای وابسته پژوهش مدنظر هستندو در دوگروه موسیقی آموخته وموسیقی نیاموخته موردمطالعه ومقایسه قرار می گیرند.آموزش موسیقی بعنوان متغیرمستقل مدنظر می باشد و متغیر هوش بعنوان عاملی تاثیرگذار كنترل می شود. نكته قابل ذكرآن است كه پژوهش های قبل(درداخل وخارج از ایران)بیشتر از نوع آزمایشی بوده اند یعنی آزمودنی ها در فرایند پژوهش تحت آموزش موسیقی قرار گرفتند اما درپژوهش حاضر نمونه موسیقی آموخته،كودكان 10 و11 ساله ای خواهند بودكه تحت آموزش موسیقی ازقبل دریكی از مراكز آموزش موسیقی قرار گرفته اند و مهارت نسبی درنواختن یكی از آلات موسیقی ارف” دارند.
در پژوهشی که برروی بیش از سیزده هزار دانش آموز در 42 مدرسه به عمل آمد جریان پیشرفت فرایند خواندن با کمک موسیقی مورد بررسی قرار گرفته و ثابت شد(ائی سی،2000؛ نقل از رضایی،1388).
قاسم تبار(1389)در تحقیقی به این نتیجه رسید که آموزش موسیقی ارف در یادگیری مهارتهای پایه ریاضی کودکان پیش دبستانی،تأثیرگذار است.
بررسی توانائی استدلال فضایی دانش آموزان موسیقی آموخته و نیاموخته نشان می دهد که توانایی دانش آموزان 12 ساله دختر و پسر موسیقی آموخته بسیار بالاتر از موسیقی نیاموخته است(فردوسی،1380).
درپژوهشی دیگر تأثیر موسیقی بر یادگیری درس ریاضی دانش آموزان پسر سال اول راهنمایی سقزدرسال تحصیلی86-85 بررسی و ثابت شد(فتحی،1386).
در مطالعاتی در خارج از ایران اثر شرکت فعال در فعالیت های موسیقی را بر جنبه های شناختی کودکان بررسی کردند. در مطالعة کوستا- جیومی(1999)نیز امتیاز توانایی فضایی کودکان سه ساله ای که دو سال آموزش خصوصی موسیقی دیده بودند نسبت به گروه کنترل،به طور معنی داری افزایش یافته بود مالاری و فیبریک[17](2001)و راشر و همکاران(2000)در مورد کودکان سه تا پنچ ساله به نتایج مشابهی دست یافتند. گاردینر،فاکس،نولز،تفری(2002)به کودکان کلاس های اول و دوم دبستان،هفت ماه موسیقی و هنرهای بصری آموزش دادند و پس از طی این دوره،گروه آزمایشی نسبت به گروه کنترل در آزمون های استاندارد شده ریاضی امتیازهای بالاتری کسب کرد(قاسم تبار،1389).
در پروژهای به نام پروژه صفر،یک روانشناس و یک پژوهشگر با همکاری هم بر روی بچههای دبیرستانی دریافتند هنگامی که بچه ها درس موسیقی کلیدی می گیرند برای چندین ماه یا سال عمل آنها در تست های استدلال فضایی رو به رشد می رود در حالیکه این تعلیمات تا دو سال ادامه یابد.
برای تأیید در دو مرحله در روی پروژه صفر کار شد در مرحله اول بیشتر از دو هزار دانش آموز در 31 مطالعه شرکت کردند،عده ای فقط به انواع موسیقی گوش می کردند،عده ای در سکوت بودند و عده ای در تمرینات آرام بخش به سر می بردند. بعد از گرفتن تست های استدلال فضایی از آنها بهترین نتیجه مربوط به آنهایی بود که به موسیقی گوش داده بودند(هتلند،2004).
راشر و همکاران(1997)در مطالعه ای نشان دادند که توانایی استدلال فضایی کودکان سه ساله ای که شش ماه،هفته ای دوبار و هر جلسه به مدت 10 تا 15 دقیقه آموزش خصوصی کیبورد می دیدند و نیز هر روز به مدت 30 دقیقه در گروه های آواز شرکت می کردند،نسبت به سه گروه کنترل،افزایش قابل توجهی داشته است.
