بخش عمدهای از سفرهای شهری بصورت پیاده انجام میشود و هر سفر شهری سواره نیز حداقل در دو انتهای خود با سفرهای پیاده تكمیل میگردد. طبق برآوردهای انجام شده در شهر تهران حدود 25 درصد از كل سطح شبكه معابر شهری اختصاص به شبكه پیادهروی دارد. سایر تسهیلات پیادهروی هم نسبت قابل توجهی در كل سیستم حمل و نقل شهری به خود اختصاص میدهند. [1]
سیستم پیاده در مقایسه با سایر سیستمهای حمل و نقل شهری دارای خصوصیات و مزایای منحصر به فردی است كه از جمله آنها میتوان به انعطافپذیری، ارزانی، مصرف انرژی كمتر، هماهنگی با ملاحظات زیستمحیطی و … اشاره نمود. علاوه بر این سیستم پیادهروی نقش مكمل در ارائه خدمات سایر سیستمهای جابجایی و بخصوص حمل ونقل عمومی را ایفا میكند. از سوی دیگر برخلاف سایر سیستمهای ترابری كه تقاضای سفر آنها وابسته به سایر فعالیتها است در این سیستم سفر پیاده میتواند هم وسیله باشد و هم هدف. به عبارت دیگر پیادهروی ممكن است صرفاً به خاطر خود پیادهروی انجام شود. علاوه بر سفرهای پیاده كامل كه به منظور معین از مبدأ تا مقصد انجام میگیرد بخشی از سفرهای سواره نیز معمولاً به شكل پاره سفر نظیر فاصله دو ایستگاه اتوبوس، فاصله محل پاركینگ تا مقصد و … به صورت پیاده عمل میشود كه اینگونه سفرهای پیاده نیز حجم قابل ملاحظهای در مجموع سفرهای شهری را به خود اختصاص میدهد.
باید توجه داشت در شكلگیری شهرهای اولیه، پیاده نقش اصلی را ایفا مینمود زیرا مسافت پیادهروی مطلوب، محل استقرار كاربریها و نهایتاً ساختار كلی شهر را مشخص میساخت. استقرار محل كسب و كار ، محل عبادت روزانه و مناطق مسكونی در طرحریزی شهرهای قدیمی بخوبی نمایانگر نقش و هویت پیاده كمرنگ گرددی و اتومبیل نقش اصلی را در تعیین محل استقرار كاربریها و شكلگیری شبكه ارتباطی پیدا نمود. تضاد انسان و اتومبیل در شكلگیری شبكه ارتباطی شهرها عموماً به نفع اتومبیل و كمرنگتر شدن هویت پیاده بوده است به طوریكه امروز در برنامهریزی شهری و حتی برنامهریزی حمل و نقل شهری پیاده جایگاه نسبی خود را نیز از دست داده است و سفرهای سواره انسان در كانون توجه مدیران و كارشناسان قرار گرفته و نهایتاً تخصیص امكانات و اعتبارات عمدتاً در جهت ایجاد تسهیلات
برای عبور بیشتر وسایل نقلیه است. نتایج نظرخواهی از مدیران مناطق شهر تهران و برخی از شهرستانها كه توسط سازمان حمل و نقل و ترافیک شهر تهران صورت گرفته است و در مجلدی به همان نام چاپ و انتشار یافته است[9]،به وضوح نشان میدهد كه عابر پیاده در سازمان شهرداریها و تخصیص اعتبارات جاری آنها جایگاه متناسبی ندارد و عملاً در طرحهای توسعه شبكه ارتباطی شهری احداث سوارهرو و تأمین تسهیلات برای عبور انسان سواره مورد توجه بوده است و عملاً احداث پیادهرو متناسب با حجم عبور پیاده و تأمین ایمنی آنها در عرض معابر بویژه در تقاطعها و پیشبینی محل ایمن برای محل انتظار مسافران درایستگاه ها و … كمتر در طرحهای شهری مورد توجه قرار میگیرد.در كشورهای صنعتی پیشرفته كه خود سازنده اتومبیل هستند و مالكیت وسایل نقلیه به مراتب از شهرهای ما بالاتر است به مسائل پیاده توجه بیشتری مبذول شده است.
علیرغم مزایای غیرقابل انكار و مسلم سیستم پیاده هنوز موجودیت آن در كنار سایر سیستمها در كلان شهرهای كشورمان به درستی به رسمیت شناخته نشده است. شاید دلیل اصلی این كمتوجهی محدودیتهای پیادهروی از نظر سرعت و مسافت باشد و شاید گستردگی دامنه و فراگیری آن. در هر صورت به هیچ عنوان و دلیلی نادیده انگاشتن این سیستم قابل توجیه نبوده و یقیناً ادامه این روند نه به سود جامعه و نه در جهت بهبود سیستم حمل و نقل خواهد بود. بدیهی است وضعیت فعلی سیستم پیادهروی كه حاصل سالها بیبرنامگی و بیتوجهی نسبت به مسائل سیستم پیادهاز طرف مسئولین، برنامهریزان و طراحان میباشد را نمیتوان جز از طریق یک برنامهریزی جامع و هماهنگ بهبود بخشید. این برنامه باید لزوماً كلیه جنبههای مرتبط با برنامهریزی، طراحی و مدیریت سیستم را دربرگیرد و یكی از مهمترین اقدامات زیربنایی در این راستا تدوین اصول و معیارهای فنی مربوطه و ارائه پیشنهادات كاربردی است.
