امروزه با رشد چشمگیر جنبه های مختلف فناوری ، از نیروی انسانی به عنوان با ارزش ترین منبع سازمان نام برده میشود . اهمیت پرورش و توسعه منابع انسانی و تأثیر مدیریت صحیح بر آنها باعث بهبود کارایی آنها و نهایتاً باعث بهبود عملکرد سازمان[1] و پیدایش راهکارها و رویکردهای مختلفی برای افزایش بازدهی نیروی انسانی شده است . همچنین در قرن حاضر از نیروی انسانی به عنوان اصلی ترین سرمایه سازمان نام می برند اگرچه تصور بر این است که مدیریت بر منابع انسانی راحت تر از مابقی منابع تولید باشد اما بدون اغراق باید گفت جذب، حفظ و صیانت از این سرمایه بزرگ کاری بس مشکل و طاقت فرساست که اندک مدیرانی می توانند به راحتی از عهده آن بر آیند . سازمان و سازمان یافتگی جزء جدا نشدنی زندگی انسان هاست . انسان قبل از تولد و در رحم مادر توسط سازمان هایی مراقبت میشود ، در یک سازمان پزشکی چشم به جهان می گشاید ، در سازمان های متعدد آموزش می بیند و به موقع در یک سازمان مشغول به کار میشود و همزمان با سازمان های متعدد رابطه و سر و کار دارد و نهایتا در یک سازمان خاص تشییع و تدفین ، صحنه نمایش جهانی را ترک میکند (قهرمان تبریزی ، 1384 ؛ به نقل از مرادی چالشتری ، 1387) . بنابر این افراد بیشتر عمرشان را در سازمان ها یا در رابطه با سازمان ها سپری میکنند و این موضوع نشان دهنده اهمیت جایگاه سازمان ها در دنیای کنونی است .
در جهان رقابتی امروز که بهرهوری در همۀ زمینه ها افزایش یافته است ، تنها سازمان هایی می توانند باقی بمانند که به بهترین وجه از منابع خود استفاده نموده و بیشترین بهرهوری را داشته باشند . یکی از منابع مهم سازمانی ، نیروی انسانی است . سازمان های نا موفق ، فاقد کارایی لازم در ارتقای بهرهوری نیروی کار میباشند .
امروزه بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد تا سازمان ها از طریق داراییهای نامشهود خود بتوانند خود را متمایز کنند . مدیران هر ساله ممکن است به منظور حفظ مزیت رقابتی[2] ، هفته ها و یا حتی ماهها زمان خود را صرف تدوین استراتژیهای سازمان خود کنند . آنها از راه تدوین استراتژی میخواهند بدانند:
حیاتی ترین مسئله در هر سازمانی ، عملکرد شغلی[3] آن است . اهمیت عملکرد شغلی ، پژوهشگران را به پژوهش هر چه بیشتر دربارۀ آن واداشته است ( شکرکن و همکاران ، 1380 ) .
از دیدگاه اجتماعی ، سازمان ها به دنبال کارکنانی هستند که بتوانند در مشاغل خویش خوب عمل کنند . عملکرد خوب ، بهرهوری سازمان را افزایش می دهد و این نیز اقتصاد ملی را ارتقا می بخشد (رایت ، 2004 ؛ به نقل از ابوالقاسمی و همکاران ، 1390 ) .
عملکرد را می توان تنها به عنوان نتایج کسب شده در نظر گرفت و از نظر فردی ، عملکرد به سابقۀ موفقیت های یک شخص اشاره دارد (آرمسترانگ[4] ، 1985 ، به نقل از عسکراوغلی و عابدی ، 1392 ) .
عملکرد شغلی یعنی دانایی و توانایی در انجام دادن وظایف خاص که لازمۀ آن ، ورزیدگی در کاربرد فنون و ابزار ویژه و شایستگی عملی در رفتار و فعالیت می باشد (ساعتچی و همکاران ، 1391 ) .
کارکنان سازمانها می توانند نقش مهمی را در ارتقای کیفیت سازمان خود ایفا نمایند . آنان با رفتارهای نوع دوستانه و جوانمردانه ، همراه با ادب و مهربانی ، خوش خویی و حس وظیفه شناسی ، به افزایش کیفیت سازمان کمک موثری خواهند کرد . به عبارت دیگر ، رفتار شهروندی سازمانی یکی از شاخص هایی است که می تواند موجب بهبود عملکرد کارکنان شده و سازمان رابه سوی تحقیق اهدافش سوق دهد (سهرابی زاده و همکاران ، 1389 ) .
به عبارت بهتر موسسات از طریق تعیین و بررسی ابعاد رفتار شهروندی سازمانی می توانند محیطی را ایجاد کنند که رفتار شهروندی سازمانی را تشویق و بروز آن را تسهیل کند و در این محیط ، تسهیل کننده های رفتار شهروندی سازمانی را افزایش و موانع آن را کاهش دهند (جمالی و همکاران ، 1388 ).
عملکرد فرد در یک سازمان به نوع شخصیت او و نقش سازمانی که به عهده دارد و نیز به موفقیت و شرایط سازمانی بستگی دارد . این شرایط به عنوان محیط ، فرهنگ ، احساس ، مهارتهای ارتباطی توانمند سازی و عملکرد شغلی ، مورد مطالعه و توجه قرار گرفته است . این سازه ها به کیفیت درونی سازمانی ، همانطور که از حاصل ادراکات کارکنان از جنبه هاب عینی و محسوس سازمان است ، در پشتکار و تعهد و وجدان کاری فرد تأثیر مثبت داشته و از اهمیت خاصی برخوردارند . احساس توانمند سازی همچنین کارکنان را قادر می سازد که احساس کنند می توانند در کارشان به صورت شایسته عمل کنند . علاوه بر آن ، مداخله های توانمندی ، کارکنان را قادر می سازد که احساس کنند می توانند کارشان را به طور کامل انجام دهند . این تجربه توانمندی نیز به نوبه خود چنانچه کانگر و کانونگو ( 1988 ) اظهار نمودند ، آغاز رفتارهای شغلی است و استمرار تلاش برای انجام این رفتارها را افزایش می دهد . بر مبنای این تعریف ، این دو محقق الگویی از شرایط سازمانی ، راهبردهای مدیریتی و انواع اطلاعاتی که توانمند سازی و اثرات رفتاری آن ایجاد میکنند ، ارائه نمودند( کانگر و کانونگو ، 1988 ؛ به نقل از برزگر و محمدی ، 1392 ) .
مهمترین سرمایه سازمان ها و عامل تحقق اهداف و برنامه های هر سازمان افرادی هستند که در آن سازمان کار میکنند . صاحبنظران معتقدند که بدون نیروی انسانی ماهر ، متعهد و خشنود ، تحقق اهداف سازمانی غیر ممکن است . با وجود اینکه پیشرفت فناوری های ارتباطی ، سازمان را به سمت مجازی بودن (با مشخصۀ عدم تمرکز نیروی انسانی از نظر جغرافیایی و متغیر بودن تعداد کارکنان ) سوق می دهد اما در هر حال تحقق اهداف اقتصادی ، تجاری ، فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی ، چه در سطح کلان و ملی و چه در سطح بنگاه های خرد ، مستلزم وجود افرادی است که در قالب سازمان ، اداره ، شرکت ، موسسه و حتی خانواده فعالیت میکنند(حر آبادی فراهانی ، 1384 ؛ به نقل از برزگر و محمدی ؛ 1392).
روانشناسی مثبت نگر به عنوان رویکرد تازه ای در روانشناسی ، بر فهم و تشریح شادمانی و احساس ذهنی بهزیستی و همچنین پیش بینی دقیق عواملی که بر آنها موثرند ، تمرکز دارد ( بهادری خسروشاهی و همکاران ، 1391 ) .