براساس بررسی های بعمل آمده، پژوهش های متفاوت روی موسیقی و تأثیر آن بر توانائیهای انسان، در خارج کشور بسیار بیشتر از ایران انجام شده،اما این پژوهش ها خاص خود آنهاست و موسیقی در میان آنها رواج دارد ولی در کشور ما در سیستم آموزش و پرورش موسیقی جایی ندارد و کمتر به آن پرداخته شده است،هر چند لزوم آن به عنوان یک درس ضروری به نظر می رسد.
همان طور که مشاهده شد،مطالعاتی که در این زمینه انجام شده است بیشتر تعامل بین موسیقی و مغز تأثیرپذیری توانایی های فضایی – زمانی را ارزیابی کرده و سایر جنبه های شناخت و توانایی ذهنی کمتر مدنظر قرار گرفته است،با توجه به فرایندهای چند جانبه ای که حین یادگیری موسیقی به وقوع می پیوندند،این سوال مطرح می شود که آیا آموزش موسیقی بر دیگر فرایندهای ذهنی نیز تأثیر دارد؟ با توجه به هم پوشی نواحی مربوط به توانایی کلامی قشر مغز(BA22 و ناحیه ورنیکه)بخش هایی از قشر تمپورال که در موسیقی دانان حرفه ای به طور اختصاصی در طول فرایندهای موسیقیایی فعالیت می کند(لوتز،2003؛ نقل از میربها،1382). یکی از اهداف این پژوهش بررسی ارتباط بین آموزش موسیقی و توانایی های کلامی و عملی فرد می باشد.
پژوهشگر با انتخاب حافظه کوتاه مدت،دقت وتمرکزحواس دانش آموزان که از توانایی های بسیار مورد نظر در طول تحصیل می باشد،به دنبال بررسی یک آموزش مهم و تأثیر آن بر جنبه های توانایی های متفاوت افراد،می باشد. بدین شکل آموزش علمی موسیقی بر روی دانش آموزان علاوه بر پرورش هنر،تأثیرات شناختی آن نیز برای جامعه آموزش وپرورش و والدین ملموس تر نیز خواهد شد.
همانطور که در پژوهش ها مطرح شد اکثر تحقیقات در این زمینه آزمایشی بوده است و تأثیر پخش و گوش دادن موسیقی و یا آموزش کوتاه مدت آن برای گروه آزمایشی مدنظر بوده است،ولی در این پژوهش برای رسیدن به تأثیرات آموزشی موسیقی به انتخاب افرادی برای گروه آزمایشی،پرداخته می شود،که خود 2 سال آموزش موسیقی دیده اند،یعنی کسانی که خود قادر به نواختن یکی از آلات موسیقی هستند و این مساله می تواند این پژوهش را متفاوت از پژوهش های قبلی نشان دهد.
با توجه به این که توانایی نواختن موسیقی توسط کودکان بطور مداوم،حداقل 2سال و به شیوه آموزش ارف مخصوص کودکان یکی از ملاک های پژوهشگر می باشد. بنابراین توانایی حافظه کوتاه مدت،دقت وتمرکز حواس در دو گروه موسیقی آموخته و نیاموخته به عنوان سه متغیر مورد نظر پژوهشگر مورد بررسی قرار می گیرد.چون این دو،از توانایی های مهم برای بسیاری از مهارتهای درسی وزندگی می باشند و بالا بردن آنها با آموزش های متفاوت ضروری است و نیز کمتر به آنها پرداخته شده است. موسیقی به عنوان متغیری ثابت که می تواند این سه را بالا ببرد،مدنظر قرار گرفته شده است. بنابراین سؤال پژوهش حاضر عیارت است از: آیا حافظه کوتاه مدت،دقت و تمرکزحواس در کودکان 10 و11 ساله موسیقی آموخته و نیاموخته تفاوت دارد؟
[1]- John Flavell
[2]- Brown
[3]- Moley
[4]- Ellis
[5]- Baker and Winstion
[6]- Gardner
[7]- Linguistic
[8]- Logical- Mathematical
[9]- Spatial
[10]- Musical
[11]- Bodily-Kinesthetic
[12]- Inter personal
[13]- Inter a personal
[14]- Naturalistic
[15]- Costa-Giomi
[16]- Mallary
[17]- Phibrick
[18]- Gardiner
[19]- Fox
[20]- Knowles
[21]- Teffery
[22]- Keyboard
[23]- BA22 and Vrnyk·h area
[24]-Temporal cortex
[25]- Loterz
:
در جهان کنونی که دوره تحولات لجام گسیخته و به قول تافلر دوره جابجایی قدرت می باشد بحث مدیریت سرمایه فکری و دارایی های ناملموس سازمان بعد از موضوعات مهندسی مجدد دهه 80 و مدیریت کیفیت فراگیر دهه 90 به عنوان پدیده ای مهم، به صورت همه جانبه ای افق تحولات مدیریت را تحت تاثیر قرار داده است. در این میان جدیدترین پارادایمی که بحث فوق را در مدیریت سازمان ها تحت پوشش قرار می دهد، بحث مدیریت سرمایه فکری است. استیوارت اعتقاد دارد، سرمایه فکری مجموعه ای از دانش، اطلاعات، دارایی های فکری، تجربه، رقابت و یادگیری سازمانی است که می تواند برای ایجاد ثروت به کار گرفته شود. در واقع سرمایه فکری تمامی کارکنان، دانش سازمانی و توانایی های آن را برای ایجاد ارزش افزوده در بر می گیرد و باعث منافع رقابتی مستمر می شود. (قلیچ لی و مشبکی، 1385) بنابراین سرمایه فکری در پی آن است که در سازمان ها، دارایی های فکری، دانش، تجربه و یادگیری سازمانی جهت نیل به توسعه همه جانبه بشتر از پیش مورد توجه قرار گیرد. پس بر خلاف تصورات رایج، صرف وجود فناوری را متضمن توسعه می دانستند، دانش و به اشتراک گذاشتن آن در سازمان ها و سرمایه های انسانی تضمین کننده بهبود عملکرد و توسعه می باشد. مدیریت سرمایه فکری بیش از هر چیزی مدیریت پدیده های اجتماعی است. یکی از مفاهیم مهم و فرا رشته ای در بحث مدیریت پدیده های اجتماعی، مفهوم سرمایه اجتماعی است. پاتنام، سرمایه اجتماعی را مجموعه ای از مفاهیمی مانند اعتماد، هنجارها و شبکه ها می داند که موجب ایجاد ارتباط و مشارکت بهینه اعضای یک اجتماع شده و در نهایت منافع متقابل آنان را تامین خواهد کرد. از نظر وی اعتماد و ارتباط متقابل اعضا در شبکه، به عنوان منابعی هستند که در کنش های اعضای جامعه موجود است. (پاتنام، 2000)
شاید پژوهش، ارزیابی و کنترل منابع انسانی در مقایسه با منابع دیگر سازمان دشوارتر باشد چرا که کمیاب ترین و پیچیده ترین منابع در اقتصاد دانش محور امروزی همان منابع انسانی هستند، میباشد. اغلب مدیران استراتژی های خود را بر روی عوامل ملموس و مشهود سازمان مانند تکنولوژی و استفاده از منابع فیزیکی و مالی متمرکز می کنند که این امر با توجه به ویژگی های امروزی اقتصاد جهانی و ظهور پدیده هایی هم چون جهانی شدن و رشد روزافزون تکنولوژی و استفاده از فناوری های نوین در ارائه محصولات جدید و متنوع نمی تواند به تنهایی سبب ایجاد مزیت رقابتی برای سازمان ها شود. بنابراین سازمان ها برای دستیابی به مزیت رقابتی و رشد بقای خود به عواملی دیگری مانند سرمایه انسانی و فکری تمرکز می کنند. اهمیت این موضوع را می توان از آن جهت دانست که مک کنزی در سال1990 با انتشار کتاب جنگ برای استعدادها این نکته را بیان می کند که مدیران عالی سازمان ها تاکید فزایندهای بر روی نیازهای سازمانشان به
جذب موثر، ایجاد انگیزه، توسعه و حفظ استعدادها دارند. با توجه به مطالب گفته شده امروز سرمایه انسانی بیش از هر منبع ملموس دیگری برای سازمان ها اهمیت یافته است. در گذشته اعتقاد بر این بود که سرمایه و منابع مادی روند توسعه ی اقتصادی و اجتماعی کشور را تعیین می کند. اما در جهان کنونی سرمایه انسانی کارآمد در این امر، تاثیر اصلی را به عهده دارد. منابع انسانی کارآمد باعث افزایش سرمایه، بهره برداری از منابع مختلف جامعه، ساخت و تولید روزافزون می گردد. کشوری که نتواند مهارت ها و دانش مردمانش را توسعه دهد و از آن در توسعه ملی به نحو مؤثری بهره برداری کند، قادر نیست هیچ چیز دیگری را توسعه بخشد. سرمایه انسانی شامل عواملی نظیر دانش کارکنان، توانایی و نگرش آنان است. در نتیجه این عوامل، کارکنان به عملکردی ترغیب می شوند، که مشتریان بابت آن حاضرند پول بپردازند. سرمایه مشتری و سرمایه ساختاری هر دو، به سرمایه انسانی وابسته هستند. در واقع سرمایه انسانی شکل عملیاتی دو بخش دیگر سرمایه فکری (ساختاری و رابطه ای) است. سرمایه انسانی مهم ترین دارایی یک سازمان و منبع خلاقیت