كمبود امكانات و تسهیلات تخصیص یافته به سیستم پیادهروی كه به هیچ روی تناسبی با جایگاه و سهم آن در حمل و نقل شهری ندارد و پائین بودن سطح عمومی آموزش و آگاهیهای ترافیكی باعث شده پیاده حقوق حقه خویش را پایمال یافته و گاهی خود نیز به عنوان متخلف در صحنههای مختلف ترافیكی ظاهر میشود لذا در برنامهریزی شهری و برنامهریزی حمل و نقل شهری ضروری است امكانات پیادهروی در معابر شهری مورد توجه خاص قرار گیرد و اینچنین است كه مطالعه و بررسی تطبیق روش های عبور عابرین پیاده شهر تهران از عرض معابر تعریف و نیاز به توصیف آن ضرورت میابد.
) به دلیل اینکه مؤلف، کتاب را با عبارت «هان! زندآگاهی …» و تعریف این واژه آغاز کرده است، عنوان اصلی آن پیش از دخالت کاتبان را «زندآگاهی» محسوب کرده اند. این نظریه درست به نظر میرسد چرا که متن کتاب حاوی اطلاعاتی است که دانستن آن از ملزومات فهم و درک مطالب اوستا میباشد. با این وجود، بهار معتقد است «بکار گرفتن این اصطلاح در آغاز سخن میتواند اشاره به منبع اصلی کتاب باشد نه نام آن» (1378: 6).
بندهشن کتابی است که کلیه موضوعات مورد توجه دوران باستان از قبیل هستی شناسی، فرجام شناسی، مذهب، تاریخ، جغرافیا، جانورشناسی، گیاه شناسی و … را مورد بحث قرار میدهد. از جمله موضوعاتی که در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است و دانستن آن برای درک بهتر برخی بخش های اوستا لازم است مطالب نجومی و تنجیمی است. اگر چه امروزه بین نجوم (که یک علم کاملاً فیزیکی است) و تنجیم (که استفاده از این علم در جهت درک امور متافیزیکی است) تفاوت بسیاری وجود دارد؛ این دو موضوع در دنیای باستان چنان با هم درآمیخته بوده اند که واژه نجوم به تنهایی بجای هر دو واژه به کار میرفته است و شاید بتوان گفت که ستاره شناسی یا نجوم تنها به مثابۀ ابزاری بوده است برای تنجیم یا علم احکام نجوم که وظیفه اش پیش بینی آینده و توجیه حوادث گذشته بوده است.
منجمین باستان، آسمان پر ستاره را همچون کتابی میدیده اند که در آن جواب تمام سؤال های بی جواب آفرینش به صورت رمزگون نوشته شده است. آسمان جایگاه و موطن خدایان محسوب میشده و خدایان سرنوشت انسان را رقم میزدهاند. از این رو شناخت ساکنان آسمان و قلمرو آنان، یعنی اجرام آسمانی و نقشه آسمان، برای فهم ماوراءالطبیعه و مسایل مذهبی امری ضروری محسوب میشده است. در نتیجۀ همین طرز تفکر است که میبینیم، به طور مستقیم و غیر مستقیم، اجرام آسمانی و پدیده های نجومی در جای جای کتب مذهبی باستانی دیده میشوند. بنابراین، برای محققین امروزی، درک صحیح از واژگان نجومی و معادل های امروزی آنها اهمیت ویژه ای پیدا میکند.
مؤلف بندهشن در برخی فرگردها، از جمله فرگرد دوم درباره آفرینش صور فلکی، فرگرد بیستوپنجم درباره سال دینی، و خصوصاً فرگرد پنج-الف و پنج-ب درباره زیج گیهان (یعنی طالع عالم و وضعیت اجرام آسمانی به هنگام آفرینش جهان)، به طور مستقیم به ذکر
اصطلاحات نجومی-تنجیمی و اهمیت آنها میپردازد. در سایر بخش ها، اطلاعات نجومی یا بطور گذرا عنوان شده و یا به طور غیرمستقیم مورد استفاده قرار گرفته است. با توجه به این که گاهشماری نیز یکی از علوم ناشی از نجوم و تنجیم محسوب میشود، این کتاب شامل بیشترین واژگان نجومی در پهلوی است.
این نکته که زبان بندهشن فارسی میانه است باعث شده تا مجموعه واژگان نجومی این کتاب بتواند به عنوان پلی بین معادل های اوستایی واژگان نجومی و معادل های فارسی نو آن عمل کند. اما از آنجا که حجم عظیمی از کتب اوستایی در گذر زمان از بین رفته است نمیتوان برای تمام واژگان نجومی معادل های اوستایی آنها را ذکر کرد.
