در بیان مساله تکرار شده است لطفا فقط یکجا ارائه کنید
استاد شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت دراسلام اشاره دارند به اینکه ازدواج اولین قدمی است که انسان از خودپرستی و خوددوستی به سوی غیردوستی بر می دارد (مطهری ، 266).
نخستین وظیفه هنجارهای اخلاقی جامعه تنظیم روابط موزون بر پایه های مناسب است انسانی ترین عمل برای تنظیم این روابط پیوند زناشویی است که می توان از آن به عنوان عامل اصلی اتحاد زن و مرد برای بهبود و پیشرفت آینده یاد کرد ازدواج پیوندی است میان زن و مرد که زیربنای آن نیازی زیستن است و سبب پیدایش خانواده و تداوم آن است (ستوده، 1379).
زندگی زناشویی یکی از جهانی ترین نمادهای بشری است که از دو فاز با توانایی ها و استعدادی متفاوت و با نیاز و علایق مختلف در یک کلام با شخصیت های گوناگون تشکیل شده است (دگدنبرگ[20] و کدنبرگ 2005).
تعارض زناشویی نوعی توافق نداشتن مداوم و معنادار بین دو همسر است که حداقل یکی از آنها آن را گزارش دهد. منظور از معنادار تأثیر این مسأله بر عملکرد همسران و منظور از مداوم اشاره است که به مرور زمان از بین نمی رود (هالفورد[21]، 2001).این چندمین بار است که این جمله تکرار می شود
یونگ و لانگ [22](1998 به نقل از سعیدی و همکاران 1385) تعارض زناشویی را ناشی از واکنش نسبت به تفاوت های فردی می دانند و زمانی که آن قدر شدت یابد که احساس خشم، خصومت، کینه نفرت ، حسادت و سود؟ رفتار کلامی و فیزیکی در روابط آنها حاکم شود و به حالات تخریب و ویرانگری درآید نشان دهنده حالتی غیرعادی است.
رضایت زناشویی حالتی است که طی آن زن و شوهر از ادواج با یکدیگر و با هم بودن احساس شادمانی و رضایت دارند ( سینها[23] و ماکرجی[24] ، 1991) تعارض محصول الزامی زندگی مشترک است، هنگامی که دو نفر به عنوان یک زوج با هم زندگی می کنند تعارض بروز خواهد کرد بدلیل ، نسبت تعامل زوج ها اوقاتی پیش می آید که عدم توافق مشاهده می گردد یا نیاز برآورده نمی شوند. در نتیجه همسران نسبت به یکدیگر احساس خشم ، ناامیدی و نارضایتی می کنند ( برشتاین[25] و برنشتاین 1986 ترجمه سهرابی 1382).
ظهور تعداد چشمگیر خانوادههای دو شغلی که در آن هر دو همسر شغل های تخصصی با مدیریتی را دنبال می کنند و با تعهد قوی رشد شخصی و سطوح فزاینده مسئولیت توصیف شده اند یکی از تغییرات برجسته ای است که در ساختار خانواده و الگوهای رابطه در طی چند دهه اخیر رخ داده است (رسون [26]و همکاران ترجمه نوابی نژاد، 1378).
رایس[27] (1996) تعارضات را به دو دسته سازنده و مخرب تقسیم نموده است تعارض سازنده موضوعی است که در آن صحبت در مورد مشکلات منجر به درکی کامل تر در جهت مصالحه توافق با حل مشکل می شود و همچنین موجب کاهش هیجانات منفی ایجاد احترام و اعتماد می شود و باعث می گردد طرفین همدیگر را درک کنند. تعارض مخرب تعارض است که فرد مقابل را بیشتر از مشکل مربوط درگیر کند و موجب شرمندی تحقیر، تنفر، اهانت و یا حتی تنبیه شود تعارض مخرب با عدم ارتباط واقعی شک و تردید مشخص می شود و گاهی بر پایه استراتژی های فردی باعث ایجاد زمینه اضطراب می گردد.
فقیرپور(1381) اظهار داشت همه زوجین سطوحی از تعارض را تجربه می کنند این تعارض ها موجب کاهش ثبات روابط و افزایش فرصت های خاتم روابط می شود. بلامتیس دشوارتزر به نقل از فقیرپور دریافتند زوج هایی که تعارضهایی در زمینه پول، اشتغال زنان، قدرت تقسیم کار خانه یا روابط جنسی را تجربه می کنند به احتمال بیشتری جدا می شوند تا زوجهایی که در زمینه دیگر تعارض دارند.
افراد هنگام مواجهه با تعارض از روش های متعددی استفاده می کنند. رحیم [28] (1992) پنج سبک حل تعارض زناشویی را مطرح کرد: 1- سبک یکپارچه سازشی[29]: این سبک مستلزم تشکر مساعی بین دو طرف است مثل گشودگی ، مبالده اطلاعات و بررسی تفاوت هاست، یافتن یک راه حل قابل قبول برای هر دو طرف.
2- سبک تسلط یا مسلط شده[30] : این سبک به عنوان یک سبک رقابتی شناخته شده است. در این سبک رفتار افراد تحمیل کننده است برای برنده شدن در یک وضعیت.
3- سبک الزام شده یا متهم شدن[31] : در این سبک افراد اهمیت کمی برای خود قایل شده و اهمیت زیادی برای دیگران قایل می شود و همچنین تلاش برای راضی کردن دیگران.
4- سبک اجتناب[32] : در این سبک مسئولیت را به شخص دیگری واگذار کردن، دور مانده از تعارض و چشم پوشی از عدم توافق و خنثی باقی ماندن.
5- سبک مصالحه[33] :این سبک براساس یک استراتژی دادوستد و براساس یک تصمیم گیری دو جانبه قابل قبول اتخاذ می شود.
در پژوهشی که استین[34] و آلبرو[35] (2001) بر روی سبک های حل تعارض زناشویی انجام داده بودند دریافتند که سبک های حل تعارض که زوجین به کار می برند در ادامه دادن یا منحل کردن روابط شان خیلی مؤثر است برای مثال اگر زوجها بخواهند روابط زناشویی شان مؤثر واقع شود آنها به احتمال زیاد از راهبردهای مدیریتی مثبت از قبیل مصالحه کردن، یا برای مشکل یک راه حل راضی کننده استفاده خواهند کرد.
لپیدهال[36]، کلمنتس[37] و مارکمن[38] در سال 1997 در مطالعه طولی خود برروی 25 خانواده به این نتیجه رسیدند که در این خانواده ها فشارهای رایج رضایت مندی زناشویشان که تأثیر بیشتری بر رفتار فرزندپروری نسبت به فشارهای رایج و رضایت مند زناشویی، قبل از فرزنددار شدن داشته است.
روانشناسان مدت هاست عنوان کرده اند که عملکرد والدین بر شکل گیری افکار، رفتار و هیجانات کودکان تأثیر معناداری دارد ( هریس[39] و کرتن[40] 2002).
تعارض بین والدین، یکی از مشکلاتی است که کودکان سراسر دنیا با آن مواجه هستند و تقریباً همه کودکان جدی از تعارض بین والدین را تجربه و آن را به عنوان منبع تنیدگی معرفی می کنند ( کامینگز[41] زیرنویس نیاز نیست چند صفحه قبل زیرنویس شده است و همکاران، 2007).
پژوهش های مربوط به ارتباط والدین با کودکان، نگرش ها و اعمال والدین را در فرایند فرزندپروری مورد بررسی قرار دادهاند. که فعالیت های پژوهشی در این حیطه قویاً تحت تأثیر کارهای با مریند [42] (1967) که سه الگوی حاکم بر روابط بین والدین و فرزندان را مطرح کرده است:
پژوهشگران نشان داده اند که در بین عوامل مختلف شکل گیری شخصیت، شیوه های فرزندپروری از مهم ترین عوامل محسوب می شوند (نوابی نژاد، 1374). شیوه های فرزندپروری والدین یکی از سازههای جهانی است که بیانگر روابط عاطفی و نحوه ارتباط کلی والدین با فرزندان است و عامل مهم برای رشد یادگیری کودکان به شمار می رود ( ستین برگ و همکاران، 1998).
در پژوهش های وسیعی که در زمینه چگونگی برخورد والدین با کودکان شان و شیوه های فرزندپروری انجام شده است نشان می دهد که شیوه های فرزندپروری والدین اثرات طولانی بر رفتار، عملکرد، نظارت و در نهایت بر شخصیت افراد در آینده دارد، مثلاً تحقیقات نشان می دهد که اگر والدین بسیار سخت گیر و دیکتاتور باشند مانع پیشرفت، توسعه، کنجکاوی و خلاقیت کودکان می شوند و در نتیجه این کودکان در آینده افرادی روان آزرده و پرخاشگر خواهند شد. (کاگان[46] و ماس[47] ، 1962).
در تحقیقی که توسط عده ای از محققین در ژاپن که روی تأثیرات منفی مادر بر کودک، دریک ارتباط مادر- فرزندی انجام شد، نتایج نشان داد که احساسات منفی مادر هنگامی ظاهر می شود که کودکان از انجام کارهای روزمره سرپیچی کنند یا وقتی تغییری در رفتار کودکان دیده می شود و احساسات منفی روی تربیت کودک دررشد کودکان مؤثر است ( سوگانو[48] و همکاران، 1991).