یکی از شاخص های روانشناسی مثبت گرا ، سرمایه روانشناختی است که به صورت باور فرد به توانایی هایش برای دستیابی به موفقیت ، داشتن پشتکار در دنبال کردن اهداف ، ایجاد اسنادهای مثبت دربارۀ خود و تحمل کردن مشکلات تعریف میشود ( فروهر و همکاران ، 1391 ) .
سرمایه روانشناختی با این ویژگی ها مشخص میشود : 1- خودکار آمدی -2-خوش بینی – 3 – امید و 4- تاب آوری ( لوتانز و همکاران ، 2007 ) .امیدواری یکی از ویژگی های انسان است که به او کمک می نماید تا نا امیدی ها را پشت سر گذاشته ، اهداف خود را تعقیب کرده و احساس غیر قابل تحمل بودن آینده را کاهش دهد ( بیلی و اسنایدر ، 2007 ) . بندورا ، خودکارآمدی را دریافت و داوری فرد دربارۀ مهارت ها و توانمندیهای خود برای انجام کارهایی که در موقعیت های ویژه به آنها نیاز است ، تعریف میکند ( 1999 ) . به نظر وی داشتن مهارت و دستاوردهای قبلی افراد ، پیش بینی کننده های مناسبی برای عملکرد آیندۀ آنان نیستند ؛ بلکه باور انسان دربارۀ توانایی های خود در انجام آنها بر چگونگی عملکرد خویش موثر است .سرمایۀ روانشناختی اثر مستقیم بر عملکرد شغلی ، هیجانات مثبت ، رفتار شهروندی سازمانی و بهزیستی روانشناختی دارد ( دیانت نسب و همکاران ، 1393 ) .
با توجه به اهمیت توانمند سازی کارکنان ، تقویت و بروز رفتار شهروندی سازمانی و سرمایه های روانشناختی و تأثیری که آنها می توانند بر عملکرد شغلی کارکنان داشته باشند ، این پژوهش قصد دارد به بررسی این بپردازد که آیا عملکرد شغلی کارکنان ، توسط متغیرهای توانمند سازی کارکنان ، رفتار شهروندی سازمانی و سرمایه های روانشناختی قابل پیش بینی است یا خیر .
1 – 1 – بیان مسئله
تغییر و تحولات قرن حاضر ، شیوه های گذشتۀ مدیریت منابع انسانی را به چالش کشانده و زمینۀ نگرشهای نوین را به منابع انسانی ایجاد نموده است . این تحولات منجر به توجه بیشتر به استفاده بهینه از منابع انسانی شده است . در این شرایط ، سازمانها تحت تأثیر مولفه های محیط بیرونی ( رقابت های فزاینده جهانی ، تغییرات سریع ، تقاضا برای ارتقاء کیفیت خدمات ، منابع محدود ) و مولفه های محیط درونی (عملکرد کارکنان ، رضایت شغلی ، کارایی ، اثربخشی ، منابع و سرمایه های سازمانی ) ، نگرش به نیروی انسانی را تغییر و از آنها به عنوان شرکای سازمان و گردانندگان اصلی فرایند کار یاد میکنند (کارلی وبستر[5] ، 2006 ) .
اگر كارمند یک سازمان به اطرافش نگاه كند به راحتی می تواند افرادی را ببیند كه بیكارند و بدون اینكه در طول روز كار مفیدی انجام دهند حقوق خود را دریافت می كنند. بی درنگ در ذهن ، سوالاتی مطرح می شود : آیا اینگونه افراد استعداد انجام كار را ندارند ؟ یا سازمان دانش كافی برای انجام كار به آنان نداده است ؟ آیا امكانات كافی برای انجام كار ندارند ؟ آیا انگیزه انجام كار را ندارند ؟ و در نهایت اینكه سازمان فرصت انجام كار را كه كاركنان خواهان انجام دادن آن هستند را به آنان نداده است ؟ اگر به همه این سوالات كه در ذهن متبادر شده است پاسخ صحیح داده شود ، دیگر در سازمان بیكار وجود ندارد . همه افراد با استعدادی كه دارند و مهارتی كه كسب كرده اند و با فرصتی كه برای آنان ایجاد شده است می توانند یک عملكرد مثبت از خود ارائه دهند و در نهایت این كار به اثربخشی سازمان منتهی میشود . با توجه به اهمیت عملكرد كاركنان در سازمان در ادامه ، تعریفی از عملكرد و عوامل مؤثر بر عملكرد ارائه خواهد شد.
عملکرد شغلی متغیر اصلی در رشته روانشناسی صنعتی و سازمانی است. بسیاری از بررسی ها و تحقیقات روانشناسان صنعتی و سازمانی مربوط به شناسایی، ارزیابی،یا ارتقای عملکرد شغلی بوده اند.هر سازمان برای دست یابی به اهداف خود نیاز دارد که کارکنانش مشاغل خود را در سطح قابل قبولی از بهرهوری انجام دهند.این موضوع هم در مورد سازمان های دولتی اهمیت دارد که در آنها عملکرد ضعیف به معنی ناتوانی در فراهم کردن خدمات عمومی قانونی است، و هم دربارۀ شرکت های خصوصی ضروری میباشد که عملکرد ضعیف می تواند به ورشکستگی آنها منجر شود. از دیدگاه اجتماعی، بهترین خواستۀ هر فرد برای سازمانها، برخورداری از کارکنانی است که کار خود را خوب انجام دهند.عملکرد خوب، بهرهوری سازمان را افزایش می دهد و این نیز مستقیماً باعث ارتقای اقتصاد ملی و همین طور ارتقای خدمات سازمان میشود (اسپکتور ، 2006 ؛ به نقل از محمدی ، 1382) .
عملکرد در لغت یعنی حالت یا کیفیت کارکرد. بنابراین، عملکرد سازمانی یک سازه ی کلی است که بر چگونگی انجام عملیات سازمانی اشاره دارد. معروف ترین تعریف عملکرد توسط نیلی و همکاران (2002) ارائه شده است : (( فرایند تبیین کیفیت اثربخشی و کارایی اقدامات گذشته)). طبق این تعریف، عملکرد به دو جزء تقسیم میشود: 1) کارایی که توصیف کننده ی چگونگی استفاده سازمان از منابع در تولید خدمات یا محصولات است، یعنی رابطه بین ترکیب واقعی و مطلوب دروندادها برای تولید بروندادهای معین؛ و 2)اثربخشی که توصیف کنندۀ درجه ی نیل به اهداف سازمانی است ( مهدی زاده و همکاران ، 1392 ) .
عملکرد شغلی را می توان به عنوان مجموع ارزش های مورد انتظار سازمان از رویدادهای رفتاری که یک فرد در طول یک دوره زمانی استاندارد انجام می دهد تعریف نمود ، همچنین عملکرد یک ویژگی رفتاری بوده و رفتاری یکپارچه شده از رفتارهای چندگانه و مجزایی است که در طول مدت یک دوره زمانی اتفاق می افتد ( شکرکن ، 1389 ) .