و نوآوری است. سرمایه انسانی شامل تمامی قابلیت های فردی، استعدادها، دانش و تجربه کارکنان سازمان و مدیران می باشد. مواردی نظیر شایستگی، قابلیت ها، ارتباطات و ارزش کارکنان است، سرمایه انسانی حاصل جمع دانش حرفه ای کارکنان، توانایی های رهبری، ریسک پذیری و توانایی های حل مساله است. سرمایه انسانی دارای قابلیت های ویژه، ساختار سازمانی منعطف، تکنولوژی اطلاعات و نوآوری و خلاقیت از عوامل مهم برای سازمان می باشند. (کریمی و همکاران، 1386) این در حالی است که سرمایه انسانی از الزامات و مهم ترین عامل برای چابک سازی سازمان ها می باشد. واژه ی سرمایه انسانی، در دهه 1990 به عنوان بنیان اصلی سرمایه فکری به شکل چشمگیری توجه همگان را به خود جلب نمود. سرمایه فکری منابع پنهان (نامشهود) سازمان است که به طور کامل در گزارشات حسابداری سنتی نشان داده نمی شود، نه سرمایه انسانی و نه سایر اجزای تشکیل دهنده سرمایه فکری در سیستم قابل رویت نیستند. برآوردها نشان داده اند که دارایی های نامشهود به طور متوسط 60 تا 75 درصد ارزش سازمان را تشکیل می دهند. موجودی سرمایه انسانی (شامل مهارت ها، دانش و توانایی های افراد)، سرمایه اجتماعی (شامل ارتباطات ارزشمند بین افراد) و سرمایه سازمانی (شامل فرایندها و جریان عادی سازمان)، سرمایه فکری را تشکیل می دهند. سرمایه های انسانی تحت عنوان دانش فردی، مهارت ها، توانایی ها و تجارب موجود در کارکنان یک سازمان برای خلق ارزش و حل کردن مسائل کسب و کار تعریف شده است، سرمایه انسانی از نقطه نظر فردی میتواند به دو دسته سخت و نرم تقسیم شود. شایستگی کارکنان شامل دانش (دانش فنی و تئوری های دانشگاهی)، مهارت ها (توانایی کارکنان در تکمیل ماموریت های کاری)، استعدادها و ابتکار کارکنان بخش سخت آن را تشکیل می دهد که دانش و مهارت ها بالاترین نقش را دارند. نگرش های کارکنان بخش نرم آن را تشکیل می دهد و شامل نوآوری کارکنان در کار و رضایت از شغل شان می باشد و به عنوان پیش نیازی برای کارکنان محسوب می گردد که از طریق آن شایستگی هایشان را بالا می برند. (عالم تبریز، 1388، 41-40)
محیط کسب و کار مبتنی بر دانش، نیازمند رویکردی است که دارایی های ناملموس جدید سازمانی مثل دانش و شایستگی های منابع انسانی، نوآوری، روابط با مشتری، فرهنگ سازمانی، نظام ها، ساختار سازمانی و غیره را در بر می گیرد. در این میان، نظریه سرمایه فکری توجه روزافزون محققان دانشگاهی و دست اندرکاران سازمانی را به خود جلب کرده است. (بنتیس ، 1997)
سرمایه فکری نوعی سرمایه ارزشمند است که دارایی نامشهود یک سازمان شناخته می شود.(همان منبع، 1998). اقتصاد امروز مبتنی بر سرمایه فکری است و کالاهای آن دانش و اطلاعات هستند. منابع نامشهود عواملی غیر از دارایی های مالی و فیزیکی است، که در ایجاد ارزش یک شرکت مشارکت دارند و تحت کنترل آن هستند. (استیوارت، 1998)
خلاقیت، تولید افکار و اندیشه های جدید توسط مدیران و کارکنان سازمانی دارای اهمیت ویژه ای است و این امر در سازمان از جایگاه والایی برخوردار است. امروزه سازمان هایی موفق هستند و می توانند در دنیای پر رقابت ادامه حیات بدهند ، که به طور دائم افکار و اندیشه های جدید را در سازمان به کار می برند و این امر توسط مدیران و کارکنان خلاق امکان پذیر است. (احمدپور داریانی، 1380)
در این پژوهش، ابتدا شاخص ها و زیرشاخص های موثر بر عملکرد سرمایه فکری شناسایی و سپس این شاخص ها و زیرشاخص ها به وسیله روش ANP اولویت بندی می شوند. هم چنین سعی شده است که از طریق بررسی ادبیات و انجام مطالعات میدانی به پرسش های مذکور، در واحد ستادی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پاسخ داده شود.