روابط بین کودکان و والدین و سایر اعضای خانواده را می توان به عنوان نظام یا شبکه ای از بخش هایی دانست که در کنش متقابل با یکدیگر هستند و نظام خانواده در مجموعه ای از نظام بزرگتر قرارگرفته است. مجله و جامعه این نظام به طور مستقیم یا غیرمستقیم از شیوه های فرزندپروری در کودکان تأثیر پذیرند (مهرابی زاده و همکاران، 1379).
پژهش نشان داده اند تعارض پدر و مادر کودکان را به استرس، ترس، خشم دچار می سازد و تجربه پی در پی تعارض پدر و مادر به مشکلات رفتاری (کامینگز و دیویس[49] ،2002) و جسمانی کودک ( الشیخ ، مارکز و وستیون 2001) می انجامد استرس در دراز مدت تأثیر معکوس بر سلامت دارد ( برنارد[50] ، کراپات[51]، 1994).
تأثیر تعارض زناشویی بر بیشتر حوزه ها از جمله کارکرد شناختی ، اجتماعی، تحصیلی و روانشناختی (ایسس[52] و گاربرگ[53] ، 2000) و رابطه کودک با همسالان (دان و دیویس ، 2001) هم چنین بر عملکرد خانواده مانند فرزندپروی (کاکس[54] و هارتر[55] ، 2001) بررسی شده است. نتایج تحقیقات نشان داده است که بچه هایی که خانواده های شان دارای تعارض زناشویی بودند خطر بیشتری در رفتارهای مختلف و مشکلات عاطفی داشتند و در نشان دادن رفتارهای پرخاشگرانه و در گرایش به سوی همسالان بیشتر مستعد بودند( بروک[56] و همکاران ، 2000)
فردن و کارسون تعارض نقش های شغلی و خانوادگی را نتیجه دو نوع تداخل می دانند تداخل از محیط کار بر خانه و تداخل از محیط خانه به کل محیط کار تداخل خانواده به محیط کار زمانی است که وظایف و مسئولیت های خانوادگی مانع از انجام وظایف شغلی می شود و تداخل کار با خانواده هم زمانی است که مسئولیت ها و وظایف شغلی مانع رسیدگی و مشارکت وظایف خانوادگی می شود ایجاد می گردد.با توجه به نتایج تحقیقات که در خارج از کشور انجام شده است گستردگی تعارضات زناشویی می تواند اثرات منفی روی بچه ها و بافت خانواده داشته باشد و تا آنجایی که اطلاع داریم پژوهشها ی اندکی در زمینه بررسی روش های حل تعارض زناشویی و شیوه های فرزندپروری در بین پرستاران سیفت در گردش با شیفت ثابت در بیمارستهای دولتی بندرعباس انجام شده است.بطور کلی این پژوهش به دنبال یافتن پاسخ به این سوال است آیا روش های حل تعارض زناشویی و شیوه های فرزندپروری در بین پرستاران شیفت در گردش با شیفت ثابت صبح تفاوت معنادار وجود دارد؟
[1] – Conflict
[2] – Inter Parental Conflict
[3] -Cumin’s Et Al
[4] -Halenstin.H,A
[5] – Esmart.E,S
[6] – Darling. D,S
[7] – Astinbergh. A,E
[8] – Samerof. S,G
[9]Yang
[10] Halford
[11] Faverz
[12] olsun
[13] Cumin ̓s, EM.et ul
[14] Alshaikh
[15] Markes
[16] Wsteven
[17] Anderic.c
[18] Darling. L
[19] Stin berg. N
[20] Doldenberg. L
[21] Hajford
[22] Young and long
[23] Sinha, SP
[24] Mukerjee.N
[25] Berneshtain
[26] Roson and &
[27] Rice
[28] Rahim
[29]Integrution Style
[30] Dominate Style
[31] Obliging Style
[32] Avoidance Style
[33] Compromising Style
[34] Steen
[35] Albro
[36] Lipead Hal
[37] Klemants.K
[38]Markman. H
[39] Heris
[40] Kerten
[41] Cummings E.M
[42] Bunnrind.O
[43] Authoritative
[44] Permissive
[45] Authoritarian
[46] Kagan
[47] Maas
[48] Sugana eT al
[49] Davies, P,T
[50] Bernurd
[51] Keruput
[52] Ellis,B.I
[53] Gurberg
[54] Ckks
[55] Harter
[56] Berookutel
زندگی پیچیده بشر امروزی محصول هزاران سال مبارزه برای زنده ماندن و زندگی بهتر بوده است . به عبارت دیگر پیچیدگی های زندگی بشر امروزی محصول هزاران سال تکامل است.انسان اولیه اکتسابات خود را از طریق انتقال به نسل های بعدی حفظ کرده و این چرخه تا به امروز تکرار شده است . ما امروزه وارث گنجینه ی گرانبهایی از دانش و تجربه ی اجداد خود هستیم و با افزودن تجربه خود به آن ، آن را برای آیندگان به ارث خواهیم گذاشت . بشر برای انتقال دانش و تجربۀ خود نیاز به کشف و ابداع اصولی داشته است که امروزه ما آن را با عنوان تعلیم و تربیت می شناسیم. تعلیم و تربیت در مسیر تحولی خود به دست انسان دچار تغییرات زیادی شده است . به خصوص از زمانی که انسان از لحاظ تفکر و اندیشه به مرحله ای از پختگی رسیده و به ساختن نظریه ها پرداخته است . تا کنون نظریه های زیادی از جانب افراد زیادی مطرح شده است و اغلب آنها صرفاً بر یک جنبه از جوانب متعدد انسان تمرکز داشته اند و از جامع نگری و نظام مندی کمی برخوردار بوده اند . توجه افراطی به جسم ، تعلیم و تربیت به عنوان آمادگی، تعلیم و تربیت به عنوان شکوفا کردن استعداد، و تربیت به عنوان پرورش یا تشکیل ذهن ، توجه به گذشته و تکرار آن، اهمیت افراطی قائل شدن بر نقش محیط آنچنان که در مکاتب رفتارگرایان مطرح است و مواردی از این قبیل نشان دهنده ی یک سو نگری در امر تعلیم و تربیت می باشد . در طول هزاران سال انسانها تربیت را مترادف با عادت دانسته اند ، یافته های حال از آزمایش های حیوانی را به انسان تعمیم داده اند ، بر آموزش توام با تکرار و تمرین تاکید داشته اند . در تمام دیدگاه هایی که در مکاتب مختلف تا نیمه بیستم ادامه داشته است یادگیری و آموزش را یک فرایند افزایش دانسته اند ، قائل به یادگیری جزء به جزء بوده اند و اجزا را بصورت جدا از هم معنادار فرض کرده اند . در مقابل این دیدگاه ها نظریه های دیگری مطرح شده است که از دو باور عمده نشات می گیرد ؛
1 – یکتا بودن و اهمیت خود انسان
2 – واکنش شدید در برابر رویکرد های ماشین نگر و مادی به مطالعه انسان ( کاظمی ، 1386 ) . امروزه دیگر از استعاره ماشین برای توصیف انسان کمتر استفاده می شود و انسان به عنوان موجود زنده پیچیده ای در نظر گرفته می شود که از الگوهای پیچیده ای پیروی می کند .