ارتقاء عملکرد شغلی یکی از مهمترین اهدافی است که مدیران سازمان ها در پی آن هستند ، چرا که ارتقاء بهره وری را در جامعه فراهم ساخته و باعث ارتقای اقتصاد ملی و همین طور ارتقا کیفیت خدمات و تولید سازمان ها خواهد شد.عملکرد شغلی درجه ای از انجام وظایف محوله به فرد در شغل وی میباشد . عملکرد را فعالیت هایی تعریف کرده اندکه به طور معمول بخشی از شغل و فعالیت های فرد است و باید آن را انجام دهد . توان و تمایل فرد را عوامل اساسی در عملکرد و بهره وری فرد معرفی کرده اند. یعنی فرد تا چه اندازه توان ( دانش، مهارت، تجربه و شایستگی) انجام کار ها را دا شته و تا چه اندازه ای تمایل (انگیزش، علاقه، تعهد و اعتماد ) به انجام کار دارد. اعتقاد بر آن است که عملکرد شغلی دو مؤلفه را در بر می گیرد، مؤلفه اول عملکرد وظیفه ای[6] است که نیازمندی ها و الزامات شغلی را منعکس میکند و مؤلفه دوم عملکرد زمینه ای[7] است که فعالیت های تعریف نشده و نامشخص نظیر، کار تیمی و حمایتی را در بر می گیرد . عملکرد شغلی با عوامل بسیاری از جمله انگیزش، توانایی، شناخت شغل، عوامل محیطی و سازمانی مختلف، کانون کنترل و ویژگی های شخصیتی در ارتباط است.
عملکرد شغلی و توانمند سازی[8] نیز دو متغیر سازمانی هستند که اثر به سزایی بر اثر بخشی و موفقیت یک سازمان دارند . وجود سازمان های مناسب در هر جامعه ای که بتوانند با کارآمدی و اثربخشی از عهدۀ وظایف خود برآیند ، از مهمترین وسایل نیل به پیشرفت و ترقی است . کارآمدی ، تاب آوری ، احساس مسئولیت ، تأثیر گذاری و اثر بخشی در وظایف ، عملکرد شغلی مطلوب را خلق میکنند . بنابر این ، سازمان ها برای نیل به کارآمدی و اثربخشی در انجام وظایف ، و در نهایت بهبود عملکر شغلی اعضای خود ، باید بر عواملی متمرکز شوند که موجبات عملکرد شغلی مطلوب را فراهم کنند (برزگر ، محمدی ؛ 1392).
بررسی ها نشان می دهد ، مواردی چون عدم به کارگیری شیوه های نوین مدیریت ، ضعف در فرهنگ کار گروهی ، عدم ارتقاء مهارت و دانش کارکنان ، عدم استفاده از قابلیتها و پتاسیل های آنان در رفع مشکلات ، عدم توجه به بستر مناسب خلاقیت ، نوآوری کارکنان و خود کنترلی به عنوان برخی از عوامل مشکل ساز برای سازمان های کنونی میباشد ( ارگنیل و همکاران[9] ، 2007 ) .
سازمان های امروزی به دنبال استفاده از کارکنانی هستند که علاوه بر انجام کارهای خویش ، بتوانند در محدودۀ فعالیتهایشان تصمیم گیری ، نوآوری و خلاقیت داشته ، بر کار خویش نظارت کرده و مسئولیت فعالیتهایشان را بپذیرند . برای دستیابی به این ویژگی ها ، سازمان باید مهمترین منبع و ابزار رقابتی خود یعنی نیروی انسانی خویش را توانمند سازد .
توانمندسازی نیروی انسانی مفهومی روان شناختی است که به حالات، احساسات و باور افراد به شغل و سازمان مربوط میشود و به عنوان فرایند افزایش انگیزش درونی تعریف شده است که دارای 7 بعد به شرح زیر است:
اختیار ، تصمیم گیری ، اطلاعات ، استقلال ، خلاقیت و نوآوری ، دانش و مهارت و مسئولیت
پرورش 7بعد ذکر شده ، نتایج و منافع بسیار زیادی دارد . تحقیقات نشان می دهد که اگر افراد احساس توانمندی کنند ، هم مزایای شخصی و هم منافع سازمانی حاصل میشوند.
تلاش برای بهبود عملکرد سازمان ، از دیر باز به عنوان اصلی خدشه ناپذیر وجود داشته است که هر روز وارد مباحث جدیدتری میشود و حوزه های بیشتری را تسخیر میکند ( حسنی کاخکی و قلیپور ، 1386 ؛ به نقل از برزگر ، 1392 ).
توانمند سازی یکی از رویکردهایی است که منجر به تحولات مثبت و فراوان در اجرای فعالیتهای کاری کارکنان میشود . در واقع توانمند سازی ابزاری است که هدف های فردی را با اهداف سازمانی همسو کرده و این باور را ایجاد میکند که رشد و پیشرفت سازمان ، منافع کارکنان را در بر خواهد داشت.
توانمند سازی ، اثرات مثبتی بر نگرش رفتار کارکنان دارد . نتایج مطالعات توانمند سازی به وضوح اثرات مثبت آن بر فرایندهای کاری از جمله تغییر در نگرش کارکنان را نشان می دهد . هر چند توانمند سازی از رویکردهای نوین توسعه منابع انسانی میباشد ، اما گستردگی در پژوهش های آن منجر به تنوع در ادبیات و تقویت محتوایی آن شده است . در این مطالعات ، صاحبنظران مدیریت تحول و بهسازی سازمان از جمله کاتر ، کوئین ، تی ژاف ، اسکات ، بلانچارد ، بکهارد ، کارلوس ، راندولف ، اندروس و به ویژه کینلاو ، توانمند سازی کارکنان را به عنوان عامل تأثیر گذار بر عملکرد و بهسازی سرمایه های انسانی معرفی نموده اند ( میری و سبزیکاران ، 1390 ).
عناصری که زمینه توانمندسازی را در محیط کار به وجود می آورند، عبارتند از: نگرشها، روابط و ساختار سازمانی که هریک از این عناصر سازمانی باید تغییر کند تا کارکنان توانمند را به وجود آورد؛ درغیر این صورت تلاشها به هدر خواهد رفت . محیط کار توانمند، محیطی است که در آن کارکنان نیروی محرکه اصلی هستند.توانمندسازی ظرفیتهای بالقوهای را برای بهره وری از سرچشمه توانایی انسانی که از آن استفاده کامل نمیشود، دراختیار میگذارد .توانمندسازی با اعمال فشار مدیران و دستورکارها تحقق نمییابد، بلکه فرایندی است که لازمهاش پذیرش فرهنگ توانمندسازی و مشارکت کارکنان است ( ارستاد[10] ، 1997 ؛ به نقل از فرخی، 1376 ) . مساله ای که همیشه ذهن مدیران را درگیر خودش میکند ، شناسایی فرد یا گروه هایی از کارکنان میباشد که دارای بهترین عملکرد میباشند و همین امر موجب توجه بیشتر به مساله رفتار شهروندی سازمانی[11] می گردد ( شکرکن و همکاران ، 1380 ) .
در 15 سال گذشته تحقیقات زیادی در موضوع رفتار شهروندی سازمانی صورت گرفته است. این واژه اولین بار در سال 1983 توسط ارگان و همكارش مطرح شد(ارگان[12] ؛ 1983). مبنای این مطرح شدن به مفاهیمی از قبیل ” تمایل به همكاری “(بارنارد[13] ؛ 1938) و نیز تمایز بین عملكرد قابل اعتماد نقش و “رفتارهای نوآورانه و خودجوش ” (كتز و كاهن[14] ؛ 1987) برمی گردد.
یكی از تعاریف اولیه كه مورد قبول بسیاری از محققان قرار گرفته است، توسط ارگان (1988) مطرح شده است:”رفتار شهروندی سازمانی شامل رفتار های اختیاری كاركنان است كه جزء وظایف رسمی آنها نیست و مستقیما توسط سیستم رسمی پاداش سازمان در نظر گرفته نمی شود ولی میزان اثر بخشی كلی سازمان را افزایش می دهد” .
در ابتدا تحقیقات عمدتا در راستای شناخت رفتارهایی بود كه با وجود تاثیر آشكار بر عملكرد سازمان ها، در سیستم های ارزیابی عملكرد جدا از محدوده شغل ملاحظه می شد . البته به تدریج همراه با توسعه مفهوم رفتار شهروندی سازمانی مشخص شد كه تمایز میان فعالیت های درون حوزه شغل و خارج از حوزه شغل چندان مشخص و آشكار نیست. لذا باید رفتار شهروندی سازمانی را به طور انعطاف پذیر تعریف كرد(ارگان ؛ 1988 ).