تنجیم یا بکارگیری اصطلاحات نجومی در بیان مسایل غیرنجومی همچون داستان آفرینش و رخدادهای اساطیری از موارد چشمگیر بندهشن است. مثلاً تقسیم بندی دایره البروج به دوازده برج فلکی که هر یک 30 درجه است، یک مسئله نجومی است اما کاربرد آن در تقسیم بندی پیمانه 14700 ساله آفرینش نمایانگر کاربرد و معنای تنجیمی این بروج فلکی است.
در بندهشن پس از آن که زمان درنگْ خدای یا کرانه مند بوجود میآید، ظرف زمان به مدت 14700 سال یا 12 هزاره تعیین میشود که هر یک از این هزاره ها به نام یکی از اختران یا بروج فلکی نام گذاری میشوند. در سه هزاره اول، یعنی هزاره بره، گاو و دوپیکر، اهورامزدا به آفرینش موجودات اهورایی میپردازد و اهریمن با دیدن این موجودات نیک سرشت از حسادت دست به خلق موجودات اهریمنی میزند. در این سه هزارۀ اول، موجودات در حالت مینوئی اند یعنی «بی اندیشه، بی حرکت و ناملموس» (بهار، 1378: 34). با فرا رسیدن هزاره چهارم، یعنی هزاره خرچنگ، اهریمن آهنگ جنگ میکند و هرمزد پس از آنکه نمی تواند اهریمن را به صلح قانع سازد، از روی آینده بینی برای کارزار زمانِ پایان تعیین میکند و دوران آمیختگی به مدت 9000 سال تعیین میشود. اما پس از بستن این پیمان، هرمزد پایان کار را با خواندن دعای اَشِم وُهوو به اهریمن مینمایاند و اهریمن تا 3000 سال به گیجی فرو میرود که شامل هزاره های خرچنگ، شیر و خوشه است. از اینروست که با فرا رسیدن هزاره ترازو و برخاستن اهریمن از گیجی، دوران آمیختگی آغاز میشود و این گونه است که در هزاره های ترازو، کژدم، نیمسب، بز، دلو و ماهی، اهریمن به پیکار با آفریده های هرمزد ادامه میدهد تا با پایان هزاره ماهی پیمانه به آخر میرسد و زمان کرانهمند در سرآغاز هزارۀ بره از حرکت میایستد و اهریمن را در تاریکی ابدی بی نیرو رها میکند و بدین گونه، چرخش گیتی – به کمک ابزار زمان – با پیروزی هرمزد پایان میپذیرد.
در دوران آمیختگی جنگ اهورا و اهریمن به صورت تضادهای موجود در گیتی نمود مییابد و جنگ پدیده های سماوی و نجومی نیز از نمودهای همین جدال عمیق است. از اینروست که اختران (یعنی ثوابت = ستارگان) با اباختران (متحیرات = سیارات) به ستیز میپردازند و تمام تلاش خود را بکار میگیرند تا آسمان و گیتی را از شر پلیدی های اهریمنی بر حذر دارند. نقش اجرام آسمانی و ارتباط آنها با یکدیگر در تعیین سرنوشت گیتی و موجودات درون آن در قالب اصطلاحاتی تنجیمی همچون کده (= بیت)، بالِست (= شرف)، نِشیب (= هبوط)، و پِتیارگ (= وبال) از جمله مسایل مطروحه در بندهشن است.
هدف از تحریر کتاب بندهش به طور واضح شناسایی و معرفی اجزای آفرینش بوده است و از اینرو مکان آفرینش یعنی گیتی و در نتیجه نقشه گیتی اهمیت مییابد. نقشه گیتی شامل دو قلمرو است: یکی قلمرو آسمان که به علم نجوم مربوط میشود و قلمرو زمین که به علم جغرافیا ارتباط دارد. بنابراین طبقات آسمان و پدیده های نجومی و عملکرد آنها در صحنه گیتی بخش مهمی از این کتاب را در بر میگیرد.
کلیدی بودن نقش بندهشن از لحاظ گستردگی واژگانی در مجموعه کتب پهلوی و طبیعتِ دایرةالمعارف-گون آن موجب شده است تا کلیه کتب پهلوی دیگر به نوعی به آن مربوط شوند. از طرف دیگر، تشریح زمان آفرینشِ گیتی و موقعیتِ پدیده های نجومی در آن هنگامْ (= طالع عالم)، در کتاب بندهش، ایجاب میکند تا مؤلف بندهشن بیشترین اصطلاحات و واژگان نجومی را بکار گیرد و در نتیجه بندهشن به غنی ترین کتاب پهلوی در رابطه با نجوم بدل شود. از اینرو واژگان نجومی بندهشن و شناخت دقیق آنها، در درک مطالب نجومیِ سایرِ متون زردشتی، به یک امر کاملاً کلیدی و تعیین کننده بدل میشود و این اهمیت تنها به متون پهلوی محدود نمیباشد چرا که بندهشن مهمترین کتاب نجومی در ادبیات ایرانِ پیش از اسلام نیز هست.