همانطور که کائنات و عناصر طبیعت از الگوهای خاص پیروی می کنند انسان نیز برای زنده ماندن الگوی خاصی را برای خود انتخاب می کند که متشکل از اجزاء زیادی از قبیل زیست شناسی ، شناخت ، عاطفه ، رفتار ، روابط اجتماعی و … است . به عبارت دیگر می توان گفت رفتار انسان محصول تعامل این اجزا است که با الگوی خاصی با یکدیگر در تعامل هستند( جانسون[1] و جانسون 2005 ص 21).انسان برای ادامه ی زندگی و بهبود وضعیت خود نیاز به سطحی از انگیزش دارد که به عقیده صاحب نظران عبارت است از فرایندی که موجب تحریک و برانگیختگی رفتار فرد می شود .همچنین نوعی جهت گیری در رفتاری است که منجر به پاداش می شود. از تعریف چنین بر می آید که منشا اصلی رفتار انسان انگیزش است و لذا یادگیری نیز یکی از عوامل مهم زندگی انسان است که تحت تاثیر این امر می باشد .همانطور که پیش از این اشاره شد این انگیزش می تواند به شکل پیچیده ای با عوامل زیادی در تعامل باشد. به عبارت دیگر نظام خود فرد با داشتن سطحی از انگیزش و بررسی روابط پیچیده روش های انگیزشی و راهبرد های خود نظم دهی مناسب به الگوهای انگیزش سازگارانه دست می یابد ( بندورا[2] 1997 ص20) . بازی کردن شطرنج نیازمند سازماندهی چندین عمل روانشناختی مثل توجه کردن، گروه بندی ادراکی، و کارکردهای متفاوت حافظه است در حال حاضر روانشناسان شناختی بر این عقیده اند که بازی کردن شطرنج به تمرین اساسی نیاز دارد. از اینرو شطرنج بعنوان یک مثال ویژه در نظر گرفته می شود که برای یک عمل تخصصی نیازمند تجربه مخصوص به خود است. در این متن سیمون و چیس، قانون تخصصی ده ساله را به شکلی واضح تدوین کردند که دلالت بر این موضوع دارد که برای رسیدن به سطح استاد بزرگی شطرنج، حداقل ده سال تمرین فشرده لازم است. چندین مطالعه و بررسی اخیر با نشان دادن ارتباطی یکنواخت بین تمریندقیق شطرنج و عملکرد شطرنجی با بهره گرفتن از طرحهای مطالعه طولی و بازنگرانه، از قانون ده ساله حمایت می کنند. از اینرو، ارتباط مثبت بین میزان انباشتی تمرین و عملکرد شطرنجی شبیه ارتباط تمرینی ـ عملکردی در سایر رشته ها مثل موسیقی، ورزشها، و آموزش می باشد (اریکسون 2004 ص 59). با این وجود گرچه تمرین در تعیین عملکرد شطرنجی مهم است، هوش کلی، هوش فضایی بصری و استعداد نیز بعنوان عوامل مرتبط با عملکرد شطرنجی مورد بحث و بررسی قرار می گیرند. ازاینرو تعدادی از مولفان موافق نوعی از ارتباط بین تمرین و استعداد هستند که عملکرد شطرنجی را توضیح می دهد (هاوارد 2013ص30).به رغم بررسیهای رفتاری گسترده، شالوده های عصبی مهارت و عملکرد شطرنجی کاملاً درک نمی شوند. از سوی دیگر مهارت حل مساله توانایی ایست که فرد را قادر می سازد زمانیکه با مسئله ای مواجه می شود با بهره گرفتن از دانش و مهارت هایی که دارد به آن پاسخ درست بدهد. مهارت حل مساله به فرد کمک می کند تا به صورت منطقی و منظم به حل مسائل و مشکلات خود بپردازند، فعالانه پیامد ها و جوانب مختلف مسئله و راه حل های آن را بررسی کنند (یار محمدی واصل و همکاران،1389ص31). از سوی دیگر تابآوریفرایند سازگاری بهینه در مواجه با سختیها، وقایع آسیبزا، مصیبتها، تهدیدها یا هر موقعیت استرسزاست. برخی از این موقعیتها عبارتند از مشکلات ارتباطی و خانوادگی، مشکلات جدی سلامتی، فشارهای شغلی و مالی. تابآوری به معنای ”بازگشت“ از تجربههای سخت گذشته است. پژوهشها نشان داده است که تابآوری امری طبیعی و معمول است. اغلب افراد در مقابله با رویدادها تابآورند. برای مثال، واکنش مردم به زلزله بم را در نظر بگیرید، بسیاری توانستند زندگی جدیدی را آغاز کنند. پژوهشهای انجام شده حاکی از آن است که برخی افراد تاب آور، پس از رویارویی با موقعیت های دشوار زندگی، دوباره به سطح معمولی عملکرد باز می گردند، حال آنکه عملکرد برخی دیگر از این افراد، پس از رویارویی با ناکامی ها، مصیبت ها و دشواری ها نسبت به گذشته ارتقا پیدا می کند.در مجموع، افراد تاب آور، واقعیت های زندگی را به سهولت میپذیرند.ایمان دارند که زندگی پرمعنا است. این باور معمولا به وسیله ارزشهای آنها حمایت می شود.دارای توانایی های چشمگیری برای وفق دادن سریع خود با تغییرات بزرگ هستند.(لاتنس ، وگیلگیسنگ و لستر1،2009 ص34). با توجه به آنچه که گفته شد هدف پژوهش حاضر بررسی مقایسه ای سبک های یادگیری،تاب آوری و مهارت های حل مسئله در شطرنجبازان حرفه ای و غیر حرفه ای کشور است.
1-2-بیان مساله
یكی از سازه های روانشناختی كه میتوان پیش بینی كرد برای رفتار و موفقیت ورزشی تعیین كننده باشد، سبک های یادگیری است.سبک هاییادگیری به راه هایی اشاره دارند که برمبنای آنها افراد مفاهیم، قوانین واصولی را بهوجود میآورند تا به مدد آن در برخورد با موقعیت های جدید هدایت شوند.وول فولک[3] سبک یادگیری را به عنوان راه های متفاوت دریافت و سازماندهی اطلاعاتتعریف کرده است. بنا به این تعریف، سبک یادگیری به تفاوت های بین افراد در ترجیحروش های دریافت، سازماندهی و پردازش اطلاعات و تجربه ها در یادگیری مفاهیم تازهاشاره می کند(حجازی، 1385ص32).
در واقع کلب با ترکیب مراحل یادگیری در دسته های دوبه دو و متوالی، چهار سبک یادگیری مختلف را معرفی می کند. در این الگو، یادگیری در یک چرخه با چهار مرحلهتصویر شده است: مرحله 1) تجربه عینی[4]است که یادگیرنده ابتدا عملی را انجام می دهد؛مرحله 2) مشاهده تأملی[5] است که یادگیرنده درباره آن عمل به تفکر می پردازد؛ مرحله3) مفهوم سازی انتزاعی[6] است که یادگیرنده فرضیه می سازد؛ مرحله 4) آزمایش گری فعالاست که یادگیرنده سرانجام درباره فرضیه خود به انجام آزمایش می پردازد (سیف،1385ص69). به نظر کلب در یادگیری مطالب، همه افراد این مراحل را می گذرانند و احتمالاًتا تکمیل یادگیری، این چرخه چندین بار تکرار می شود، اما نکته بااهمیت این است کههمه فراگیران نمی توانند در همه مراحل این چرخه آن چنان موفق باشند که در دیگرقسمت ها هستند (صالحی و همکاران،1379 ص76).
سیف (1385 ص 68) این سبک ها و فراگیرانِ آنها را به نقل از کلب و فرای این چنین توصیف می کند: سبک یادگیری واگرا[7] از ترکیب دو مرحله یادگیری تجربه عینی ومشاهده تأملی حاصل می شود. افراد دارای این سبک یادگیری، موقعیتهای عینی را اززوایای مختلف می بینند. رویکرد آنان نسبت به موقعیت ها، مشاهده کردن است تا عملکردن. این افراد موقعیت هایی را که نیاز به ابراز اندیشه های متنوع دارند می پسندند و بهجاذبه های متنوع فرهنگی و جمعآوری اطلاعات علاقه نشان می دهند. از آنجایی که اینافراد قادر به تولید اندیشه های گوناگون هستند سبک آنها را واگرا می نامند. به طور کلی،افراد دارای سبک یادگیری واگرا از قدرت تخیل و احساس زیادی برخوردارند که اینویژگی ها برای موفقیت در فعالیت های هنری و امور تفریحی مفیدند. سبک یادگیری جذب کننده[8] از ترکیب دو مرحله یادگیری مشاهده تأملی و مفهوم سازی انتزاعی به دستمی آید. افراد دارای این سبک یادگیری در کسب و درک اطلاعات گسترده و تبدیلآن به صورتی خلاصه، دقیق و منطقی توانا هستند. این افراد به طور عمده بر اندیشه هاو مفاهیم انتزاعی تأکید می ورزند. از دیدگاه این افراد، نظریه هایی که از لحاظ منطقیدرست هستند بر نظریه هایی که قابلیت کاربرد عملی دارند ترجیح داده می شوند. علتنامیدن این سبک یادگیری به جذب کننده آن است که افراد دارای این سبک قادر بهدریافت داده های گوناگون و سازمان دادن به آنها هستند. افراد دارای این سبک یادگیری در مشاغل علمی و اطلاعاتی موفق ترند. سبک یادگیری همگرا[9] از ترکیبدو مرحله یادگیری مفهومسازی انتزاعی و آزمایشگری فعال تشکیل می شود. افراد دارای این سبکدریافتن موارد استفاده عملی برای اندیشه ها و نظریه ها کارآمدند. به سخن دیگر، کسانیکه از این سبک یادگیری بهره مندند در حل مسائل و تصمیم گیری بر اساس راه حل هایی که برای مسائل مییابند، توانا هستند. اینگونهافراد ترجیح می دهند که با مسائل و تکالیففنی سروکار داشته باشند تا موضوع های اجتماعی و بین فردی. از آنجا به افراد دارای اینسبک همگرا می گویند که وقتی با مسئله ای روبهرو می شوند به سرعت برای یافتن راه حلدرست می کوشند یا کوشش های خود را بر آن راه حل واحد متمرکز می کنند.همچنینافراد دارای سبک یادگیری همگرا در کارهای تخصصی و تکنولوژیکی موفق تر هستند.سبک یادگیری انطباق یابنده[10]از ترکیب دو مرحله یادگیری آزمایشگری فعال و تجربهعینی به دست می آید. افراد دارای این سبک یادگیری از تجارب دست اول می آموزند واز اجرای نقشه و درگیر شدن با اعمال چالش انگیز لذت می برند. این افراد بیشتر از اینکهبه تحلیل های منطقی بپردازند امور محسوس را ترجیح می دهند. همچنین این افراد در حلمسائل به اطلاعاتی که از دیگران به دست می آورند وابسته اند تا به اطلاعاتی که خودشاناز راه تحلیل های تخصصی کسب می کنند. سببِ نامیدن این سبک به انطباق یابنده ایناست که افراد دارای این سبک در انطباق یافتن با موقعیت های جدید توانا هستند. افراددارای این سبک یادگیری در مشاغل بازاریابی و فروشندگی موفق تر از دیگران عمل می کنند.