این تحقیقات در قالب دستورالعملهای کاربردی، در آییننامههای معتبر منعکس شدهاند. لذا در قسمت پایانی فصل، فلسفه بکار گرفته شده در برخی از آییننامههای معتبر در رابطه با نحوه اعمال اثرات دینامیکی رفتار مخازن مرور میشود و مقررات آنها پیرامون مسائل کلی و مهم در حوزه تحلیل دینامیکی مخازن، مورد بررسی و مقایسه قرار میگیرد.
1-1- خسارات وارد شده به مخازن ذخیره مایع تحت بارهای لرزهای
مشاهدات انجام شده در خصوص عوامل موثر بر خرابیهای مخازن ذخیره مایع در هنگام اعمال بارهای لرزهای، بیانگر آسیبپذیری بیشتر مخازن فولادی نسبت به مخازن بتنی میباشد.تجربیات زلزلههای گذشته باعث شده است که آییننامه های معتبر، مقررات خود را برای تحلیل دینامیکی مخازن دائما بهبود دهند. اگر چه مقررات آییننامهای در خصوص بررسی برخی از پدیده ها به درک یکسانی رسیده است، اما فلسفه بکار گرفته شده در آییننامه های مختلف،برای بررسی برخی دیگر از پدیدهها، متفاوت بوده و هنوز جمعبندی یکسانی در رابطه با آنها وجود ندارد. به عنوان مثال اثر سقف مخازن در باز توزیع نیروهای طراحی، نحوه تاثیر عوامل مختلف بر برآورد ارتفاع قسمت آزاد بالای مخازن و یا باز توزیع تنشها در هنگام بلند شدن مخزن و …. از جمله مواردی هستند که هنوز مدل تحلیلی یکسانی برای آنها وجود ندارد.
بنابراین موضوع تحلیل دینامیکی مخازن ذخیره مایع، اگر چه موضوعی آشنا و با پیشینه طولانی است، اما به دلیل تعدد پدیدههای درگیر با آن، هنوز دارای وجوه مبهم بسیاری است که باعث پویایی تحقیقات در این زمینه شده است. از طرفی، حضورپدیدههایی نظیر اندرکنش مایع-سازه و پدیده اندرکنش سازه-خاک بر پیچیدگیموضوع تحلیل دینامیک مخازن و تنوع خرابیهای مشاهده شده در آنها میافزایند. شناخت دقیق انواع خرابیهای ناشی از اعمال بارهای لرزهای در مخازن ذخیره، می تواند دیدگاه اولیهای را در رابطه با زمینه های تحقیق فراهم آورد.
در یک جمع بندی کلی خرابیهای حاصل در مخازن ذخیره مایع در هنگام زلزله را میتوان در انواع ذیل خلاصه کرد.