تولید زباله که خود ناشی از فعالیت انسان شهرنشین و مصرف کننده است و هر روز نیز او را به مصرف بیشتر ترغیب میکند، جزء لاینفک زندگی است. امروزه تولید زباله به یكی از معضلات اساسی محیطزیستی تبدیل شده است. چنانچه دفع این حجم فزاینده زباله به صورت مناسب انجام نشود معضلات جبران ناپذیر محیطزیستی را بدنبال خواهد داشت. اجرای طرح بازیافت زباله و تفکیک از مبداء یکی از راهکارهای موثر در بهبود وضعیت بازیافت زباله در کشورهایی است که معمولا کمبود امکانات ذخیره زباله در آنها وجود دارد [چانگ و پون[1]، 2001: به نقل از صالحی، 1391)].
مواد زاید جامد شامل تمام مواد زاید حاصل از فعالیتهایی است که انسان انجام می دهد. این مواد هم از نظر منبع تولید و هم از نظر خواص فیزیکی و شیمیایی با هم متفاوتند. بخشهای خانگی، تجاری، حمل و نقل، صنعتی، درمانی بهداشتی و خدمات، هر کدام مواد زیادی با خصوصیات ویژه ای تولید می کنند: (عبدلی،1372، به نقل از؛ احرامپوش و همکاران، 1390). افزایش نرخ رشد شهر نشینی، رشد جمعیت و تغییر در شیوه زندگی در کشورهای در حال توسعه موجب افزایش سرانه تولید مواد زاند جامد می شود (ابراهیمی و همکاران، 1388)
فرایند بازیافت، علاوه بر رفع مشكلات مذكور می تواند موجب كاهش میزان زباله تولیدی، كاهش مصرف منابع طبیعی و در نهایت موجب كاهش فضای مورد نیاز جهت دفن زباله شود. عملیات بازیافت به علت دارا بودن فواید بهداشتی و اقتصادی به عنوان یک استراتژی خاص در مدیریت مواد زاید جامد به حساب می آید كه در تنظیم برنامه های زیست محیطی از اهمیت ویژه ای برخوردار است (اردبیلیان و همکاران،1386: ص3). از آنجایی كه كاغذ، فلزات، پلاستیک و شیشه از ارزش اقتصادی بالایی برخوردار می باشند، لذا اصول و موازین بهداشتی و اقتصادی ایجاب می كند كه این مواد با ارزش بدون مدیریت صحیح وارد مراكز دفن نشده و قبل از دفن، سوزاندن و حتی كمپوست كردن مورد بازیافت قرار گیرند. یكی از مهمترین عوامل موثر در مدیریت مواد زائد، میزان مشاركت مردمی است از طرفی مشاركت مردم لازمه توفیق هر برنامه بهداشتی است و بدون این مشاركت برنامه ریزیهای بهداشتی از ضمانت اجرایی لازم برخوردار نخواهد بود (محسنی،1382: ص23). راه اصلی بررسی علاقه مندی عمومی و مشاركت مردم در برنامه های بازیافت بررسی نگرش و عقاید عمومی به موضوع مدیریت مواد زائد و بازیافت می باشد (پیرصاحب و همکاران،1386: ص2) موفقیت كامل در امر بازیافت غیر از موارد فنی نیاز به همكاری مردم و مسئولین داشته و به شرایط فرهنگی جامعه بستگی دارد، چرا كه اولین و مهمترین قدم در امر بازیافت،
جداسازی مواد زاید قابل بازیافت در محل تولید می باشد. بنابراین، افزایش آگاهی مردم و تشویق آنان در زمینه جداسازی مواد زاید جامد، هم هزینه بازیافت مواد را كاهش می دهد و هم باعث افزایش كیفیت برخی از مواد قابل بازیافت از جمله كاغذ می گردد(همان: ص25).
افزایش روز افزون جمعیت و رشد و توسعه جوامع شهری و گسترش كلانشهرها، موجب شده است تا میزان تولید مواد زاید جامد رو به فزونی نهاده و این مسأله، به صورت یكی از معضلات و مشكلات بشر درآید كه هم سلامت و هم محیط زیست او را در معرض خطر قرار دهد. علاوه بر این، خطرات دفن بهداشتی زباله كه امروزه یكی از معضلات اساسی كشور به حساب می آید، به نوبه خود می تواند سلامت جوامع بشری را تهدید نماید. لذا داشتن برنامه های مدون بهداشتی و تدوین سیاستی پایدار در زمینه جمع آوری، حمل و نقل، دفع و نیز جداسازی و بازیافت مواد زاید جامد و وضع قوانین قابل اجرا در این خصوص، می تواند جوامع بشری را از مشكلات ناشی از دفن غیر بهداشتی مواد زاید جامد رهایی بخشد.