عملكرد و موفقیت ورزشی[11] تا حدود زیادی تحت تأثیر عواملاسترس زای معمول ورزشی؛ مانند ارتكاب یک خطای روانی یابدنی، تحمل درد و ناراحتی، مشاهدة تقلب یا موفقیت رقیب، دریافت جریمه از سوی داور و توبیخ از طرف مربی، قرار می گیرد(انشل، ویلیامز و ویلیامز[12]، 2000 ص43).یافته های پژوهشی نشان داده اند كه ناتوانی در مقابلة مؤثر با استرس ورزشی برای عملكردو رضایتشخصی ورزشكار زیان بخش است(انشل و ولس[13]،2000 ؛كرون و هیندل[14]، 2000 ؛ تومانیس و بیدل[15]، 2002؛گادریا و بلوندین[16]، 2002 ص43).یكی از مدل های نظری در مطالعة، شیوه های مقابله با استرسورزشی، رویكرد روان شناسی مثبت است. دستور كار اصلی این رویكرد، بررسی و شناختتوانمندیها، نقاط قوت، استعدادها و محاسن افراد است. تابآوری یكی از این مفاهیم و سازه های بهنجار مورد توجه ومطالعة روانشناسی مثبت است.
تاب آوری به فرایند پویای انطباق مثبت با تجربه های تلخ وناگوار اطلاق میشود (مستن، 2001 ص24).تاب آوری، كه “مقاومت در برابر استرس “یا “رشد پس ضربه ای”(تدشی، پارك و كالان، 1997) نیز نامیده شده است، در امتداد یک پیوستار با درجاتمتفاوت از مقاومت در برابر آسیبهای روان شناختی قرار می گیرد (اینگرام و پرایس، 2001 ص23).تاب آوری، بر حسب این تعریف، فراتر از جان سالم بدر بردن از استرسها و ناملایمات زندگی است(بونانو، 2004 ص54) و با رشد مثبت، انطباق پذیری و رسیدن به سطحی از تعادل پس از به وجود آمدن اختلال در وضعیت تعادلی پیشین، مطابقت می كند(ریچاردسون، 2002 ص65). بنابراین، تابآوری به انطباق موفقی گفته می شود كه در آوردگاه مصائب واسترسهای توانكاه و ناتوان ساز آشكار میگردد. این تعریف ازتابآوری، بیانگر كنش وری و پویایی سازه ای است كه مستلزمتعامل پیچیده بین عوامل خطر ساز و محافظت كننده است(اولسون، بوند، برنز، ولا برودریک و ساویر، 2003؛ لوتار،چیچتی و بكر، 2000ص13).
كانرودیویدسون[23](2003) معتقدند، تاب آوری توانایی فرد در برقراری تعادل زیستی- روانی در شرایط خطرناك است. افراد تابآور، نسبت به موقعیت، آگاه وهشیارند، احساسات و هیجانهای خود را میشناسند، بنابراین از علت این احساسات نیز باخبرندو هیجانهای خود را به شیوه ای سالم مدیریت میكنند. در واقع تاب آوری به این مسأله میپردازدكه فرد به رغم قرار گرفتن در معرض فشارهای شدید و عوامل خطر میتواند توان اجتماعی خود را بهبود دهد و بر مشكلات غلبه و به موفقیت نایل شود. نتایج پژوهش هایایساكسون[24] (2002) نشان داد كه دانشآموزان تابآور قادرند احساس خودكارآمدیشان را حفظ كنند، شرایطشان راارزیابی كنند، تعهد به اهدافشان را تقویت كنند و رفتار انگیزش را افزایش دهند و در نتیجهپیشرفت بالایی كسب میكنند.مارتین و مارش[25](2006) با بررسی دانشآموزان دبیرستانی نشان دادند كه میزان تاب آوری در كاهش یا افزایش انگیزه تحصیلی دانشآموزان نقش مهمی دارد.
تاب آوری نوعی مصون سازی در برابر مشكلات روانی اجتماعی بوده و كاركرد مثبت زندگیرا افزایش می دهد. ورنر و اسمیت[26] (1992) اظهار می دارند تاب آوری میتواند با افزایش مهارت های زندگی و مهارت های اجتماعی تقویت گردد. یكی از این مهارت ها، مهارت حلمسئله است (به نقل از محمدی، 1384 ص37). از طرفی، بسیاری از مشكلات روانی اجتماعی مانندمشكلات بین فردی، تنهایی، روان گسیختگی، افسردگی و بسیاری از رفتارهای پرخطر ماننداعتیاد به الكل، بزهكاری، و … با ضعف در مهارت های زندگی از جمله مهارت حل مسئلهارتباط دارند (سگرین[27] 1995، به نقل از كیامقدم، 1378ص32).
به نظر می رسد كه شطرنج[28] به عنوان یک رشته ی علمی،هنری و ورزشی، موقعیتی فراهم می كند كه فرد بتواند استراتژیهای مختلفی را به بوته آزمایش بگذارد و درستی و نادرستی آنها را بیازماید. هر چند افراد متخصص در این زمینه از راه تجربه و اندیشه به قواعد رهنمودی دست یافته اند اما افراد تازه كارو مبتدی خود را در راهبرد های مختلف در گیر می سازند و شاید در ابتدای امر به شیوه آزمون وخطا به راهبرد های اساسی نائل شده و در موقعیت های بعدی بازی آنها را به صورت فعال بكارگیرند(منتظر ظهور،1387؛ به نقل از کریمیان پور، 1389).با توجه به دامنه وسیع كاربرد حل مسئله در همه ابعاد زندگی انسان، آموزش شطرنج می تواند بهعنوان یک روش برخورد و درگیر شدن با راهبردها و یافتن راه حلها، برای آموزش مهارت حلمسئله و تعمیم آن موقعیتهای جدید و مختلف بكار برود(رضایی، 1378؛ به نقل از کریمیان پور، 1389ص45).
درمجموع، ویژگی های شخصیتی همچون خودپندارة مثبت، اجتماعی بودن، هوش، كفایت در كار آموزشی،خودمختاری، عزت نفس، ارتباطات خوب، مهارت های حل مسئله و سلامت روانی و جسمانی، از جمله عوامل مؤثربر افزایش تاب آوری در فرد به شمار می روند(بانانو، 2002؛كمپبل- سیلز ، كوهن و استاین، 2006؛ گا و دی، 2007؛ وسلسكا و همكاران، 2007ص67).
حل مسأله یک مهارت حیاتی برای زندگی در عصرحاضر است. امروزه درتمامی فعالیت ها، صاحبان امر بهسوی مهارت های تفكر سطح بالا و حل مسأله، چه در حیطهعمومی و چه در حیطه فناوری، خواه در فعالیت های طبیعی و خواه در فعالیت های مسألهدار فراخوانده میشوند و در اغلب جوامع همه بر این عقیدهاند كه باید بر افزایش مهارت های حلمسألهدر عصر حاضر به عنوان یک مهارت حیاتی برای زندگی، تأكید كرد (وو، كاستر و دیرنفورث[33]،1996 ص34).حل مسئله مستلزم راهبردهای ویژه و هدفمندی است كه فرد به وسیله ی آنهامشكلات را تعریف میكند، تصمیم به اتخاذ راهحل می گیرد، راهبردهای حلمسئله را انجام داده وبر آن نظارت میكند (الیوت، شوچك و ریچارد[34]، 1999). مطالعه جفری[35] (2002) نشان داد كه آموزش مهارت های زندگی، قدرت سازگاری افراد را افزایش میدهد و افراد بهتر موانع مشكلات موقعیتی را در زندگی كنار میزنند. پژوهش بال[36](2004،2005 ص23) نشان داد كه راهبردهای مقابله ای ضعیف و شیوه های حل مسأله نامناسب و غیر سازنده پیش بینی كننده رفتارهای پرخطر می باشد.
تریفینگر، سلبی و اسکات (2008) سبک حل مسئله را، تفاوتهای فردی پایدار در شیوههای ترجیحی که افراد در رویارویی با مسائل به کار میگیرند تعریف کردهاند.كسیدی و لانگ[38] (1996) نیز سبك مسئله گشایی را به عنوان فرایند شناختی–رفتاری تعریف میكنند كه به واسطه آن افراد راهبردهای موثر برای مقابله با موقعیتهای مشكل آفرین زندگی را شناسایی میكنند. نزو[39](1987) یک فرایند پنج گامی را پیشنهاد میكند كه اگر به نحو موثر به كار گرفته شود مقاومت فرد را در مقابل منابع استرس بیرونی بالاتر میبرد و آسیب پذیری فرد را در برابر افسردگی و دیگر مشكلات عاطفی كاهش میدهد. این مراحل عبارتند از: 1- سمتگیری معطوف به مسئله یعنی تصدیق اینكه مشكلی وجود دارد 2- تعریف و صورت بندی مسئله، ارزیابی نوع مشكل و تعیین اهداف واقع بینانه 3- ارائه راه حلهای جانشین 4- اتخاذ تصمیم، انتخاب راه حلی كه به اجرا گذارده شود 5- به اجرا گزاردن راه حل و بازخورد، به كار بستن راه حل و بازخورد، به كار بستن راه حلها، بازنگری و ارزیابی میزان توفیق و خود تقویتی بابت توفیقها. در یک بازنگری پژوهشی، 86 مطالعه متفاوت شناسایی شدند كه در دوره زمانی 1985تا 1991 متمركز بر موضوع مسئلهگشایی، استرس و اختلالات عاطفی انجام شدند (كسیدی و لانگ، 1996ص12).
