، به شرح کلی مطالب پرداخته شده است، مطالب مورد مطالعه در این موارد در فصل دوم آمده است.
روش دیگر در تعیین جرم نوترینو واپاشی دو بتایی بدون نوترینو یا محاسبات کیهان شناسی است که در آن به فرضیات تئوری زیادی نیاز است. واپاشی دو بتایی فرایند نادری است که درآن عدد اتمی دو واحد تغییر می کند در حالی که عدد جرمی ثابت می ماند. به علت نیمه عمر طولانی از مرتبه 1020 تا 1023 سال آشکار سازی این واپاشی های نادر بسیار دشوار است، مدهای واپاشی دو بتایی و هستند. مشاهده واپاشی دو بتایی بدون نوترینو، ، بی درنگ بیانگر آن است که نوترینوها ذرات مایورانا هستند و مقیاس جرمی تعیین می شود. اما بدون محاسبه عناصر ماتریس هسته ای که میزان واپاشی را تعیین می کند در مورد جرم به طور کمی نمی توان به نتیجه ای رسید.
از نظر تئوری سعی بر آن است که از روش های بس ذره ای استفاده شود تا امکان چنین محاسباتی را میسر کند. برای اینکه محاسبات تئوری محک زده شوند از مشاهدات واپاشی و و واپاشی دو بتایی با دو نوترینو، ، جهت مقیاس بندی آنها استفاده می شود.جهت محاسبه عناصر ماتریسی، ، از دو روش استفاده می شود: تقریب فضای فاز تصادفی و مدل پوسته ای هسته ای . در کسر بزرگی از نوکلئون ها “فعال” در نظر گرفته شده و بنابر این نوکلئون ها در فضای تک ذره ای بزرگی حرکت دارند در حالی که در کسر کوچکی از نوکلئون ها در فضای تک ذره ای کوچکی هستند و نوکلئون ها می توانند همبسته باشند. در فصل سوم واپاشی دو بتایی همراه با جزئیات مورد نیاز و روش های محاسبه عناصر ماتریسی ارائه شده است. فصل چهارم به بیان روش های آزمایشی بکار رفته جهت تعیین نیمه عمر واپاشی ها پرداخته شده است. نتایج حاصله در خصوص نیمه عمرهای اندازه گیری شده و نتایج محاسبات مختلف عناصر ماتریس هسته ای در فصل پنجم و نهایتا نتایج در فصل ششم بیان شده است.
واپاشی تک بتایی
2- 1 تاریخچه نوترینو
واپاشی ، انتشار الکترون از هسته است. تصویر ساده ای از واپاشی تبدیل نوترون به پروتون همراه با تولید الکترون است. در دهه 1920 فیزیک دانان از مشاهده طیف پیوسته انرژی الکترون متعجب شدند. درسال 1931 پائولی[1] پیشنهاد کرد که انرژی مفقود شده باید توسط ذره دوم تولید شده دراین واپاشی حمل شود. به خاطر پایستگی بار این ذره باید خنثی باشد و علاوه بر این اسپین ذره باید باشد. بعدا فرمی این ذره را نوترینو نامید.
2-1- 1انواع واپاشی
واپاشی در هسته ها به فرم زیر است:
(2-1)
در سال 1934، Joliot – Curieseواپاشی را مشاهده کردند:
(2-2)
مقدار Q برای واپاشی از رابطه زیر بدست می آید.
(2-3)
که این مقدار براساس جرم هسته ای است و براساس جرم اتمی:
(2-4)
و برای براساس جرم اتمی داریم:
(2-5)
گیراندازی الکترون هم به فرم زیر است:
(2-6)
برای محاسبه باید توجه کنیم که اتم بلافاصله پس از تسخیر الکترونی در یک حالت برانگیخته اتمی قرار دارد. بنابراین جرم اتمی بلافاصله پس از انجام فرایند به اندازه انرژی بستگی الکترون گیر افتاده پوسته n ام از جرم اتمی حالت پایه بیشتر است.
(2-7)
گیراندازی الکترون از یک پوسته داخلی مانند K انجام می شود و بنابراین یک جای خالی الکترون در آن پوسته به وجود می آید. جای خالی با گذارهای نزولی الکترون پوسته های بالاتر به سرعت پر می شود، در نتیجه پرتوهایی مشخصه گسیل می شوند. در این صورت انرژی کل یک یا چند پرتو گسیل شده با انرژی بستگی الکترون گیر اندازی شده برابر خواهند بود.
در واپاشی و گیراندازی الکترون هسته به تبدیل می شود. هسته هایی که برای آن واپاشی از نظر انرژی امکان پذیر است می توانند الکترون را هم گیر اندازی کنند ولی عکس آن امکان ندارد. برای واپاشی حداقل انرژیMeV022/1 =لازم است.
در واپاشی انرژی دارای توزیع پیوسته ای از صفر تا است. اما در گیر اندازی الکترون حالت نهایی دو جسمی سبب می شود که مقدار انرژی پس زنی و منحصر به فرد باشد و با چشم پوشی از انرژی پس زنی، نوترینوی تک انرژی با انرژی گسیل می شود. اگر حالت هسته نهایی یک حالت برانگیخته باشد مقدار با در نظر گرفتن انرژی برانگیختگی هسته کاهش می یابد.
فرمی تئوری واپاشی را در سال 1934 ارائه کرد [1]. با بهره گرفتن از تئوری فرمی Bethe و Peierls نشان دادندکه نوترینو بایستی بر هم کنش بسیار کوچکی با مواد انجام دهد. تا دهه 1950 تنها شواهد مبهم آزمایشگاهی وجود داشت که موجودیت نوترینوها را تأیید می کرد. در سال 1951، Reins و Cown آزمایشی را پیشنهاد کردند که مستقیماً توسط پروتون تسخیر می شود. نهایتا در سال 1956 مخزن بزرگی از آب را تهیه و واپاشی معکوس را مشاهد کردند [2] :
(2-8)
تقریبا بلافاصله پوزیترون توسط الکترون اتمی نابود و دو اشعه با انرژی KeV511 تولید می شوند. در ms10 نوترون توسط هسته کادمیوم حل شده در آب تسخیر می شود، تعداد زیادی اشعه هم تولید می کند. با آشکارسازی گاماها توسط آشکارساز سوسوزن برهم کنش ذکر شده تائید گردید.
بدنبال این موفقیت، نوترینوی میونی( ) در سال 1962 توسط Lederman ، Schwarz و Steinberger در آزمایشگاه بین المللی Brookhaven کشف شد. آنها ازAlternating Gradient Synchrotron برای تولید بیم های پر انرژی پروتون ها، استفاده می کردند. این پروتون ها به هدف بریلیوم پرتاپ می شوند تا پایون ها و کائون ها تولید شوند. این ذرات واپاشی کرده و نوترینوها و ذرات باردار تولید می کنند. ذرات باردار در 12 متری از حفاظ فولادی جذب می شدند، در حالی که نوترینوها تا اتاقک جرقه زن ده تنی آشکار ساز ادامه می
دهند که شامل صفحات آلومینیومی بود. هنوز نکته ناشناخته ای وجود داشت که آیا نوترینوی تولید شده از برهم کنش میوانی از نوترینوی تولید شده از برهم کنش الکترونی متفاوت است؟ در این آزمایش گمان می کردند که اگرنوترینوها متمایز باشند، آن نوترینوهای که از واپاشی پایون ها و کائون ها تولید شده اند باید با آلومینیوم برهم کنش کند و باریکه طولانی میونی تولید کند. نتایج آنها نشان داد که آنهایی که از میون ها تولید می شوند از آنهایی که از الکترونها تولید می شوند متمایز هستند. پس از آن عبارت نوترینوی الکترونی و نوترینوی میونی استفاده شد [2]. در سال 2000 اعلام شد که نوترینو توسط گروه DONUT در آزمایشگاه فرمی [3] بررسی شده است. DONUT سیستم آشکار سازی است که شامل سری از هدف های امولسیون است که بعد از آنها طیف سنج قرار دارد. بیم GeV800 از پروتون ها در شتابدهنده آزمایشگاه بین المللی Tevatrom Fermi تولید و به بلوکی از تنگستن برخورد می کند و مزون چارم به وجود می آید که ترکیبی از کوراک Charm و کوارک Strang است. به لپتون و واپاشی می کند. نیمه عمر لیتون ، 1023×9.2 است.
لپتون با نسبت 58.17به و e و واپاشی می کند و با نسبت 36.17 به و و واپاشی می کند. در بقیه موارد از طریق هادرون ها و واپاشی می کند.
ها در خورشید با تبدیل هیدروژن به دوتریوم ( که باعث می شود پروتون به نوترون تغییر کند) از طریق برهم کنش ضعیف به فرم زیر تولید می شوند:
(2-9)
پوزیترون تولید شده در این واکنش به همراه یک الکترون به سرعت نابود می گردد و MeV021. انرژی آزاد می سازد. دوتریم به تبدیل می شود:
(2-10)
که آن هم به گداخته می شود:
(2-11)
بنابراین نتیجه نهایی این واکنش ها که زنجیره گفته می شود تبدیل هیدروژن به هلیوم به همراه آزادسازی MeV 7326. انرژی به ازای هر هسته هلیوم تشکیل شده است. نوترینوهای گسیل شده در واکنش هر کدام بطور متوسط MeV 260. انرژی با خود می برند. این انرژی در فضای لایتناهی گم می شود و در درخشندگی مشاهده شده خورشید سهمی ندارد.
برای مشاهده های خورشیدی که توسط Davis و Bahcall در دهه 1950 و دهه 1960 کوشش هایی انجام شد. اولین نتایج از آشکار ساز Homestake در 1968 منتشر شد. نتایج آنها از شار نوترینوی خورشید کاملاً با مقدار پیش بینی شدهبراساس مدل خورشیدی متفاوت بود. این اختلاف معروف به مسئله نوترینوی خورشیدی شد. نسل بعدی آشکار ساز نوترینوی خورشیدی که وابسته به تسخیر نوترینو توسط گالیوم بود، این اختلاف را تأیید می کرد. نوسانات نوترینویی که اولین بار توسط Pontecorvo در 1958 پیشنهاد شد تفسیرهایی را ارائه می کرد. به محض تأیید این اختلاف توسط Super-Kamiokande در 1998 نوترینو جرم دار دانسته شد.