در قرن حاضر، رفتارهای زیست محیط انسان، به عنوان یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین عامل بر محیط زیست، مورد توجه بسیاری از جامعه شناسان محیط زیستی قرار گرفته است. کنش ها و رفتارهای زیست محیطی ضمن اینکه بر بیشتر مسائل و تهدیدات زیست محیطی تأثیر می گذارند خود نیز از عواملی تأثیر می پذیرند. محققان جامعه شناسی زیست محیطی، از جمله ذکاوت (1977)، دانلپ و ون لیر (1978)، دانلپ و کاتون (1979)، باتل (1979)، شان و هولز (1990)، استرن و همکاران (1993)، فیالو و جکوبسن (1994)، گرافتون و نولوز (2003)، پری زنگنه و لاکان (2005) و صالحی (2010)، به بررسی عوامل تأثیرگذار بر رفتارهای زیست محیطی از جمله متغیرهای جمعیت شناختی (سن، جنس، طبقه اجتماعی، محل سکونت، وضعیت تأهل، تعداد فرزندان و سن فرزندان)، گرایش سیاسی، ایدئولوژی سیاسی، عملکرد زیست محیطی ملت ها، آگاهی زیست محیطی و عقیده دینی پرداخته اند.
اهمیت پژوهش در باب رفتارهای زیست محیطی طی دهه های گذشته افزایش یافته است (صالحی، 2010). این موضوع همچنین نظر دانشمندان فعال در مجموعه وسیعی از رشته های دانشگاهی را به خود جلب كرده است. حوزه هایی مثل آموزش، تجارت، جنگل داری، جغرافی، مهندسی، ارتباطات (بوردن،1977)، روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی. در واقع، همان طور كه ردکلیف[2] و بنتون[3] مطرح كردند: «فاز جدید دغدغه زیست محیطی موجب شده كه دانشمندان اجتماعی، نقش وسیع تر، متفاوت تر و خلاقانه تری را برای علوم اجتماعی در مباحث زیست محیطی قائل شوند» (ردکلیف و بنتون، 1994، ص1).
برای ساماندهی و مدیریت مواد زاید جامد به منظور ایجاد توسعه پایدار، نقش عوامل انسانی به خصوص در زمینه افزایش دانش و آگاهی آنها در زمینه تفکیک و بازیافت مواد زاید جامد، حائز اهمیت اساسی است. با توجه به اینکه شهر مریوان، شهری توریستی است و هر ساله گردشگران زیادی از داخل و خارج کشور به آنجا مسافرت می کنند طبیعتا در افزایش زباله در این شهر نقش زیادی دارند. همچنین با توجه به نقش مهم مشارکت مردمی در امر بازیافت و مدیریت زباله لازم است تا نگرش و رفتار مردم نسبت به بازیافت زباله را بررسی کنیم. بنابراین، مساله اصلی تحقیق حاضر این است که نگرش و رفتار مردم نسبت به مدیریت مواد زاید جامد چگونه است و چه رابطه ای بین نگرش و رفتار نسبت به بازیافت و عوامل جامعه شناختی وجود دارد؟
[1] Chung and Poon
5-Benton
:
انسان همواره به صورت جمعی و گروهی زیسته و نیازهای گوناگون خود را با کمک اعضای اجتماع برطرف کرده است. البته درمورد زندگی اجتماعی انسان و سرمنشاء آن، اندیشمندان اجتماعی نظرات متفاوتی ابراز کرده اند. بعضی بر این قول هستند، که چون انسان اساساً تمایل به همزیستی با دیگران دارد، به حیات اجتماعی روی آورده است. اما، بعضی دیگر بر این موضع هستند، که چون انسان در اجتماع متولد می شود و از ابتدا زندگی خود را در گروه شروع می کند و در محیط اجتماعی به رشد و نمو میرسد، تمایل به زندگی اجتماعی پیدا می کند. چه، ما با اندیشه گروه اول موافق باشیم و چه، با اندیشه گروه دوم، طبعاً مهمترین مطلب در رابطه با حیات اجتماعی انسان، چگونگی زیست او در اجتماع و مشارکت وی در امور آن است.
حیات اجتماعی و زندگی جمعی زمانی می تواند معنا پیدا کند که افراد عضو در هماهنگی با یکدیگر به تعامل، تعاون و در حقیقت به همکاری متقابل توام با تفاهم با همدیگر بپردازند و امور اجتماع خویش را مدیریت کنند. برای بروز چنین رفتاری، افراد اجتماع بایستی دارای اعتماد و نیز نگاه و نگرش مثبت به یکدیگر باشند، تا بتوانند با سهولت بیشتری به زیست خود در جامعه ادامه دهند.
«مشاركت اگرچه به معنای عام آن از دیرباز با زندگی انسان پیوند داشته، اما به معنای جدید از عرصه سیاست و پس از جنگ جهانی دوم آغاز شده است. این نوع مشاركت در برخی از كشورهای صنعتی جهان (به ویژه آنها كه در جنگ شكست خورده بودند)، در قلمرو اقتصادی و صنعتی آغاز شد تا مردم را در مالكیت شریک سازد و پایه های پایدار و تداوم صنعت و اقتصاد را مستحكم سازد. با گسترش معنای مشاركت و راه یافتن آن به تمام عرصه های زندگی، امروزه سخن از شرایطی است كه همه مردم در تعیین سرنوشت خویش دخالت آگاهانه و واقعی پیدا كنند» (علویتبار، 1379: 13).