بنابراین، پژوهش حاضر در واقع در صدد پاسخدهی به این مسئله اساسی است كه آیا بین شطرنجبازان حرفه ای و غیر حرفه ای از لحاظ سبک هاییادگیری، تاب آوری و مهارت های حل مسئله تفاوت معنی داری وجود دارد؟
[1]- Jonsson
[2] – Bandora
[3].Woolfolk
[4].CE or Concrete Experience
[5].RO or Reflective Observation
[6].Abstract Conceptualizations (AC)
[7].Diverger
[8].Assimilator
[9].Converger
[10].Accommodator
[11].sport achievement
[12].Anshel, Williams& Williams
[13].Anshel& Wells
[14].Krohne& Hindel
[15].Ntoumanis& Biddle
[16].Gaudreau& Blondin
[17].Masten
[18].stress resistance
[19].post-traumatic growth
[20].Tedeschi, Park& Calhoun
[21].Ingram, & Price
[22].Bonanno
[23].Connor & Davidson
[24].Issacson
[25].Martin & Marsh
[26].Werner & Smit
[27].Segrin
[28].chess
[29].Bonanno
[30].Campbell-Sills, Cohan &Stein
[31].Gu & Day
[32].Veselska
[33].Wu, Custer & Dyrenfurth
[34].Elliot, Shewchuk & Richard
[35].Jefry
[36].Ball
[37]. Treffinger, Selby& Scott
[38].Cassidy & Long
[39].Nezu
در سالهای اخیرتوجه قابل ملاحظهای در اندازه گیری میزان سلامتی افرادوقدرت تأثیر گذاری بیماریهای روانشناختی برروی فعالیتهای روزانه ورفتارهای آنها بوجود آمده که این اندازه گیریها بر یک نگرش ورویکرد کلی نگر، درسلامتی ومراقبتهای بهداشتی معطوف شده است ودر این رابطه رویکرد نوینی بنام کیفیت زندگی[1]، در تحقیقات پزشکی واجتماعی مطرح گردیده است.
درخصوص معنی کیفیت زندگی تعاریف متعددی مطرح شده است اما تعریفی کلی در تعریف آن وجود ندارد، پژوهشگران به سه ویژگی مهم آن شامل چند بعدی بودن، ذهنی بودن وپویا بودن اتفاق نظر دارند. کیفیت زندگی موضوعی چند بعدی است ودارای ابعاد جسمی، روانی، اجتماعی وروحی است این ویژگی با تعریفی که ازسلامتی داریم منطبق است، زیرا سلامتی را رفاه کامل جسمی، روانی، اجتماعی ومعنوی میدانیم. عامل اصلی تعیین کننده کیفیت زندگی عبارت ازتفاوت درک شده بین آنچه هستوآنچه ازدیدگاه فردباید باشدواین همان ذهنی بودن کیفیت زندگی استوپویایی آن به این معناست که باگذشت زمان تغییر میکند وبه تغییرات فرد ومحیط بستگی دارد (سلامتی 1388).
سنجش کیفیت زندگی مبنی بر رویکردها و مؤلفههای متفاوتی است. در مطالعات مختلف، مؤلفههای متنوعی از کیفیت زندگی رادر نظر گرفته اند همچون وضعیت سلامت عمومی، قابلیت کارکردی، کارکردهای عاطفی، میزان احساس خوشبختی، رضایت از زندگی، شاد کامی، میزان هشیاری، میزان نشانگان فعالیتهای اجتماعی، ارتقای مناسب عملکرد جنسی و… ، زنان نیمی ازجمعیت راتشکیل میدهند و سلامت آنها زیربنای سلامت خانواده وجامعه است، مشکلات زنان بر سلامت جسمی وروانی آنهاو خانواده، جامعه وحتی نسلهای بعدی تأثیرگذار است (بیات و بیات1389).
یکی از مسائل مهم و تأثیرگذار در زندگی زنان که بیشتر زنان در زندگی خودباآن روبه رو هستند مسأله زایمان است که اثرات جسمی وروانی انکار ناپذیر برآنان دارد. تن انگاره[2] (تصور از بدن) هم پدیدهی پیچیده ای است که در دهههای اخیرموردتوجه دانشمندان قرارگرفته است، اماتعریف واحدی برای آن ارائه نشده است.
توماس ف. کش[3]، تصور از بدن رابه احساسات شخص در رابطه بابدن وظاهر فیزیکی مربوط میداند (کش1388). بحث در رابط با تصوراز بدن بیشتر به سمت نارضایتی از بدن پیش رفته است. مطالعات نشان میدهدزنان دراین زمینه حساسترندوتصویربدنی یکی ازدلمشغولیهای آنان است. نوع زایمان ازطریق اثراتی که برجسم مادردارد ممکن است در کیفیت زندگی وهمچنین در تصویری که زنان از بدن خود دردورهی بعداززایمان دارند،مؤثرباشد، چراکه جسم وروان انسان در ارتباط باهم قراردارند. ازاینرومطالعه وشناخت عوامل مؤثربرسلامت جسمی وروانی، زنان دردوره بعداززایمان وبه تبع آن بررسی کیفیت زندگی زنان در این دوره ی خاص، مهم وحائز اهمیت است. در این پایانامه سعی میشود یکی از مسائل مهم و تأثیرگذاربرسلامت وکیفیت زندگی زنان یعنی مسأله زایمان، نوع زایمان ومشکلات جسمی وروانی زنان بعد از زایمان، تصویر بدن زنان بعداز زایمان با توجه به نوع زایمان وارتباط رضایت یا نارضایتی زنان از تن انگاره با کیفیت زندگی آنان مورد بررسی قرار گیرد. دراین پژوهش هدف تعیین تأثیر نوع زایمان درکیفیت زندگی وتن انگاره زنان بعداز زایمانوتعیین ارتباط بین تن انگاره وکیفیت زندگی زنان در دوره بعداز زایمان است. درایران مطالعات درموردکیفیت زندگی بخصوص درحوزه زنان ومسائل خاص آنان اندک است. امیدواریم پژوهش حاضرگامیباشد در جهت تکمیل پژوهشهای دیگران ونتایج آن در حوزه سلامت بخصوصسلامت مادران راهگشا باشد.
قرن هاست که مردم بطور ذاتی بدنبال یک زندگی خوب بوده اند، ودراین راستا برای بهبود زندگی خودسعی میکردندتا ازاستعدادها وتوانمندیهای خودحداکثر بهره برداری را بنماینداز این رو همواره مسأله اصلی این بوده که زندگی مطلوب وبا کیفیت چگونه زندگی است.
کیفیت زندگی یکی ازمهمترین مسائل پیش روی جهان امروز وازمباحث اساسی در تکوین سیاست گذاری اجتماعی محسوب میشود که موضوعاتی چون رفاه، ارتقای کیفیت زندگی سلامت محور، رفع نیازهای اساسی، زندگی رو به رشدورضایت بخش، نوع دوستی واز خود گذشتگی در میان جوامع را در بر میگیرد.
سازمان جهانی بهداشت، کیفیت زندگی رااحساس فرد از وضعیت کنونی خود بر پایه آرمانها، انتظارات، استانداردهاوعلائق فرددر قالب نظام ارزشی وفرهنگی که درآن زندگی میکند، تعریف کرده است (میرمولایی وهمکاران1390).
براساس این تعریف کیفیت زندگی ارتباط تنگاتنگی باوضعیت جسمی، روانی، اعتقادات شخصی وارتباطات اجتماعی و…داردوامروزه کیفیت زندگی یکی از بزرگترین اهداف بهداشتی برای بالابردن سلامت افراد است (زحمتکشان وهمکاران1391). کیفیت زندگی بایداز زوایا وابعاد مختلف سنجیده شود، این ابعاد چارچوب پنداشتی تحقیقات گیفیت زندگی راتشکیل میدهند، چهاربعد خوب بودن فیزیکی شامل توانایی عملکردی، قدرت، خستگی، خواب، اشتهاو… ، خوب بودن روانی شامل اضطراب، افسردگی، لذت وتفریح، درد، شادی، ترس، توجه وتمرکز.
دغدغههای اجتمایی شامل نقش درخانواده وجامعه، رابطه با اطرافیان، محبت، روابط جنسی، شکل ظاهری ودرنهایت خوب بودن روحی شامل رنج کشیدن، مذهب..رابرای کیفیت زندگی درنظر گرفته اند (نجات1387).