1- کمانش جداره مخزن در اثر نیروهای هیدرودینامیک ناشی از اندرکنش مایع- سازه
2- خرابی در اثر حرکت سیال مواج در هنگام زلزله و برخورد آن با سقف و قسمت های فوقانی جداره مخزن
3- نشت مایع از مخزن به دلیل ایجاد تنشهای حلقوی بالا در محل اتصالات
4- بلند شدگی مخزن از روی پی (برای مخازن مهار نشده)
5- کمانش ستونهای ثابت میانی که برای نگه داشتن سقف بکار میروند
6- حرکتهای جانبی سازه مخزن (عدم استفاده از اتصالات انعطافپذیر در محل اتصال لولههای ورودی و خروجی مایع با مخزن ممکن است باعث پاره شدن ورق جداره یا خرابی ملحقات مخزن گردد).
1-1-1-خرابیهای حاصل از اثرات نیروهای هیدرودینامیک
مهمترین نوع خرابی مشاهده شده برای مخازن ذخیره مایع فولادی، خرابی ناشی از کمانش جداره مخزن میباشد. این کمانش در اثر نیروی هیدرودینامیک فشاری حاصل از لنگر خمشی تولید شده در هنگام زلزله بوجود میآید. در حالت کلی دو نوع کمانش در جداره مخازن فولادی گزارش شده است. کمانش جداره ممکن است در حالتی که جداره چندان ضخیم نیست، قبل از جاری شدن کامل مصالح رخ دهد که به این نوع کمانش، کمانش لوزی شکل یا الماسی گفته می شود.
همچنین کمانش ممکن است با جاری شدن مصالح همراه باشد که به آن کمانش پافیلی میگویند. این دو نوع کمانش از لحاظ فلسفه تشکیل، محل وقوع و شکل ظاهری با یکدیگر تفاوت دارند.
1-1-1-1-کمانش لوزی شکل
همانطور که اشاره شد این نوع کمانش در حقیقت نوعی از کمانش الاستیک است (که البته میتواند غیر الاستیک هندسی نیز باشد) که بدلیل تنشهای فشاری محوری ناشی از بارهای هیدرودینامیک لرزهای حاصل میگردد. این نوع کمانش معمولا در مخازن با نسبت ارتفاع به شعاع بزرگ و در محل یک سوم پایینی جداره رخ میدهد. یعنی در جایی که تنشهای ناشی از فشار هیدرواستاتیک نسبت به تنش تراز کف جداره کوچکتر هستند. مقدار تنش فشاری برای ایجاد چنین کمانشی را میتوان از تئوری کمانش خطی بدست آورد. مقدار تنش بحرانی کمانش برای استوانه پوستهای تحت فشار محوری خالص برابر با مقدار زیر بدست میآید.
که E مدول الاستیسیته و t ضخامت پوسته و R شعاع مخزن میباشد. این مقدار تئوریک را نمیتوان به عنوان تنش مجاز فشاری در مخازن تحت بارهای دینامیکی بکار گرفت. زیرا در مخازن تحت بار زلزله، اولا تمام پوسته تحت فشار یکنواخت قرار ندارد. ثانیا وجود فشار داخلی مایع باعث ایجاد تنشهای محیطی در جداره مخزن می شود و این تنشهای محیطی بر مقاومت جداره در مقابل تنشهای فشاری تاثیر گذارند. ثالثا جداره مخزن دارای نقایص اولیه است که در روند ساخت بوجود آمده و نمیتوان آن را یک ماده یکنواخت فرض کرد. بنابراین اثرات این سه عامل یعنی عیوب اولیه، فشار داخلی مایع و عدم یکنواختی تنشهای فشاری را باید در رابطه تئوریک وارد کرد.
اثرات ناشی از عیوب ساخت موجود در جداره، تنشهای مجاز فشاری را به طرز چشمگیری کاهش میدهد. اما فشار هیدرودینامیک مایع در داخل پوسته، باعث کاهش اثرات ناشی از عیوب اولیه شده و از این طریق به افزایش تنش مجاز فشاری کمک می کند. همچنین عامل سوم یعنی عدم یکنواختی تنشهای فشاری ناشی از لنگر خمشی، احتمال همزمان شدن تنش فشاری بیشینه در محل حضور عیوب اولیه را کمتر کرده و باز هم باعث افزایش تنش مجاز فشاری میگردد. با این حال اثر منفی عامل اول یعنی عیوب اولیه بسیار زیاد است و اثرات مثبت دو عامل دیگر را خنثی میکند. در نتیجه تنش فشاری مجاز در حالت کمانش الاستیک عملا کمتر از مقدار پیشنهادی رابطه (1-1) میباشد. در شکل (1-1) نمونههایی از کمانش الماسی یا لوزی شکل نشان داده شده است.