شهروند خوب سازمانی ، یک تفکر و ایده است و آن مشتمل بر رفتارهای متنوع کارکنان نظیر ، پذیرش و به عهده گرفتن وظایف ومسئولیتهای اضافی ، پیروی از مقررات و رویه های سازمان ، حفظ و توسعه نگرش مثبت ، شکیبایی و تحمل نارضایتی و مشکلات در سر کار میباشد . بر پایۀ تئوریها و نظریه های سازمانی ، مسلما رفتار شهروندی سازمانی به رقابت و عملکرد سازمان کمک میکند (زارعی متین و همکاران ، 1385 ) .
همانطور که وجود رفتارهای شهروندی سازمانی می تواند موجب ارتقای عملکرد سازمان ، اثربخشی سازمان ، رضایت و وفاداری مشتری ، سرمایه اجتماعی و نظایر آن میشوند ، عکس آن یعنی رفتارهای ضد شهروندی نیز می تواند مانع کارکرد سازمان شود و به کاهش اثربخشی و یا خدشه دار شدن اعتبار آن منجر گردد و تبعاتی را برای جامعه در پی داشته باشد ( قلی پور و همکاران ، 1386 ) .
هر چند بر اساس بسیاری از تحقیقات اعتقاد بر این می باشدکه رفتار شهروندی به طور مستتقیم عملکرد سازمانی را تحت تاثیر قرار میدهد اما به نظر می رسد رفتار شهروندی باعث شکل گیری چیزی در سازمان میگردد که آن چیز به طور مستقیم عملکرد سازمان را تحت تاثیر قرار میدهد. آری رفتار شهروندی شکل دهنده سرمایه اجتماعی[15] است و سرمایه اجتماعی همانند شکل های دیگر سرمایه (مثل منابع فیزیکی یا انسانی) یک دارایی با ارزش است که عملکرد سازمان را ارتقا می دهد ( پاترسون و همکاران[16] ، 2006 ؛ به نقل از اردستانی و همکاران ، 1392 ).
در قلمرو سازمان ها با سرمایه فیزیکی، شامل: پول، نیروی کار، ماشین آلات و غیره همگی آشنایی داریم . پس از سرمایه فیزیکی، سرمایه انسانی متشکل از دانش، مهارتها و تجربههای کارکنان و در نهایت سرمایه اجتماعی به عنوان مجموعه شبکه روابط فرد با دیگر افراد مطرح شد. مفهوم جدیدی که به تازگی توسط لوتانز، معرفی شده و برگرفته و مشتق شده از رفتار سازمانی مثبت گرا است، سرمایه روانشناختی است (سیمار اصل ، فیاضی ، 2009 ) . سرمایه روانشناختی[17] که نسل سوم سرمایه های اجتماعی و انسانی است، مفهوم جدیدی است که به تازگی در رفتار سازمانی مثبت گرا معرفی شده است و بسیاری از صاحبنظران سازمان و مدیریت، بر این باورند که می توان سرمایه روانشناختی را به عنوان منبع مزیت رقابتی پایدار برای سازمانها در محیط های پر چالش امروزی در نظر گرفت. سرمایه روانشناختی مثبتگرا، خود از چهار متغیر روانشناختی تشکیل شده که عبارتند از: خود- کارآمدی ، امیدواری ، خوشبینی و تاب آوری که در این مقاله در مورد هر یک از آنها بحث شد. نکته جالب توجه در سرمایه روانشناختی، تاثیر آن بر عملکرد و متغیرهای سازمانی مانند رضایت شغلی و تعلق سازمانی است.
نتایج پژوهشهای انجام شده در زمینه رفتار سازمانی مثبتگرا حاکی از آن است که ظرفیتهای روانشناختی، از قبیل: امیدواری، تاب آوری، خوش بینی و خود- کارآمدی، در کنار هم، عاملی را با عنوان ، سرمایه روانشناختی تشکیل می دهند. به عبارت دیگر، برخی متغیرهای روانشناختی، از قبیل : امیدواری، تاب آوری، خوش بینی و خود کارآمدی، در مجموع یک منبع یا عامل نهفته جدیدی را تشکیل می دهند که درهر یک از این متغیرها، نمایان است (اوی و دیگران[18] ، 2008 ).
بنا براین، سرمایه روانشناختی، از متغیرهای روانشناختی مثبت گرایی تشکیل شده است که قابل اندازه گیری، توسعه و پرورش هستند و امکان اعمال مدیریت بر آنها وجود دارد. همانگونه که پیش از این اشاره شد این متغیرها ، عبارتند از : 1. خود – کارآمدی ؛ 2. امیدواری ؛ 3. خوش بینی ؛ 4.تابآوری (دوناهو [19] ، 2004 ).
چنانچه از تحقیقات برمی آید ، توجه به سرمایه گذاری در این نوع سرمایه دارای اثرات مطلوب فردی و سازمانی و نرخ بازگشت سرمایه قابل قبولی است ( فروهر ، 1391 ).
به نظر راتر[20] ( 1996 ) انسان ها مجموعه ای گسترده از باورها را دربارۀ اشخاص که پاداش ها و تنبیه ها را در زندگی شان کنترل میکنند ، کسب می نمایند . برخی افراد جهت گیری درونی پیدا میکنند ، با این اعتقاد که تبحر ، سخت کوشی ، احتیاط و رفتار مسئولیت پذیر ، به پیامدهای مثبت خواهد انجامید . بر عکس ، عدم مهارت ، عدم تلاش و رفتار غیر مسئولانه ، به پیامدهای منفی منجر خواهد شد ، همچنین راتر تاب آوری را به عنوان تفاوت های فردی در مقابله و واکنش به موقعیت های دشوار تعریف میکند (راتر ، 1996و 1990 ، به نقل از محمودی و همکاران ، 1390 ) .
1-organizational performance
1- distinctive competence
2-job performance
3-Armestrong
1- Carly Webster
1-task performance
2-background performance
3-empowerment
1- Ergenil et al
1-Erastad
1-organizational citizenship behavior
2- Organ
3- Barnard
4- Katz & Cohen
1-social capital
2- Paterson & et al
3- psychological capital
1- Avey J.B et al
2- Donohue.W
3- Ratter
در عصر حاضر كه آن را عصر فراصنعتی یا اطلاعاتی نامیده اند، سرعت تغییر و تحولات به گونه ای است كه از آن به عنوان شگفتیهای سرعت و تحولات نیز نام میبرند. در این دوره، از اهمیت كار دستی كاسته شده و به جای آن، نیروی انسانی كیفی با به كارگیری فكر و اندیشه و خلاقیت و نوآوری و دیگر ویژگیهای شخصیتی اهمیت پیدا كرده است. در چنین فضایی كه تفكر و اندیشه و خصوصیات شخصیتی، عامل تمایز و برتری است، جوامعی میتوانند توسعه یابند كه از منبع انسانی كه منشا فكر و ایده است و حیاتیترین عامل تولید محسوب می شود، حداكثر بهره برداری را كنند (ایرانپور انارکی، 1385). از طرفی دیگر تاكنون اكثر گفتمانهای تاریخی درباره موفقیت و پیشرفت بر مبنای این موضوع بوده است كه سازمانها چه كاری میتوانند برای پیشرفت كاركنانشان انجام دهند. اما با توجه به تغییر و تحولات عصر حاضر، ادبیات پیشرفت شغلی نیز تغییر نموده و اینكه افراد برای موفقیت شغلی خود چه كاری میتوانند انجام دهند، مورد توجه قرار گرفته است. در این راستا سالهاست كه موضوع سرمایه انسانی به عنوان عاملی مهم و تاثیر گذار برای موفقیت و پیشرفت شغلی شناسایی شده است (حاجی کریمی، 1387).