زنان بعنوان نیمی از جمعیت در راستان نقش همسری ومادری، مشکلات وقایعی رادرزندگی خود تجربه میکنند، یکی از مهمترین وقایعی که یک زن ممکن است در زندگی خود تجربه کند وقوع بارداری وبدنبال آن زایمان است. حاملگی وزایمان میتواندبراحساسات، رفتارهاوکیفیت زندگی زنان در دوره بعداززایمان تأثیر عمیقی بگذارد (اکبرزاده وهمکاران1391). بخصوص که امروزه باپیشرفت علم پزشکی وهمچنین تغییر نگرش زنان نسبت به شیوه زایمان بیشتر زایمانهابا مداخلات پزشکی همراه استوزنان در بیشتر مواقع این امکان را دارند که شیوه زایمان خود را انتخاب کنند ولی در اکثرموارد اگاهی دقیق ودرستی از پیامدهایی که انتخاب روش زایمانی خاص، میتواند برجسم، روان وبه تبع آن کیفیت زندگی آنها داشته باشد، ندارند. براساس نتایج مطالعات میزان آگاهی نسبت به روشهای زایمانی درحد ضعیف یا متوسط است درحالی که زایمان طبیعی بهترین روش زایمانی است (یارندی وهمکاران1381). تقاضا برای سزارین روبه افزایش است (فلاحیان1386). فقدان آگاهی از عوارض سزارین، نگرش منفی به زایمان طبیعی، نسبت دادن شایعات وعوارض نادرست به زایمان طبیعی وترویج سزارین ازعلل روآوردن به سزارین است (فرامرزی و پاشا1380). نتایج مطالعهای نشان دادزایمان طبیعی درمقایسه باسزارین پیامدهای مطلوبتری به همراه داردوعوارض جسمی وروانی درسزارین 5-10 برابر زایمان طبیعی است (بسکاآبادی، حمیدی و باقری1392). نتایج بررسی تأثیرعوامل مامایی وروانشناختی، اجتماعی ومامایی برسلامت روانی مادران بعداززایمان نشان داد، مجموعهی عوامل روانشناختی، ماماییواجتماعی برسلامت مادران بعداز زایمان مؤثراست (بهدانی وهمکاران1384). از طرفی دیگرشواهد نشان میدهد تغییرات ناشی ازجراحی ودرمانهای کمکی بر تن انگاره زنان تأثیر منفی میگذارد، تن انگاره یا تصویر بدن به معنای بازنمایی درونی ظاهر بیرونی فرداست که ابعاد جسمانی وادراکی وهمچنین نگرش نسبت به آنهارادر میگیرد (مرادی منش وهمکاران1391). در عصرحاضر، زندگی روزمره هر فرد به شدت تحت تأثیر تن انگاره قرار دارد. دربررسیهای مختلف مشخص شده است که نارضایتی ازتن انگاره برپیامدهای روانی واجتماعی و کیفیت زندگی اثرات زیان بار دارد وموجب افسردگی، اضطراب، اختلالات جنسی و کاهش اعتماد به نفس میشود (خشای وهمکاران1391). از اینرو اندازه گیری کیفیت زندگی ودر نظر گرفتن شرایط زندگی، عوامل محیطی واجتماعی، دیدگاهها، علایق، اهداف افراد و ارزشهای جامعه دربرنامه ریزی ارتقاء سلامت اهمیت بسزایی دارد (اکبر زاده وهمکاران1391). لذا دراین پژوهش سعی شده تا به این مسأله بپردازیم که آیا نوع زایمان، در کیفیت زندگی وتن انگارهی زنان بعد از زایمان تأثیر دارد؟
زایمان یکی از مسائلی است که بیشترزنان در زندگی خودبا آن روبه رو هستند وتغییرات جسمی وروانی ناشی از آن سلامت زنان وبه تبع آن سلامت خانواده وجامعه را تحت تأثیرقرارمیدهد، در جامعه امروز پروسه زایمان وانتخاب نوع زایمان بدلیل تغییرات وپیامدهای ناشی از آن برای زنان از اهمیت ویژه ای بر خوردار است لذابارداری و عوامل مرتبط با آن هم در دوره حاملگی وهم بعد از آن قابل بررسی میباشد. دردوره بعداز زایمان تغییرات جسمی وروحی واجتماعی در مادربوجود می آیدکه بر کیفیت زندگی مادران وخانوادههایشان تأثیرمیگذارد (میرمولایی و همکاران1390).
از طرفی دیگر یکی از جنبههای مهم شکل دهنده ی هویت وعزت نفس افراد، ظاهر جسمانی وتصویربدنی است، افرادی که احساس خوبی نسبت به خوددارند، معمولاًاحساس خوبی نسبت به زندگی خواهند داشت، تصویر بدن یک پدیده چند بعدی است، که شامل ابعاد شناختی (تفکرفرد در مورد بدن خود)، ادراکی (لمس وبینایی)وعاطفی (احساس فرد نسبت به خود)است ویک تصویرذهنی است که هر فرد از اندازه وشکل بدن خود داردونیز احساسی است هر فردنسبت به تک تک وکل اعضای بدنش دارد (گروسی، نعمت الهی ورفسنجانی1392).
تصویر ذهنی که موردپذیرش فردنباشد، منجر به تغییراتی دراحساس ارزشمندی میشود. عوامل متعددی مانندارزشهای اجتماعی- فرهنگی، مقایسههای اجتماعی، تأکید جامعه بر جذابیت ظاهری وتجارب منفی در تعامل با همسالان این گونه نگرانیها را تشدید کرده و بر تداوم آن کمک می افزاید (جومین و مارتین[4]2000). در پی احساس نارضایتی از تصویر بدن خودوایجاد خود پنداره منفی، فرد خواستار تغییردر تصویر بدنی خود خواهد شدتا بتواند تصویر بدن خودرا به تصویرایدآلش نزدیک کندوبرای اینکارازراههای متفاوت اقدام می نماید، که میتوانداستفاده ازرژیمهای غذایی سخت، انجام ورزشهای سخت، استفاده ازداروهاوموادویااقدام به روشهای تهاجمی نظیراستفاده ازجراحی باشد (استیس و همکاران[5]2000).
نتایج یک بررسی کیفی نشان دادکه نگرانی در موردپایدارماندن تغییرات نامطلوب در دوره بعداز زایمان ازمهمترین نگرانیهای زنان است (دپیترو و همکاران[6]2003). لذابررسی مسأله تن انگاره زنان بعد از زایمان وعوامل مرتبط با آن از جمله نوع زایمانونیز بررسی ارتباط بین نوع زایمان، تن انگاره وکیفیت زندگی میتوانددر انتخاب درست روش زایمان به زنان کمک کند. دربیشتر پژوهشهایی که درایران دراین مورد انجام شده، نتایج نشان میدهدکه بین نوع زایمان وکیفیت زندگی زنان بعداز زایمان رابطه معنیداری وجود دارد.
درایران بررسیهای مربوط به تصویر بدن وعوامل مؤثر برآن اندک است، واین مطالعات درجمعیتهای خاص مانندزنان باردارنیزبسیاراندک میباشد (گروسی، نعمت الهی ورفسنجانی1392). باتوجه به اهمیت کیفیت زندگی ودوره بعداز زایمان وعوامل مؤثربرکیفیت زندگی بعداززایمان از جمله نوع زایمان (طاهری وهمکاران1393). ارتباط تن انگاره منفی با کیفیت زندگی (کش1388). لذاضرورتبررسی تأثیر نوع زایمان بر کیفیت زندگی و تن انگاره بانوان وارتباط تن انگاره با کیفیت زندگی زنان بعداززایمان، حائز اهمیت تلقی میشود. بررسی این مسألهمیتوانددر انتخاب صحیح نوع زایمان به زنان کمک کندو پیامدهای آزاردهنده ناشی ازانتخاب غلط نوع زایمان را کاهش دهدو در ارتقاء سلامت مادر، کودک، خانواده وجامعه مؤثر باشد.
بررسی مقایسه ای کیفیت زندگی وتن انگاره درمیان زنان باوضع حمل طبیعی وسزارین .
[1] Quality of Life
[2]Body Image
[3]Tomas F Cash
[4]Jomeen
[5]Sticeet al
[6]Depitro
در خلال چند دههی گذشته، روانشناسان، تحت تأثیر مطالعات انسانشناختی کلاکهون[1] (1976)، رغبتهای رو به افزایشی را برای تحلیل تعیینکنندههای فرهنگی رفتار، از خود نشان داده اند. با گشوده شدن این دریچه برای مطالعهی انسان، پژوهشگران برای پاسخگویی به مجموعهی مسایلی که در پیش رو داشتهاند، به مطالعهی ارزشها به منزلهی اصلیترین شاخصهای فرهنگ روی آوردهاند. ارزشهای انسانی به عنوان تجسمهای شناختی از هدفهای خواستنی و انتزاعی، فراموقعیتی و با رفتار ناوابستهاند، درجه اهمیت آن ها به منزلهی اصول راهنما در زندگی افراد و گروهها متفاوتاند، بر این اساس، افراد آن ها را به گونهی سلسله مراتبی رتبهبندی میکنند (دلخموش، 1386).
ارزشها از جمله مفاهیمیاند که از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول داشتهاند. اگر چه ابتدا فیلسوفان به آن پرداختهاند، اما بهتدریج با توجه به اهمیتشان، در بخشهای مختلف معرفت بشری مطرح شدهاند و امروزه علوم متعددی خود را نیازمند به شناخت آن ها میدانند و از دیدگاههای گوناگون به آن ها میپردازند. شاید علت این باشد که ارزشها در واقع مفهومیاند که زندگی آدمی از آن ها معنی میگیرد و آن ها راهنماهای مؤثری برای هدایت انسانها می باشند. در حقیقت در پشت همه انواع رفتارها و گرایشهای جمعی، همه سازمانها، الگوها، نشانههای اجتماعی، نقشها و رمزها، دنیایی از تصورات و ارزشهای جمعی قرار دارد و فقط پس از فهم این ارزشهاست که قادر به توجیه رفتارها خواهند بود. با توجه به اهمیت ارزشها در جهان امروز شناخت آن ها از مسائل اصلی عصر حاضر است (سفیری و شریفی، 1384).
بدون شك خانواده، مهمترین و بنیادی ترین نقش را در شكل گیری ارزشها، افكار، عقاید، نگرش ها، رفتار، شخصیت و نحوه ی زندگی و عملكرد هر فرد دارد. اولین و مهمترین آموزشهایی كه به هر یک از افراد بشر در طول تاریخ داده شده است در درون خانواده شكل گرفته است. پدر و مادر به عنوان اولین آموزگاران بشریت، منش ها و اخلاق را به كودك آموخته اند و شخصیت او را تا حد زیادی شكل داده اند. افرادی كه در كودكی از مهر و محبت خانواده برخوردار بوده اند، تحت حمایت خانواده توانسته اند به یک جهانبینی دقیق و صحیح دست یابند و مراحل پیشرفت را طی كرده، باعث ترقی جامعهی خویش شوند و بالعکس افرادی که از این نعمت محروم بودهاند با معضلات و مشکلات فراوانی روبه رو شدهاند (حسینی زاده مهدوی، 1385).