2-1-2 مدل استاندارد نوترینو
درمدل استاندارد ذرات بنیادی اسپین را به 6 کوارک و 6 لپتون دسته بندی می کند که کوارک ها و لپتون ها جزء اصلی تمام مواد هستند. لپتون ها شامل ، و و نوترینوهای خنثی می باشند که نوترینوها در سه طعم ، و هستند. کوارکها کسری از بار را حمل می کنند. کوارک ، و بار و ، و بار را حمل می کنند. مدل استاندارد همچنین بر همکنش بین ذرات را شرح می دهدکه به واسطه بوزن ها است. کوارک ها از طریق نیروهای قوی و با تبادل گلوآنها برهم کنش می کنند. برهم کنش الکترو مغناطیسی به واسطه تبادل فوتون ها است و برهم کنش ضعیف به واسطه و است ( و بوزن هستند). واسط نیروی گرانشی گراویتون است. لپتون ها و کوارک ها در سه نسل بر اساس جرم هایشان قرار گرفته اند.
(2-12)
توجه کنید که هرکدام شامل دوتا لپتون و دوتا کوارک است. نسل اول شامل سبکترین
کوارک ها و لپتون بار دار و سبکترین نوترینو است. از جمله خصوصیات مدل استاندارد پایستگی عدد لپتونی و عدد باریونی است. مدل استاندارد شامل جرم نوترینوها نیست. برخی پیشگویی های مدل استاندارد شامل پایداری پروتون ها و ممنوعیت واپاشی دو بتایی بدون نوترینو است.
جدول (2-1) خلاصه ای از جرم ذرات بنیادی در مدل استاندارد
نسل سوم | نسل دوم | نسل اول | |||
جرم | ذره | جرم | ذره | جرم | ذره |
171.2 GeV | t | 1.27 GeV | c | 2.4 MeV | u |
4.2 GeV | b | 104 MeV | s | 4.8 MeV | d |
1.777 GeV | τ | 105.7 MeV | μ | 0.511 MeV | e |
15.5 MeV> | τυ | 0.17 MeV> | υμ | 2.2 eV> | υe |
براساس جدول (2-1) ، یک اختلاف مقیاس جرمی فاحش بین اجزاء باردار و نوترینوی الکترونی در نسل اول وجود دارد که مکانیسم Seesaw یک توضیح ممکنه برای این اختلاف است[4].
2-1-3 جرم نوترینو
فرمی دریافت که اگر نوترینو جرم در حال سکون داشته باشد می تواند مکان نقطه نهایی در طیف واپاشی و همچنین شکل طیف واپاشی را تغییر دهد. اندازه گیری این تغییرات به علت آمار کم نزدیک به نقطه پایانی به شدت سخت است، به قسمت 2-3-2 مراجعه شود.
اولین اندازه گیری جرم نوترینو توسط Curran ،Angus و Cockroft بود که حدودKeV1 محاسبه شد. بهترین حد بالا eV 3.2بود که توسط Mainz در سال 2005 بدست آمده است[5]. اگر چه پیشرفت بزرگ و عظیم در این اندازه گیری بیشتر از 60 سال به طول انجامید، ولی به وسایل حساس بیشتری برای اندازه گیری جرم نوترینو نیاز است.
روش دیگری برای تعیین جرم نوترینو، واپاشی دو بتایی بدون نوترینو یا محاسبات کیهان شناسی است که به فرضیات تئوری زیادی نیاز دارد. واپاشی دو بتایی بدون نوترینو نیاز به عدم پایستگی عدد لپتونی و تخمین های کیهان شناسی بستگی به مدل بکار رفته دارد.
2-1-4 پیشنهاد مایورانا
نوترینو تنها فرمیون خنثی است. در مدل استاندارد، فرمیونهای باردار ذرات دیراک هستند که دارای پاد ذره متمایز می باشند و از آن جایی که تمام فرمیون ها در مدل استاندارد ذرات دیراک هستند، نوترینوها به عنوان ذرات دیراک رده بندی شدند. بنابراین، نوترینوی دست چپ و آنتی نوترینوی دست راست وجود دارند اما برهم کنش نمی کنند.
در سال 1937 توسط فیزیکدان ایتالیایی به نام مایورانا پیشنهاد شد که نوترینو پاد ذره خودش است. این تنها در صورتی امکان دارد که برای پایستگی CPT ذرات از نظر بار خنثی باشند. اگر نوترینو ذره مایورانا باشد عدد لپتونی دیگر کمیت پایسته ای نیست. زیرا در مدل استاندارد که نوترینو بدون جرم است تنها تفاوت آنتی نوترینوی راست گرد و نوترینوی چپ گرد عدد لپتونی اختصاص یافته به آنهاست.
2-1-5 بررسی اختلافات
فرض کنید که نوترینوی دست چپ دارای جرم باشد. اگر تغییر ناپذیری CPT فرض شود بنابراین باید تصویر CPT برای وجود داشته باشد که آنتی نوترینوی دست راست است. از آنجایی که جرم دار است پس با سرعت کمتر از نور حرکت می کند و دستگاه مقایسه ای که سریع تر از حرکت کند وجود دارد. از نظر این چارچوب، در جهت دیگر حرکت می کند در حالی که هنوز اسپین آن یکسان باقی مانده است. بنابراین، به نظر می رسد که در چارچوب تبدیل لورنتز نوترینوی دست راست شده است. نیز تصویری CPT خودش را دارد . سوال این است که آیا همانند است؟اگر آنها متمایز باشند، آنگاه چهار حالت متمایز با جرم یکسان وجود دارد و به آنها نوترینوی دیراک می گویند و اگر تمایزی وجود نداشته باشد تنها دو حالت وجود دارد و به آنها نوترینوی مایورانا می گویند.
اگر چه نشان دادیم که نوترینوها ذرات جرم دار هستند، جالب است که توجه کنیم، تفاوت بین نوترینوهای دیراک و مایورانا از بین می رود اگر جرم به صفر نزدیک شود.یک روش دیگر برای تعییین طبیعت نوترینوی مایورانا یا دیراک غیر از واپاشی دوبتایی بدون نوترینو از طریق خواص الکترومغناطیسی است. اگر چه آنها از لحاظ بارالکتریکی خنثی هستند، نوترینوی دیراک تکانه دوقطبی الکتریکی و مغناطیسی غیر صفر دارد، در مقابل نوترینوی مایورانا تکانه دوقطبی الکتریکی و مغناطیسی ندارد. با این وجود بنظر می رسد که ساده ترین روش آزمایشی واپاشی دوبتایی بدون نوترینو باشد.
در جهان پیرامون ما پدیدههایی وجود دارند که خوشایند افراد نیستند، از قبیل: سیل، زلزله، مرض، مرگ و غیر اینها. از این گونه پدیده ها به شرور تعبیر می شود. مسئله شرور و راز آفرینش آنها، از گذشتة دور ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. شرور، دست آویزی برای ملحدان مبدأ و معاد شده است.
به راستی شرور از کدام سرچشمه نشئت گرفتهاند؟! از این جهت در طی تاریخ عدّهای برای حفظ قداست خداوند، آفرینش این امور را به او نسبت ندادهاند و برای آن خالق دیگری به نام اهریمن در نظر گرفتهاند که این اندیشه مشهور به ثنویّت شده است. در اسلام نیز حلّ مشکل شرور برای اندیشمندان اسلامی، همواره به صورت یک دغدغه مطرح بوده است. فلاسفة اسلامی گاه با قائل شدن به عدمی بودن شرور، منکر جعل استقلالی آن از سوی خداوند حکیم متعال شده اند. به نظر آنان شر، هموار نیستی است و نیستی علّت نمیخواهد. آنها وجود را مساوی خیر میدانند، به این صورت که خیر چیزی است که اشیاء به آن مشتاقند و چیزی را که همة اشیاء به آن اشتیاق دارند وجود یا کمالات وجود است و چیزی از اشیاء به عدم مشتاق نیست و عدم، مطلوب واقع نمی شود . هر چه قدر وجود تمامتر و کاملتر باشد خیریّت آن عالیتر و بیشتر است و وجودی که نور محض و فوق تمام است و همة اشیاء وجودشان از ناحیه اوست، خیر محض است و هر چه وجودات، وجودشان به مبدأ قیوم نزدیکتر باشد، خیریّتشان بیشتر است.
گاهی شرور را ضرورت جهان مادّه دانسته اند که به دلیل تزاحم و تضادّی که در مادّیات وجود دارد، به وجود میآیند و اگر ضرورت جهان مادّه نبود أصلاً به وجود نمیآمدند و گاه به دلیل آنکه خلقت کلّی جهان خیر است، خلقت آنها را منطقی دانسته اند. همچنین در قرآن کریم در مورد علّت شرور بحث شده است و یکی از مهمترین آن علّتها، آزمون و تربیت الهی بیان شده است؛ برای اینکه استعدادهای انسان شکوفا بشود، به مقام قرب الهی برسد و به فضایل بزرگ الهی دست باید. نویسنده در این رساله تلاش کرده آیات خیر و شر را از دید قرآنی و فلسفی مورد بررسی قرار دهد، ملاک خیر و شر واقعی را تبیین کند و مصادیق آن دو را در حدّ ظرفیّت رساله مورد کنکاش عقلی قرار دهد و آنها را بررسی نماید.
کلید واژه ها: خیر، شر، قرآن کریم، فلسفة اسلامی، خیر محض.