بدین ترتیب، لازمه جامعهای سالم و توسعه یافته در دنیای کنونی، استفاده بهینه از تمامی ظرفیتهای اجتماعی و فردی موجود در آن است. یکی از راهکارهای اجرای این سیاست تشویق مردم به مشارکت در امور مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و … میباشد. در حقیقت مشارکت افراد جامعه، یکی از معیارها و نشانه های سلامت اجتماعی (تعادل) سیستم است. چرا که این واقعیت اجتماعی، نشان دهنده اعتماد اجتماعی افراد جامعه به یکدیگر و انسجام اجتماعی است. این امر به نوبه خود منجر به افزایش سرمایه اجتماعی و در نتیجه کاهش هزینه های سیستم اجتماعی می شود. به بیانی دیگر، میتوان با ایجاد همدلی و وفاق و افزایش آن در جامعه، شهروندان را به مشارکت در عرصه فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشاند. و با این کار موجبات پیشرفت هرچه بیشتر را فراهم نمود.
براساس نظریه های مشارکت و توسعه، مشارکت به عنوان یک کالای خوب، که حیطهای از منافع فردی و جمعی را عرضه می کند، ترسیم می شود. در سطح فردی، تحقیقات نشان می دهند که مشارکت، سرمایه اجتماعی (به معنای ارتباطات و گرههای اجتماعی) و نیز اعتماد به نفس و احساس خودمختاری مردم را افزایش میدهد و در بهزیستیشان سهم دارد. به نظر اوکلی، مشارکت با بهره گرفتن از کمک داوطلبانه اجتماعی و بهره گیری از منابع داخلی در جهت تحقق توسعه و کاهش هزینه های آن موثر است. همچنین، مشارکت اجتماعی از طریق سازماندهی گروهها، سرمایه اجتماعی و عمومی جامعه را گسترش میدهد (غفاری و نیازی، 1386: 108). مشارکت مردم در امور مربوط به خودشان میتواند آثار بسیار پرباری داشته باشد که از آن جمله میتوان در سطح منطقهای به بهبود شرایط زندگی و افزایش امکانات رفاهی، وفاق جمعی، پیشبرد سریع امور، نظارت بر نهادهای دولتی و در نتیجه کنترل عمومی نسبت به دولتمردان و برنامههای
توسعه عمومی و احساس مسئولیت مردم در قبال موضوعات و مشکلات شهر و همیاری و همفکری آنان در رفع این معضلات اشاره کرد. از طرف دیگر امکانات محدود دولتها در رساندن خدمات به مردم، ناهمخوانی برنامههای توسعه با شرایط محلی به دلیل عدم نظرخواهی از مردم محل، نیاز به همکاری آنان و نیز از بین رفتن تسهیلات جدید به علت عدم همکاری مردم و اطلاع آن ها از برنامه، از مهمترین دلایل نیاز به مشارکت مردم است (سیفالدینی، 1376).
مشارکت شهروندان، زندگی در شهر و سیاستها و برنامه های مربوط به آن را برای آحاد افراد جامعه معنادار کرده و آنها را متقاعد و آماده مشارکت و سهیم شدن در اداره شهر می کند و حس تعلق به شهر و محله را در آنها تقویت مینماید. به هر حال در شرایطی که اعضای جامعه در زندگی روزمره خود با مسائل و مشکلات بسیار و منابع محدود مواجه هستند، مشارکت، بیشترین سهم و نقش را در رویارویی با مسائل و مشکلات و کاهش آنها دارد؛ زیرا راهبرد مورد نظر در مشارکت مردمی به ویژه در قالب شکل گیری انجمنها و گروههای اجتماعی در مقیاسهای محلی و فرا محلی، آزادسازی انرژی آنها و استفاده از پتانسیلهای محلی برای دسترسی به منابع و توان بیشتر برای حل مشکلات فعلی و پیشرو است. افزون بر این، آگاهی از نیازها و خواسته های شهروندان، تمرکززدایی و حرکت به سوی واگذاری امور، اولویت فضاهای فرهنگی – اجتماعی، آموزش فرهنگ شهرنشینی و بهرهوری بهینه از امکانات و تلاش برای دستیابی به توسعه پایدار شهری که به عنوان اصول کلیدی مدیریت شهری از آنها یاد میشود، بدون مشارکت مردم و تحقق حکمروایی شهری امکان پذیر نیست (غفاری،1392: 24-23).
در كشور ما، به لحاظ تاریخی هر چند مفهوم مشاركت و معادلهای بومی آن نظیر تعاون و همیاری سابقه طولانی در حیات اجتماعی و فرهنگی مردم دارد، برداشت مدرن از مشاركت كه مبتنی بر اصالت عمل اجتماعی است نه تنها سابقه چندانی ندارد، بلكه به نظر میرسد در عرصه های مختلف بههیچ وجه نهادینه نشده است. مشاركت در اندیشه و عمل مردم و مسئولان، حداكثر تا سطح یک رفتار بازتابی نه چندان فعال مبتنی بر اهداف ابزار گرایانه كه بیشتر در موقعیتهای ویژه (عمدتاً سیاسی) و در پاسخ به در خواستهای مشروعیت خواهانه مسئولان، تقلیل یافته است.