اما انسان و سرمایه انسانیاش، چیزی جدا از تواناییها و ویژگیهای شخصیتیاش نیست. هریس و فلمینگ عقیده دارند ارزیابی شخصیت انسان نقش مهمی در تناسب فرد با شغل داشته و باید در استخدام نیروی انسانی مورد توجه خاص قرار گیرد (هریس و فلمینگ، 2005).
در بسیاری موارد، دلیل عدم موفقیت افراد در انجام دادن اثربخش وظایف شغلی خود در سازمان، کمبود هوش یا فقدان مهارت های فنی آنان نیست، بلکه همسو نبودن ویژگیهای شخصیتی آنان و شغلی است که به عهده دارند. به همین دلیل لازم است در زمینه نقش شخصیت در موفقیت شغلی تحقیقات گستردهتری صورت گیرد (ساعتچی، 1388).
1-2 بیان مساله
امروزه برای تمام صاحبنظران توسعه آشكار شده است كه انسان عامل اصلی توسعه است و توسعهیافتگی تنها بر شانههای انسان است كه پیش میرود. اگر در سالها و قرنهای گذشته، منبع و عوامل ناشی از ثروتهای گوناگون همچون منابع طبیعی، موقعیت جغرافیایی استراتژیك، ماشینآلات، سطح فناوری و …در حركت و توسعه كشورها موثر میافتاد؛ امروزه انسان به عنوان یگانه عامل تاثیرگذار بر توسعه شناخته می شود (بنیاد آینده نگری ایران، 1386). بنابراین میتوان نتیجه گرفت که نیروی انسانی ماهر و كارآمد، پربهاترین و ارزندهترین ثروت و دارایی هر كشور است. بسیاری از كشورها به رغم كمبود منابعطبیعی در نتیجة داشتن نیروی انسانی كارآزموده و به كارگیری كارایی آنها به رفاه و آسایش رسیده اند و با گامهای بلند و استوار، مسیر پیشرفت و ترقی را طی میكنند (مشبكی، 1377).
مطالعات نشان میدهد كه حتی با وجود سرمایه و امكانات قوی، وجود نیروی فعال، شاداب و دارای موفقیت در شغل است كه می تواند به تحقق بهینة اهداف سازمان كمك كند (مرآیی، 1379 ). از سویی دیگر بدیهی است که لازمهی موفقیت شغلی، انطباق فرد با شغل است اما معمولاً زمانی که صحبت از انطباق فرد با شغل مطرح می شود، به انطباق مهارت و دانش شاغل با شغل موردنظر توجه می شود اما انطباق شخصیتی فرد و نیازهای كاركنان با شغل نادیده انگاشته می شود كه این مشكل در مراحل بعدی و در حین انجام كار نمایان می شود (هافمن و وهر، 2006).
تحقیقات نشان میدهد که انواع مختلفی از عوامل فردی و مهم سازمانی وجود دارند که بر روی موفقیت شغلی تاثیر میگذارند (گرین هاس، 2003 ؛ کارتمل و گاتون، 2004). یكی از این عوامل تأثیرگذار در موفقیت شغلی كاركنان، شخصیت آنان است. هر فردی به شیوة خاصی رفتار میكند، انتظارات، تواناییها، نیازها و مهارت های رفتاری منحصر به فردی دارد كه بر اساس الگوی شخصیتی اوست. از طرفی سازمانها نیز بر اساس اهداف، وظایف و فعالیتهای جاری خود نیازها، انتظارات و توقعات خاصی را تأمین میكنند. بنابراین برای هر یک از انواع شخصیتهای متفاوت، محیط شغلی متفاوتی مناسب است و نوع شخصیت بر موفقیت شغلی افراد در سازمان تاثیر بسزایی دارد .همچنین با توجه به ویژگیهای شخصیتی؛ هر چه سازگاری و تناسب میان شخصیت و شغل بیشتر باشد، رضایت بیشتری در پی خواهد داشت و هر چه این سازگاری كمتر باشد، علاوه بر عدم تأمین رضایت شغلی، آثار و تبعات منفی متعددی را در سازمان به دنبال خواهد داشت. از این رو انتخاب شخصیت متناسب با شغل موردنظر می تواند عملكرد بهتری را برای سازمان به همراه آورد و بر نگرش كاركنان نسبت به كارشان تأثیر بگذارد و موفقیت شغلی به همراه داشته باشد (گشتاسب، 1384).
تا کنون تحقیقات زیادی در خصوص رابطه بین موفقیت شغلی و شخصیت میان گروههای مختلف شغلی انجام شده است. اکثر گروههای شغلی شناخته شده به صورت اداری و دفتری سازمان یافتهاند کارکنان شاغل در این واحدها طبق قوانین اداره کار ساعات مشخصی از روز را در شرکت، اداره یا سازمان میگذرانند و از نظر روند کاری چارچوب مشخص و پیش بینی شدهای دارند. اما در بعضی از گروههای شغلی از جمله کارکنان پروازی شرکتهای هواپیمایی شرایط به گونه ای متفاوت است. کادر پروازی که مجموعهی خلبانان و مهمانداران را شامل میشوند، به دلیل ماهیت و محیط کاری متفاوتی که دارند مستلزم داشتن قوانین و دستورالعملهای خاص خود هستند. محیط کاری کادر پروازی همانند شرایط روی زمین عادی و طبیعی نیست، آنها مجبورند در هواپیما در یک فضای بسته که فشارهوا، اکسیژن و درجه حرارت آن توسط دستگاههای مختلفی تنظیم شده ساعتها کار کنند، همچنین شرایط غیرمنتظره و غیرقابل پیش بینی از جمله هوای نامساعد و ناپایدار، تاخیر در پرواز و … جزو جدا نشدنی از کار ایشان است.
کارکنان پروازی ممکن است در طول یک روز کاری خود که برخلاف کارکنان اداری و زمینی که ساعات مشخصی دارد، با مسافرینی که تیپ های شخصیتی، آداب و فرهنگهای متفاوتی دارند روبرو شوند و در تمام این اوقات بایستی خوشرو، انعطاف پذیر، فعال و در عین حال مدیر و مراقب و کاملاً آگاه و مسلط به خود و به مسائلی که در پرواز پیش می آید باشند. بدیهی است کار کردن در این محیط مملو از عوامل استرسزا است. علاوه بر این زمانی که این افراد بر روی زمین هستند، روزهایی را در ماه به عنوان آمادهباش هستند که در صورت نیاز بایستی خیلی سریع در پرواز حضور یابند و در واقع زندگی آنها تابع شرایط کارشان است.