فهرست مطالب
مقدّمه.. 1
فصل اول.. 5
1ـ1ـ1. پیشینه تاریخی بحث شرّ. 6
1ـ1ـ2. معنای لغوی… 7
1ـ1ـ2ـ1 . خیر. 7
1ـ1ـ2ـ2. شر. 9
9
1ـ1ـ 3ـ 1. خیر …..9
1ـ1 ـ 3ـ2. شرّ. 11
1ـ1ـ4. تقابل خیر و شرّ. 13
1ـ1ـ 5. أقسام شر. 15
فصل دوم: تحلیل فلسفی آیات خیر در قرآن کریم.. 17
2ـ1. واژه شناسی خیر در قرآن.. 18
2ـ1ـ1. برّ. 18
2ـ1ـ2. معروف… 20
2ـ1ـ3. حسن.. 21
2ـ1ـ4. برکت… 22
2ـ1ـ5. صلح.. 23
2ـ1ـ6. نفع.. 24
2ـ2. مصادیق خیر در قرآن.. 25
2ـ2ـ1. ذات خداوند تبارک وتعالی و اسماء و صفات او 25
2ـ2ـ2. خیرات عبادی… 33
2ـ2ـ3. خیرات اخلاقی… 36
2ـ2ـ4. خیرات اقتصادی… 40
2ـ2ـ5. شعائر الهی… 43
2ـ2ـ6. آخرت و پاداشهای الهی و نتیجه و آثار اعمال خوب انسان.. 43
2ـ2ـ7. خیر بودن هر چیز خوش آیند و نیک…. 45
2ـ2ـ8. مخلوقات خداوند.. 45
2ـ3. ملاک تشخیص خیر و شرّ. 58
فصل سوم: تحلیل فلسفی آیات شرّ در قرآن کریم.. 72
3ـ1. واژه شناسی شرّ در قرآن.. 73
3ـ1ـ1. سوء 73
3ـ1ـ2. ضرّ. 73
3ـ1ـ3. فساد. 74
3ـ1ـ4. منکر. 75
3ـ1ـ5. قبیح.. 75
3ـ1ـ6. إثم.. 76
3ـ2. مصادیق شرّ. 76
3 ـ 2ـ1. شرور طبیعی… 76
3ـ2ـ1. بلاها، آثار تکوینی أعمال و عذاب گنهکاران.. 77
3ـ2ـ1 ـ2. بلاها، امتحان إلهی و موجب تکامل وجودی… 85
3ـ2ـ 1ـ3. بلاها و مصائب عامل توجّه، بیداری دل و رجوع به حق.. 88
3ـ2ـ 1ـ4. جداسازی نیکان از بدان و راستگویان از دروغگویان.. 89
3ـ2ـ1ـ 5. بلا برای تربیت انسانها 90
3ـ2 ـ2. شرور اخلاقی… 92
3ـ2ـ2ـ1. خیر بودن سرشت و أمیال و غرایز آدمی… 92
3ـ2ـ2ـ2. مختار بودن انسان.. 94
3ـ2ـ3. مرگ…. 106
3ـ2ـ3ـ1. واژه شناسی مرگ در قرآن.. 106
3ـ2ـ3ـ2. حقیقت انسان.. 108
3ـ2ـ3ـ3. اثبات روح برای انسان.. 110
3ـ2ـ3ـ4. آیات دال بر تجرّد نفس….. 112
3ـ2ـ3ـ5. موقعیت روح نسبت به بدن.. 114
3ـ2ـ3ـ6 . ضرورت مرگ…. 123
3ـ2ـ3ـ7. حقیقت مرگ…. 127
3ـ2ـ3ـ8. وجودی بودن مرگ…. 134
3ـ2ـ4. شیطان.. 139
3ـ2ـ4ـ1. حقیقت شیطان.. 141
3ـ2ـ4ـ2. جن بودن شیطان (ابلیس) 141
3ـ2ـ4ـ3. جن در قرآن.. 142
3ـ2ـ4ـ4. فلسفه وجود شیطان.. 145
نتیجه گیری.. 155
فهرست منابع.. 162
مقدّمه
اهمیت و ضروت بحث
مسأله شرور یکی از مسائل مهمی است که فکر اندیشمندان موحّد را از دیر زمان به خود مشغول داشته است و هر کدام فراخور ذوق و استعداد خود پاسخی به این مسأله دادهاند. در جهان پیرامون ما پدیدههایی وجود دارد که خوشایند افراد نیستند از قبیل سیل، زلزله، مرض و مرگ و غیر اینها. از این گونه مسائل به شرور تعبیر می شود. این مسئله ذهن اندیشمندان در علوم مختلفی را به خود مشغول داشته. متکلمان اسلامی با اذعان به وجود المها و مصیبتها و انواع ضرر و زیانهای مادّی و جسمی و روحی ـ که به مجموع آنها عنوان شر اطلاق می شود ـ تلاش می کنند که سازگاری شرور را با صفات کمالی الهی نظیر عدالت و حکمت اثبات کنند. متکلمان بدین منظور بدون انکار وجود شرور و با طرح اصل «عوض» و «انتصاف» میخواهند مدعای خود را اثبات کنند. همچنین عرفای اسلامی نیز از این منظر به این مسئله توجه کرده اند که، مظاهر بد و شریر چگونه با خیر محض بودن حق سازگارند. حکما و فلاسفة اسلامی هم با طرح اصل عدمی بودن شرور و اینکه شروری که وجود ندارند، نسبت به خیرات جهان هستی در اقلّیتند و اینها لازمة جهان مادّی میباشد، به آن پاسخ دادهاند، بعضی مفسّرین هم در خلال بعضی از آیات قرآن کریم بحثهایی در مورد علت شرور در کتابهایشان آوردهاند. علمای فلسفة دین و دین پژوهی هم از آنجایی که این مسئله در لباس جدید توسط مکاتب الحادی مطرح شده، در مقام پاسخ گویی به آن برآمدهاند. بی تردید مسئلة شرور در جهان هستی برای هر اندیشمندی و همچنین مردم عادّی به صورت یک مسئلة مهم تلقّی میشده است. از آن هنگام که انسان پا به عرصة خاک نهاد خویشتن را هم آغوش رنج و رنجوری یافته و مواجهه آدمی با حوادث اندوهبار زندگانی و رویارویی او با مصیبتها و فلاکتهای آن، پرسشهایی را فرا روی ذهن جستجوگر او قرار میداد. شرور دست آویزی برای ملحدان و منکران مبدأ شده است. آنها که میگویند مبدئی در عالم نیست. اگر چند مورد نظم و خیر مشاهده می شود، چند مورد شر و نابسامانی هم مشهود است، اگر خیر و نظم دلیل وجود مبدأ است، شر و بی نظمی دلیل انکار مبدأ است. همچنین شرور دست آویزی است برای قائلین به تعدّد مبدأ، به نام ثنویین که شبهة یزدان و اهریمن را در ذهن اینها مستقر کرده است. گاهی ملحدان مشکل شرور را در تضاد با صفات خداوند مثل خیرخواهی مطلق و قدرت مطلق خداوند قرار میدهند. میگویند اگر شر در جهان از روی قصد و ارادة خداست، پس او خیرخواه نیست و اگر شر در جهان مخالف با قصد اوست پس او قادر مطلق نیست. پس لذا شر یا مطابق قصد و غرض اوست یا مخالف قصد و غرضش. بنابراین یا خدا خیرخواه محض نیست و یا قادر مطلق نیست. منتقدان افکار دینی سعی دارند، متألهین را متقاعد کنند که از قید اطلاق دست بردارند. اگر کسی حاضر شود بگوید: «خداوند خیرخواه محض نیست» یا «قادر مطلق نیست» با شرور مواجه نمیگردد. گاهی این گونه میگوید که: آیا میتوان به وجود شر باور داشت و در همان حال، خداوند را عادل دانست؟ و گاهی نیز میگویند: آیا پدید آمدن شرور در عالم هستی، منافی حکمت پروردگار نیست؟ و همچنین آیا میتوان جهان حاوی شر را، نظام احسن و بهترین جهان ممکنی که خداوند آفریده است، دانست؟ و در نهایت اینکه اگر خدا خیرخواه محض، قادر و دانای مطلق است و جهان را به بهترین وجه ممکن آفریده است، در این صورت شرور از چه منبعی سرچشمه میگیرند؟ و چرا او آنها را از بین نمیبرد و چگونه در قضای الهی دخالت می کند؟
پیشینه بحث
بحث شرّ یک مسألة جدید نیست بلکه از دیرهنگام توسط حکما و فلاسفه مورد بررسی و موشکافی قرار گرفته است. أصل عدمی بودن شرّ از أفلاطون و تقسیمات عقلی پنج گانهای که دربارة موجودات ممکن میتوان فرض کرد از أرسطو نقل شده است. فلاسفة اسلامی مانند ابن سینا در کتب فلسفی خود مانند: اشارات والهیات شفا دربارة خیر و شر صحبت کرده اند و جامعترین سخنان را فیلسوف اسلامی ملاصدرا
در کتاب ارزشمند اسفار آورده و حکمای متأخر که به طور عمده از پیروان مکتب او به شمار میروند، چندان نکته جدیدی بر آن نیفزودهاند. همچنین از شرّ و خیر در ضمن تفاسیر به صورت پراکنده مطالبی بیان شده است ولی نگاه فلسفی به آیات قرآن کریم می تواند موضوع جدیدی باشد. استاد مطهّری هم در عدل الهی به این بحث پرداخته ولی محور کار عدل الهی است، نه خیر و شر قرآنی.
همچنین در مسئلة خیر و شر مقالات متعددی نوشته شده اما به صورت پراکنده و از نگاه های دیگر به این مئسله توجّه شده امّا نگارنده تلاش کرده در این رساله با نگاهی تفسیری – فلسفی به موضوع نگریسته و تا جایی که در وسعش بوده به صورت کافی و وافی به این موضوع پرداخته است.
روش تحقیق در این رساله فلسفی، تحلیلی و تفسیری است و با مراجعه به کتب حکمای اسلامی و مفسرین مصادیق خیر و شرّی که در آیات قرآن آمده، تبیین شده است.
بیان سؤالات أصلی و فرعی و فرضیه هایی در حل مسئله شر
بررسی خیر و شر هستی شناختی از نگاه قرآن از مسائل مهم الهیات بالمعنی الأخص فلسفه میباشد؛ یعنی نگاه قرآن و فلسفة اسلامی به مرگ و زندگی و وجود موجودات و حوادث و بلایا چگونه است؟
سؤالهای أصلی و فرعی تحقیق این گونه است:
1ـ خیر و شرّ طبیعی از نگاه قرآن و فلسفة اسلامی چگونه تبیین می شود؟
2ـ خیر و شر اخلاقی چگونه؟
3ـ نگاه قرآن و فلسفة اسلامی به مرگ و وجود شیطان چگونه است؟
4ـ ملاک تشخیص خیرات و شرور چگونه است؟
فرضیه هایی که در این مسئله میتوان بیان کرد به این صورت است:
1ـ جهان موجود همه شر است و موجود خیری نمیتوان یافت.
2ـ جهان خیر کثیر دارد همراه با شر قلیل.
3ـ جهان همه خیر است و شرور عدمی هستند.
4ـ جهان همه خیر است و شر به نوع نگاه ما باز میگردد.