1-1-1-2- کمانش پافیلی
صورت دیگری از کمانش وجود دارد که معمولا در ناحیه پایین مخازن کوتاه با نسبت ارتفاع به شعاع مخزن کوچکتر از یک رخ میدهد. این کمانش در اثر ترکیب تنشهای محیطی ناشی از فشار داخلی مایع و تنشهای فشاری ناشی از زلزله ایجاد میگردد. با توجه به مطالعات انجام شده توسط محققین قبلی [1]، کمانش پافیلی در اثر مشارکت تنشهای قائم و تنشهای حلقوی کششی، بوجود میآید[2]. باید دقت کرد که در کمانش پافیلی، ابتدا مصالح جاری شده و سپس کمانش پلاستیک رخ میدهد. در حالی که در نوع الماسی، جداره مخزن قبل از جاری شدن مصالح کمانش می کند. همچنین باید دقت کرد که فشار داخلی مایع به جداره در حالت کمانش الاستیک نقش مثبت دارد و باعث می شود که اثرات عیوب اولیه کمتر و تنش مجاز فشاری بیشتر شود. اما در مورد کمانش پافیلی، فشار داخلی نقش منفی داشته و باعث کاهش تنش مجاز میگردد. شکل(1-2) چند نمونه از کمانش پافیلی را نشان میدهد.
در یک جمعبندی کلی میتوان گفت که کمانش الاستیک بیشتر برای مخازن لاغر و بلند که نسبت شعاع به ضخامت آنها پایین است، رخ میدهد. اما کمانش پافیلی بیشتر برای مخازن کوتاه و پهن با نسبت ارتفاع به شعاعِ کمتر از یک رخ میدهد.
1-1-2- خرابیهای حاصل از حرکت امواج مایع در محل سطح آزاد سیال
در هنگام وقوع زلزله قسمتی از مایع مخزن به صورت رفت و برگشتی و با پریودی به مراتب طولانیتر از پریود زلزله در حرکت است. این قسمت از مایع، باعث ایجاد امواج سطحی در محل سطح آزاد می شود که این امواج ممکن است با سقف و جداره بالای مخزن برخورد کنند. نحوه خرابی مخازن با سقف ثابت و شناور در مواجه با پدیده امواج مایع، متفاوت است. در حالت کلی خرابیهای ناشی از حرکت مایع مواج در بالای مخزن را میتوان به شکل زیر خلاصه کرد.
جدول (1-1) به شکل مطلوبی خرابیهای مشاهده شده در برخی مخازن ذخیره مایع را در اثر وقوع زلزلههای اخیر دسته بندی کرده است[3].
بازاریابی یکی از شاخه های مهم دانش مدیریت است که وظیفه اصلی آن شناخت نیازها و خواسته های انسانی و رفع آنها از طریق فرایند مبادله منابع می باشد . زیرا جوامع امروزی بیش از هر زمان دیگری از یکسو با نیازهای نامحدود انسان ها و از سوی دیگر با کمبود منابع مواجه می باشند و مدیران باید با این منابع محدود پاسخگوی نیازهای نامحدود افراد باشند. بنابراین در اینجا دانش مدیریت به یاری علم اقتصاد شتافته و با ابزارها و مهارت های مدیریتی سعی در تخصیص بهینه منابع محدود به نیازهای نامحدود بشری می نماید .
در عصر رقابت کنونی که بازارها هر لحظه به رقابت آزاد و کامل نزدیک و نزدیک تر می شوند و هر لحظه تنوع موسسات ،محصولات افزوده می شود ، بازارهایی موفق هستند که فرصت ها و تهدیدها را شناخته و با بهره گرفتن از مزیت های استراتژیک و برنامه ی استراتژیک بلندمدت ، کالاهای رقابتی تولید نموده و از این طریق در ارضای بهینه ی خواسته ها و نیازهای مشتریان گوی سبقت را از رقبا بربایند .
امروزه نقش مشتریان در سرنوشت موسسات بر کسی پوشیده نیست . در بازارهای بسیار رقابتی کنونی به جهت اهمیت والای خریداران در ادامه ی حیات و توسعه ی شرکت ها فقط بخش بازاریابی ، تضمین کننده ی فروش سودآور نیست بلکه باید همه ی دوایر و واحدهای سازمانی ، توجه ی خود را بر عملکرد مورد پسند مشتریان متمرکز کنند .