هر چند كه در سالهای اخیر با مطرح شدن مفاهیمی نظیر جامعه مدنی، حقوق شهروندی و …. ادبیات مشاركت در معنای نوین آن در بین نخبگان و اندیشمندان گسترش یافته، اما همچنان به نظر میرسد مفهوم فوق تا نهادینه شدن در سطح جامعه راهی طولانی فرا روی داشته باشد.
امروزه پس از سالیان متمادی تجربه مدیریت شهری متمرکز، اکثر صاحبنظران امور شهری به این نتیجه رسیده اند که چنین مدیریتی در مقایسه با روشهای مشارکتی که با همکاری و مشارکت ذینفعان اصلی امور شهر (مردم) انجام میشوند موفقیت چندانی در اداره شهرها ندارد. از طرف دیگر تلاش هایی که در چند سال اخیر جهت جلب و گسترش مشارکت مردم در اداره امور شهرها صورت گرفته است هرچند در جای خود ارزشمند است، نتوانسته از نظر کیفیت و کمیت نیازهای رو به توسعه شهروندان را در این زمینه برآورده سازد؛ طوری که اغلب مدیران امور شهری یکی از مهمترین مسائل و مشکلات اداره شهرها را پایین بودن مشارکت شهروندان در اداره شهرها میدانند (نقدی، 1382: 231). چنانچه نتایج بسیاری از تحقیقات دانشگاهی نشان میدهند، میزان و کیفیت مشارکت در کشورمان، در سطح نگران کننده ای قرار دارد. یافته های این تحقیقات به وضوح نشان می دهند که، میانگین مشارکت شهروندان در امور مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی رقم پایینی را به خود اختصاص میدهد (شادیطلب، 1382؛ دهقان و غفاری، 1384؛ موسوی، 1384؛ یزدانپناه، 1387؛ سفیری، 1388؛ هاشمیانفر، 1388).
مسلما مردم آرزومندند که در جامعه به حساب آمده و در رفع مشکلات سهیم باشند و در واقع بعنوان شهروند بتوانند نظریات خود را بیان کرده و آنها را پیگیری کنند و به این ترتیب در بهبود محیط زندگی خود موثر باشند؛ اما، عموما مشاهده می شود که مردم اگرچه حتی بعضی مواقع پیشنهادات و نظرات و تواناییهای بسیار کارآمدی دارند، اما در یک حالت بی تفاوتی و یا حتی ضدیت قرارداشته و مشارکت فعالی در امور ندارند و میتوان گفت از حق شهروندی خود استفاده نمی کنند.
عدم توجه به این بیتفاوتی و عدم احساس مسئولیت مردم و نیز بیتوجهی به خواستههای آنان ممکن است سرانجام به بحران مشارکت بیانجامد. بحران مشارکت مبحثی است جدی و به حالتی تعبیر میشود که ارادههای مشارکتطلبانه و تقاضاهای مداخلهجویانه عمومی با ساختارهای سیاسی، اداری، حقوقی، عرفی و سنتی حاکم بر جامعه که دارای ویژگی متمرکز و استبدادی است در تضاد و ناهمخوانی قرار گیرد. این بحران سرانجام به بحران در نظام اجتماعی و مشروعیت آن و نهایتا به فروپاشی اجتماعی منجر خواهد شد (فرید یحیایی، 1378).
بر این اساس توجه به میزان مشارکت شهروندان و بررسی عوامل موثر بر آن در جوامعی نظیر بندرعباس که به دلیل جایگاه اقتصادی و موقعیت خاص استراتژیکی که در کشور دارد و میبایست هر چه سریعتر به توسعه و نیز به استانداردهای شهری دست یابد، امری ضروری است. علاوهبراین، ویژگیهای شهر بندرعباس که به دلیل مهاجرپذیر بودن از ترکیب و بافت جمعیتی، فرهنگی، اجتماعی و قومی نامتجانسی برخوردار است اهمیت مسئله را دو چندان می کند. لذا مسئولین بندرعباس بارها به این نکته اشاره و تاکید کرده اند که برای رسیدن به جایگاه مناسب شهر از لحاظ توسعهای، میبایست شهروند محوری را از جمله اصول کاری خود قرار داد.