چارچوب کلی رساله
در این رساله از دو منظر قرآنی و فلسفی به مسئلة خیر و شرّ نگاه شده و پایان نامه به سه فصل تقسیم شده است. درفصل اول به پیشینه تاریخی بحث شرّ،معنای لغوی خیر وشرّ،معنای إصطلاحی،تقابل خیر وشرّ و اقسام خیر وشرّپرداختیم. درفصل دوم مسئلة خیر مورد بررسی قرار گرفته ، به این صورت که اولاً واژه هایی که در قرآن بر معنی خیر دلالت دارند بیان شده، ثانیاً چیزهایی که قرآن آنها را به عنوان خیر معرفی کرده ذکر شده است و ثالثاً ملاک تشخیص خیر و شرّ از نگاه قرآن مورد دقت نظر قرار گرفته است،درذیل مصادیق، خیر از منظر فلسفی مورد بررسی قرار گرفته و نظر فلاسفه و حکمای مسلمان بیان شده است.
درفصل سوم به سراغ موضوع شرّ رفته و به بیان چهار مصداق از مصادیق اموری که شرّ قلمداد میشوند پرداختهایم.
آن مصادیق عبارتند از: 1ـ شرور طبیعی و حوادث دردناک و اندوهناک مثل زلزله و سیلهای خانه خراب کن، طوفانهای شدید، بیماریهای مهلک، گرسنگیها، قحطیها، خشکسالیها و نارحتیها و رنجهایی که از جانب طبیعت انسان را تهدید می کند. 2ـ شرور اخلاقی، یعنی شروری که از نفس انسان و اختیارش سر میزند مانند قتلها، غارتها، دزدیها، جنگها، ظلمها و انواع گناهان اخلاقی دیگر که عقل و شرع از آنها نهی کرده است.3ـ مرگها و نیستیها و فناها. اینکه چرا مرگ مقرّر شده است، چرا انسان به دنیا میآید و پس از انکه لذت حیات را چشید و آروزی زنده ماندن در او زنده شد به دیار نیستی فرستاده می شود. پدیدهای که در مذمت آن حرفها زدهاند، مانند شعری که به خیام منسوب است:
ترکیب پیالــــهای که در هم پیوست بــشکستــن آن روا نمـیدارد مســت
چندین قد سرو و نازنین و سرو دست از بهر چه ساخت و ز برای چه شکست[1]
4 ـ وجودی به نام شیطان که در آئین زردشتی به عنوان اهریمن و خدای زشتیها شناخته می شود و همچنین در آئین اسلام از شرّ و وسوسههایش به خدا پناه میبریم.[2]
این شروری را که ذکر شد از نگاه قرآنی و فلسفی، مورد بحث و بررسی قرار دادهایم.
1ـ1.کلیات
1ـ1ـ1. پیشینه تاریخی بحث شرّ
بحث در مورد شرور به قبل از خلقت انسان بر میگردد، زمانی که خداوند به فرشتگان فرمود: من میخواهم بر روی زمین خلیفه و جانشین قرار دهم، فرشتگان به عنوان سؤال برای درک حقیقت و نه به عنوان اعتراض عرض کردند: آیا در زمین کسی را قرار میدهی که فساد کند و خونها بریزد؟! [3]
ملائکه از کلام خدای تعالی که فرمود: میخواهم در زمین خلیفه بگذارم، چنین فهمیدند که این عمـل باعث وقـوع فـساد و خـونریزی در زمین میشـود، چــون میدانسته اند که موجود زمینی بخاطر اینکه مادّی است، باید مرکّب از قوائی غضبی و شهوی باشد، و چون زمین دار تزاحم و محدود الجهات است، و مزاحمات در آن بسیار می شود، مرکّباتش در معرض انحلال، و انتظامهایش و اصلاحاتش در مظنّه فساد و بطلان واقع می شود، لاجرم زندگی در آن جز بصورت زندگی نوعی و اجتماعی فراهم نمی شود و بقاء در آن بحدّ کمال نمیرسد جز با زندگی دسته جمعی، و معلوم است که این نحوة زندگی بالأخره بفساد و خونریزی منجر می شود.[4] و شاید بتوان این را اوّلین بحث و گفتگو در مورد شرور، مخصوصاً شرور اخلاقی بیان کرد. همچنین تاریخ بحث از شرور به بلندای تاریخ بشریت میباشد. انسان همواره خود را با مصیبتها، دردها و شرور روبرو میدیده و مسئله شرّ یکی از کهن ترین مسائلی است که از دیرباز اندیشه آدمی را به خود مشغول داشته، از آن هنگام که انسان پا به عرصه خاک نهاده، خویشتن را هم آغوش رنج و مصیبت یافته و همراه شیرینی لذت و کامیابی تلخی محنت و ناکامی را نیز چشیده است. همچنین از مباحث اصلی و بنیادین ادیان الهی، طرح مسائل اخلاقی و بررسی راه های تخلّق به اخلاق حسنه و زدودن رذائل نفسانی است و بحثهای اخلاقی نیز بدون شناخت خیر و شرّ نمی تواند کامل و جامع باشد، از قدیمی ترین کتب اخلاق یونانیان میتوان از کتاب نیکوماخس ارسطو نام برد که بحث مستقلّی دربارة خیر و شرّ دارد. قدیمی ترین کتاب دینی که دربارة این مسئله سخن به میان آورده است، کتاب ریگ ودا ـ سامهیتا در آیین هندو است. قدمت آن به دوازده یا پانزده قرن قبل از میلاد مسیح بر میگردد. این کتاب با توهّمی خواندن شرّ در صدد پاسخ به آن برآمده. کتاب دیگر اوستا است. قدمت آن حدوداً به دو قرن پیش از میلاد میرسد. این متن دینی به جای پاسخ گویی به شبهة شرّ، تسلیم آن شده و شرّ را به خدایی دیگر به نام «اهریمن» در مقابل خدای خیرخواه (یزدان) نسبت میدهد.[5]
1ـ1ـ2. معنای لغوی
1ـ1ـ2ـ1 . خیر
کلمة خیر 196 بار در 178 آیة قرآن تکرار شده است. راغب در مفردات در مورد این کلمه میفرماید:
«الخیر ما یرغب فیه الکلّ، کالعقل و العدل و الفضل و الشّیء النافع و ضدّه: الشّر»[6]
خیر چیزی است که هر کس به آن رغبت دارد، مثل عقل، عدل و هر چیزی که سودمند است و ضدّ آن شرّ است. اصل واحد در این مادّه انتخاب کردن و برگزیدن چیزی و تفضیل آن بر دیگری است پس در مادّة «خیر» دو قید وجود دارد: 1ـ انتخاب و اختیار 2ـ تفضیل، و این دو قید در جمیع صیغههایی که از این مادّه مشتق میشوند، ملحوظ میشوند. بنابراین خیر در مقابل شرّ است، پس خیر به چیزی گویند که از بین افراد انتخاب و اختیار شود.[7]
در معنای خیر مقایسه وجود دارد، اما «برتری» لزوماً در همة موارد نیست، زیرا هر جا سخن از برتری است، پای ترجیح در میان است؛ مثلاً اگر کسی را اعلم بنامند، باید فرد یا افرادی دارای این فضیلت باشند و مقایسه نیز صورت گیرد و یکی از دو طرف ترجیح داشته باشد. در خیر یکی از این دو امر هست و آن، مقایسه با غیر است و ضرورتی ندارد که در طرف قیاس نیز این مادة فضیلت باشد. از این رو در آیة شریفة «قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ» [8]، مقایسة «ما عندالله» با «لهو»، فقط یکی از دو امر یعنی مقایسه هست و امر دیگری که برتری باشد، در لهو به هیچ روی نیست بنابراین خیر به معنای «أخیر» نیست که همزة آن حذف شده باشد.
(در فایل دانلودی نام نویسنده موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
زمینه پژوهش :
هوشیاری، آگاهی از خود و محیط و پاسخدهی به تحریکات خارجی و نیازهای درونی است . همچنین هوشیاری وضعیتی پویا و متغیر بوده و دارای سطوحی است که واقعاُ مجزا از هم نبوده و بصورت طیفی است که در یک سر آن هوشیاری کامل و در سر دیگر آن کما قرار دارد(1)؛ کما وضعیت عدم هوشیاری و عدم پاسخدهی به تحریکات است(2) در واقع کما یک وضعیت عدم هوشیاری عمیق است که در آن بیمار بیدار نیست، چشمهایش بسته است، سیکل های خواب و بیداری در الکتروانسفالوگرافی بیمار وجود نداشته و گواهی بر رفتار یا ارتباط هدفمند در بیمار وجود ندارد (3) و بواسطه آسیب های موضعی یا منتشر مختلفی که باعث قطع ارتباط سیستم فعال کننده مشبک از ساقه مغز و اختلال بیداری (اروسال) می شوند ، عارض می گردد(1). هرچند سالهاست که بشر به نقش مهم و حیاتی مغز در بدن پی برده است و همواره تلاش نموده تا این ارگان حساس و پیچیده را از آسیب و صدمه محفوظ نگه دارد(1) اما علی رغم همه این تلاشها ، آسیب های مغزی اعم از صدمات تروماتیک مغزی(TBI) [1] و صدمات غیر تروماتیک مغزی ( NTBI)[2] با این هدف تداخل نموده اند (4) و از علل اصلی کما و سایر اختلالات هوشیاری محسوب می شوند، بطوریکه ضربه های مغزی و نخاعی مهمترین علت مرگ و میر و بستری در بیمارستان در بین حوادث و سوانح بوده (5) که در این بین تروماهای سر با میزان100000/300-152، منبع اولیه مرگ و معلولیت می باشند(6). همچنین سالانه حدود صد میلیون نفر دچار ضربه مغزی می شوند و بیش از هشتصد هزار نفر دچار ناتوانی های دائمی ناشی از آن می شوند، بطوریکه در انگلستان بطور متوسط 9 مورد در 100 هزار نفر جمعیت بر اثر ضربه های مغزی می میرند که اکثرا در گروه سنی 24-15 سال بوده و در یک نسبت کلی تر ، هر 6 دقیقه یک نفر در بیمارستان های این کشور به این علت پذیرفته می شوند(7). در ایالات متحده نیز ، سالانه حدود 10 میلیون آسیب به سر رخ می دهد و حدود 20 % از این آسیب ها بقدری شدید هستند که باعث صدمه مغزی می گردند. هر ساله در امریکا حدود 5/1 میلیون نفر دچار ترومای مغزی می شوند که ازین میان 50 هزار نفر فوت می کنند و 80 هزار نفر دچار معلولیت های دراز مدت می شوند (5). در ایران نیز آمار میزان مرگ بالاست بطوری که در حال حاضر دومین علت مرگ در ایران را آسیب دیدگی های سر به خود اختصاص داده است که طبق گزارش وزارت بهداشت 25000 نفر در سال 1388 به علت حوادث ترافیکی فوت شده اند(8).