بنابراین موسسات بازرگانی برای بهره وری و ماندگاری در بازار نیاز به استراتژی های بازاریابی دارند . اهمیت این استراتژی ها در حیات و بقای سازمان ها مشاهده شده است .
در کشور ما نیز فعالیت هایی برای برنامه ریزی و اجرای این استرتژی ها صورت گرفته و تاثیر آن بر عملکرد کسب و کار مورد سنجش قرار گرفته است . در این پژوهش بررسی فرهنگ بازار محوری به عنوان مهم ترین گرایش بازار یابی بر عملکرد بازرگانی در شرکت های صنایع تبدیلی مورد بحث و سنجش قرار می گیرد .
در فصل حاضر پرداختن به کلیات و تمامیت پژوهش ، طریقه نظر قرار گرفته است . در آغاز ، مساله و موضوع پژوهش تفسیر و تعریف می گردد . سپس کلیاتی از تاریخچه ، ادبیات و نتایج تعدادی ازپژوهش های انجام گرفته ، اکناف موضوع (مساله ) پژوهش حاضر ، به ایجاز بیان شده و در ادامه ، وجوب ، اهمیت و ضرورت پژوهش مورد تنقیب قرار می گیرد . در ادامه نیز اهداف پژوهش ، فرضیات و سوالات پژوهش به رشته تحریر در آمده است . همچنین پس از موارد مزبور ،در ابانت روش انجام پژوهش ، قلمرو مکانی پژوهش (جامعه آماری ) ، قلمرو زمانی پژوهش ، روش نمونه گیری و تعیین حجم نمونه ، ابزار های گردآوری داده ها ، روش تجزیه و تحلیل داده ها سعی نموده ، و نیز به شرح واژه ها و اصطلاحات بکار رفته در پژوهش حاضر یعنی ؛ بررسی رابطه بین فرهنگ بازار محوری و عملکرد بازرگانی در صنایع تبدیلی استان گلستان می پردازیم.
و اهداف تحقیق،
در فصل اول (فصل حاضر) اهمیت بررسی مسئله تخریب حوضچه های آرامش و سازه های هیدرولیکی پایین دست، تحت تاثیر آبشستگی بستر و نقش فرسایش زودهنگام مصالح در تشدید آن و همچنین اهداف مورد نظر در این تحقیق عنوان گردیده است. فصل دوم به ارائه جزئیات چندین مطالعه مهم در خصوص پرش هیدرولیکی و پدیده آبشستگی می پردازد. در فصل سوم با عنوان مواد و روشها ضمن بررسی مباحث نظری و تئوری مکانیزم پدیده آبشستگی، به بررسی معادلات حاکم بر جریان به معرفی مدلهای آشفتگی معمول در شبیهسازیهای هیدرولیکی پرداخته میشود. در ادامه مدلهای مورد استفاده در شبیهسازی عددی آبشستگی معرفی و در مورد مدل عددی سه بعدی FLOW-3D که مدل منتخب و مورد استفاده در این تحقیق است، به تفصیل بحث میشود. سپس به طور اجمالی به معرفی منطقه مورد مطالعه و ارائه جزئیات مدل سازی، شناخت مدل عددی و چگونگی انجام آزمایشات پرداخته خواهد شد. فصل چهارم تحقیق حاضر، فصل بحث و نتایج میباشد که در آن نتایج دستی و خروجی های نرم افزار شبیه ساز و همچنین مقایسه نتایج حاصل از مدل
عددی FLOW-3D با نتایج مشاهداتی حاصل از مطالعات میدانی در قالب جداول و نمودارهای مربوطه ارائه شده است. سرانجام در فصل پنجم که فصل نتیجهگیری و پیشنهادات میباشد، کلیه نتایج بدست آمده و راهکارهای علاج بخشی مسئله بطور خلاصه و مفید جمع بندی شده و همچنین پیشنهاداتی برای انجام تحقیقات آتی در این زمینه بیان شده است.
1-4 مروری براصطلاحات کاربردی
عمق آبشستگی: عمق ناشی از فرسایش بستر نسبت به بستر اولیه را عمق آبشستگی می نامند.