لذا با توجه به مطالب ذکر شده و نظر به اهمیتی که سرمایه انسانی در صنعت حمل و نقل و هوانوردی که یکی از صنایع به روز و رو به توسعه است در خدمت رسانی به عموم شهروندان و امنیت جسمی و روحی مسافران دارند، این پژوهش بر آن است تا بررسی نماید که ویژگیهای شخصیتی (بر مبنای سرشت و منش) تا چه اندازه میتوانند موفقیت شغلی کارکنان پروازی و زمینی یک شرکت هواپیمایی را پیش بینی کند؟
[1] Haris & Feleming
[2] Hafman & Vohr
[3] Greenhause
[4] Cartmel & Gaton
[5] Stand By (SB)
چندیست که مقولهای به نام سرمایه فکری [1]در نظر مدیران و صاحبان فن اهمیتهای فراوانی پیدا کرده است . میدانیم که دارایی[2]ها در سازمان به دو بخش دارایی های مرئی و نامرئی تقسیم بندی می شود از جمله دارایی های مرئی می توان سرمایه در گردش و یا حساب بانکی شخص یا بنگاه را دانست و دارایی های نامشهود خود به دو دسته تقسیم بندی می شوند:
با ورود تکنولوژی و تکنولوژیکی شدن بنگاهها مفاهیم جدیدی در عرصه کسب و کار به وجود آمدند، ما نیازمند نیروی متخصص شدیم تا بتوانیم از تکنولوژیها استفاده کنیم و از آنها بهره ببریم و همینطور در سطح سازمان نیازمند سیستمها و برنامهها و واحد تحقیق و توسعه شدیم و با بالا گرفتن رقابت بین بنگاهها، ارتباط با مشتری در راس کار هر بنگاه قرار گرفت، اتحادهای استراتژیک به وجود آمد و ارتباطات نزدیکی بین تامین کنندگان مواد اولیه و بنگاه ها به وجود آمد به همین دلیل نیازمند این شدیم که در قالب یک مفهوم آن را بررسی کنیم و بهترین واژه برای آن سرمایه هایفکری است. در حال حاضر تعریف جهانشمولی از سرمایه فکری وجود ندارد که تمامی متخصصین بر روی آن اتفاق نظر داشته باشند ولی در ذیل به مهمترین این تعریف ها که سرمایه فکری را تا حد قابل قبولی روشن می سازد می پردازیم:
با اینکه قریب به اتفاق مقالاتی که در زمینه سرمایه های فکری نوشته شده است روی متدها و چارچوبها و مدلها و سیستمها آگاهیهای خوبی به ما دادهاند ولی شرکتها اکثرا به این موضوع بیتفاوت بوده و مقدار کمی از سازمآنها و شرکتها به طور گسترده به ارزیابی سرمایه های فکری خود پرداختهاند(کلین[10]، 1998). بر طبق نظر کلین (1998) بسیاری از سازمآنها سرمایه های فکری خود را با متغیرهایی همانند تحصیلات و سابقه اندازه گیری میکنند.
در حقیقت با توجه کردن به سرمایه فکری به چیزی جز دانش [11]در سازمان توجه نکرده ایم و دانش در سازمان می تواند در سطوح[12] مختلفی باشد. مفهوم دانش از نیمه دوم قرن بیستم اهمیتی بیشتر در بنگاهها و سازمآنها به خود گرفت به حدی که اتحادیه اروپا استفاده از دانش را برای تبدیل شدن به قطب صنعتی در دنیا را بسیار مهم دانست. برای سالهای متمادی تئوریهای راهبردی شرکتها بر این موضوع تاکید میکرد که سازمآنها یک بدنه از دانش را در بر میگرفتند. با حرکت ما از عصر صنعتی به عصر دانش محور دانش تبدیل به عنصر کلیدی در رقابتها بین سازمآنها و بنگاه ها و حتی ملت ها شد. دانش باید به صورتی مدیریت شود که مردم و سازمآنها را به سمت تولید و نگه داری رفاه بیشتر سوق دهد. بر طبق گفته زک [13] توانایی ساخت دانش و ادامه دادن آموزش یک مزیت رقابتی میباشد، زیرا دانش نوآورآنهای که امروزگسترش پیدا کرده همان دانش پایهای برای فردا است(مارتینز تورس [14]، 2006).
دانش مزیت رقابتی بود که سازمآنها و بنگاه ها با داشتن آن میتوانستند در دنیای رقابت پیشرفت بسیاری داشته باشند و باید دانست که داراییهای فکری سازمان مهمترین بخش دانش سازمانی است و نیاز به شناخت و اندازهگیری دارد (مار و چیوما[15]، 2006). پس بنابراین تعریف سرمایه فکری هم می تواند شامل خود دانش (که به مالکیت فکری و یا دارایی فکری یک شرکت تبدیل شود) و هم نتیجه نهایی فرایند انتقال آن باشد. در مدلی به نام جایگاه ارزش سرمایه فکری به 3 جزء اصلی تقسیم بندی می شود که این تقسیم بندی عبارتند از : سرمایه انسانی[16]، سرمایه ساختاری [17]یا سازمانی و سرمایه مشتری [18]یا ارتباطی(ادوینسون و مالون ، 1997).
[1] Intellectual Capital
[2] Asset
[3] Bontis, Nick
[4] Roos
[5] Gupta
[6] Stewart
[7] Mouritsen
[8] Dierickz and Cool
[9] Marr
[10] Klien
[11] Knowledge
[12] Levels
[13] Zack
[14] Martinez Turez
[15] Marr&Schiuma
[16] Human Capital
[17] Structural Capital
[18] Customer Capital
دیابت نه تنها به عنوان یک بیماری شایع بلكه یک مشكل بزرگ بهداشتی است كه در دنیای معاصر پراكندگی گستردهای پیدا كرده است. دیابت یا بیماری قند یک اختلال متابولیک (سوخت و سازی) در بدن است. در این بیماری توانایی تولید انسولین در بدن از بین میرود و یا بدن در برابر انسولین مقاوم شده و بنابراین انسولین تولیدی نمیتواند عملکرد طبیعی خود را انجام دهد. نقش اصلی انسولین پایین آوردن قند خون توسط مکانیزمهای مختلفی است. دیابت دو نوع اصلی دارد. در دیابت نوع یک تخریب سلولهای بتا در پانکراس منجر به نقص تولید انسولین میشود و در نوع دو مقاومت پیشرونده بدن به انسولین وجود دارد که در نهایت ممکن است به تخریب سلولهای بتای پانکراس و نقص کامل تولید انسولین منجر شود. در دیابت نوع دو مشخص است که عوامل ژنتیکی، چاقی و کمتحرکی نقش مهمی در ابتلای فرد دارند (مراسكین، 2012).
در دیابت، سرعت و توانایی بدن در استفاده و سوخت و ساز کامل گلوکز کاهش مییابد از اینرو میزان قند خون افزایش یافته که بهآن هایپرگلیسمی میگویند. وقتی این افزایش قند در دراز مدت در بدن وجود داشته باشد عوارض میکروواسکولار دیابت یا تخریب رگهای بسیار ریز در بدن ایجاد میشوند که میتوانند اعضای مختلف بدن همچون کلیه، چشم و اعصاب را درگیر کنند (شیفر، اندریو، لی و فلایشر، 2011).
رتینوپاتی دیابتی یکی از عوارض بیماری دیابت است که روی چشم ها تأثیر میگذارد. رتینوپاتی دیابتی به سه شكل ادم ماكولا (نشت عروقی منتشر و یا موضعی در ماكولا)، تجمع پیشرونده عروقی (میکروآنوریسم، خونریزیهای داخل شبکیه، خمیدگی عروقی) و انسداد شریانی شبكیه دیده میشود (بوید و همكاران، 2013).
از آنجا كه كنترل نكردن دیابت میتواند با آسیبهای جدی از جمله آسیب به شبكیه چشم همراه باشد، لذا بررسی بهزیستی روانشناختی و عوامل مؤثر بر آن در بیماران دیابتی با آسیب شبكیه چشم از اهمیت بسزایی برخوردار است.