TBI همه گروه های سنی را تحت تاثیر قرار می دهد اما عامل اصلی مرگ و ناتوانی های دراز مدت در بین بالغین جوان و بچه هاست (9)، خطر این آسیب ها در نوجوانان ،بالغین جوان و افراد بالای 75 سال بیشتر است(10). اکثر مبتلایان به TBI در سنین 24-15 سال با یک افزایش ثانویه در گروه سنی 60 تا 70 سال قرار دارند (11). صدمات غیر تروماتیک مغزی نیز در هر سنی ممکن است بروز کند اما بروز این صدمات در سنین بالای 65 سال بصورت قابل توجهی افزایش می یابد(4). بیماران آسیب ترومایی مغز معمولا نقایص نرولوژیکی و تغییرات قابل توجهی در سطح هوشیاری دارند. بر طبق گزارشات 25% از بیماران، از آسیب مغزی شدید نجات پیدا می کنند و فقط 20 % از بیماران غیر هوشیار ، 5 ماه پس از اولین آسیب مغزی بهبود می یابند و حدود نیمی از موارد برای باقی عمرشان غیر هوشیار می مانند (12). یافته های حاصل از مطالعه گرونر، ودکایند و کلوگ (2003)[3] با عنوان پیامد های کمای طولانی به دنبال آسیبهای تروماتیک مغزی شدید” نشان داد که از 24 بیمار مورد مطالعه ، شش بیمار جان باختند، سه بیمار در وضعیت نباتی باقی ماندند، شش بیمار به ناتوانی های شدید و شش بیمار دیگر به ناتوانی های متوسط مبتلا شدند و سه بیمار هم پس از یک سال به وضعیت بهبودی خوب رسیدند(11).
بنابراین در بیماران کمایی، تغییرات شناختی و حسی از اهمیت خاصی برخوردار است(13) چراکه در بیماران کمایی با اختلالات عملکرد حرکتی و شناختی ممکن است عوارض متعددی مثل نارسایی تنفسی ، پنومونی،زخم فشاری،آسپیراسیون و … ایجاد شده که می توانند تهدید کننده حیات فرد باشند(1) ، از سوی دیگر بیماران کمایی بدلیل نیاز به مراقبت های حیاتی از جمله مراقبت از راه هوایی و دستگاه تنفسی ، نیاز به بستری در بخش های ویژه داشته و یکی از عوارضی که این بیماران را در بخشهای ویژه تهدید می کند خطر بروز محرومیت حسی است. بیماران در بخشهای ICU بعلت ماهیت بیماری در محیط های عاری از تحریک باقی می مانند و در نتیجه ی کاهش درون دادهای حسی و یا تحریکات حسی تنظیم نشده و بی معنی ، سطحی طبیعی از فعالیت مغزی نخواهند داشت و نهایتا در آنها محرومیت حسی بروز می نماید(14) بنابراین عدم برقراری ارتباط معنی دار پرستاران در بخشهای ICU با این بیماران و نیز عدم ارتباط وابستگان آنها بدلیل ملاقات های محدود ، بیماران کمایی را در سیکل معیوبی از محرومیت حسی قرار می دهد که می تواند روند بهبودی ضایعه عصبی را مختل نماید(1) ، در واقع اگر شخصی در محیطی که سطح پایین تحریکات را داراست قرار گیرد ، تحریکات کورتیکال کاهش و محرومیت حسی رخ می دهد. رفتارهایی که در طول محرومیت حسی رخ می دهد شامل اختلالات شناختی ، روحی و درک جسمی است. که از این اختلالات می توان اختلال در بویایی ، بی حسی ، طپش قلب ، اشکال در تنفس ، گبجی ، بهت و کاهش پاسخ به محرک های محیطی را می توان نام برد. (7). باید توجه داشت که آسیب مغزی در همان لحظه بروز ، شروع می شود اما این آسیب فرایندی است که ساعت ها و هفته ها طول خواهد کشید اما از سویی دیگر بدنبال آسیب های مغزی فرایند بهبودی و بازسازی بلافاصله فعال می شود (1) که این امر بواسطه توانایی مرمت و اصلاح دائمی مغز که به آن پلاستیسیتی[4] گفته می شود صورت می گیرد ؛ افزایش پلاستیسیتی تحت تاثیر دو عامل داخلی و خارجی می باشد، عامل داخلی شامل آزادسازی عامل رشد عصبی بوده و عامل خارجی ، تحریکات محیطی می باشد که استفاده از آن باعث بهبود عملکرد نرولوژیکی می شود. در صورتی که تحریکات محیطی کاهش یابد فرایند بهبودی به کندی صورت می گیرد. از جمله علل کاهش تحریکات محیطی کاهش سطح هوشیاری، بستری طولانی مدت و دوری از اجتماع در این بیماران است که باعث کاهش دروندادهای حسی می شوند(15). با کاهش دروندادهای حسی ، سیستم فعال کننده مشبک قادر به ایجاد سطح مطلوب و طبیعی از فعالیت مغزی نیست و فرد در معرض محرومیت حسی قرار می گیرد لذا از ویژگی پلاستیسیتی مغز می توان بهره جست و فرایند توانبخشی این بیماران را هرچه سریعتر آغاز کرد(1). در حال حاضر توانبخشی بقا یافتگان از آسیب مغزی در سه فاز انجام می شود: فاز تحریک، فاز سازماندهی و فاز تکمیلی ؛ در فاز تحریک که در مراحل اولیه و حاد آسیب انجام می شود جهت تسهیل فرایند بهبودی و نیز پیشگیری از محرومیت حسی در بیماران کمایی از یک برنامه تحریک حسی سازماندهی شده استفاده می شود که بهتر است از همان مراحل آغازین بستری بیمار در بخش شروع گردد(16) تاخیر در توانبخشی و فقدان ارتباط در خط مشی های مراقبت سلامتی باعث میزان قابل توجه آسیب های انسانی و اقتصادی می شود(17). تحریک حسی یک روش درمانی است که با هدف کاهش خطر محرومیت حسی و تسهیل بهبود پاسخ های مختلف در بیمار کمایی مورد استفاده قرار می گیرد و با تحریک نمودن سیستم فعال کننده مشبک مغز ، موجب پیشرفت بهبودی مغز می شود و یا رابط های جانبی تحت عنوان جوانه های جانبی ایجاد نموده که به سازماندهی مجدد فعالیت مغزی کمک می کند. شروع تحریکات حسی در 72 ساعت اول پس از ضربه مغزی از اهمیت زیادی در نجات بیمار ، ارتقإ کیفیت زندگی و پیش آگهی طولانی مدت بیماری دارد(18) بطوری که تاخیر در بهبودی از مرحله کما ممکن است بیمار را مستعد امراض گوناگونی از قبیل زخم فشاری ،آتروفی عضلات،پنومونی، تاخیر در درمان و بستری طولانی مدت کند(12, 15)، این تحریکات می تواند شامل تحریکات شنوایی ، بینایی، بویایی،چشایی ولامسه باشد(18) که می تواند بواسطه ی محرکاتی چون صدای رادیو، صداهای آشنا، بوهای مختلف(قهوه ، دارچین، میخک) ، مزه های مختلف آشنا و مطلوب بیمار ،تماس با وسایل گرم و سرد، زبر و نورهای رنگی و … اعمال شود (4). علی رغم اینکه تحریک حسی و تنظیم حسی[5] ، درمان ثابت نشده ای در کاهش طول مدت کما یا بهبود برایند عملکرد بیماران مبتلا به اختلالات سطح هوشیاری هستند اما همچنان وسیعترین درمان توانبخشی تحت مطالعه برای بیماران می باشند (3)؛ از طرفی از منظر پرستاری بیماران کمایی در همه جوانب ، وابسته و نیازمند مراقبت می باشند که جهت دریافت این مراقبت ها در شرایط بحرانی نیاز به بستری شدن در بخش های مراقبت ویژه دارند (4)؛ از سوی دیگر بستری شدن ، یک عامل تنش زا می باشد و بیمارانی که در بخش های ویژه بستری می شوند با تنش های زیادی مواجه می گردند که تخمین زده می شود 30 تا 70 درصد بیماران تنش فیزیولوژیک شدید را تجربه می کنند. وقتی فرد با تهدید ناشی از بیماری، تروما یا تنش روانی مواجه می شود تغییرات فیزیولوژیک در او رخ میدهد (8). متعاقب ایجاد تنش معمولا تعداد ضربان قلب بالا می رود و احتمال بروز آریتمی زیاد می شود. تعدادی از پاسخهای فیزیولوژیک که مکررا نسبت به تنش مشاهده می شوند شامل افزایش برونده و قدرت انقباضی قلب و بدنبال آن افزایش فشارخون،سرعت ضربان قلب و تعداد تنفس است(19) و افزایش فشارخون سیستولیک بیشتر از 140 میلی متر جیوه که در اثر تنش ایجاد می شود همراه با کاهش فشار نبض دلیل بر افزایش شدید مقاومت عروق محیطی و احتمال پارگی عروق مغز و سکته مغزی را به همراه دارد. در حال حاضر به منظور کنترل تنش بیماران در بخش های مراقبت ویژه بطور گسترده از داروها مانند آرام بخشها و مسکن ها استفاده می گردد که علاوه بر هزینه داروها، عوارض زیادی از جمله تضعیف سیستم تنفسی و حتی مرگ دارند. که امروزه تاکید زیادی بر استفاده از درمانهای مکمل در سیستم بهداشتی می شود بطوری که از درمانهای مکمل خصوصا برنامه های تحریک حسی به عنوان یک عامل روانی با هدف ایجاد آرامش در موقعیت های تنش زا ، تسریع در افزایش سطح هوشیاری و متعاقبا کاهش عوارض بستری طولانی مدت نام می برند (1, 8). از بین محرکات حسی که پرستار می تواند برای بیمار فراهم نماید، تحریکات شنوایی از اهمیت ویژه ای برخوردارند چراکه حس شنوایی آخرین حسی است که در بیمار کمایی ازبین می رود (14) و می توان مطمئن بود که حتی اگر همه حواس بیمار از بین رفته باشند حس شنوایی سالم است و از سوی دیگر تحریکات شنوایی آسانترین تحریکات جهت ارائه به بیمار می باشند و پرستار می تواند در حین انجام فعالیت های مراقبتی از مددجو به راحتی با برقراری یک ارتباط کلامی بیمار را تحریک نماید اما تحریک سایر حواس کمی دشوارتر است، چراکه در بخشهای ICU ، بیماران کمایی در مراحل اولیه ، لوله های مختلفی در دهان و بینی دارند که این امر تحریک حواس بویایی و چشایی آنها را با مشکل مواجه می نماید. در مورد تحریک دیداری کار قدری مشکل تر است چرا که جهت موثر واقع شدن این تحریک ، بیمار بایستی در وضعیت نشسته قرار گیرد و از اشیاء و تصاویر با رنگ های مختلف جهت تحریک استفاده شود. معمولا جهت پیشگیری از بروز زخم بستر تغییر پوزیشن و ماساژ نواحی تحت فشار انجام می شود که این اقدامات هرچند باعث تحریک لمسی و تعادلی بیمار می شود ولی سازمان یافته نمی باشد. بنابراین تحریک شنوایی با امکان بیشتری قابل اجراست. تحریک شنیداری را می توان با صداهای مختلفی انجام داد از جمله صدا زدن بیمار به اسم ، صدای زنگ تلفن ، صدای کف زدن یا به هم زدن قطعات چوبی ، خواندن متون ، کتب یا مجلات ، صدای رادیو و تلویزیون ، نواری ضبط شده از یک صدای آشنا یا تنها با یک مکالمه معمولی مستقیم توسط پرستار یا اعضای خانواده بیمار (20). در واقع هرکدام ازین صداها خود نوعی تحریک شنیداری خاص است که اثر خود را اعمال می نماید بنابراین صداهای آشنا با عنوان یک تحریک شنیداری خاص ممکن است تاثیر خاص خود را بر بیماران کمایی داشته باشند . در تحریک بیماران کمایی تاکید بیشتری بر بکارگیری محرک های حسی آشنا وجود دارد چراکه این احتمال وجود دارد که تحریکات آشنا از جمله صداهای آشنا بهتر و سریعتر برای بیمار یادآوری گردد(1).