اعتیاد یکی از مشکل های اساسی جامعه است؛ مشکلی که میلیونها زندگی را ویران و سرمایه های کلان ملی را صرف هزینه ی مبارزه، درمان و صدمات ناشی از آن می کند(عاشوری،ملا زاده و محمدی،1387) در واقع، سوء مصرف مواد و اعتیاد به مواد مخدر یکی از بالایای بزرگی است که بشر امروز در همه جای جهان با آن دست به گریبان است ( ممتازی،1381). با نگاهی واقع بینانه به مواد مخدر و سوء مصرف آن به راحتی در میابیم که سوء مصرف مواد افیونی از قرن ها پیش وجود داشته است و اکنون تقریباً کشوری وجود ندارد که از گسترش سوء مصرف مواد افیونی به عنوان عادتی غیر اجتماعی و نامقبول تلقی شده است،اما با وجود این عدم مقبولیت طبقات مختلف اجتماع با این مساله به صورت جدی درگیر می باشد (چیریلو،برینی،کامبیاز و مازا، ترجمه پیرمرادی،1378) در موقع اعتیاد ابتلای اسارت آمیز فرد به یک ماده یا داروی مخدر است، به گونه ای که او را از نظر جسمی و روانی به خود وابسته ساخته و کلیه رفتار فردی و اجتماعی او را تحت الشعاع قرار می دهد( سادوک[2] و سادوک،2003 به نقل از خدائی،1384).
اعتیاد تا کنون از جنبه های مختلفی مورد مطالعه قرار گرفته است. یکی از مفاهیمی که برای تجزیه و تحلیل اعتیاد باید به آن توجه داشت، نهادها و شبکه های روابط متقابل است. به عبارتی، مهمترین نهاد در تجزیه و تحلیل پدیده ی اعتیاد(خانواده) است؛ زیرا شرایط و اوضاع خانوادگی می تواند زمینه ساز گرایش به اعتیاد باشد ( آقا بخشی 1379)
1-2- بیان مساله
ارزشها اصول و اخلاقیاتی هستند که در وجود هر شخص جای میگیرند و حتی زمانی که کسی توجهی بدانها ندارد، راهنمای اعمال و
انتخابهای او قرار میگیرند. بنابراین، ارزشها در تضمین رفتار سازگار افراد با محیط، بسیار قدرتمندتر از رویهها، قواعد، قوانین و مقرراتاند. ارزشها، همیشه وجود دارند تا انسانها برمبنای آن ها به موقعیتها واکنش نشان دهند، مگر اینکه دستخوش تغییر شوند. اساسیترین واحد ایجاد ارزشها خانواده است. ترکیب اعضای خانواده شامل زن و شوهر و فرزندان است و یک واحد نسبتاً مستقل را به وجود میآورند. بر اساس هریک از ترکیبها، ارزشها تحت تأثیر قرار میگیرند. ارزشهای ایجاد شده در افراد جزیی از شخصیت آن ها میگردد و از آنجا که شکلگیری شخصیت در سالهای اولیهی زندگی سریع است، توجه به عملکردهای خانواده و مدرسه در زمینههای تربیتی کودک و نوجوان از اهمیت بالایی برخوردار است. ارزشها از بطن ایدئولوژی و جهانبینی افراد نشأت میگیرند و با واقعیتهای محیطی درهم میآمیزند و به صورت ضوابط و و معیارهای اساسی، روند حرکت خانواده، مدرسه و جامعه را مشخص میسازند. ارتباط خانواده با ارزشها ارتباطی دو سویه است. خانواده که مؤثرترین نهاد تربیت فرزندان است، در ایجاد و تقویت ارزشها در آنان نیز اساسیترین نقش را ایفا میکند و هنگامی که ارزشها به مرور زمان در وجود کودکان و نوجوانان نهادینه شدند، جهت و چگونگی حرکت آن ها را به سوی آینده معین میسازند (نصیری، 1386).
روکیچ[3](1968)، سه نوع اعتقاد را از هم متمایز کرده است که عبارتاند از: اعتقادات تشریحی یا وجودی که میتوانند درست یا نادرست باشند؛ اعتقادات ارزیابانه که توسط آن ها دربارهی خوب یا بد بودن چیزی قضاوت میشود؛ اعتقادات تجویزی یا منعکننده که توسط آنها، وسیله یا هدف عملی مطلوب یا نامطلوب ارزیابی میشود. ارزش، اعتقاد از نوع سوم است؛ یعنی اعتقاد تجویزی یا منعکننده است. روکیچ معتقد است: «ارزش، اعتقادی است که براساس آن، انسان به سبب ارجح دانستن چیزی به کاری مبادرت میورزد» (امیری، 1385).
شوارتز[4] (2006)، بر اساس نظریه راکیچ، نظریه خود را دربارهی ارزش ها مطرح می کند و بیان می کند که ارزش ها، اهداف فراموقعیتی هستند که به منزله اصول راهنما در خدمت زندگی فرد یا گروه قرار داشته و اهمیتی متفاوت دارند. در همین زمینه شوارتز 10 نمونه ارزش را تعریف و به بررسی آن ها پرداخته است که این ارزش ها عبارتند از 1- قدرت، 2- دستاوردها، 3- جهان گرایی، 4- همنوایی، 5- سنتی، 6- لذتگرایی، 7- تحریک کننده، 8- خیرخواهانه، 9- خودرهبری و 10- امنیتی (سهامی، 1387).
محیط خانواده، نحوهی تعامل پدر و مادر و فرزندان با یکدیگر، انتخاب محصولات فرهنگی که خانواده از آن ها استفاده میکند، مثل فیلم، مجله، پوستر و غیره، طبقهی اجتماعی خانواده، علاقهی اعضای خانواده به دستاوردهای فرهنگی گذشتگان، همانندسازی کودکان با والدین، به عنوان الگوی رفتاری و تصوری که والدین از فرزندانشان در ذهن دارند و بیانگر ایدهآل ذهنی آنان است، همگی در انتقال ارزشهای فرهنگی و هنجارهای اجتماعی به کودکان، به عنوان شهروندان آینده، مؤثر است. برای اینکه والدین در انتقال ارزشهای فرهنگی و هنجارهای اجتماعی موفق شوند باید انسان کامل جامعه را که ریشه در منابع غنی فرهنگی چون مذهب و ادبیات دارد، به جوانان بشناسانند و خود نیز به ارزشهای اخلاقی و فرهنگی پایبند باشند (صناعی، 1389).
خانواده، خود به مثابهی پایه واساس ساخت اجتماعی جامعه است، به گونهای که سلامت جامعه همواره در گرو سلامت خانوادههاست؛ لیکن طّی این دو دهه، نهاد خانواده خود در تقابل با نهادهای دیگر جامعه نظیر نهاد اقتصادی به شدت آسیبپذیر شده و زمینههای پیدایش کج رفتاریها و گسترش اعتیاد را تسهیل بخشیده است. نتایج بررسی مشترک دفتر کنترل مواد مخدر سازمان ملل و سازمان بهزیستی کشور بین سالهای 78-77 حاکی است که 4/93 درصد از معتادان ایرانی افرادی متأهلاند یا با والدین زندگی می کنند که به نوعی میتوانند برروی سایر اعضای خانواده نیز تأثیر منفی برجا گذارند. اندکی دقّت در این ارقام به روشنی نشان میدهد که بسیاری از آنان نقش پدر خانواده را ایفا میکنند که در الگوبرداری فرزندان، مسئله اعتیاد باز تولید میشود (آقابخشی، 1382).
یک خانوادهی بههنجار، خانوادهای است با ساختاری منسجم که در جهت رشد و رفاه اعضای خود عمل میکند و می تواند به طور پویا با عوامل نوبهنوشوندهی محیطی، تعامل برقرار کند و با آن ها سازگار شود، بی آن که در این میان دچار اغتشاش گردد و افراد خانواده در این فرایند از خود علائم مرضی بروز دهند (موسوی، 1382). ارزشهای خانواده سالم در کسب هدفها، سودمند است و برعکس، خانوادهی ناسالم از ارزشهای خانوادگی ناسودمند استفاده می کند و تعاملات آن ها همراه با تنش و رفتارهای مرضی است (موسوی، 1382).
با مصرف ماده مخدر انواع ارزش های منفی و ناهنجاری های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، خانوادگی، فرهنگی و … واقع میشود. تحقیقات نشان می دهند که زنان معتاد پابهپای مردان در رفتارهای بزه کارانه و جنایتکارانه شرکت دارند. شایعترین نوع بزهکاری در زنان جرائم مالی نظیر سرقت از منزل و مغازه ها، حمل و توزیع مواد مخدر و روسپیگری است. از طرفی استفاده از روش های نادرست مصرف مواد مخدر سرنگهای آلوده، وجود برخی فرهنگها و باورها و عادت های غلط در معتادان عامل اصلی شیوع و بروز امراض مسری همچون ایدز، سل، هپاتیت و … است که نه تنها خود معتادین، بلکه سلامت کل جامعه را نیز مورد تهدید جدی قرار می دهد (جمشیدی منش سلیمانی فر و حسینی، 1383). همچنین بر اساس مطالعات انجام شده، ارتباط جنسی نامشروع، در میان حدود نیمی از معتادان و ارتباط با همجنس در میان حدود 30 درصد معتادان گزارش شده است که اغلب از سنین 17 تا 20 سالگی این ارتباط را شروع کرده بودند (رزاقی رحیمی موقر، حسینی و مدنی، 1379).