بهزیستی روانشناختی در دو دهه اخیر در ادبیات پژوهشی به وفور مورد بررسی قرار گرفته است و دامنهی مطالعات آن از حوزهی زندگی فردی به تعاملات اجتماعی كشیده شده است (كول، 2009). بهزیستی روانشناختی به عنوان یكی از جنبههای مهم بهزیستی به معنای تلاش برای استعلا و ارتقاست که در تحقق استعدادها و توانایی های فردی متجلی میشود یا به عبارت دیگر، تلاش برای کمال در جهت تحقق تواناییهای بالقوه واقعی فرد است (رایف، 1995). الگوها و نظرات مختلفی در خصوص بهزیستی روانشناختی توسط روانشناسان و صاحبنظران حوزهی سلامت روان مطرح شده است. یكی از مهمترین الگوهای تبیین بهزیستی روانشناختی الگوی رایف و کیز (1995) می باشد. در این الگو، بهزیستی روانشناختی به عنوان تلاشی برای رسیدن به کمال در جهت تحقق تواناییهای بالقوه واقعی فرد به شمار میرود كه شش مؤلفهی خودپیروی، تسلط محیطی، رشد شخصی، رابطه مثبت با دیگران، هدف و جهتگیری در زندگی و پذیرش خود را در بر میگیرد.
خودپیروی به معنای عملكرد فرد بر اساس معیارها و عقاید خویش میباشد، هر چند كه با عرف و رسم و رسوم پذیرفته شده در جامعه متناقض باشد؛ تسلط محیطی به معنای تحت كنترل داشتنِ جهان پیرامون است به طوری كه فرد بتواند تا حد زیادی بر زندگی و محیط اطرافش احاطه داشته باشد؛ رشد شخصی شامل توانایی شكوفا ساختن كلیه نیروها و استعدادها و پرورش تواناییهای جدید در شخص است؛ رابطه مثبت با دیگران بر میگردد به برقراری روابط صمیمی و نزدیک با دیگران ضمن اشتیاق داشتن به برقراری چنین روابطی و نیز توانایی عشق ورزیدن به اطرافیان؛ هدف و جهتگیری در زندگی به معنای توانایی پیدا كردن معنا در زندگی و هدفمند بودن و تعقیب اهداف است؛ پذیرش خود نیز دربرگیرندهی نگرش مثبت شخص نسبت به خود است كه نه به معنای خودشیفتگی یا عزت نفس بالا، بلكه به معنای احترام به نفسی است كه با دانستنِ نقاط قوت و ضعف خود در فرد صورت میگیرد (ریف و كیز، 1995).
نقش عوامل حمایتی در كمك به افراد برای سازگاری فعالانه با رویدادهای استرسزا همواره مورد توجه پژوهشگران حوزهی روانشناسی بوده است. به طوری كه آنها بر این باورند كه افراد در برخورد با مشكلات میتوانند ضمن مبارزهی سرسختانه، قدرت و ظرفیت تحمل بیشتری را در خود به وجود آورده تا بدین طریق بتوانند بر مشكلات فائق آیند. در دو دهه اخیر پژوهشگران دریافتند كه افراد موفق در
برخورد با مسائل استرسزا و فشارها در مقایسه با افراد شكننده در برابر مشكلات، دارای خصوصیات و ویژگیهای متفاوتی میباشند كه از این طریق میتوانند فشار كمتری را تحمل كرده و هر چه سریعتر به نقطهی تعدل روحی برسند. یكی از این ویژگیها در قالب مفهومی با عنوان تابآوری مطرح گردیده است. تابآوری یكی از سازههای عمده رویكرد روانشناسی مثبتگرا میباشد. در سالهای اخیر، این رویكرد با شعار توجه به استعدادها و توانمندیهای انسان (به جای پرداختن به اختلالات و ناهنجاریها) مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. تابآوری در برگیرنده مفاهیم مختلف است. اصطلاح تابآوری به صورتهای مختلف و متنوعی تعریف شده است: مانند توانایی سازگاری موفقیتآمیز در مقابل محیط در حال تغییر (داروین، 1989؛ سیچیتی و کوهن، 1995)؛ سرسختی و آسیبناپذیری (آنتونی، 1974؛ کوباسا، 1979؛ مدی و خوشابا، 1994)؛ و سازگاری موفقیتآمیز علیرغم استرس زیاد و شرایط ناگوار (استوارت، رید و منگهام، 1997). اما همه تعاریف دارای یک توصیف مشترک میباشند و آن هم «توانایی بازگشت به حالت اولیه» میباشد (به نقل از صحراگرد، 1386).
گارمزی و ماستن (1991) تابآوری را یک فرایند، توانایی یا پیامد سازگاری موفقیتآمیز علیرغم شرایط چالشبرانگیز و تهدیدکننده میدانند. در تعریفی دیگر، تابآوری یعنی آشکارکردن شایستگی در افراد علیرغم تحت فشار بودن و استرس زیاد است (گارمزی، ماستن و تلگن، 1984). راتر (2001) معتقد است تابآوری، سازگاری مثبت در واکنش به شرایط ناگوار است.
امید به زندگی نیز به عنوان یكی از پیشایندهای بهزیستی روانشناختی دارای تعاریف گوناگونی است. جنانچه فرانكل (1984) معتقد است هنگامی كه انسان به فعالیتهای مورد علاقهاش میپردازد، با دیگران ملاقات میكند، به تماشای آثار هنری و ادبی میپردازد، و یا به دامان طبیعت پناه میبرد، امید را در خود احساس میكند. همچنین هنگامی كه احساس میكند وجود و هستیاش به یک منبع لاینزل پیوند خورده است و خود را متكی به چهارچوبها و تكیهگاههای گسترده و قابل اتكایی مانند مذهب میداند و فلسفهای برای زندگی كردن انتخاب كرده است زندگی را میبیند، آن را در مییابد و احساس میكند.
با توجه به اهمیت بررسی پیشایندهای بهزیستی روانشناختی در بیماران دیابتی با آسیب شبكیه چشم، پژوهش حاضر بر آن است تا به بررسی اثر پیشبینیكنندگی تابآوری و امید به زندگی بر بهزیستی روانشناختی بیماران دیابتی با آسیب شبكیه چشم بپردازد.
[1]
[2]- Maraschin
[3]- Schafer, Andrew, Lee & Fleisher
[4]- Boyd
[5]- Ryff
[6]- autonomy
[7]- environmental mastery
[8]- personal growth
[9]- positive relationship with others
[10]- purpose in life
[11]- self- acceptance
[12]- resilience
[13]- positive psychology
[14]- successful adaptation
[15]- Darwin
[16]- Cicchetti & Cohen
[17]- hardiness
[18]- invulnerability
[19]- Anthony
[20]- Kobasa
[21]- Maddi & Khoshaba
[22]- Stewart, Ried, & Mangham
[23]- bounce back
3- Garmezy, Masten,& Tellegen
[25]- Rutter
كودكان و نوجوانان قشر عظیمی از جمعیت هر كشور، خصوصاً جامعه ما را تشكیل می دهند. آنان سرمایه های پر ارزش جامعه و امیدهای درخشان مملكت تلقی می شوند وعامل مهمی در توسعة اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی كشور به شمار می روند و از آنها انتظار می رود كه در آینده ای نه چندان دور مسئولیت عظیم و سنگین ادارة مملكت خود را عهده دار گردند. اغلب اختلال ها و ناسازگار ی های رفتاری بعد از دوران كودكی،ناشی از كمبود توجه به دوران مهم و حساس كودكی و عدم هدایت صحیح به سوی رشد و تكامل است، این بی توجهی منجر به عدم سازش و انطباق با محیط و بروز انحرافات گوناگون در ابعاد مختلف برای كودك می شود( رضوی، 1387).
خانواده اولین نظامی است که کودک در آن چشم باز می کند واز آن تاثیر می پذیرد و آموزش می بیند. مطالعه خانواده نه تنها شناخت بهتر این نظام را میسر می سازد بلکه شناخت ما از افرادی که در آن پرورش می یابد را فراهم می کند.به این علت که تمامی افراد از خانوادهایشان حتی در بزرگسالی نیز تاثیر می پذیرند و تعاملات و ارتباطات نوع و شیوه ی تربیت خانواده بر توانایی و رفتار افراد اثر می گذارد(کشتکاران،1389).