پیرامون اجرای برنامه تحریک حسی اختلاف نظر وجود دارد اما برخی پژوهش ها از مفهوم تحریک سازمان یافته و منظم بیمار حمایت کرده اند و علیرغم اینکه تحریک حسی و تنظیم حسی درمانهای ثابت نشده ای در کاهش طول مدت کما یا بهبود برایند عملکرد بیماران مبتلا به اختلالات سطح هوشیاری هستند اما همچنان وسیعترین درمان توانبخشی تحت مطالعه برای این بیماران می باشند(3).
از مطالعات مختلف انجام شده در زمینه تحریک کمایی نتایج گوناگونی حاصل شده است بطوریکه یافته های حاصل از مطالعه فرانسیس کولومباردی و همکارانش در مرور سیستماتیک به این نتیجه دست یافتند که هیچ کدام از مطالعات نتایج مفید و پایای معتبری از پیامد بالینی برنامه تحریک حسی در ارتباط با سطح هوشیاری بیماران کمایی بیان نکردند(2, 21). همچنین یافته های پژوهش شادفر و همکاران نشان داد که تحریکات حسی در افزایش سطح هوشیاری افراد بالای 16 سال تاثیری ندارد (7)، از طرفی در مطالعه او و سئو نتایج نشان داد که تحریک شنوایی سبب افزایش سطح هوشیاری بیماران کمایی می شود(22).
از آنجایی که محرومیت حسی می تواند منجر به گیجی ، کاهش سطح هوشیاری ( عدم تشخیص موقعیت زمانی و مکانی) شود که این امر خود می تواند منجر به بستری طولانی مدت در بیمارستان ، عفونت اکتسابی بیمارستانی و عوارض ناشی از بستری از قبیل پنومونی، زخم فشاری و …، تحمیل هزینه های بیشتر ناشی از بستری طولانی و تاخیر در درمان شود(1) و با توجه به نتایج متفاوت در این زمینه و تاثیر تحریک شنوایی با صدای آشنا بر سطح هوشیاری و وضعیت همودینامیک بیماران کمایی و همچنین نقش و توان پرستاران در اجرای این روشها ، هنوز نیاز به تحقیقات بیشتر در خصوص شرایط و چگونگی انجام مداخله، تعداد روزها، تعداد جلسات انجام مداخله در یک روز و مدت زمان هرجلسه ضروری به نظر می رسد لذا بنابر مطالبی که ذکر آن رفت برای پیشگیری از محرومیت حسی و عوارض متعاقب ان
مطالعه حاضر با هدف ” تعیین تاثیر تحریکات شنوایی سازمان یافته با صدای آشنا بر سطح هوشیاری و وضعیت همودینامیک بیماران کمایی بستری در بخش مراقبت های ویژه مرکز آموزشی درمانی پورسینای رشت در سال 93 ” صورت گرفت.
2-1 اهداف پژوه
هدف كلی پژوهش :
تعیین تاثیر تحریک شنوایی سازمان یافته با صدای آشنا بر سطح هوشیاری و وضعیت همودینامیک بیماران کمایی بستری در بخش مراقبت های ویژه مرکز آموزشی درمانی پورسینای رشت در سال 93
اهداف ویژهی پژوهش :
3-1 فرضیات و سوالات پژوهش (باتوجه به اهداف طرح) :
فرضیه اول : تحریک شنوایی با صدای آشنا بر سطح هوشیاری بیماران کمایی، تاثیری ندارد.
فرضیه دوم : تحریک شنوایی با صدای آشنا بر وضعیت همودینامیک بیماران کمایی، تاثیری ندارد.
سوالات پژوهش :
4-1 پیشفرضها :
5-1 تعریف واژه ها :
هوشیاری[6] (تعریف نظری)
هوشیاری حالتی از بیداری و آگاهی عمومی از شخص و محیط بوده و شامل توانایی آگاه بودن نسبت به زمان ، مکان و شخص می باشد. بیداری وضعیتی است که در آن فرد به تمامی تحریکات محیطی پاسخ مناسب داده و عملکرد ذهنی و ادراکی وی طبیعی میباشد. آگاهی از شخص به این معنی است که مددجو می تواند خودش را معرفی نماید. آگاهی از محیط یعنی مددجو موقعیت مکانی و علت حضور را در آنجا میداند و فرد آگاه به زمان است و از تاریخ ماه و سال و وقایع اخیر مطلع میباشد(25, 26).
کما (تعریف نظری)
کما یک وضعیت عدمهوشیاری عمیق است که به واسطه صدمات تروماتیک یا بیماریهای غیرتروماتیک مغزی یا سایر بیماریهای موثر بر عملکرد مغزی عارض میگردد. در وضعیت کما چشمهای بیمار بسته است، بیمار قادر به برقراری ارتباط نیست، حرکت هدفمند نداشته و قادر به پیروی از دستورات نیست، آگاهی نسبت به خود و محیط اطراف ندارد، وضعیت شناختی و تحریکپذیری بیمار تغییر نموده و الکتروانسفالوگرافی فاقد سیکلهای خواب و بیداری است (27, 28).
سطوح هوشیاری (LOC[7]) (تعریف نظری)
هوشیاری دارای سطوحی است، ولی این سطوح واقعاً مجزا از هم نبوده بلکه طیفی را میسازند با وضعیتهای رفتاری متغیر از هوشیاری تا کما. چهار نقطه در این طیف که غالباً برای توصیف وضعیت بالینی بیمار به کار برده میشوند عبارتند از: هوشیاری کامل[8]، خوابآلودگی[9]، بهت[10] و کما[11]. هوشیاری کامل وضعیتی کاملاً طبیعی است . در خوابآلودگی، بدون وجود محرك خارجی فرد قادر به حفظ وضعیت بیداری نیست. بهت وضعیت عدم پاسخدهی است که در ان فرد تنها با محرکات شدید و تکراری تحریک می شود. کما خود به سه بخش طبقه بندی می شود که شامل کمای خفیف ، کما (کمای متوسط)و کمای عمیق می باشد. در کمای خفیف بیمار بیدار نمی شود ، حرکت خودبخودی ندارد ، محرک دردناک را به شکل هدفمند دور می کند. معمولاً رفلکس های ساقه مغزی مثل گگ ، قرنیه و مردمک دست نخورده باقی می مانند . همچنین در کما (کمای متوسط) بیمار بیدار نمی شود ، محرک دردناک را به شکل غیر هدفمند دور می کند، رفلکس های ساقه مغز ممکن است دست نخورده باشند یا نباشند ، دکورتیکه یا دسربره ممکن است وجود داشته باشد . در کمای عمیق بیمار بیدار نمی باشد ، به محرک دردناک پاسخ نمی دهد. رفلکس های ساقه مغز از بین رفته اند ، دسربره یا بدون عکس العمل می باشد. اما هوشیاری مستقیماً قابل اندازه گیری نیست و با نشانه های رفتاری در پاسخ به محرکها ارزیابی میگردد . مقیاس کمای گلاسکو (GCS[12]) جهت استاندارد نمودن ارزیابی مشاهدهای و دقیق سطح هوشیاری ایجاد شده و دارای سه زیرمقیاس[13] میباشد، بهترین پاسخ چشمها، بهترین پاسخ کلامی و بهترین پاسخ حرکتی (29).
:
آب برای زندگی و تولید محصولات کشاورزی لازم و ضروری میباشد. از این رو بهره برداری مؤثر از منابع آب ضروریتر است، اما منابع آب موجود بطور یکنواخت توزیع نشده اند بطوریکه در برخی مناطق وفور آب دیده می شود در حالیکه مناطقی دیگر در مدت زمان طولانی، شدیداً تحت تأثیر خشکسالی قرار دارند.
برآورد می شود که آب قابل مصرف از همه منابع هندوستان در حدود 32 میلیون هکتار متر باشد. در حالیکه مصرف واقعی در حدود 42 میلیون هکتار متر است. بنابراین تقریباً دو سوم اراضی کشاورزی آبیاری نمی شود، از این رو آب به عنوان یک فاکتور بسیار محدود در بهبود تولیدات گیاهی در نواحی حارهای مانند هندوستان میباشد که بخش اعظم اراضی کشاورزی آن تحت کشت دیم قرار دارد.در نواحی گرم و حارهای راندمان کاربرد آب آبیاری بسیار کم است. از این رو پیبردن به این مسأله که چگونه خسارتها را به حداقل رسانده و راندمان کاربرد آب را افزایش دهیم، حائز اهمیت است. از این رو بهتر است یک تیم متشکل از کشاورزان، خاکشناسان، گیاهشناسان، مهندسان کشاورزی، اقتصاددانان و سازندگان، به سمت یافتن اثر متقابل خاک، آب، گیاه، آب و هوا، جهت مدیریت علمی آب بویژه در مناطق خشک و نیمه خشک، هدایت شوند.