در این پژوهش قصد بر این است که محقق با توجه به نظام ارزشی شوارتز بداند چه تفاوتی بین ارزشها در خانوادههای دارای عضو معتاد و خانوادههای معمولی وجود دارد؟
[1] klockhone
[2] -sadock
[3] Rokeach
[4] Schwartz
:
نظامهای آموزشی و فعالیتهای حاکم بر آن، با توجه به پیشرفت جوامع، همواره دستخوش تغییر و تحول است و تحول آموزشی، خود معلول تحول اجتماعی و تحول علوم و فنّاوری است؛ زیرا در یک جامعه ساده، نیازها ساده و روش ارضای نیازها ساده است. در چنین جوامعی دایره آموختنیها گاهی چنان محدودند که اگر کسی ادعا کند و بگوید: «هر آنچه آموختنی بود فراگرفتم» حرفی بهگزاف نگفته است ولی در جوامع پیچیده و پیشرفته سرعت تحول نظامهای آموزشی آنچنان سریع است که هرچند سال یکبار، در ساختار نظام آموزشی دگرگونی کلی ایجاد میشود و این تحول به حدی است که گاهی کسانی سخن از جامعه بی مدرسه به میان میآورند. به همین دلیل در دنیای امروز با توجه به پیشرفت سریع علوم و فنّاوری، نه میتوان به تمام دانش موجود دستیافت و نه میتوان هر شخصی را با هر خصوصیتی به کار تدریس و معلمی واداشت. (شعبانی 1386، 7-2). وی معتقد است که در دنیای پیچیده هیچکس بینیاز از تعلیم و تربیت نیست امروزه فعالیت در مدرسه و آموختن خود بخش عظیمی از زندگی انسانها شده است دیگر نمیتوان با طرز تلقی گذشته به شاگرد و تربیت او نگریست.
(کلاه دوزی 1386)، رسالت تعلیم و تربیت، پرورش انسانی پویا و پرسشگر است که میخواهد از قیدهای بیشمار و گوناگون درون و بیرون خود رها گردد، راه تکامل همهجانبه خود را هموار سازد و به رموز موقعیت فردی و اجتماعی خود و دنیای متغیری که در آن زندگی میکند تا آنجا که ممکن است دست یابد (به نقل از ملکوتی 1388، 184).
در طی چند دهه گذشته در کشور ما برای کارآمدتر کردن نظام تعلیم و تربیت شاهد تجلی ارادهای راسخ برای تغییرات بنیادین و زیر بنایی چه به لحاظ ساختاری و چه به لحاظ محتوا بوده است. اگریک نظام آموزشی را شامل مجموعه برنامهها، روشها و مواد فراهم آورده شده برای دستیابی به اهداف مشخص آموزشی بدانیم کلاس درس تنها جایی است که تمام برنامه ریزیهای آموزشی و درسی و تمام تمهیدات ازنظر تأمین مالی، فیزیکی و انسانی منجر به ایجاد شرایط خاصی میشود که فراگیران تحت تأثیر این شرایط موفق به کسب دانشها و مهارتهای موردنظر میگردند (شریعتی و دادگری 1386، 15). همچنین او مدعی است یکی از راههای مفید برای نیل به اهداف آموزشی و درسی، فرایند تدریس است که به دلیل اهمیت آن در آموزش بسیار موردتوجه مربیان است. تدریس بخشی از آموزش است و همچون آموزش یک سلسله فعالیتهای منظم، هدفدار و از پیش طراحی شده را دربرمیگیرد و هدفش ایجاد شرایط مطلوب یادگیری از سوی معلم است، تدریس از موضوعاتی است که دارای بیشترین ادبیات در حوزه تعلیم و تربیت است و عبارت است از: تعامل یا رفتار متقابل مربی و فراگیر براساس طرح منظم و هدفدار معلم، برای ایجاد تغییر در رفتار فراگیر. مفهوم تدریس به آن قسمت از فعالیتهای آموزشی که با حضور معلم در کلاس درس اتفاق میافتد اطلاق میشود (شریعتی و دادگری 1386، 15).
ارزیابی اثربخشی تدریس معلمان با بهره گرفتن از استراتژیهای ارزیابی معتبر و پایا یکی از مهمترین عوامل در جهت بهسازی معلم تلقی میشود (ساموئل باندل و جیمز اولیوو اتایو[1] 2014). در ادبیات مدیریت آموزشی مطالعات زیادی در خصوص ارزیابی و اندازهگیری اثربخشی تدریس و سازههای مرتبط صورت گرفته است (فیتزپاتریک[2] 2004؛ برک[3] 2005؛ سال سالی[4] 2005؛ روس و بروس[5] 2007؛ باری[6] 2010؛ ماجا[7] 2012؛ اولیوواتایو[8] 2013).
در طی بیست سال گذشته یک حرکت جهانی از سوی پژوهشگران، متصدیان و سیاستگذاران برای مطالعه عوامل مؤثر در کارآمدتر کردن نظامهای آموزشی شروعشده است (دانیل دی ورینالدز دی[9] 2011). کمیته آموزش و یادگیری سنات[10] در دانشگاه بورک تدریس اثربخش را بهعنوان هر فعالیتی تعریف میکند که بتواند تجربه یادگیری مفید و سازنده را برای دانشآموزان ایجاد کند و موجب انگیزش آنان در جهت رشدشان گردد (ساموئل باندل و جیمز اولیوواتایو 2014، 174).
(کروک شانک[11] 1990) فهرستی از متغیرهایی که موجب اثربخشی تدریس میشوند را مطرح کرد ازجمله؛ ویژگیهای معلم، دانش معلم، مطالبی را که تدریس میکند، انتظارات معلم، شیوه تدریس معلم، پاسخگویی معلم به سؤالات دانشآموزان و چگونگی مدیریت کلاس. همچنین دفتر استانداردهای آموزشی[12] (1995) لیستی از عوامل را ارائه نمود که با اثربخشی تدریس رابطه دارند که عبارتاند از؛ دانش معلم از موضوع درس، مهارتهای پاسخگویی مناسب، تمرکز بر آموزش، مدیریت مناسب زمان، توان استفاده متوازن از استراتژیهای گروهبندی دانش آموزان، اهداف آموزشی شفاف، برنامهریزی اثربخش، سازماندهی مناسب کلاس درس و استفاده از سایر صاحبنظران در کلاس درس.(بالا چاندران و وادایا گام[13] 2008) نیز برای اثربخشی تدریس معلم مقیاسهایی را مطرح کردند که عبارتاند از: هوشمندی، پاسخدهی، انگیزه، تعهد برای تدریس، مکالمه مؤثر، نگرانی برای پیشرفت دانش آموزان، کمک هدفمند و آموزش غیررسمی. بدون شک درگیر کردن معلم در ارزیابی اثربخشی تدریس خود براساس معیارهای تعیینشده وظیفهای پیچیده است. پیچیدگی ازآنجهت که معلمان احتمالاً ارزیابی درستی از اثربخشی تدریس خود ندارند و خود را ضعیف نمیدانند حتی اگر ازنظر دانشآموزشی و محتوایی رشته خود، بیانگیزه بودن، مدیریت نامناسب کلاس، عدم آگاهی از شیوههای ارزشیابی و از این قبیل ضعفهایی داشته باشند. بهعنوانمثال (گراس من[14] 1995، 24-21) در گزارش مطالعات خود بیان داشت که برخی از معلمان بهصورت مختصر و گذرا مطالبی را که برای دانشآموز ناآشناست را مطرح میکنند که منابع آن نیز در دسترس نیست که این امر موجب ضربه به دانشآموز میگردد. علاوه بر آن (گرین و مان تز[15] 2002) دریافتند که اکثر معلمان از استراتژیهای ارزیابی کیفیت در کلاس درس که میتواند به بهبود آموزش و یادگیری دانشآموز کمک کند، استفاده نمیکنند.
(کروک شانک و دیگران[16] 2009، 20- 1) اذعان داشتند که معلمان بدون فن و دانش تدریس با روش آزمونوخطا عمل کرده که صدمات جبرانناپذیری به دانشآموز وارد میکنند که این امر باعث میشود دانش آموزان در آزمونهای خارج از مدرسه ناموفق باشند. بنابراین سؤالی که در ذهن متبادر است و مسئله تحقیق را شکل داده عبارت است از اینکه ارزیابی معلمان از اثربخشی تدریس خود چگونه است؟ و اینکه تفاوتی با ارزیابی دانش آموزان از اثربخشی تدریس دارد یا خیر؟
[1]- Samuel, Oye, Bandele, and James, Ayodele, Oluwatayo
[2] – Fitzpatrick, J
[3] – Beck
[4] – Salsali
[5] – Ross, J. A. & Bruce,
[6] – Barry
[7] – Maja
[8] – Oluwatayo
[9] – Daniel D. Reynolds D
[10] – Scotl
[11] – Cruickshank
[12]- Ofsted
[13] – Top, Chandran.& Vadaya,step
[14] – Grossman
[15] – Green,S.& Mantz,M
[16] – Cruickshank,D. R.; Jenkins, D. B. & Metcalf, K. K