استرس و فشارهای روانی ازجمله عوامل لاینفک زندگی در قرن 21 است و چگونگی رویارویی و کنارآمدن با این عوامل به ویژه در سنین اولیۀ و جوانی در سلامت روانی افراد بسیار مهم است. دوره نوجوانی با تغییرات گسترده ای در زمینه های شناختی، عصبی زیستی و اجتماعی همراه است. نوجوان از مرز کودکی گذشته و وارد مرحله نوینی شده است. ورود به دوره نوجوانی، فرد را با مشکلات فراوانی دست به گریبان می سازد(خباز و دیگران،1390)
بنابراین توجه به ظرفیت های فردی و روانی که فرد به کمک آنها بتواند در شرایط دشوار مقاومت نماید و دچار آسیب دیدگی نگرد و حتی در تجربه چنین شرایط مشکل آفرین یا بحرانی خود را از لحاظ شخصیتی ارتقا بخشد اخیرا مورد توجه روانشناسان مثبت نگر قرار گرفته است( مومنی و همکاران، 1388). بنابراین هدف این پژوهش پیش بینی تاب آوری بر اساس سبکهای فرزند پروری و هوش هیجانی در دانش آموزان پسر دوره دبیرستان می باشد.
1-2بیان مسئله
دانش آموزان در طول دوران زندگی،خصوصا دوران تحصیل با مشکلات زیادی مواجه می شوند.ما نمی توانیم مشکلات اساسی زندگی را از زندگی آنها کسر کنیم،اما می توانیم کاری کنیم که دانش آموزان پای مشکلات خود بایستند و آنها را به عنوان منبعی لایزال بدانند که می توانند برای پیشگیری زندگی بر آنها تکیه زنند.
یکی از مهمترین توانایی های انسان که باعث سازگاری موثر با عوامل خطر می شود،تاب آوری است.تاب آوری عاملی است که باعث انعطاف پذیری و مقابله موثر با عوامل و موقعیت های استرس زا می شود(سبزعلی سنجانی،1389).
منظور از تاب آوری آن است که فرد علی رغم مواجهه با عوامل خطر دچار عارضه این مواجهه نشده و حتی قوی تر هم بشود. تاب آوری خصوصیتی است خاص کودکانی که با وجود مواجهه با استرس و شرایط ناگوار در زندگی شان، تسلیم افت تحصیلی، مشکلات جسمی و روحی، و مشکلات مربوط به بزهکاری دوران نوجوانی که آنها را با تجارب خطرناک بیشتری روبه رو می کند، نمی شوند (کیانی دهکردی، 1384).
ترکیب عواملی باعث شکل گیری تاب آوری می شود. یکی از این عوامل نوع رابطه و تعاملات در خانواده است. به عنوان مثال خباز، بهجتی و ناصری(1390) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که بین حمایت اجتماعی و روابط خانوادگی و تاب آوری رابطه وجود دارد. مطالعات خانواده امروزه بیشتر در جهت این موضوع است که چطور افرادی در برخورد با عوامل استرس زا توان مقابله و مقاومت را دارا هستند و
چطور خانواده بر این توانایی اثر می گذارد (کشتکاران،1389).
هندرسون(2003) نیز معتقد است که عواملی که تاب آوری را به وجود می آورند به دوقسمت محیطی و فردی تقسیم می شوند. از عوامل محیطی که تاب آوری را ایجاد می کنند، می توان به خانواده ها، مدارس، اجتماع و گروه های همسالان اشاره کرد. و از عوامل فردی که در ایجاد تاب آوری نقش دارند می توان به اعتماد به نفس، انعطاف پذیری، خود انگیزشی( داشتن هوش هیجانی)، خود ارزشی و خلاقیت اشاره کرد.
یکی از عواملی که در خانواده بر تاب آوری تاثیر می گذارد، سبک های فرزندپروری والدین است. فرزندپروری شامل روش ها و رفتارهایی است که والدین برای تربیت فرزندان بکار می برند. روش های متفاوتی برای فرزندپروری مطرح شده اند؛ از یک دیدگاه فرزندپروری به چهار روش تقسیم شده است که عبارتند از: 1. شیوه مقتدرانه 2. شیوه سهل گیرانه 3. شیوه مستبدانه 4. شیوه مسامحه کارانه
روش فرزندپروری و روش تربیتی والدین بر جنبه های مختلف رشد فرزندان آنان تاثیر می گذارد. در واقع پایه و اساس فرزند پروری مبین تلاش های والدین برای کنترل و اجتماعی کردن کودکانشان است . اگر چه والدین ممکن است در چگونگی کنترل و اجتماعی کردن فرزندان خود با یکدیگر تفاوت داشته باشند ولی به نظر می رسد که همه والدین در تعلیم و تربیت و نظارت بر فرزندان نقش اولیه را به عهده دارند (پرند، 1389).
خانواده و مدرسه می توانند راهکارهایی را پدید آورند که فاکتورهای محافظ را بیشتر کنند و تاب آوری را افزایش دهند. با فراهم آوردن محیطی که به اندازه کافی تسهیل کننده است، دانش آموزان می توانند خصوصیات تاب آوری را در زندگی خود کسب کنند.
از نظر هندرسون(2003) یکی از عوامل فردی که می تواند در ایجاد تاب آوری نقش داشته باشد، هوش هیجانیاست. هوش هیجانی جدیدترین تحول در زمینه تفکر و هیجان است. سلیگمن (2004، به نقل از کرد میرزا، 1388) نیز معتقد است که تاب آوری با متغیرهای خلاقیت، هوش هیجانی، خود گردانی، احتیاط، سرزندگی و شوخ طبعی در ارتباط است.
هوش هیجانی اولین بار توسط مایر و سالووی (1990) مطرح شد از دیدگاه بار – اُنهوش هیجانی دسته ای از مهارت ها، استعدادها و توانایی های غیرشناختی است که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و محدودیت های محیطی افزایش می دهد. بنابراین هوش هیجانی از عوامل مهم در موفقیت زندگی فردی می باشد. بار – آن معتقد است که تفکر هیجانی قسمتی از تفکر منطقی و هوش کلی است و هوش دارای ابعاد شناختی و هیجانی است. بعد هیجانی هوش دو جزء کلی را شامل می شود به عنوان مهارت های درون فردی و برون فردی. هوش درون فردی هوشی است که به ما کمک می کند تا به افکار و احساسات خود معنا ببخشیم. هوش بین فردی به ما کمک می کند تا روابط خود با دیگران، همدلی با آنها، برانگیختن بین آنها و فهم ارتباط بین آن ها را تنظیم کنیم. بنابراین هوش هیجانی از مجموعه ای از مهارت ها، توانایی ها و تسهیل کننده های گوناگونی ساخته شده است که بیشتر آنها را می توان از طریق یادگیری در دیگران ایجاد کرد یا پرورش داد . هوش شناختی عمدتاٌ به صورت ارثی تثبیت شده است و قابل تغییر نیست ولی هوش هیجانی قابل یادگیری است و سبک های فرزندپروری والدین می تواند بر چگونگی شکل گیری آن تاثیر بسزایی داشته باشد( بشارت ، 1384).
با توجه به مطالب بالا و پژوهش های انجام شده در این زمینه، چنین بر می آید که بین سبک های فرزند پروری، هوش هیجانی و تاب آوری رابطه وجود دارد. ولی با این حال نمیتوان به این نتیجه رسید که سبک های فرزند پروری و هوش هیجانی می توانند تاب آوری را پیش بینی کنند.
به همین خاطر در این پژوهش برآنیم تا بدانیم:
[1] adolescence
[2] Resilience
[3] Henderson
[4] Parenting Style
[5] Emotional Intelligence
[6] Seligman
[7] Mayer
[8] Salovey
[9] Bar-On