جمعیت کنونی هندوستان 750 میلیون نفر میباشد که پیش بینی می شود تا سال 2000 میلادی جمعیت آن به 1000 میلیون نفر با غذای مورد نیاز 235 میلیون تن افزایش مییابد که در مقایسه با تولید کنونی که 190 میلیون تن میباشد، افزایش قابل توجهی خواهد داشت. مدیریت مؤثر زمین از طریق افزایش میزان کشت از 120٪ تا 200٪ و افزایش راندمان آب مصرفی منابع آبی موجود از طریق بکارگیری سیستمهای بارانی و قطرهای می تواند تا حدودی این نیاز را تأمین کند.
بهتر شدن کیفیت آب، تأثیر مهمی بر افزایش تولیدات کشاورزی میگذارد. مراحل بنیادی رابطه آب و گیاه این است که تولید غذا افزایش یابد. بهعلاوه توجه ویژهای به تعیین و تشریح وضعیت آب در بافت گیاه و در زنجیره اقلیم، آب، خاک مبذول شده است.
این کتاب شامل کاربردهای مؤثر از باران و آبهای زیرزمینی میباشد. تأثیر مدیریت آب، خاک و محصول در افزایش راندمان کابرد آب و مراحل حفظ رطوبت برای کنترل کردن زهاب و تغذیه آبهای زیرزمینی دراین کتاب شرح داده شده است و در مورد مدیریت آبهای شور به طور اجمالی مطالبی بیان شده است. مدیریت آب در مزرعه به طور عمدهای در این کتاب مورد بحث قرار گرفته است.
در هر فصل از این کتاب اطلاعات با ارزشی شامل: حفظ آب باران، بهره برداری از منابع آب و آبیاری تحت فشار شامل آبیاری بارانی و قطرهای، که توسط محققان گوناگونی که در گردآوری این اثر با ارزش شرکت داشته اند، ارائه گردیده است. حجم زیادی از اطلاعات جدیدی که توسط محققان، سازندگان و کشاورزان بدست آمده است در این کتاب مشخص شده اند. دقت بسیاری جهت اطمینان از صحت اطلاعات ارائه شده در مورد بهره برداری از منابع آب و آبیاری تحت فشار صورت گرفته است.
این کتاب عمدتاً به دانشجویان، دانشمندان و محققان در زمینه کشاورزی و مدیریت آب و کشاورزان کمک بسیاری میرساند. مؤلفان مراتب قدردانی خود را از پروفسور ساکتیپادا[4] ، پروفسور پیشین دانشگاه مهندسی کشاورزی ویسوا ویدیالیا[5] به خاطر تدوین و ویرایش نسخهها و تصحیح آنها، ابراز میدارند.
فهرست مطالب صفحه
فصل اول: منابع آب طبیعی 115-8
بارش، توزیع آب باران
اراضی دیم درایالتهای مختلف، مناطق بارندگی، مناطق زراعی خشک ….
خشکسالی، طبیعت خاک در نواحی کشت دیم و مدیریت گیاه، شرایط آب و هوایی نامساعد …
مدیریت و حفظ خاک و آب باران …
مدیریت باران و رواناب و مدیریت گیاه …
آبیاری تکمیلی در کشاورزی مناطق خشک …
مدیریت فرسایشی آب در مزرعه و کنترل آن
حوزه آبریز و مدیریت آن:
جمعآوری آب سطحی و بازیافت مجدد آن
جمعآوری آب در نواحی ساحلی … … …
کاربرد توأم آب … … ….
بهسازی منابع آب
منابع آب سطحی، فرایند عمل آبیاری، پتانسل آبیاری از نظر ایالتی، منابع آب برای آبیاری جزئی
منابع آب زیرزمینی و پتانسیل آبیاری با آن:
چاه دهانه گشاد و چاه لولهای ، طراحی چاه، تکنولوژیهای لازم برای آزمایش چاه، تغذیه آبهای زیرزمینی، کیفیت آب زیرزمینی، استخراج آبهای زیرزمینی در هندوستان …
فاکتورهای خاک- آب- گیاه- محیط، هوادهی خاک، دما و رطوبت، ظرفیت آب قابل دسترس، حرکت آب در خاکها، ظرفیت نگهداری آب، مکش آب در خاکها، مناسب بودن خاکها برای آبیاری، ارتباط خاکها با رشد گیاه؛
نفوذ و نشت آب در خاک ….
فرایند فیزیولوژیکی و بیلان آب- مکانیسم روزنهای؛ دیواره سلولی و رشد گیاه؛
راندمان فتوسنتز، تعرق و تبخیر-تعرق
سیستم ریشه در خاک خشک و گیاهان اراضی خشک
جذب آب و انتقال آب …
مشکلات وجود نمک در محلول خاک- توزیع خاکهای شور و قلیا در هندوستان.
الگوی توزیع نمک؛ خاکهای شور- قلیا؛ واریتهها و گیاهان مقاوم در برابر شوری، اصلاح شوری
فصل دوم: بهره برداری آب برای تولیدات گیاهی 143-116
انتخاب مزرعه آبیاری، آماده سازی زمین، توزیع آب آبیاری …
مدیریت آب آبیاری
راندمان کاربرد آب ؛ دورههای حساس رشد گیاهان؛
نیاز آبی گیاهان مختلف؛ کیفیت آب آبیاری؛
برنامه آبیاری ….
اندازه گیری آب …
روشهای بهره برداری از آب- روشهای پیشرفتهی بهره برداری از آب (آبیاری بارانی و قطرهای)؛ اتوماسیون در آبیاری
فصل سوم: آبیاری بارانی 194-143
اصول سیستم آبیاری بارانی؛ فاکتورهای مرتبط با آبیاری بارانی؛ محاسن و معایب استفاده از آبپاش- راندمان آبیاری بارانی. توسعه آبیاری بارانی در هندوستان و ذخیره آب، کاربرد کودها؛ روش آبیاری بارانی. نوع سیستم …
هندوستان کشوری است با منابع وسیع آب دست نخورده که هر سال تجدید میشوند. بهتر است منابع آب به طور مؤثر بهره برداری شوند به طوری که امکان آبیاری اراضی کشاورزی و تولید کافی فراهم شود. در این کشور اراضی دیمی شامل 70٪ کل اراضی کشت شده را تشکیل میدهد از اینرو آب باران نقش حیاتی و منحصر بهفردی را در تولید محصولات کشاورزی ایفا می کند. بر اساس الگوی بارش، سطح زمین در همه کره زمین به علاوه در هندوستان به صورت زیر ردهبندی شده است:
جدول 1-1- بارش سالانه در مناطق مختلف منبع: زون، آی، (1970)، آبیاری در جهان
کره زمین | هندوستان | |||||
ردهبندی اقلیمی | متوسط بارش سالانه (سانتیمتر) | مساحت کلی زمین (٪) | متوسط بارش سالانه (سانتیمتر) | مساحت (میلیون هکتار) | مساحت کلی زمین (٪) | |
خشک | 25 < | 25 | 38 < | 6/22 | 7 | |
نیمه خشک | 80- 25 | 30 | 76- 38 | 5/77 | 24 | |
کم رطوبت | 100- 50 | 20 | 127- 76 | 3/119 | 37 | |
مرطوب | 150- 100 | 11 | 190- 127 | 7/67 | 21 | |
بارانی | 200- 150 | 9 | 190 | 4/35 | 11 | |
خیلی بارانی (پررطوبت) | 200 | 5 | – | – | – |
بر اساس داده های بالا، مشخص می شود که 55٪ سطح کره زمین و 31٪ سطح هندوستان شامل نواحی خشک و نیمه خشک، بارندگی کمتر از حداقل نیاز برای تولید محصولات کشاورزی دارد. در هندوستان، در حدود 69٪ اراضی، بارندگی سالانهای بیش از 76 سانتیمتر دریافت می کند در حالیکه 46٪ اراضی قابل کشت از ذخایر آب برخوردارند.
ای که بر کتاب ریچاردسون[1] نوشته، آورده است که «هستی با هستندهها ادغام میشود، او هویدا میشود و به واسطهی همان واقعیتی که او را آشکار کرده بود، پنهان میشود.». این دیالکتیک آشکارگی و اختفا یکی از اصلیترین درونمایههای تطور اندیشه هایدگر است. با این حال نوع مواجههی هایدگر با این دیالکتیک و در زبان آوردن رفتار هستی در نسبت با هستندگان و پدیدارهایی مثل زبان و تاریخ و تکنولوژی، در طول زندگی فکری او تغییرات مهمی داشته است. ماجرای مهم چرخش هایدگر را میتوان در رابطه با رویایی او با تجربههای زبانیاش تحلیل کرد.
هایدگرِ هستی و زمان بسیار قاعدهمندتر از هایدگر متأخر به مسئله هستی و رفتار دیالکتیکی آشکارگی و اختفا میپردازد. او تلاش میکرد با ارائه توصیفی پدیدارشناسانه-هرمنوتیک از وجود انسانی راه را برای طرح پرسش از معنای هستی بگشاید. ساختار مفهومی و زبانی هستی و زمان از دو عنصر متضاد با هم ساخته شده که تجلی همان دیالکتیک بین آشکارگی و اختفای هستی است. این کتاب از طرفی واجد مجموعههای سرشار از اصطلاحات خاص هایدگری است که تلاش میکنند نظمی یگانه و مکانیکی به تحلیل هستیشناسانه دازاین بدهند. این نظم واژگانی هستی و زمان در ساختاری دو قطبی چارچوببندی شده است که میتوان تمامی تمایزات دو گانه آن را با کمک تمایز محوری هستی اصیل و نااصیل گروهبندی کرد. شمار این تمایزات در کتاب بسیار زیاد است و ما در بخش بعدی که به تفصیل به بازیهای زبانی هایدگر در هستی و زمان میپردازیم نمونهای از این ساختار دوگانه را نشان خواهیم داد.