با توجه به مطالب بیان شده، بررسی میزان مشارکت اجتماعی و تعیین عوامل موثر بر مشارکت شهروندان از جمله مواردی است که میبایست انجام آن در اولویت پژوهشهای دستگاههای مرتبط قرار گیرد. لذا در پژوهش فوق به دنبال بررسی این سئوال هستیم که مشارکت اجتماعی شهروندان بندرعباس به چه میزان بوده، و به علاوه مولفههایی همچون اعتماد اجتماعی، احساس تعلق اجتماعی، مسئولیتپذیری اجتماعی، احساس بیقدرتی و عوامل فردی چه تاثیری بر میزان مشارکت اجتماعی شهروندان بندرعباس میگذارد. لذا هر یک از آنها به نحو مقتضی مورد سنجش قرار گرفته و ارتباط آنها با مشارکت اجتماعی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
پیدایش فرصتهای جدید بهمنظور توسعه محلی و منطقهای در گرو استفاده از ابزار مهم توسعه صنعتی است. یکی از جنبهها و ابزار مهم این توسعه، شهرکهای صنعتی میباشد که در گذشته برای نخستین بار در کشورهای صنعتی ظاهر شد و عمدتاً بهعنوان وسیلهای برای ترویج و مدیریت توسعه صنعتی و ایجاد زیرساختها و خدمات عمومی مقرون به صرفه از آن استفاده میشد. از دهه 1970 میلادی، سراسر جهان شاهد افزایش شدید تعداد شهرکهای صنعتی به خصوص در کشورهای تازه صنعتی بود اکنون بیش از 14700شهرک صنعتی در جهان وجود دارد. شهرکهای صنعتی براساس کمیتهای مختلف مثل وسعت، نوع و سازماندهی، تفاوتهای زیادی با هم دارند ولی بسیاری از عناصر اصلی نیز در آن ها مشترک است. همه آن ها تعداد بسیاری از صنایع غالباً کوچک و غالباً متوسط را در مکان معین و محدود گرد هم میآورند. شهرکهای صنعتی غالباً از سوی یک سازمان منفرد که در ارتباط با صاحبان صنایع مستقر در آن ها و دارای اختیارات قانونی است مدیریت میگردند (هفته نامه خبری، 1382: 67).
احداث و توسعه شهرک صنعتی خلخال با توجه به اهمیت بخش صنعتی و با در نظر گرفتن اصول کلی توسعه، در عمل از سال 1377 شروع شد. در این مدت یک شهرک صنعتی احداث شده و شهرک صنعتی دوم در حال احداث است. در حال حاضر 25 واحد تولیدی به مرحله بهرهبرداری رسیدهاند، 10 واحد غیر فعّال و 19 واحد تولیدی نیمه تمام و در حال ساخت میباشد که براساس قطعات زمین شهرک صنعتی موردنظر قابل گسترش و احداث نیست.
در این پژوهش تعهد شده تا شناخت کلی از وضع موجود شهرک و نواحی صنعتی شهر خلخال داشته باشیم. با بهره گرفتن از این عوامل عدم توسعه شهرک مورد نظر را مشخص و سپس براساس این عوامل میتوان توسعه و عدم توسعه شهرک را پیشبینی کرد.
1ـ2ـ بیان مسأله
بیش از دو دهه است که ایجاد شهرکهای صنعتی را هدف تشویق بخش صنعت و با توجه به سیاستهای توزیع جمعیت و بهمنظور استفاده بهینه از منابع طبیعی و تولید محلی، جلوگیری از تمرکز ناموزون صنایع و تراکم صنعتی در محدوده شهرها و همگام نمودن توسعه صنعتی با مسئله حفظ محیط زیست مورد توجه مسئولین قرار گرفته است. شهرکهای صنعتی از یک سو به واسطه نقش و جایگاه انکارناپذیرشان در ایجاد اشتغال مؤثر در شهرها و از سوی دیگر بهدلیل داشتن پیوند تنگاتنگ با بخشهای دیگر اقتصادی نقش بهسزایی در توسعه شهری دارند و میتوانند در فرایند توسعه ملی نیز مؤثر و سودمند واقع شوند. ارزیابی و اندازهگیری میزان توسعه یافتگی جوامع همواره از اهداف و دغدغههای برنامهریزان و سیاستگذاران منطقهای و ملی در همه کشورها بوده است. توسعه بهعنوان یکی از کلیدیترین واژگان مورد ستایش در ادبیات پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی بارها مورد تبیین و تحلیل قرار گرفته است. از جمله نظریهپردازانی که به مفهوم توسعه پرداختهاند میتوان از گونار میردال[1] نام برد، وی توسعه را فرایند دور شدن از توسعه نیافتگی، به معنای رهایی از چنگال فقر میداند (گونار میردال، 1366).
همچنین مایکل تودارو[2] توسعه را تغییر وضع زندگی مردم از حالت نامطلوب به حالت مطلوب از نظر مادی و معنوی و مناسب با نیازهای متنوع اساسی و خواستههای افراد جامعه تعریف میکند (مایکل تودارو، 1350).
اما آنچه در این تحقیق مهم است، بررسی عوامل مؤثر بر عدم توسعه شهرک صنعتی شهر خلخال است. با توجه به اینکه شهرک صنعتی خلخال نتوانسته است در طی دهه های گذشته، توسعه نسبتاً خوبی از خود نشان دهد لذا بررسی عوامل مؤثر بر عدم توسعه نیافتگی شهرک صنعتی خلخال حائز اهمیت است. بنابراین سؤالی كه در این تحقیق باید به آن پرداخت این است كه، چه عواملی بر عدم توسعه شهرک صنعتی شهر خلخال تأثیر گذاشتهاند؟
[1] ـ Gunnar Mirdal.
[2] ـ Michel Todaro.