مترجم فارسی هستی و زمان برای توصیف این ساختار زبانی از تعبیر جالبی بهره برده است: زبان هایدگر در این اثر از نمودی مکانیکی برخوردار است. ما در هستی و زمان گویی با یک جعبه لوگو مواجه میشویم که قطعات مختلف آن به مناسبتهای گوناگون در اشکال متفاوتی به هم میچسبند تا مضامین و تعبیرهایی تازه بیافرینند و باز از هم جدا میشوند تا در اشکالی جدید از نو به هم بپیوندند. با نگاهی دقیق میتوان همان ساخت بندبندی تعابیر و مفردات هایدگری را در ساخت کل اثر نیز مشاهده کرد. وی همچنین برای این کاربری زبانی خاص هایدگر در هستی و زمان به پاراگرافی از خود متن هایدگر استناد میجوید که در آن هایدگر خودش هم به نازیبایی و بیلطافتی سبک کلامی اعتراف کرده است: «درباره بیلطافتی و نازیبایی کلام در تحلیلهای آتی تذکر این نکته لازم است که با نقل و روایت از هستنده خبردادن یک چیز است و هستنده را در هستیاش به چنگ آوردن یک چیز دیگر. برای انجام این وظیفه اخیر اغلب نه فقط واژگان بلکه قبل از هر چیز دستور زبان در دسترس نیست. اگر مجاز باشیم به تحقیقهای کهنتر درباره معنای هستی اشاره کنیم که در سطحی قیاسناپذیر و بیهمتا قرار دارند آنگاه با مقایسه پارههای انتولوژیکی پارمندیس افلاطون یا فصل چهارم کتاب هفتم متافیزیک ارسطو با قطعهای روایی از توکیدیدس خواهیم دید که صورتبندیهایی که فیلسوفان یونانی بر معاصرانشان تحمیل کردهاند تا چه اندازه ناشنیده و بیسابقه بوده است. و جایی که نیروها ماهیتا قلیلتر و به ویژه قلمرویی از هستی که باید بازگشوده شود از نظر اونتولوژیکی بسیار صعبتر از قلمرو عرضه شده به یونانیان است اطاله پردازش مفاهیم و ناسفتگی بیان نیز افزونتر خواهد بود» (همان، 51).
مترجم هستی و زمان با هوشیاری و تیزبینی جالب توجهی و در تفسیر برداشت خود از خصلت مکانیکی زبان هایدگر در هستی و زمان به نکته مهمی اشاره میکند که نشاندهنده همین خصلت متضاد و دیالکتیکی هستی و زمان است: «نیازی به تصریح نیست که این اشاره کوتاه من به جلوه مکانیکی زبان هایدگر در این کتاب تنها به رویه زبان او محدود میشود و به هیچوجه به رابطه آن با لایههای تو در تو و روی هم انباشته معناهایی که ژرفا را میجویند تعرضی نمیکند» (همان، 12). این تضاد بین ساختار مفهومی و سبک زبانی مکانیکی و نظاممند و بستهی کتاب هایدگر و تودرتویی معناهایی که بناست با این ساختار منضبط به چنگ آیند، نمونهای از همان تضاد دیالکتیکی آشکارگی و اختفاست. هایدگر در هستی و زمان تلاش میکند تا با کارپردازیهای زبانی منضبط و آفریدن محورهای همنشینی پیچیده، هستنده را در هستیاش به چنگ آورد. اما تضاد و کشمکش بین آشکارگی و اختفا بیشتر از آن است که بتوان با چنین اصطلاحسازیهای پیچیدهای بر آن غلبه کرد. در این معنا چرخش هایدگر را میتوان به همین آزادسازی زبانی و قطع نظر از پرداختن به ساختهای منضبط و مکانیکی مربوط کرد. در واقع نیروی شدیداً گریزندهی محتوای هستیشناسانه هستی و زمان نهایتاً به شکسته شدن ساختار زبانی و سبک پردازش مفهومی این کتاب منجر میشود. این فروپاشی زبانی را میتوان به دریافت عمیقتر هایدگر از معنای هستی مرتبط ساخت. هستی در آثار پس از هستی و زمان خصلت منسجم خود را از دست میدهد و راهنمای نوعی آشفتگی شدید زبانی و مفهومی میشود: واژه هستی معنای معینی ندارد ولی ما همچنان آن را به معنای معینی میفهمیم. تعریف هستی به مثابه امری کاملا نامتعین و شدیداً متعین اثبات میشود. از دیدگاه منطق متعارف در اینجا با تناقض آشکاری مواجهیم. چیزی که با خود در تناقض است نمیتواند باشد (Heidegger, 2000b, p78).
تأکید هایدگر بر خصلت متناقض هستی راه را به سوی ابهامگرایی شاعرانه و رمزی-عرفانی آثار بعدی او باز میکند. وفق نظر هایدگر تنها و تنها زبان شاعرانه است که غنای آشکارگی و اختفای هستی را، نیروی بنیادیترین کلمات را حفظ میکند و تداوم میبخشد. زبان روزمره که ما از آن به عنوان وسیلهای برای برقراری اطلاعات استفاده میکنیم تخت و بیابهام است. خواست متافیزیک برای تطابق یک به یک مفاهیم و واژگان در رشتهدانشهایی مانند زبان اطلاعاتی رایانهها به اوج خویش رسیده است. اما نامهای زبان شاعرانه مبهم و کثیرالمعانیاند. دقیقا همین کثرت و چندپهلویی معنایی است که امکان برگشودن و بنیاد نهادن «جهان» و حفظ نیروی بنیادیترین کلمات را ممکن میکند (یانگ، 1384، ص171). به عبارت بهتر، حرکت هایدگر از هستی و زمان به آثار دوره دوم، حرکت از زبانی چفتوبستدار به زبانی بسیار پیچیده و مبهم و در یک کلام شاعرانه است. در واقع هر چه از هایدگر متقدم به سوی هایدگر متأخر پیش میرویم زبان او در تناسب بیشتری با محتوای پیچیده و پرابهام آثار او قرار میگیرد.
یک نکته مهم دیگر در تحول دلمشغولی هایدگر متأخر با زبان، توجه بیش از پیش او به زبان عامیانه و محلی است. او زبان محلی را خاستگاه رازآمیز هر زبان راستین میشمارد (Heidegger, 1983, p90). زبان عامیانه گاه بیش از فلسفه یا علم به قلمرو پیشاتعقلیِ نااندیشیده نزدیک می کند و این چنین، سرچشمه عمدهای برای اندیشهای است که میکوشد تا خود را از بند متافیزیک غربی برهاند. این زبان غیر مدون سنت است که امر نااندیشیده را محافظت میکند و نگاه میدارد. او در همان سخنرانی پیشین، راز شعر هبل، نویسنده هموطناش را، گنجاندن ویژگیهای گویش آلمانی در زبان ادبی میداند. همچنین در سمینارهای هراکلیتوس و در جستجوی سرنخی از زبان محلی که به کار اندیشه بیاید، میگوید: «زبان بسیار بیشتر از ما پراندیشه و گشوده است.» (Heidegger, 1993, p127). این گرایش او به زبان و گویش محلی برای کشف سرنخهای اساسی در مسیر انکشاف حقیقت هستی، بیارتباط به علاقه او به سبک زندگی روستایی و آرمانی کردن آن نیست. اما همین توجه او به زبان محلی و گویشهای عامیانه در چندسطحیشدنِ زبان نوشتههای متأخر او و دشوار کردن تأویل کنارهمنشینی این سطوح در دل این متنها، بیتأثیر نیست.
پیشرویِ هایدگر به سوی اندیشههای پایانیاش و ابراز بیتفاوتی نسبت به سلطه تفكر تكنولوژیک و رها كردن متافیزیک به حال خودش و به انتظار نشستن برای شنیدن ندای هستی، زمینه را برای تنوع تجربههای زبانی و سبكهای جدیدتر بیانی او فراهم كرد. هر چند كه او با سطحی دانستن نظریههای نقد ادبی از تجربههای هنر پسامدرنیستی و مدرنیستی بیزار است، با این حال آزمودن تجربههای جدید زبانی را كنار نمیگذارد. او همچون افلاطون برخی از مباحث خود را به صورت قالب گفتگو به رشته تحریر درآورده است؛ آثاری مثل گفتوگویی دربارهی زبان (Heidegger, 1971a, 1-54). یا گفتوگو در راه روستا (Heidegger, 1966, p58-90). همچنین كتاب بسیار مهم او ادای سهمی به فلسفه در قالب مجموعه یادداشتها و گزینگویهها نوشته شده است كه یادآور نوشتههای پرشور نیچه است. اما از این موارد جالبتر میتوان به نوشتههایی مثل «اشارهها»، «اندیشهها» یا «از تجربه اندیشه» اشاره كرد كه به تأكید خود هایدگر شعر نیستند، فلسفه منظوم هم نیستند بلكه به كلام آمدنِ ناتمام اندیشهای هستند كه هنوز تحقق نیافته است؛ اندیشهای كه میكوشد تا به خود هستی و نه به هستندگان خاص، بیاندیشد؛ اندیشهای كه برخلاف شعر نمیخواهد و نمیتواند بر تصاویر حسی تكیه كند و باید به صورتی ایدهآل بیتصویر باشد: «برخلاف كلام شعر، زبان اندیشه بیتصویر است».
این ایدههای نهایی هایدگر درباره زبان و تجربههای خاص بلاغی او ریشه در محتوای اندیشهای دارد كه مهمترین خصلت آن نسبت به تفكر قبلی هایدگر به حال خود رها كردن متافیزیک و دست شستن از تمایز هستیشناسانه است. وی در جایی اشاره میكند كه «از منظر ازآنِخودسازی لازم است تفكر از تمایز هستیشناسانه آزاد شود.». تلاشهای زبانی هایدگر كوششهایی برای دستیابی به تفكری غیربازنمودیاند. تفكری كه حتی از تصویرهای خیالی شاعرانه میگریزد. طبیعی است كه چنین تلاشی در مرز زبان متافیزیكی میایستد و همین امر دشواری بسیار زیادی برای منتقدان هایدگر ایجاد میكند. چنانكه برخی از مدافعان او با اشاره به همین خصلتِ در مرز زیستنِ آثار او، منكرِ امكان نقد هایدگرند. بسیاری از آثار هایدگر را نمیتوان همچون نوشتههایی خواند كه در معنای آشكارِ ساختن الگویی مفهومی از یک موضوع، دربارهی آن موضوعاند. این نوشتهها برای رسیدن به وضعیتِ اندیشه-در-كنش در تلاش و تكاپواند. اندیشه-در-كنشی كه نقطه مقابل تفكر تحلیلی و مفهومی تاریخ فلسفه و متافیزیک است و به مرزهای توانایی زبان و واژهها میرسد.